فهرست شعرها به ترتیب آخر حرف قافیه گردآوری شده است. برای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیه آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید.
مثلا برای پیدا کردن شعری که مصرع «نمی رسد به حقیقت کس از سرای مجاز» مصرع اول یکی از بیتهای آن است باید شعرهایی را نگاه کنید که آخر حرف قافیه آنها «ز» است.
حرف آخر قافیه
غزل شماره ۱: اگر نه مد بسمالله بودی تاج عنوانها
غزل شماره ۲: آنچنان کز رفتن گل خار میماند به جا
غزل شماره ۳: نغمه آرام از من دیوانه میسازد جدا
غزل شماره ۴: جان روشندل ز جسم مختصر باشد جدا
غزل شماره ۵: شد به دشواری دل از لعل لب دلبر جدا
غزل شماره ۶: خط نمیسازد مرا زان لعل جانپرور جدا
غزل شماره ۷: با خودی هرگز نگردد دل ز درد و غم جدا
غزل شماره ۸: گرچه باشند آن دو زلف مشکبار از هم جدا
غزل شماره ۹: میشوند از سردمهری دوستان از هم جدا
غزل شماره ۱۰: گرچه جان ما به ظاهر هست از جانان جدا
غزل شماره ۱۱: می رسد هر دم مرا از چرخ آزاری جدا
غزل شماره ۱۲: نیست از زخم زبان پروا دل بی تاب را
غزل شماره ۱۳: چشم روشن میدهد از کف دل بیتاب را
غزل شماره ۱۴: میتوان در زلف او دیدن دل بیتاب را
غزل شماره ۱۵: نم به دل نگذاشت خونم خنجر قصاب را
غزل شماره ۱۶: غوطه در دریا دهد آتشعنانی آب را
غزل شماره ۱۷: بوی پیراهن دلیل راه شد یعقوب را
غزل شماره ۱۸: من ملایم کردم از آه آسمان سخت را
غزل شماره ۱۹: تا توان کردن ز خون ما نگارین دست را
غزل شماره ۲۰: از جهان تا رشتهتابی دسترس باشد ترا
غزل شماره ۲۱: یک نظربازست نرگس چشم بیمار ترا
غزل شماره ۲۲: رتبه بال پری باشد پر تیر ترا
غزل شماره ۲۳: نیست چون بال و پری تا گرد سر گردم ترا
غزل شماره ۲۴: سخت میخواهم که در آغوش تنگ آرم تو را
غزل شماره ۲۵: نیست سنگ کم اگر در پله میزان ترا
غزل شماره ۲۶: تشنه خون کرد مستی چشم فتان ترا
غزل شماره ۲۷: میکند گلگل نگه رخسار خندان ترا
غزل شماره ۲۸: خار ناسازست بوی گل به پیراهن ترا
غزل شماره ۲۹: خواب ناز از حسن روزافزون نشد سنگین ترا
غزل شماره ۳۰: جنت دربسته سازد مهر خاموشی ترا
غزل شماره ۳۱: نیست ممکن رامکردن چشم جادوی ترا
غزل شماره ۳۲: صوفیان بردند از ره چشم جادوی ترا
غزل شماره ۳۳: گرچه محجوب از نظر کرده است بیجایی ترا
غزل شماره ۳۴: حسن بیپروا به فرمان هوس باشد چرا؟
غزل شماره ۳۵: جان عرشی، فرش در زندان تن باشد چرا؟
غزل شماره ۳۶: چشم میپوشی ازان رخسار جانپرور چرا؟
غزل شماره ۳۷: غیر حق را میدهی ره در حریم دل چرا؟
غزل شماره ۳۸: در هوای کام دنیا میفشانی جان چرا؟
غزل شماره ۳۹: در طلب سستی چو ارباب هوس کردن چرا؟
غزل شماره ۴۰: آه عالمسوز را در سینه دزدیدن چرا؟
غزل شماره ۴۱: نیستی طفل، اینقدر بر خاک غلتیدن چرا؟
غزل شماره ۴۲: مد احسان است بسم الله دیوان صبح را
غزل شماره ۴۳: گریه مستانه میسازم شراب تلخ را
غزل شماره ۴۴: غمزهاش افزود در ایام خط بیداد را
غزل شماره ۴۵: ره مده در خط مشکین، شانه شمشاد را
غزل شماره ۴۶: ره مده در خط مشکین، شانه شمشاد را
غزل شماره ۴۷: میگدازد خون گرمم نشتر فصاد را
غزل شماره ۴۸: از شکست ماست گردش، چرخ بیبنیاد را
غزل شماره ۴۹: چشم حیران ساخت رویش خط مشکاندود را
غزل شماره ۵۰: دل چسان پیچد عنان آه دردآلود را؟
غزل شماره ۵۱: نیست حاجت دیدهبان حسن عتابآلود را
غزل شماره ۵۲: از عذار او بپوشان دیده امید را
غزل شماره ۵۳: ناله من میزند ناخن به دل ناهید را
غزل شماره ۵۴: تنگدستی راست سازد نفس کجرفتار را
غزل شماره ۵۵: کجروی بال و پر سیرست بد کردار را
غزل شماره ۵۶: آه میباشد مسلسل خاطر افگار را
غزل شماره ۵۷: کم نسازد جام می زنگ دل افگار را
غزل شماره ۵۸: نیست غیر از آه، دلسوزی دل افگار را
غزل شماره ۵۹: داد سیل گریه من غوطه در گل بحر را
غزل شماره ۶۰: عشق کو تا گرم سازد این دل رنجور را
غزل شماره ۶۱: نیست از سنگ ملامت غم سر پر شور را
غزل شماره ۶۲: خط نسازد بی صفا آن عارض پر نور را
غزل شماره ۶۳: چون ز می افروختی آن عارض پر نور را
غزل شماره ۶۴: سهل مشمر همت پیران با تدبیر را
غزل شماره ۶۵: سر به گردون میدهم این آه پر تأثیر را
غزل شماره ۶۶: وصف زلف یار عاجز میکند تقریر را
غزل شماره ۶۷: مهر خاموشی کند کوتهزبان تقریر را
غزل شماره ۶۸: خوب دارد زاهد شیاد، داروگیر را
غزل شماره ۶۹: چربنرمی میکند کوتهزبان شمشیر را
غزل شماره ۷۰: شد غرور حسن از خط بیش آن طناز را
غزل شماره ۷۱: از فغان شد سرگرانی بیش آن طناز را
غزل شماره ۷۲: هر خسی قیمت نداند ناله شبخیز را
غزل شماره ۷۳: نعل در آتش گدازد، روی گرمت بوس را
غزل شماره ۷۴: نیست از راز نهان من خبر جاسوس را
غزل شماره ۷۵: ننگ کفر من به فریاد آورد ناقوس را
غزل شماره ۷۶: عشق کو تا چاک سازم جامه ناموس را
غزل شماره ۷۷: پردهدار حرف دعوی کن لب خاموش را
غزل شماره ۷۸: بر جگر تا خوردهام نیش خمار نوش را
غزل شماره ۷۹: چند بتوان خاک زد در چشم، عقل و هوش را؟
غزل شماره ۸۰: نوش این غمخانه در دنبال دارد نیش را
غزل شماره ۸۱: از صفای دل نباشد حاصلی درویش را
غزل شماره ۸۲: صرف بیکاری مگردان روزگار خویش را
غزل شماره ۸۳: غوطه دادم در دل الماس داغ خویش را
غزل شماره ۸۴: تر به اشک تلخ میسازم دماغ خویش را
غزل شماره ۸۵: من گرفتم ساعتی پوشیده سال خویش را
غزل شماره ۸۶: من که خواهم محو از عالم نشان خویش را
غزل شماره ۸۷: غنچهسان پر گل اگر خواهی دهان خویش را
غزل شماره ۸۸: حسن چون آرد به جنگ دل سپاه خویش را
غزل شماره ۸۹: ساختم از قتل نادم دلربای خویش را
غزل شماره ۹۰: روح پاک من کند پاکیزه گوهر تیغ را
غزل شماره ۹۱: چون کند آن غمزه خونریز عریان تیغ را
غزل شماره ۹۲: کی نیام پوچ میسازد به تمکین تیغ را؟
غزل شماره ۹۳: آه باشد به ز زلف عنبرین عشاق را
غزل شماره ۹۴: از سیهبختی نگردد دیده گریان برق را
غزل شماره ۹۵: ساقی محجوب میباید شراب عشق را
غزل شماره ۹۶: بر نمی آید مراد از کعبه گل عشق را
غزل شماره ۹۷: مرکز خاک است گردون آسمان عشق را
غزل شماره ۹۸: نیست ماه و آفتابی آسمان عشق را
غزل شماره ۹۹: نیست در دوران من میخانه حاجت خلق را
غزل شماره ۱۰۰: با زمینگیری به منزل میرسانم خلق را
غزل شماره ۱۰۱: ریخت چون دندان، شود افزون غم نان خلق را
غزل شماره ۱۰۲: غم ز خاطر می برد غمخانه من خلق را
غزل شماره ۱۰۳: نیست از زخم زبان غم عاشق بی باک را
غزل شماره ۱۰۴: هر تنکظرفی ننوشد خون گرم تاک را
غزل شماره ۱۰۵: از بلندی مانع گردش شود افلاک را
غزل شماره ۱۰۶: مورم اما خوشه چین خرمن دونان نیم
غزل شماره ۱۰۷: خلق خوش چون صلح می سازد گوارا جنگ را
غزل شماره ۱۰۸: نعل در آتش نهد دیوانه من سنگ را
غزل شماره ۱۰۹: جذبه مجنون سبک سازد ز تمکین سنگ را
غزل شماره ۱۱۰: بی کسی کی خوار سازد زاده اقبال را؟
غزل شماره ۱۱۱: دامن دریای خونخوارست بالین سیل را
غزل شماره ۱۱۲: گل نزد آبی بر آتش بلبل خودکام را
غزل شماره ۱۱۳: نیست از روی زمین سیری دل خود کام را
غزل شماره ۱۱۴: نیست فرق از تن دل افسرده خودکام را
غزل شماره ۱۱۵: کردهام بر خود گوارا تلخی دشنام را
غزل شماره ۱۱۶: نیست دلگیری ز دنیا بنده تسلیم را
غزل شماره ۱۱۷: نیست از درد غریبی چون گهر پروا مرا
غزل شماره ۱۱۸: غوطه در گل داده بود اندیشه دنیا مرا
غزل شماره ۱۱۹: از نظر یک لحظه دوری نیست محبوب مرا
غزل شماره ۱۲۰: عشق خونگرم از محبت کرده ایجاد مرا
غزل شماره ۱۲۱: خلق خوش در نوبهار عافیت دارد مرا
غزل شماره ۱۲۲: گرچه جا در دیده آن نور نظر دارد مرا
غزل شماره ۱۲۳: خواب وقت فیض در محراب میگیرد مرا
غزل شماره ۱۲۴: التفات زاهدان خشک، تر سازد مرا
غزل شماره ۱۲۵: شور عشقی کو، که رسوای جهان سازد مرا؟
غزل شماره ۱۲۶: چشم او چندان که مست خواب میسازد مرا
غزل شماره ۱۲۷: ترزبانی معدن زنگار میسازد مرا
غزل شماره ۱۲۸: تنگ ظرفم، باده کم زور می سازد مرا
غزل شماره ۱۲۹: دیدن لعل لبش خاموش میسازد مرا
غزل شماره ۱۳۰: تنپرستی زیردست خاک میسازد مرا
غزل شماره ۱۳۱: نیست ممکن قرب آتش بال و پر سوزد مرا
غزل شماره ۱۳۲: برگ عیش آماده از فقر و قناعت شد مرا
غزل شماره ۱۳۳: از سر زلف تو بر دل، کار مشکل شد مرا
غزل شماره ۱۳۴: سنگ طفلان از جنون رطل گرانی شد مرا
غزل شماره ۱۳۵: عشق پنهان باعث روشنروانی شد مرا
غزل شماره ۱۳۶: سر به جیب خویش دزدیدم، کلاهی شد مرا
غزل شماره ۱۳۷: تا به کی بند گرانجانی به پا باشد مرا
غزل شماره ۱۳۸: نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا
غزل شماره ۱۳۹: چون ز دنیا نعمت الوان هوس باشد مرا؟
غزل شماره ۱۴۰: بلبل خوش نغمهام، با گل سخن باشد مرا
غزل شماره ۱۴۱: پردهدار و حاجب و دربان نمیباشد مرا
غزل شماره ۱۴۲: داغ عشق از سینه روشن به دست آمد مرا
غزل شماره ۱۴۳: بشکفد پروانه چون در انجمن بیند مرا
غزل شماره ۱۴۴: چون به خاطر آن دو لعل آبدار آید مرا
غزل شماره ۱۴۵: صبح از جانهای روشن یاد میآید مرا
غزل شماره ۱۴۶: شد مسلسل بوی گل، زنجیر میباید مرا
غزل شماره ۱۴۷: زلف را نبود سرانجامی که میباید مرا
غزل شماره ۱۴۸: نیست تاب درد غربت جان افگار مرا
غزل شماره ۱۴۹: گرچه سیمای خزان دارد رخ چون زر مرا
غزل شماره ۱۵۰: شد یکی صد شورش عشق از نصیحتگر مرا
غزل شماره ۱۵۱: می کشد خاطر به جا و منزل دیگر مرا
غزل شماره ۱۵۲: داغ رسوایی خدادادست منصور مرا
غزل شماره ۱۵۳: نیست ظرف باده توحید، مخمور مرا
غزل شماره ۱۵۴: بی زبانی پرده داری می کند راز مرا
غزل شماره ۱۵۵: می برد از هوش پیش از آمدن بویش مرا
غزل شماره ۱۵۶: نیست ممکن بر گرفتن دیده از رویش مرا
غزل شماره ۱۵۷: شد گرفتاری فزون در روزگار خط مرا
غزل شماره ۱۵۸: از بهار افزود شور عشق چون بلبل مرا
غزل شماره ۱۵۹: می کشد هر دم ز بی تابی به جایی دل مرا
غزل شماره ۱۶۰: کی سبکباری ز همراهان کند غافل مرا؟
غزل شماره ۱۶۱: نیست بر ابر بهاران، دیده پر نم مرا
غزل شماره ۱۶۲: چهره شد نیلوفری از سیلی اخوان مرا
غزل شماره ۱۶۳: پرده ظلمت نپوشد چشم حیران مرا
غزل شماره ۱۶۴: چشم بر خورشید تابان نیست ویران مرا
غزل شماره ۱۶۵: برگ کاهی نیست کشت نابسامان مرا
غزل شماره ۱۶۶: پیش تیغ و تیر ناچارست استادن مرا
غزل شماره ۱۶۷: می پرد امشب ز شادی دیده روزن مرا
غزل شماره ۱۶۸: نیست از دشمن محابا یک سر سوزن مرا
غزل شماره ۱۶۹: مشکل است از کوی او قطع نظر کردن مرا
غزل شماره ۱۷۰: سبز می گردد روان چون آب از ماندن مرا
غزل شماره ۱۷۱: یارب از دل مشرق نور هدایت کن مرا
غزل شماره ۱۷۲: ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا
غزل شماره ۱۷۳: در بهشت افکند آن رخسار گندم گون مرا
غزل شماره ۱۷۴: کو می گرمی که در جوش آورد خون مرا؟
غزل شماره ۱۷۵: نان به خون دل شد از تیغ زبان رنگین مرا
غزل شماره ۱۷۶: خواب غفلت گر به این عنوان شود سنگین مرا
غزل شماره ۱۷۷: شیشه ای، می بود اگر چون شمع بر بالین مرا
غزل شماره ۱۷۸: چشم شوخش می برد آرام و تسکین مرا
غزل شماره ۱۷۹: طاق کرد از هر دو عالم طاق آن ابرو مرا
غزل شماره ۱۸۰: برگ عیشی نیست چشم از نوبهار او مرا
غزل شماره ۱۸۱: باعث آزار شد ترک دلآزاری مرا
غزل شماره ۱۸۲: جلوه برقی است در میخانه هشیاری مرا
غزل شماره ۱۸۳: تر نسازد گریه های ابر نیسانی مرا
غزل شماره ۱۸۴: نیست بر خاطر غباری از پریشانی مرا
غزل شماره ۱۸۵: خواب غفلت شد گران از بس ز خودبینی مرا
غزل شماره ۱۸۶: چشم مستش از نگاهی کرد سودایی مرا
غزل شماره ۱۸۷: در دل هر قطره آماده است دریایی مرا
غزل شماره ۱۸۸: می کشد در خاک و خون مژگان دلجویی مرا
غزل شماره ۱۸۹: گر به این دستور خیزد، شمع ماتم می کند
غزل شماره ۱۹۰: جامه آزادگی چالاک باشد سرو را
غزل شماره ۱۹۱: دردمندی سر به گردون می رساند آه را
غزل شماره ۱۹۲: ناتوانی از اجابت نیست مانع آه را
غزل شماره ۱۹۳: هست در نقصان تمامی ها دل آگاه را
غزل شماره ۱۹۴: کاسه زانوست جام جم دل آگاه را
غزل شماره ۱۹۵: دلفریبی چون به جولان آورد آن ماه را
غزل شماره ۱۹۶: نیست پروای فنای خود دل وارسته را
غزل شماره ۱۹۷: گو نباشد شمع بر خاک این به خون آغشته را
غزل شماره ۱۹۸: از مروت نیست چیدن غنچه نشکفته را
غزل شماره ۱۹۹: بال و پر شد شوق من سنگ نشان خفته را
غزل شماره ۲۰۰: جا به عرش دوش خود دادم سبوی باده را
غزل شماره ۲۰۱: نیست یک جو غم ز بی برگی دل آزاده را
غزل شماره ۲۰۲: دل شود شاد از شکست آرزو آزاده را
غزل شماره ۲۰۳: عمر در تلخی سرآید در شراب افتاده را
غزل شماره ۲۰۴: پوست زندان است بر تن زاهد افسرده را
غزل شماره ۲۰۵: می کنم از سینه بیرون این دل افسرده را
غزل شماره ۲۰۶: دل سیه سازد در و دیوار، سودا کرده را
غزل شماره ۲۰۷: می کند پامال، تن آخر دل آسوده را
غزل شماره ۲۰۸: کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را
غزل شماره ۲۰۹: از غبار خط فزون شد روشنایی دیده را
غزل شماره ۲۱۰: از خسیسان چاره نبود مردم بگزیده را
غزل شماره ۲۱۱: از هوا گیرد سر دیوانه سنگ خاره را
غزل شماره ۲۱۲: در شکایت ریختی دندان نعمت خواره را
غزل شماره ۲۱۳: می کنم از سینه بیرون این دل غمخواره را
غزل شماره ۲۱۴: می کنم از سینه بیرون این دل غمخواره را
غزل شماره ۲۱۵: طی به ماهی سازد از کندی، ره یک روزه را
غزل شماره ۲۱۶: چون دهد پیغام تسکین بی قرار بوسه را؟
غزل شماره ۲۱۷: نیست از داغ جنون پروا دل غم پیشه را
غزل شماره ۲۱۸: هر که دید از باده لعلی به سامان شیشه را
غزل شماره ۲۱۹: دید تا در آتش تعجیل، نعل لاله را
غزل شماره ۲۲۰: سخت دشوارست پیچیدن عنان ناله را
غزل شماره ۲۲۱: نیست در طالع قدوم میهمان این خانه را
غزل شماره ۲۲۲: می کند عشق گران تمکین، سبک جانانه را
غزل شماره ۲۲۳: سنگ طفلان مومیایی شد دل دیوانه را
غزل شماره ۲۲۴: از خرابی چون نگه دارم دل دیوانه را؟
غزل شماره ۲۲۵: کرد سودا آسمان سیر این دل دیوانه را
غزل شماره ۲۲۶: بیش شد از چوب گل سودا من دیوانه را
غزل شماره ۲۲۷: از سر و سامان چه می پرسی من دیوانه را؟
غزل شماره ۲۲۸: شمع چندانی که سوزد بال و پر پروانه را
غزل شماره ۲۲۹: کوکب سعدی بود از هر شرر پروانه را
غزل شماره ۲۳۰: از نظرها چون کند وحشت نهان دیوانه را
غزل شماره ۲۳۱: آه از زنگ کدورت پاک سازد سینه را
غزل شماره ۲۳۲: صاف کن ای سنگدل با دردمندان سینه را
غزل شماره ۲۳۳: هست یک نسبت به نیک و بد دل بی کینه را
غزل شماره ۲۳۴: از غباری خانه گردد بی صفا آیینه را
غزل شماره ۲۳۵: چهره ات خورشید سیما می کند آیینه را
غزل شماره ۲۳۶: چهره ات بال سمندر می کند آیینه را
غزل شماره ۲۳۷: چهره ات گل در گریبان می کند آیینه را
غزل شماره ۲۳۸: یک نفس گر دور سازی از کنار آیینه را
غزل شماره ۲۳۹: شوق دیدار تو می بخشد نظر آیینه را
غزل شماره ۲۴۰: گر زند آتش به جان رویش چنین آیینه را
غزل شماره ۲۴۱: از سرشک تلخ خود باشد شراب ناب ما
غزل شماره ۲۴۲: چون ندارد حرف ره در خلوت محجوب ما
غزل شماره ۲۴۳: داغ برگ عیش گردد در دل ناشاد ما
غزل شماره ۲۴۴: از کمر بیرون نیامد تیشه فرهاد ما
غزل شماره ۲۴۵: صبح بر خورشید می لرزد ز آه سرد ما
غزل شماره ۲۴۶: در گذر ای آسمان از وادی آزار ما
غزل شماره ۲۴۷: از ته دل نیست در میخانه استغفار ما
غزل شماره ۲۴۸: از ملامتگر نیندیشد دل افگار ما
غزل شماره ۲۴۹: می نماید پایکوبان دار را منصور ما
غزل شماره ۲۵۰: حاجت دام و کمندی نیست در تسخیر ما
غزل شماره ۲۵۱: تن به بیماری دهد چشمش پی تسخیر ما
غزل شماره ۲۵۲: در نظر واکردنی گردید طی پرواز ما
غزل شماره ۲۵۳: پنبه دامن می کشد از داغ مرهم سوز ما
غزل شماره ۲۵۴: گر نظربازی به بال خود کند طاوس ما
غزل شماره ۲۵۵: تا خرام قامت او برد از سر هوش ما
غزل شماره ۲۵۶: شد چو گل از روی خندان، خرده زر رزق ما
غزل شماره ۲۵۷: آهوان را در کمند آورد چشم پاک ما
غزل شماره ۲۵۸: قرعه و تسبیح را محرم نداند حال ما
غزل شماره ۲۵۹: از نصیحت خامتر گردد دل خودکام ما
غزل شماره ۲۶۰: مهر خاموشی که گیرد از دهان زخم ما؟
غزل شماره ۲۶۱: چون حباب از یکدلان باده نابیم ما
غزل شماره ۲۶۲: با طلب مطلوب را همخانه می یابیم ما
غزل شماره ۲۶۳: راز دل ها را ز لوح سینه می یابیم ما
غزل شماره ۲۶۴: نه ز خامی نقش ها را خام می بندیم ما
غزل شماره ۲۶۵: یاد ایامی که با هم آشنا بودیم ما
غزل شماره ۲۶۶: ناامیدی بردهد اشکی که می باریم ما
غزل شماره ۲۶۷: با زمین گیری سپهر گرم رفتاریم ما
غزل شماره ۲۶۸: در نظرها گرچه بیکاریم در کاریم ما
غزل شماره ۲۶۹: دیده سیر و دل بی مدعا داریم ما
غزل شماره ۲۷۰: از غبار کاروان چون چشم برداریم ما؟
غزل شماره ۲۷۱: شیوه های چشم او را در نظر داریم ما
غزل شماره ۲۷۲: از حیات بی وفا یاری طمع داریم ما
غزل شماره ۲۷۳: یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما
غزل شماره ۲۷۴: پیش آن آیینه رو راه سخن داریم ما
غزل شماره ۲۷۵: گرچه ما را نیست بر روی زمین ویرانهای
غزل شماره ۲۷۶: از تحمل خصم را هموار می سازیم ما
غزل شماره ۲۷۷: اشک پیش مردم فرزانه می ریزیم ما
غزل شماره ۲۷۸: خار در پیراهن فرزانه می ریزیم ما
غزل شماره ۲۷۹: گر به ظاهر چون لب پیمانه خاموشیم ما
غزل شماره ۲۸۰: چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما
غزل شماره ۲۸۱: جان به لب داریم و همچون صبح خندانیم ما
غزل شماره ۲۸۲: بی کسی را کعبه مقصود می دانیم ما
غزل شماره ۲۸۳: آسمان را خانه زنبور می دانیم ما
غزل شماره ۲۸۴: خون دل را باده گلفام می دانیم ما
غزل شماره ۲۸۵: گرچه از عقل گران لنگر فلاطونیم ما
غزل شماره ۲۸۶: نور معنی در جبین تاک می بینیم ما
غزل شماره ۲۸۷: زیر شمشیر حوادث پای بر جاییم ما
غزل شماره ۲۸۸: صبر و طاقت از دل بی تاب می جوییم ما
غزل شماره ۲۸۹: تا شد از صدق طلب چون صبح، روشن جان ما
غزل شماره ۲۹۰: فارغ است از سیر گل مجنون سرگردان ما
غزل شماره ۲۹۱: سرخ رو می گردد از ریزش کف احسان ما
غزل شماره ۲۹۲: خنده ها بر شمع دارد دیده گریان ما
غزل شماره ۲۹۳: دلبر محجوب می خواهد دل پر خون ما
غزل شماره ۲۹۴: نیست بر سبزان گلشن، دیده پر خون ما
غزل شماره ۲۹۵: درنمی آید به چشم از لاغری مجنون ما
غزل شماره ۲۹۶: راز دل را می توان دریافت از سیمای ما
غزل شماره ۲۹۷: می کشد هر لحظه بزم تازه ای بر روی ما
غزل شماره ۲۹۸: زخم پنهانم اگر بیرون دهد خونابها
غزل شماره ۲۹۹: ای دل بیدار را از چشم مستت خوابها
غزل شماره ۳۰۰: ای ز مژگان تو در چشم گلستان خارها
غزل شماره ۳۰۱: ای زبون در حلقه زنجیر زلفت شیرها
غزل شماره ۳۰۲: ای ترا در سینه هر ذره پنهان رازها
غزل شماره ۳۰۳: ای ره خوابیده را از نقش پایت بالها
غزل شماره ۳۰۴: تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جامها
غزل شماره ۳۰۵: پخته میگردند از سودای زلفش خامها
غزل شماره ۳۰۶: ای در آتش از گل روی تو نعل لالهها
غزل شماره ۳۰۷: سر نمیپیچند از تیغ اجل دیوانهها
غزل شماره ۳۰۸: متصل گردد فلک را بر یک آیین آسیا
غزل شماره ۳۰۹: در بهاران از چمن ای باغبان بیرون میا
غزل شماره ۳۱۰: مشو از نفس ایمن تا توانی آرمید آنجا
غزل شماره ۳۱۱: به قدر رم ازین عالم، توانی آرمید آنجا
غزل شماره ۳۱۲: مرو چون غافلان ای طالب منزل به خواب اینجا
غزل شماره ۳۱۳: نه هر کس سر برون با تیغ و خنجر می برد اینجا
غزل شماره ۳۱۴: کدامین برق جولان گوشه ابرو نمود اینجا؟
غزل شماره ۳۱۵: چه گردیدی گره، تخمی پی فردا بکار اینجا
غزل شماره ۳۱۶: گهر نشمرده می ریزند بر کوته زبان اینجا
غزل شماره ۳۱۷: منال از نقش کم گر شد قمارت بدنشین اینجا
غزل شماره ۳۱۸: فقیری پیشه کن، از اغنیا حاجت مخواه اینجا
غزل شماره ۳۱۹: دگر با نوخطی دارد دل من در میان سودا
غزل شماره ۳۲۰: ز سختی های دوران دیده بینا شود پیدا
غزل شماره ۳۲۱: مرا آن روز راه حرف با دلبر شود پیدا
غزل شماره ۳۲۲: که را می گشت در دل کز زمین انسان شود پیدا؟
غزل شماره ۳۲۳: ز زلف آه آخر روی جانان می شود پیدا
غزل شماره ۳۲۴: در آن زلف سیه دلهای خونین میشود پیدا
غزل شماره ۳۲۵: هزاران همچو بلبل هر بهاری میشود پیدا
غزل شماره ۳۲۶: اگر در دل ز سوز عشق داغی می شود پیدا
غزل شماره ۳۲۷: عتاب و لطف می گردد ز ابروی بتان پیدا
غزل شماره ۳۲۸: به عریانی نگردد از لطافت آن بدن پیدا
غزل شماره ۳۲۹: ز سیما می شود روشندلان را مهر و کین پیدا
غزل شماره ۳۳۰: سپند از مردم چشم است حسن عالم آرا را
غزل شماره ۳۳۱: ز سرسبزی حیات جاودان بخشد تماشا را
غزل شماره ۳۳۲: به هر نوعی که می خواهد دلت بشکن دل ما را
غزل شماره ۳۳۳: چه می آری به گردش هر نفس آن چشم شهلا را؟
غزل شماره ۳۳۴: نمی گردد کف بی مغز مانع سیر دریا را
غزل شماره ۳۳۵: به خاموشی محیط معرفت کن جان گویا را
غزل شماره ۳۳۶: چنان دانسته می باید درین دنیا نهی پا را
غزل شماره ۳۳۷: نه بوی گل، نه رنگ لاله از جا می برد ما را
غزل شماره ۳۳۸: اگر غفلت نهان در سنگ خارا میکند ما را
غزل شماره ۳۳۹: اگرچه نیست غیر از کوه غم فریادرس ما را
غزل شماره ۳۴۰: نگردید آتشین رخساره ای فریادرس ما را
غزل شماره ۳۴۱: ندارد بحر و کان سرمایه دست و دل ما را
غزل شماره ۳۴۲: خدایا درپذیر این نعره مستانه ما را
غزل شماره ۳۴۳: نمی باشد ز بی برگی چراغی خانه ما را
غزل شماره ۳۴۴: ز بت چون پاک سازد بت شکن بتخانه ما را؟
غزل شماره ۳۴۵: دهن بستن ز آفتها نگهبان است دلها را
غزل شماره ۳۴۶: زبان برگ بود از ذکر خامش بوستانها را
غزل شماره ۳۴۷: سبک جولان کند شوق سبکروحش گرانها را
غزل شماره ۳۴۸: که دارد این چنین سرگشته و بی تاب دریا را؟
غزل شماره ۳۴۹: اگر چه گریه سرشار من، تر کرد دریا را
غزل شماره ۳۵۰: چه پروا از غبار خط مشکین است آن لب را؟
غزل شماره ۳۵۱: بزرگانی که مانع می شوند ارباب حاجت را
غزل شماره ۳۵۲: اگر از اهل ایمانی مهیا باش آفت را
غزل شماره ۳۵۳: به دست خود کند بیدادگر بنیاد دولت را
غزل شماره ۳۵۴: نهان کرده است رویت در نقاب حشر جنت را
غزل شماره ۳۵۵: مهیا شو دلا در عشق انواع ملامت را
غزل شماره ۳۵۶: ز چشم خلق پنهان دار کنج عزلت خود را
غزل شماره ۳۵۷: ندارد در خور من باده ای گردون مینایی
غزل شماره ۳۵۸: سبک از حرف بی مغزان نسازم گوهر خود را
غزل شماره ۳۵۹: مزن بر سنگ پیش سخت رویان گوهر خود را
غزل شماره ۳۶۰: ازان چون شمع می کاهم درین محفل تن خود را
غزل شماره ۳۶۱: خوشا روزی که بینم دلبر بگزیده خود را
غزل شماره ۳۶۲: فرو خوردم ز غیرت گریه مستانه خود را
غزل شماره ۳۶۳: برآتش می گذارم خرقه پشمینه خود را
غزل شماره ۳۶۴: به زور خود شدی مغرور تا انداختی خود را
غزل شماره ۳۶۵: خط از سنگین دلی گفتم برآرد لعل دلبر را
غزل شماره ۳۶۶: نسوزد دل به آه گرم من چرخ بد اختر را
غزل شماره ۳۶۷: لب یاقوت او تا داد از خط عرض لشکر را
غزل شماره ۳۶۸: زبان کوتاه باشد آشنای بحر گوهر را
غزل شماره ۳۶۹: ز آه سرد پروا نیست عشاق بلاکش را
غزل شماره ۳۷۰: بلند آوازه سازد شور عاشق عشق سرکش را
غزل شماره ۳۷۱: ز خط عنبرین زیبد نقاب آن روی دلکش را
غزل شماره ۳۷۲: گلاندامی که میدادم به خون دیده آبش را
غزل شماره ۳۷۳: ز روی آتشینش حیرتی رو داد آتش را
غزل شماره ۳۷۴: به مژگان خارخار از سینه می رویاند آتش را
غزل شماره ۳۷۵: به ساغر احتیاجی نیست حسن نیم مستش را
غزل شماره ۳۷۶: به عزم صید چین سازد چو زلف صیدبندش را
غزل شماره ۳۷۷: چمن پیرا اگر می دید روی چون بهارش را
غزل شماره ۳۷۸: ز دست یکدگر شکرلبان گیرند سنگش را
غزل شماره ۳۷۹: چه خوش باشد در آغوش آورم سرو روانش را
غزل شماره ۳۸۰: به زلف عنبرین روبند خوبان جلوه گاهش را
غزل شماره ۳۸۱: کنم نظاره چون بی پرده رخسار نکویش را؟
غزل شماره ۳۸۲: نگاه عجز باشد گر زبانی هست عاشق را
غزل شماره ۳۸۳: نه از گل می گشاید دل، نه از گلزار عاشق را
غزل شماره ۳۸۴: مجو از زاهدان خشک طینت گوهر عرفان
غزل شماره ۳۸۵: معلم نیست حاجت در تپیدن کشته دل را
غزل شماره ۳۸۶: سفیدی های مو بیدار کی سازد سیه دل را؟
غزل شماره ۳۸۷: به دنیای دنی بگذار جسم پای در گل را
غزل شماره ۳۸۸: مهیا در دل تنگ است برگ عیش بلبل را
غزل شماره ۳۸۹: نکرد از ناله شبخیز با خود گرمخون گل را
غزل شماره ۳۹۰: اگر آزاده ای بگذار اسباب تجمل را
غزل شماره ۳۹۱: به دنیا ساختم مشغول چشم روشن دل را
غزل شماره ۳۹۲: درین گلشن نباشد نعل در آتش چسان گل را؟
غزل شماره ۳۹۳: ز ارباب تجرد نیست بر دل بار عالم را
غزل شماره ۳۹۴: نه آسان است بر گردن گرفتن کار عالم را
غزل شماره ۳۹۵: به جوش آورد باد نوبهاران خون عالم را
غزل شماره ۳۹۶: مسوز ای سنگدل از انتظار می کبابم را
غزل شماره ۳۹۷: مکن یارب گران در منتهای عمر گوشم را
غزل شماره ۳۹۸: به وحدت می توان کردن سبک غم های عالم را
غزل شماره ۳۹۹: مکن بی بهره یارب از قبول دل بیانم را
غزل شماره ۴۰۰: نظر کن در ترازو داری آن خورشید تابان را
غزل شماره ۴۰۱: به هم پیچد خط مشکین بساط حسن خوبان را
غزل شماره ۴۰۲: ز باران جمع گردد خاطر آشفته مستان را
غزل شماره ۴۰۳: ز روی لاله گون متراش خط عنبرافشان را
غزل شماره ۴۰۴: مکن کوتاه در ایام خط زلف پریشان را
غزل شماره ۴۰۵: چه داند آن ستمگر قدر دل های پریشان را؟
غزل شماره ۴۰۶: مسخر کرد خط عنبرین رخسار جانان را
غزل شماره ۴۰۷: فروغ حسن از خط بیش گردد لاله رویان را
غزل شماره ۴۰۸: ز سرو و گل چمن مینا و جام آورد مستان را
غزل شماره ۴۰۹: ز منع افزون شود شوق گرستن بی قراران را
غزل شماره ۴۱۰: ز خلوت نیست بر خاطر غمی وحدت شعاران را
غزل شماره ۴۱۱: فروغ مهر باشد دیده اخترشماران را
غزل شماره ۴۱۲: نمی خواهیم روی تلخ ابر نوبهاران را
غزل شماره ۴۱۳: نسازد رویگردان کثرت لشکر دلیران را
غزل شماره ۴۱۴: نباشد الفتی با جسم، جان سینه ریشان را
غزل شماره ۴۱۵: زبان لاف رسوا می کند ناقص کمالان را
غزل شماره ۴۱۶: محابا نیست از برق حوادث خوشه چینان را
غزل شماره ۴۱۷: ز رنجش نیست خوشتر هیچ خلقی تندخویان را
غزل شماره ۴۱۸: گزیری از علایق نیست زیر چرخ یک تن را
غزل شماره ۴۱۹: متاب از کشتن ما ای غزال شوخ گردن را
غزل شماره ۴۲۰: بدل زان با تپیدن های دل کردم دویدن را
غزل شماره ۴۲۱: ز مهر و ماه سازد سیر، رویت چشم روزن را
غزل شماره ۴۲۲: به چشم کم مبین ای کج نظر دلهای پر خون را
غزل شماره ۴۲۳: نبردم زیر خاک از عجز با خود دعوی خون را
غزل شماره ۴۲۴: نگه دار از لب پیمانه آن لبهای میگون را
غزل شماره ۴۲۵: شکوه حسن لیلی آنچنان پر کرد هامون را
غزل شماره ۴۲۶: ز بس اندیشه لیلی به هم پیچید مجنون را
غزل شماره ۴۲۷: خموشی مهر خاموشی زند بر لب سخن چین را
غزل شماره ۴۲۸: طلایی شد چمن ساقی بگردان جام زرین را
غزل شماره ۴۲۹: اگر چه رنگ آن گل می برد از کار گلچین را
غزل شماره ۴۳۰: چه پروا از عتاب و ناز عشاق بلاجو را
غزل شماره ۴۳۱: به هر تردامنی منمای آن آیینه رو را
غزل شماره ۴۳۲: تهی چشمان چه میدانند قدر روی نیکو را
غزل شماره ۴۳۳: صفای ساعدت نیلی شمارد دست موسی را
غزل شماره ۴۳۴: سمندر کرد اشک گرم من مرغان آبی را
غزل شماره ۴۳۵: هوا ابرست، پر کن از شراب ناب کشتی را
غزل شماره ۴۳۶: دلم خاک مراد خویش داند نامرادی را
غزل شماره ۴۳۷: مده در جوش گل چون لاله از کف میگساری را
غزل شماره ۴۳۸: خوش آن آزاده کز مردم نهان دارد فقیری را
غزل شماره ۴۳۹: ز اسرار حقیقت بهره ور کن عشقبازی را
غزل شماره ۴۴۰: گر آن شیرین سخن تلقین کند گفتار طوطی را
غزل شماره ۴۴۱: تکلف نیست در گفتار رند لاابالی را
غزل شماره ۴۴۲: به عصیان مگذران زنهار ایام جوانی را
غزل شماره ۴۴۳: مده از دست در پیری شراب ارغوانی را
غزل شماره ۴۴۴: به آهی می توان از خود برآوردن جهانی را
غزل شماره ۴۴۵: نه هر چشمی سزاوارست رخسار معانی را
غزل شماره ۴۴۶: کسوفی هست دایم آفتاب زندگانی را
غزل شماره ۴۴۷: غنیمت دان درین وحشت سرا خلوت گزینی را
غزل شماره ۴۴۸: زر و سیم جهان در پرده دارد عمر کاهی را
غزل شماره ۴۴۹: رسانیده است حسن او به جایی بی وفایی را
غزل شماره ۴۵۰: خرابی باعث تعمیر باشد بینوایی را
غزل شماره ۴۵۱: کند لیلی چنین گر جلوه مستانه در صحرا
غزل شماره ۴۵۲: به دل های پر از خون حرف آن زلف دو تا بگشا
غزل شماره ۴۵۳: ندارد حاجت مشاطه روی گلعذار ما
غزل شماره ۴۵۴: ز خط سبز شد فیروزه ای لعل نگار ما
غزل شماره ۴۵۵: نباشد چون تن آسانان ز خورد و خواب عیش ما
غزل شماره ۴۵۶: فلک پرواز سازد آه را درد گران ما
غزل شماره ۴۵۷: رموز سرگذشت عاشقان گر دیدنی دارد
غزل شماره ۴۵۸: ز تأثیر دل بیدار، چشم تر شود بینا
غزل شماره ۴۵۹: می جان بخش اگر چه جام زر می گیرد از مینا
غزل شماره ۴۶۰: اگر این بار می آید به دستم گردن مینا
غزل شماره ۴۶۱: مدار از دامن شب دست وقت عرض مطلبها
غزل شماره ۴۶۲: ندارد خواب چشم عاشق دیوانه در شبها
غزل شماره ۴۶۳: ز سختیهای عالم قانعان را هست لذتها
غزل شماره ۴۶۴: زهی ز اندیشه لعل تو پرخون جام فکرتها
غزل شماره ۴۶۵: مدار از منزلآرایان طمع معماری دلها
غزل شماره ۴۶۶: به یک پیمانه می، کرد ساقی حل مشکلها
غزل شماره ۴۶۷: اگر مردی مرو در پرده ناموس چون زنها
غزل شماره ۴۶۸: زهی از غیرت رویت گریبان چاک گلشنها
غزل شماره ۴۶۹: مباش ای رهنورد عشق نومید از تپیدنها
غزل شماره ۴۷۰: ز خرمن صلح کن با دانهای از دوربینیها
غزل شماره ۴۷۱: ترا پر چون صدف شد گوش از سیماب در دریا
غزل شماره ۴۷۲: به هر شورش مده چون موج از کف دامن دریا
غزل شماره ۴۷۳: نماند از نارسایی مدی از احسان درین دریا
غزل شماره ۴۷۴: چسان گردد تهی از عقد گوهر سینه دریا؟
غزل شماره ۴۷۵: محمل شوق کجا، کعبه امید کجا
غزل شماره ۴۷۶: من و مصری که شکرخیز بود خاک آنجا
غزل شماره ۴۷۷: صاف گشتن ز خودی باده ناب است اینجا
غزل شماره ۴۷۸: هر که هست، از می دیدار تو مست است اینجا
غزل شماره ۴۷۹: سخن از صلح مگو، عالم جنگ است اینجا
غزل شماره ۴۸۰: مستی و بی خبری رتبه عام است اینجا
غزل شماره ۴۸۱: همه کس طالب آن سرو روان است اینجا
غزل شماره ۴۸۲: فتنه روز جزا خانه نشین است اینجا
غزل شماره ۴۸۳: خام ماندم ز می کهنه کشیدم تا دست
غزل شماره ۴۸۴: نیست در دیده ما منزلتی دنیا را
غزل شماره ۴۸۵: آرزو چند به هر سوی کشاند ما را؟
غزل شماره ۴۸۶: می شود راز دل از جبهه نمایان ما را
غزل شماره ۴۸۷: گریه سوختگان اشک کباب است ترا
غزل شماره ۴۸۸: دست شستن ز بقا آب حیات است ترا
غزل شماره ۴۸۹: چه غم از کشتن عشاق فگارست ترا؟
غزل شماره ۴۹۰: خون ما گر سبب چهره آل است ترا
غزل شماره ۴۹۱: ای که از عالم معنی خبری نیست ترا
غزل شماره ۴۹۲: حسن اگر جلوه دهد بر سر بازار ترا
غزل شماره ۴۹۳: کیست گردن ننهد دام جهانگیر ترا؟
غزل شماره ۴۹۴: طالعی کو، که کشم مست در آغوش ترا؟
غزل شماره ۴۹۵: نه به چشم و دل تنها نگرانیم ترا
غزل شماره ۴۹۶: باغبان در نگشوده است گلستان ترا
غزل شماره ۴۹۷: گر نبینیم به خلوت رخ چون ماه ترا
غزل شماره ۴۹۸: نمک خال بود داغ تمنای ترا
غزل شماره ۴۹۹: گل ازان زود به بازار رساند خود را
غزل شماره ۵۰۰: هر که چون شیشه به پیمانه رساند خود را
غزل شماره ۵۰۱: در سفر زود خجالت کشد از دعوی خویش
غزل شماره ۵۰۲: حسن کی در دل چون سنگ نماید خود را؟
غزل شماره ۵۰۳: راه خوابیده رسانید به منزل خود را
غزل شماره ۵۰۴: چشم بگشا، سبک از خواب گران کن خود را
غزل شماره ۵۰۵: ما که در خم ننمودیم فلاطون خود را
غزل شماره ۵۰۶: نیست اندیشه ای از زخم زبان سرکش را
غزل شماره ۵۰۷: از نظر کرد نهان خط رخ آن مهوش را
غزل شماره ۵۰۸: تا به حدی است لطافت رخ پرتابش را
غزل شماره ۵۰۹: شانه گر باز کند زلف گرهگیرش را
غزل شماره ۵۱۰: سخن آن است که از جای درآرد دل را
غزل شماره ۵۱۱: عشق سازد ز هوس پاک دل آدم را
غزل شماره ۵۱۲: فقر بی قدر کند سلطنت عالم را
غزل شماره ۵۱۳: وحشتی داده ز اوضاع جهان دست مرا
غزل شماره ۵۱۴: تلخی عالم ناساز شراب است مرا
غزل شماره ۵۱۵: هر نفس تازه گلی زیب کنارست مرا
غزل شماره ۵۱۶: نفس سوخته روشنگر جان است مرا
غزل شماره ۵۱۷: نوخطی سلسله جنبان جنون است مرا
غزل شماره ۵۱۸: دل پریخانه آن روی چو ماه است مرا
غزل شماره ۵۱۹: گل داغ است اگر تاج زری هست مرا
غزل شماره ۵۲۰: چون خم از کوی مغان پای سفر نیست مرا
غزل شماره ۵۲۱: دل مقید به شکرزار هوس نیست مرا
غزل شماره ۵۲۲: رنگی از لاله عذاران جهان نیست مرا
غزل شماره ۵۲۳: در بیابان طلب، راهبری نیست مرا
غزل شماره ۵۲۴: چون گشاید ز چمن خاطر ناشاد مرا؟
غزل شماره ۵۲۵: آن که سوز جگر و دیده تر داد مرا
غزل شماره ۵۲۶: آنچنان عشق تو بدخوی برآورد مرا
غزل شماره ۵۲۷: نخل قد تو هم آغوش بلا کرد مرا
غزل شماره ۵۲۸: سبک از عقل به یک رطل گران کرد مرا
غزل شماره ۵۲۹: نیم آن شعله که خاموش توان کرد مرا
غزل شماره ۵۳۰: عزلت از عالم دلگیر برآورد مرا
غزل شماره ۵۳۱: می کند وقت خوش از عمر برومند مرا
غزل شماره ۵۳۲: تا دل از روی تو شد مطلع انوار مرا
غزل شماره ۵۳۳: برسانید به خاک قدم یار مرا
غزل شماره ۵۳۴: از گلستان نشود غنچه دل باز مرا
غزل شماره ۵۳۵: می کند گرم طلب شعله آواز مرا
غزل شماره ۵۳۶: چون می کهنه چه شد گر نبود جوش مرا؟
غزل شماره ۵۳۷: هوش نگذاشت به سر آن لب می نوش مرا
غزل شماره ۵۳۸: دل سیه شد ز سیه خانه افلاک مرا
غزل شماره ۵۳۹: آشنایی به کسی نیست درین خانه مرا
غزل شماره ۵۴۰: می پرد چشم به خال لب جانانه مرا
غزل شماره ۵۴۱: وصل و هجرست یکی چشم و دل حیران را
غزل شماره ۵۴۲: تازه دارد دل من خار و خس مژگان را
غزل شماره ۵۴۳: مژه مانع نشود اشک سبک جولان را
غزل شماره ۵۴۴: میزبانی که ز جان سیر کند مهمان را
غزل شماره ۵۴۵: شد ز زنجیر فزون شور جنون مجنون را
غزل شماره ۵۴۶: نیست آسودگی از سیر و سفر مجنون را
غزل شماره ۵۴۷: تندی خوی ضرورست سخن آیین را
غزل شماره ۵۴۸: گل به صد دیده شبنم نگران است او را
غزل شماره ۵۴۹: غم مردن نبود جان غم اندوخته را
غزل شماره ۵۵۰: گر به گلزار بری آن رخ افروخته را
غزل شماره ۵۵۱: گریه بسیار بود نو به وجود آمده را
غزل شماره ۵۵۲: صلح در پرده بود یار به جنگ آمده را
غزل شماره ۵۵۳: شوق اگر قافله سالار شود قافله را
غزل شماره ۵۵۴: نشد از روی تو سیراب نظر آینه را
غزل شماره ۵۵۵: چند بر کوردلان جلوه دهم معنی را؟
غزل شماره ۵۵۶: لب میگون تو خمار کند تقوی را
غزل شماره ۵۵۷: گریه از دل نبرد کلفت روحانی را
غزل شماره ۵۵۸: خوش کن از لاله رخان زلف پریشانی را
غزل شماره ۵۵۹: تا به کی در ته زنگار بود خنجر ما؟
غزل شماره ۵۶۰: هست پیوسته به دریای کرم گوهر ما
غزل شماره ۵۶۱: حلقه هر در باغی نشود دیده ما
غزل شماره ۵۶۲: گرچه از درد خزانی شده رخساره ما
غزل شماره ۵۶۳: تا چه گل ریشه دوانیده در اندیشه ما؟
غزل شماره ۵۶۴: هست چون تاک پر از باده رگ و ریشه ما
غزل شماره ۵۶۵: آب حیوان زند آب در میخانه ما
غزل شماره ۵۶۶: سیل را گنج شمارد دل ویرانه ما
غزل شماره ۵۶۷: روشن است از دل بی کینه ما سینه ما
غزل شماره ۵۶۸: گرد اندوه پذیرد ز طرب سینه ما
غزل شماره ۵۶۹: مشرق مهر بود سینه بی کینه ما
غزل شماره ۵۷۰: چرخ پر گوهر شب تاب شد از گریه ما
غزل شماره ۵۷۱: از بساط فلک آن سوی بود بازی ما
غزل شماره ۵۷۲: علم نصرت ما آه سحرگاهی ما
غزل شماره ۵۷۳: دل نگردید شب وصل تهی از گلهها
غزل شماره ۵۷۴: کمال حسن کجا، دیده پر آب کجا؟
غزل شماره ۵۷۵: به مجلسی که کشی از نقاب بند آنجا
غزل شماره ۵۷۶: به محفل تو که خاموش بود سپند آنجا
غزل شماره ۵۷۷: نگاه دار سر رشته حساب اینجا
غزل شماره ۵۷۸: رسیدگی ز مطالب گذشتن است اینجا
غزل شماره ۵۷۹: به تیغ کج نشود راست هیچ کار اینجا
غزل شماره ۵۸۰: خوش آن که از دو جهان گشت بی نیاز اینجا
غزل شماره ۵۸۱: عیار حسن ز صاحب نظر شود پیدا
غزل شماره ۵۸۲: عجب که یک دل خوش در جهان شود پیدا
غزل شماره ۵۸۳: چه می کنند حریفان عشق صهبا را؟
غزل شماره ۵۸۴: فکنده ایم به امروز کار فردا را
غزل شماره ۵۸۵: چه نسبت است به گردنکشی مدارا را؟
غزل شماره ۵۸۶: کجا نظر به گل و یاسمن بود ما را؟
غزل شماره ۵۸۷: به شاهراه توکل بود سفر ما را
غزل شماره ۵۸۸: نداد عشق گریبان به دست کس ما را
غزل شماره ۵۸۹: مبین ز موج تهیدست خوار دریا را
غزل شماره ۵۹۰: مبر به جای اطاعت به کار طاعت را
غزل شماره ۵۹۱: چه حاجت است به افسانه خواب غفلت را؟
غزل شماره ۵۹۲: مده به چشم و دل خویش راه، غفلت را
غزل شماره ۵۹۳: چنین که عقل کشیده است زیر بند ترا
غزل شماره ۵۹۴: ز دوزخ است چه پروا نیازمند ترا؟
غزل شماره ۵۹۵: به صید شیر نر ای بی جگر چه کار ترا؟
غزل شماره ۵۹۶: اگر به بندگی ارشاد می کنیم ترا
غزل شماره ۵۹۷: خمار می نکند زرد ارغوان ترا
غزل شماره ۵۹۸: مکن ز ساده دلی خرج چشم بد خود را
غزل شماره ۵۹۹: چه غم ز آه من آن خط روح پرور را؟
غزل شماره ۶۰۰: ز درد و داغ چه پرواست دردپرور را؟
غزل شماره ۶۰۱: شکیب نیست ز معشوق، عشق سرکش را
غزل شماره ۶۰۲: ز آه سرد چه پرواست حسن سرکش را؟
غزل شماره ۶۰۳: عرق به چهره نشسته است آن پریوش را
غزل شماره ۶۰۴: ز گریه سرکشی افزود آن پریوش را
غزل شماره ۶۰۵: گذاشتیم به اغیار زلف پر خم را
غزل شماره ۶۰۶: مکن به غنچه گره نوبهار عالم را
غزل شماره ۶۰۷: گداخت دیدن آن روی بی نقاب مرا
غزل شماره ۶۰۸: به خنده ای بنواز این دل خراب مرا
غزل شماره ۶۰۹: چو تار چنگ، فلک چون نمی نواخت مرا
غزل شماره ۶۱۰: ز خاک کوی تو پرواز مشکل است مرا
غزل شماره ۶۱۱: گرفتگی دل از چشم روشن است مرا
غزل شماره ۶۱۲: ز عشق، سینه پر داغ گلشنی است مرا
غزل شماره ۶۱۳: به اعتبار جهان هیچ کار نیست مرا
غزل شماره ۶۱۴: اگر چه حوصله وصل یار نیست مرا
غزل شماره ۶۱۵: همان کسی که به دست کرم سرشت مرا
غزل شماره ۶۱۶: چو برگ بر سر حاصل نمی توان لرزید
غزل شماره ۶۱۷: اگر چه عشق به ظاهر خراب کرد مرا
غزل شماره ۶۱۸: زبان هر هرزه درایی به جان رساند مرا
غزل شماره ۶۱۹: ز درد و داغ محبت سرشته اند مرا
غزل شماره ۶۲۰: ارگ چه سیل فنا برد هر چه بود مرا
غزل شماره ۶۲۱: شد از رکاب تو پیدا هلال عید مرا
غزل شماره ۶۲۲: ز خود برآمده ام، با سفر چه کار مرا؟
غزل شماره ۶۲۳: نمی توان ز سخن ساختن خموش مرا
غزل شماره ۶۲۴: کنند تازه خطان مشکسود داغ مرا
غزل شماره ۶۲۵: کجا به دام کشد سایه نهال مرا
غزل شماره ۶۲۶: چه احتیاج دلیل است در رحیل مرا؟
غزل شماره ۶۲۷: ز خامشی دل روشن شود سیاه مرا
غزل شماره ۶۲۸: نه دل ز عالم پر وحشت آرمیده مرا
غزل شماره ۶۲۹: به خاک و خون نکشد خصمی زمانه مرا
غزل شماره ۶۳۰: شکست، نقش مرادست بوریای مرا
غزل شماره ۶۳۱: به هر که هر چه ضرورست داده اند آن را
غزل شماره ۶۳۲: احاطه کرد خط آن آفتاب تابان را
غزل شماره ۶۳۳: بهار شد که ببندند در گلستان را
غزل شماره ۶۳۴: لبت به خون جگر شسته روی مرجان را
غزل شماره ۶۳۵: ببین به دور لبش خط عنبرافشان را
غزل شماره ۶۳۶: بود به حفظ خدا دل قوی ضعیفان را
غزل شماره ۶۳۷: ز اشک گرم خطر نیست خار مژگان را
غزل شماره ۶۳۸: گرفت خط تو دلهای بی قراران را
غزل شماره ۶۳۹: گل است باده گلرنگ باده خواران را
غزل شماره ۶۴۰: چه حاجت است به خال آن بیاض گردن را؟
غزل شماره ۶۴۱: ز کوه غم دل و دست گشاده را غم نیست
غزل شماره ۶۴۲: ز هوش برد چنان حیرت تو گلشن را
غزل شماره ۶۴۳: چه حاجت است به گلگونه، روی گلگون را؟
غزل شماره ۶۴۴: بس است تیغ تغافل من بلاجو را
غزل شماره ۶۴۵: ز داغ نیست محابا به درد ساخته را
غزل شماره ۶۴۶: ز حرف سرد چه پروا روان سوخته را؟
غزل شماره ۶۴۷: رساند ابر به جایی گهرفشانی را
غزل شماره ۶۴۸: دوام نیست چو ایام گل جوانی را
غزل شماره ۶۴۹: به کوی عشق مبر زاهد ریایی را
غزل شماره ۶۵۰: اگر به لاله شوی هم پیاله در صحرا
غزل شماره ۶۵۱: ازان دو سلسله عنبرین گره بگشا
غزل شماره ۶۵۲: چو دیگران نه به ظاهر بود عبادت ما
غزل شماره ۶۵۳: رسیده است به آفاق صیت دولت ما
غزل شماره ۶۵۴: به هر ترنمی از جای می رود دل ما
غزل شماره ۶۵۵: شدیم پیر و نشد تر دو چشم بی نم ما
غزل شماره ۶۵۶: چراغ راه ندارد به بزم روشن ما
غزل شماره ۶۵۷: ز خون شکفته شود چون شراب شیشه ما
غزل شماره ۶۵۸: ز عمر باج ستاند می دو ساله ما
غزل شماره ۶۵۹: حدیث خام مجویید در رساله ما
غزل شماره ۶۶۰: ز نوبهار شود چون شکفته لاله ما؟
غزل شماره ۶۶۱: ز هم نمی گسلد عیش جاودانه ما
غزل شماره ۶۶۲: رسیده است به معراج اوج پستی ما
غزل شماره ۶۶۳: شکست رنگ می از ترک میگساری ما
غزل شماره ۶۶۴: رسید صبر به فریاد بینوایی ما
غزل شماره ۶۶۵: هزار حیف که گل کرد بینوایی ما
غزل شماره ۶۶۶: مرا ز نشأه می ساخت کامیاب هوا
غزل شماره ۶۶۷: زهی به غمزه جانسوز برق مذهبها
غزل شماره ۶۶۸: چنان که از نمک افزون شود جراحتها
غزل شماره ۶۶۹: به دور کاکل و زلف تو سنبلستانها
غزل شماره ۶۷۰: شکوفه شور فکنده است در گلستانها
غزل شماره ۶۷۱: اگر چه خوش نبود سیر بوستان تنها
غزل شماره ۶۷۲: غم حساب ندارم ز میپرستیها
غزل شماره ۶۷۳: به خرج رفت حیاتم ز هرزهکوشیها
غزل شماره ۶۷۴: زهی نقاب جمالت برهنهروییها
غزل شماره ۶۷۵: آن را که نیست وسعت مشرب درین سرا
غزل شماره ۶۷۶: آسان چسان شود ز وطن دیده ور جدا؟
غزل شماره ۶۷۷: بلبل نمی شود به قفس از چمن جدا
غزل شماره ۶۷۸: چشمی که شد ز دیدن حسن آفرین جدا
غزل شماره ۶۷۹: می می کند خیال تنک ظرف آب را
غزل شماره ۶۸۰: روی تو غنچه ساخت گل آفتاب را
غزل شماره ۶۸۱: هر کس نکرده در گرو می کتاب را
غزل شماره ۶۸۲: می سوزد آرزو دل پراضطراب را
غزل شماره ۶۸۳: در ششدرست مهره اسیر جهات را
غزل شماره ۶۸۴: دلکوب نیست حادثه دنیاپرست را
غزل شماره ۶۸۵: از دل بپرس نیک و بد هر سرشت را
غزل شماره ۶۸۶: فصل بهار کرد مصور بهشت را
غزل شماره ۶۸۷: می فارغ از جهان مکرر کند ترا
غزل شماره ۶۸۸: سرگشته چند فکر پریشان کند ترا؟
غزل شماره ۶۸۹: بی آب ساخت خط، لب جان پرور ترا
غزل شماره ۶۹۰: هم ناله رباب نباشد کسی چرا؟
غزل شماره ۶۹۱: در جوش گل شراب ننوشد کسی چرا؟
غزل شماره ۶۹۲: ترجیح می دهد به پدر اوستاد را
غزل شماره ۶۹۳: قید عیال، پست کند رای مرد را
غزل شماره ۶۹۴: بادام تلخ نیست سزاوار قند را
غزل شماره ۶۹۵: خط تلخ ساخت آن دهن همچو قند را
غزل شماره ۶۹۶: عشق است غمگسار دل دردمند را
غزل شماره ۶۹۷: افسردگی است چاره دل دردمند را
غزل شماره ۶۹۸: وادید کرده است به من تلخ، دید را
غزل شماره ۶۹۹: یک بار بی خبر به شبستان من درآ
غزل شماره ۷۰۰: روی تو سوخته است دل لاله زار را
غزل شماره ۷۰۱: دیوانه کرد سبزه خطت بهار را
غزل شماره ۷۰۲: دریاب صبح فیض نسیم بهار را
غزل شماره ۷۰۳: در آتش است نعل، نسیم بهار را
غزل شماره ۷۰۴: از شرم، حرص دلبری افزود ناز را
غزل شماره ۷۰۵: مستی ز خط زیاده شد آن دلنواز را
غزل شماره ۷۰۶: دانسته ام غرور خریدار خویش را
غزل شماره ۷۰۷: از کینه پاک کن دل افگار خویش را
غزل شماره ۷۰۸: کوتاه ساز رشته آمال خویش را
غزل شماره ۷۰۹: پوشیده گر به زلف کنی روی خویش را
غزل شماره ۷۱۰: حاجت به خون گرم جگر نیست داغ را
غزل شماره ۷۱۱: پیوسته دل سیاه بود خلق تنگ را
غزل شماره ۷۱۲: تیغ زبان لاف نباشد کمال را
غزل شماره ۷۱۳: هست از زوال نعل در آتش کمال را
غزل شماره ۷۱۴: نتوان به خواب کرد مسخر خیال را
غزل شماره ۷۱۵: در کوی عشق ره نبود جبرئیل را
غزل شماره ۷۱۶: عارف متابعت نکند قال و قیل را
غزل شماره ۷۱۷: در گردش آورید می لعل فام را
غزل شماره ۷۱۸: پیچیده است دست تو دست کلیم را
غزل شماره ۷۱۹: شد استخوان ز دور فلک توتیا مرا
غزل شماره ۷۲۰: غمگین نیم که خلق شمارند بد مرا
غزل شماره ۷۲۱: می در پیاله خون جگر می شود مرا
غزل شماره ۷۲۲: سودا به کوه و دشت صلا میدهد مرا
غزل شماره ۷۲۳: از آفتاب عشق نگردید رنگ من
غزل شماره ۷۲۴: ابروی او نرفت ز مد نظر مرا
غزل شماره ۷۲۵: پیچیده درد هجر تو بر یکدگر مرا
غزل شماره ۷۲۶: از گرد خط، فزود محبت به دل مرا
غزل شماره ۷۲۷: از بس گرفت تنگی دل در میان مرا
غزل شماره ۷۲۸: از بس گرفت تنگی دل در میان مرا
غزل شماره ۷۲۹: افسرده دل اگر چه ز واسوختن مرا
غزل شماره ۷۳۰: گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا
غزل شماره ۷۳۱: از کار رفته دست چو دست سبو مرا
غزل شماره ۷۳۲: سرگشته ساخت خال دلارای او مرا
غزل شماره ۷۳۳: از باده چون کند عرق آلود ماه را
غزل شماره ۷۳۴: رویت ز هاله حلقه کند نام ماه را
غزل شماره ۷۳۵: طاعت کند سرشک ندامت گناه را
غزل شماره ۷۳۶: رفتم ز راه دل خس و خار گناه را
غزل شماره ۷۳۷: مشمر ز عمر خود نفس ناشمرده را
غزل شماره ۷۳۸: با زلف کار نیست رخ یار دیده را
غزل شماره ۷۳۹: طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟
غزل شماره ۷۴۰: خال لب تو راهنمایی است بوسه را
غزل شماره ۷۴۱: گیرم چگونه زان بت طناز بوسه را؟
غزل شماره ۷۴۲: دل خود به خود شکسته شود عشق پیشه را
غزل شماره ۷۴۳: دایم ز نازکی است دل افگار شیشه را
غزل شماره ۷۴۴: مگذار بر زمین دل شبها پیاله را
غزل شماره ۷۴۵: دادم ز شور عشق به سیلاب خانه را
غزل شماره ۷۴۶: از خصم کجروست چه غم راست خانه را؟
غزل شماره ۷۴۷: افتادگی برآورد از خاک دانه را
غزل شماره ۷۴۸: پروای مرگ نیست گدای برهنه را
غزل شماره ۷۴۹: روشن ز داغ های نهان ساز سینه را
غزل شماره ۷۵۰: بشنو ز من ترانه غیرت فزای را
غزل شماره ۷۵۱: چون پای خم به دست فتادت کمر گشا
غزل شماره ۷۵۲: شد بی صفا ز خاک سیه کاسه آب ما
غزل شماره ۷۵۳: چون شعله سر مکش ز دل سینه تاب ما
غزل شماره ۷۵۴: آماده است از دل پر خون شراب ما
غزل شماره ۷۵۵: از نان و آب نیست بقا و ثبات ما
غزل شماره ۷۵۶: در داغ غوطه خورد دل غم سرشت ما
غزل شماره ۷۵۷: ای جبهه تو آینه سرنوشت ما
غزل شماره ۷۵۸: بیگانگی شده است ز عالم مراد ما
غزل شماره ۷۵۹: یاقوت کهربا شود از آه سرد ما
غزل شماره ۷۶۰: چون نی ز ناله نیست تهی بندبند ما
غزل شماره ۷۶۱: دود از نهاد خلق برآرد گزند ما
غزل شماره ۷۶۲: داغ است لاله زار دل دردمند ما
غزل شماره ۷۶۳: عالم ختن شد از قلم مشکسود ما
غزل شماره ۷۶۴: دایم شکفته است دل داغدار ما
غزل شماره ۷۶۵: منگر به چشم کم به دل داغدار ما
غزل شماره ۷۶۶: آمیخته است مستی ما با خمار ما
غزل شماره ۷۶۷: با اختیار حق چه بود اختیار ما؟
غزل شماره ۷۶۸: دوری ز خلق، باغ و بهارست پیش ما
غزل شماره ۷۶۹: برق جلال، عین جمال است پیش ما
غزل شماره ۷۷۰: آشفتگی ز عقل پذیرد دماغ ما
غزل شماره ۷۷۱: در سیر و دور می گذرد ماه و سال ما
غزل شماره ۷۷۲: دست فلک کبود شد از گوشمال ما
غزل شماره ۷۷۳: هرگز تهی ز خون جگر نیست جام ما
غزل شماره ۷۷۴: دل از خدا به صنع خدا بسته ایم ما
غزل شماره ۷۷۵: دل از قضا به دست رضا دادهایم ما
غزل شماره ۷۷۶: خون در دل هوا و هوس کرده ایم ما
غزل شماره ۷۷۷: از جنبش نسیم کرم زنده ایم ما
غزل شماره ۷۷۸: عمری است حلقه در میخانه ایم ما
غزل شماره ۷۷۹: خجلت ز عشق پاک گهر می بریم ما
غزل شماره ۷۸۰: دل را ز قید جسم رها می کنیم ما
غزل شماره ۷۸۱: دایم ز خود سفر چو شرر میکنیم ما
غزل شماره ۷۸۲: از گریه خاک دام چمن می کنیم ما
غزل شماره ۷۸۳: تا چند نقشبند تمنا شویم ما
غزل شماره ۷۸۴: رنگین تر از حناست بهار و خزان ما
غزل شماره ۷۸۵: لرزید بس که دل به تن ناتوان ما
غزل شماره ۷۸۶: روشن چسان شود به تو سوز نهان ما؟
غزل شماره ۷۸۷: بر رو چو برگ گل ندویده است خون ما
غزل شماره ۷۸۸: از بس سترد گرد ملال از جبین ما
غزل شماره ۷۸۹: رحمت گرفته روی ز گرد گناه ما
غزل شماره ۷۹۰: صبح جهان بود نفس غم زدای ما
غزل شماره ۷۹۱: رزق ملایک است نوای رسای ما
غزل شماره ۷۹۲: آمد خزان و تر نشد از می گلوی ما
غزل شماره ۷۹۳: دستی که شد به گردش پیمانه آشنا
غزل شماره ۷۹۴: ای حسن پردهسوز تو برق نقابها
غزل شماره ۷۹۵: وقت است جوش باده زند لاله زارها
غزل شماره ۷۹۶: ای روشن از فروغ تو چشم چراغها
غزل شماره ۷۹۷: نتوان به بیمثال رسید از مثالها
غزل شماره ۷۹۸: در آتشم ز دیده شوخ ستارهها
غزل شماره ۷۹۹: وقت است سربرآورد از خاک، لاله ها
غزل شماره ۸۰۰: از دست و تیغ عشق فگارند لالهها
غزل شماره ۸۰۱: گر صافدلی هست شراب است در اینجا
غزل شماره ۸۰۲: در زلف مده راه دگر باد صبا را
غزل شماره ۸۰۳: از خویش برآورد تمنای تو ما را
غزل شماره ۸۰۴: اندیشه ز طوفان نبود دیده تر را
غزل شماره ۸۰۵: از بدگهری می شکند گوهر رز را
غزل شماره ۸۰۶: از زخم زبان نیست گزیر اهل رقم را
غزل شماره ۸۰۷: تا سوخت به داغ تو محبت جگرم را
غزل شماره ۸۰۸: از خلق خبر نیست ز خود بی خبران را
غزل شماره ۸۰۹: استاد چه حاجت بود آن سرو روان را؟
غزل شماره ۸۱۰: گمراه کند غفلت من راهبران را
غزل شماره ۸۱۱: ما نبض شناس رگ جانیم جهان را
غزل شماره ۸۱۲: دلگیر کند غنچه من صبح وطن را
غزل شماره ۸۱۳: تسکین ندهد خوردن می سوز درون را
غزل شماره ۸۱۴: نه کفر شناسد دل حیران و نه دین را
غزل شماره ۸۱۵: گلگونه چه حاجت بود آن روی نکو را؟
غزل شماره ۸۱۶: فانوس حجاب است چراغ سحری را
غزل شماره ۸۱۷: بر چرخ محیط است فروغ نظر ما
غزل شماره ۸۱۸: بی برگی ما برگ نشاط است چمن را
غزل شماره ۸۱۹: در قلزم می همچو حباب است دل ما
غزل شماره ۸۲۰: درمانده این جسم نزارست دل ما
غزل شماره ۸۲۱: کوشش نبرد راه به مأوای دل ما
غزل شماره ۸۲۲: از خون جگر رنگ پذیرد سخن ما
غزل شماره ۸۲۳: خوابیده تر از راه بود راحله ما
غزل شماره ۸۲۴: فریاد نخیزد ز دل پر گله ما
غزل شماره ۸۲۵: ای خانه زنبور ز فکر تو جگرها
غزل شماره ۸۲۶: کم نیست جگرداری پیران ز جوانها
غزل شماره ۸۲۷: ای خار و خس بحر ثنای تو سخنها
غزل شماره ۸۲۸: آن کس که داد پیوند با کاه کهربا را
غزل شماره ۸۲۹: از سوز عشق چون شمع راحت کجاست ما را؟
غزل شماره ۸۳۰: چشم همیشه مستت خمار کرد ما را
غزل شماره ۸۳۱: بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را
غزل شماره ۸۳۲: بسته است چشم روشن از سیر، بال ما را
غزل شماره ۸۳۳: از آه روز گردان شبهای تار خود را
غزل شماره ۸۳۴: وحشت بود ز مردم از خویش بی خبر را
غزل شماره ۸۳۵: از بیخودی نمانده است پروای جسم، جان را
غزل شماره ۸۳۶: برق سبک عنان را پروای خار و خس نیست
غزل شماره ۸۳۷: زهی به ساعد سیمین شکوفه ید بیضا
غزل شماره ۸۳۸: ز موج خویش بود تازیانه ریگ روان را
غزل شماره ۸۳۹: ز راستی نبود خجلتی گشاده جبین را
غزل شماره ۸۴۰: ز جوش عشق شود با قوام، شیره جانها
غزل شماره ۸۴۱: اندیشه نبود عشق را از موجه شمشیرها
غزل شماره ۸۴۲: دارند اگر سررشتهای در کف به ظاهر چنگها
غزل شماره ۸۴۳: ای دفتر حسن ترا فهرست خط و خالها
غزل شماره ۸۴۴: به دوش توکل منه بار خود را
غزل شماره ۸۴۵: منه بر دل زار بار جهان را
غزل شماره ۸۴۶: فروغی است یکرنگی از گوهر ما
غزل شماره ۸۴۷: بیخودی رفتن است دلها را
غزل شماره ۸۴۸: به ادب نوش، جام دولت را
غزل شماره ۸۴۹: دل ز هر نقش گشته ساده مرا
غزل شماره ۸۵۰: شانه زند چو کلک من طره مشکفام را
غزل شماره ۸۵۱: ای ز تو شور در جگر کلک شکر نوای را
غزل شماره ۸۵۲: ای فکر تو نقشبند جانها
غزل شماره ۸۵۳: ای حسن تو برق خانمانها
غزل شماره ۸۵۴: غم آتشین عذاران نه چنان برشت ما را
غزل شماره ۸۵۵: دید ز خون دلم لاله ستان خاک را
غزل شماره ۸۵۶: نیست غم نان و آب، گوشه نشین را
غزل شماره ۸۵۷: هر که با ما می کند بیگانگی
غزل شماره ۸۵۸: پیوسته خورد دل خون از بیغمی جانها
غزل شماره ۸۵۹: باده روشن کز او شد دیده ساغر پر آب
غزل شماره ۸۶۰: از لطافت بس که دارد چهره او آب و تاب
غزل شماره ۸۶۱: از تهیدستی است در مغز چنار این پیچ و تاب
غزل شماره ۸۶۲: حسن آن لبهای میگون بیش گردد در عتاب
غزل شماره ۸۶۳: صبح روشن شد، بده ساقی می چون آفتاب
غزل شماره ۸۶۴: می نماید چشم شوخ از پرده شرم و حجاب
غزل شماره ۸۶۵: بس که افکنده است پیری در وجودم انقلاب
غزل شماره ۸۶۶: گرچه با هر موجه ای دام دگر می دارد آب
غزل شماره ۸۶۷: دست و پا گم می کند موج سبک لنگر در آب
غزل شماره ۸۶۸: سوز عاشق کم نگردد از فرو رفتن در آب
غزل شماره ۸۶۹: موج را هر چند آماده است بال و پر ز آب
غزل شماره ۸۷۰: نیست بحر پاک گوهر را خصومت با حباب
غزل شماره ۸۷۱: در محیط عشق باشد از سر پر خون حباب
غزل شماره ۸۷۲: گر به ظاهر بادپیماییم ما همچون حباب
غزل شماره ۸۷۳: بس که از رخسار او در پیچ و تاب است آفتاب
غزل شماره ۸۷۴: گرچه ذراتند یکسر میهمان آفتاب
غزل شماره ۸۷۵: در شب وصل تو می لرزد دلم چون آفتاب
غزل شماره ۸۷۶: از شفق هر چند شوید چهره در خون آفتاب
غزل شماره ۸۷۷: اوست روشندل که با چندین زبان چون آفتاب
غزل شماره ۸۷۸: از شفق هر صبح سازد چهره خونین آفتاب
غزل شماره ۸۷۹: چون چراغ روز، با آن روشنایی آفتاب
غزل شماره ۸۸۰: در هوای ابر لازم نیست در مینا شراب
غزل شماره ۸۸۱: کی سفیدی می تواند شد به چشم ما نقاب؟
غزل شماره ۸۸۲: چشم عاشق خاک کوی دلستان بیند به خواب
غزل شماره ۸۸۳: گرچه افکندم به روغن، نان خلق از خوی چرب
غزل شماره ۸۸۴: مد کوتاهی است صبح از دفتر احسان شب
غزل شماره ۸۸۵: بی قراران را ازان یکتای بی همتا طلب
غزل شماره ۸۸۶: پا منه زنهار بی اندیشه در جای غریب
غزل شماره ۸۸۷: مگر از خانه بیرون آمد آن گل بی حجاب امشب؟
غزل شماره ۸۸۸: بیا کز دوریت مژگان به چشمم سوزن است امشب
غزل شماره ۸۸۹: خانه از خویش تهی کن که ز نظاره آب
غزل شماره ۸۹۰: دیده از خط بدیع آب دهید ای احباب
غزل شماره ۸۹۱: نکند باده شب، سوختگان را سیراب
غزل شماره ۸۹۲: نه حبابم که شود زود ز جان سیر در آب
غزل شماره ۸۹۳: روز روشن گل و شمع شب تارست شراب
غزل شماره ۸۹۴: تو که بی پرده رخ خود ننمایی در خواب
غزل شماره ۸۹۵: به نگاهی دل خون گشته ما را دریاب
غزل شماره ۸۹۶: چهره نوخط آن تازه جوان را دریاب
غزل شماره ۸۹۷: بی خبر شو ز دو عالم، خبر یار طلب
غزل شماره ۸۹۸: دست کوته مکن از دامن احسان طلب
غزل شماره ۸۹۹: رو نگهداشتن از صاف ضمیران مطلب
غزل شماره ۹۰۰: ز خط رحیم نشد حسن یار با احباب
غزل شماره ۹۰۱: زهی ز عارض گلرنگ، خونی می ناب
غزل شماره ۹۰۲: سبکسری که اسیر هواست همچو حباب
غزل شماره ۹۰۳: هوا چکیده نورست در شب مهتاب
غزل شماره ۹۰۴: بهشت بر مژه تصویر می کند مهتاب
غزل شماره ۹۰۵: مریز آب رخ خود مگر برای شراب
غزل شماره ۹۰۶: ز بس به می شدم آلوده چون سبوی شراب
غزل شماره ۹۰۷: بهار نغمه تر ساز می کند سیلاب
غزل شماره ۹۰۸: ندیده چشم چنین آهوی ختا در خواب
غزل شماره ۹۰۹: غضب ستیزه گر و عقل قهرمان در خواب
غزل شماره ۹۱۰: عرقفشانی آن گلعذار را دریاب
غزل شماره ۹۱۱: درون گنبد گردون فتنه بار مخسب
غزل شماره ۹۱۲: آمد سحر به خانه من یار، بی حجاب
غزل شماره ۹۱۳: از اشک بلبل است رگ تلخی گلاب
غزل شماره ۹۱۴: ای خوشه چین سنبل زلف تو مشک ناب
غزل شماره ۹۱۵: تا گل ز عکس عارض او چیده است آب
غزل شماره ۹۱۶: جای صدف بود ز گرانی زمین در آب
غزل شماره ۹۱۷: از چشم نیم مست تو با یک جهان شراب
غزل شماره ۹۱۸: صبح گشادهروی بود در حجاب شب
غزل شماره ۹۱۹: بردار دل ز عالم خاکی، صفا طلب
غزل شماره ۹۲۰: آیینه شو وصال پری طلعتان طلب
غزل شماره ۹۲۱: از لعل و گهر گرچه گرانسنگ شود آب
غزل شماره ۹۲۲: طی شود در یک نفس آغاز و انجام حیات
غزل شماره ۹۲۳: عالمی را روی شرم آلود او دیوانه ساخت
غزل شماره ۹۲۴: از چه و زندان برآمد هر که روح از تن شناخت
غزل شماره ۹۲۵: روی گرم مهر اگر ذرات عالم را نواخت
غزل شماره ۹۲۶: هر که را اینجا به سیلی آسمان خواهد نواخت
غزل شماره ۹۲۷: دست و پا بسیار زد تا عشق ما را پاک سوخت
غزل شماره ۹۲۸: آن که رنگ خط به رخسارش ز مشک ناب ریخت
غزل شماره ۹۲۹: کوته اندیشی که گل در خوابگاه یار ریخت
غزل شماره ۹۳۰: باده تلخی که از بویش دل منصور ریخت
غزل شماره ۹۳۱: در علاج درد ما رنگ از رخ تدبیر ریخت
غزل شماره ۹۳۲: پیش ساقی هر که آب رو درین میخانه ریخت
غزل شماره ۹۳۳: چشم مخموری که ما را زهر در پیمانه ریخت
غزل شماره ۹۳۴: روی از عالم بگردان گر لقا می بایدت
غزل شماره ۹۳۵: گرچه نی زرد و ضعیف و لاغر و بی دست و پاست
غزل شماره ۹۳۶: هر که پیوندد به اهل حق ز مردان خداست
غزل شماره ۹۳۷: دیده های پاک را با حسن، کشتی آشناست
غزل شماره ۹۳۸: در غبار خط صفای آن پری طلعت بجاست
غزل شماره ۹۳۹: چرخ ماند از گردش اما اضطراب دل بجاست
غزل شماره ۹۴۰: شکر این آب و علف ضایع کنان یک دم بجاست
غزل شماره ۹۴۱: تا به کی در پرده باشد نیک و بد، ساغر کجاست؟
غزل شماره ۹۴۲: از دو عالم فارغم، آزاده ای چون من کجاست؟
غزل شماره ۹۴۳: خشک شد کشت امیدم ابر احسانی کجاست؟
غزل شماره ۹۴۴: روزگارم تیره شد خورشید سیمایی کجاست؟
غزل شماره ۹۴۵: از دل سخت بتان از ناله ای فریاد خاست
غزل شماره ۹۴۶: کی سری بردم به جیب خود که طوفان برنخاست
غزل شماره ۹۴۷: رفت تا مجنون ز دشت عشق مردی برنخاست
غزل شماره ۹۴۸: هر که رو تابد ز عاشق، خط مشکینش سزاست
غزل شماره ۹۴۹: گر بسوزد ز آتش می شرم جانان مفت ماست
غزل شماره ۹۵۰: از تهیدستی ز بی برگان خجالت کار ماست
غزل شماره ۹۵۱: آنچه می دانند ماتم تن پرستان سور ماست
غزل شماره ۹۵۲: دامن صحرای وحشت خاک دامنگیر ماست
غزل شماره ۹۵۳: جام ما دریاکشان مهر لب خاموش ماست
غزل شماره ۹۵۴: روی مطلب در نقاب یأس از ابرام ماست
غزل شماره ۹۵۵: کوثر بیداربختی دیده گریان ماست
غزل شماره ۹۵۶: در پریشان خاطری جمعیت مجنون ماست
غزل شماره ۹۵۷: خاکساری برگ عیش خاطر آگاه ماست
غزل شماره ۹۵۸: صیقل آیینه ما گوشه ابروی ماست
غزل شماره ۹۵۹: لنگر از صاحبدلان، شوخی ز خوبان خوشنماست
غزل شماره ۹۶۰: درد بی درمان پیری منتهای دردهاست
غزل شماره ۹۶۱: خال یا در گوشه چشم است یا کنج لب است
غزل شماره ۹۶۲: من به دوزخ می روم، زاهد اگر در جنت است
غزل شماره ۹۶۳: اهل معنی را تماشا مانع جمعیت است
غزل شماره ۹۶۴: حیرت شبنم درین گلزار عین حکمت است
غزل شماره ۹۶۵: هر که را دیدیم در عالم گرفتار خودست
غزل شماره ۹۶۶: دوربین خونین جگر از نظم احوال خودست
غزل شماره ۹۶۷: رزق ما روشندلان چون مه ز پهلوی خودست
غزل شماره ۹۶۸: حفظ دولت در پریشان کردن سیم و زرست
غزل شماره ۹۶۹: نعمت الوان دنیا مایه دردسرست
غزل شماره ۹۷۰: عاشق پروانه مشرب را چه پروای سرست؟
غزل شماره ۹۷۱: در شب مهتاب می را آب و تاب دیگرست
غزل شماره ۹۷۲: دل چنین زار و نزار از اختر بد گوهرست
غزل شماره ۹۷۳: عشرت روی زمین در چرب نرمی مضمرست
غزل شماره ۹۷۴: روز ما با شب یکی زان آفتاب انورست
غزل شماره ۹۷۵: جای غم خالی بود تا ساغر از صهبا پرست
غزل شماره ۹۷۶: گوش تا گوش زمین از گفتگوی من پرست
غزل شماره ۹۷۷: عیب نادان در زمان خامشی گویاترست
غزل شماره ۹۷۸: از نظرها درد و داغ عشق پنهان خوشترست
غزل شماره ۹۷۹: عکس ساقی در شراب ناب دیدن خوشترست
غزل شماره ۹۸۰: از نسیم آن زلف مشک افشان سبک جولانترست
غزل شماره ۹۸۱: پیش ما دشنام جانان از شکر شیرین ترست
غزل شماره ۹۸۲: حلقه اطفال بهر اهل سودا بهترست
غزل شماره ۹۸۳: گوش بی دردان گران از خواب باشد بهتر است
غزل شماره ۹۸۴: در طریق عشق هر جا می گذاری پا، سرست
غزل شماره ۹۸۵: هر نقاب روی جانان را نقاب دیگرست
غزل شماره ۹۸۶: صبح محشر آن پریرو را نقاب دیگرست
غزل شماره ۹۸۷: در خم آن زلف دلها را سرود دیگرست
غزل شماره ۹۸۸: حسن را با بی قراران گیر و دار دیگرست
غزل شماره ۹۸۹: مهر را در چشم تنگ ذره نور دیگرست
غزل شماره ۹۹۰: عرض نادادن کمال خود، کمال دیگرست
غزل شماره ۹۹۱: هر نفس دولت طلبکار مقام دیگرست
غزل شماره ۹۹۲: حسن بالادست را هر روزشان دیگرست
غزل شماره ۹۹۳: هر نگاه حسرت عشاق آه دیگرست
غزل شماره ۹۹۴: عشق را بی دست و پایی دست و پای دیگرست
غزل شماره ۹۹۵: ای نگه مشق شنا در چشم خونپالا بس است
غزل شماره ۹۹۶: نوخطی از تازه رویان جهان ما را بس است
غزل شماره ۹۹۷: خاکساری پشتبان ویرانه ما را بس است
غزل شماره ۹۹۸: تلخی عالم شراب خوشگوار ما بس است
غزل شماره ۹۹۹: چار دیوار قفس عشرت سرای ما بس است
غزل شماره ۱۰۰۰: شاهد مستوری گل قطره شبنم بس است
غزل شماره ۱۰۰۱: گوش گیران قفس را نکهت گلشن بس است
غزل شماره ۱۰۰۲: باده مرد افکن من معنی روشن بس است
غزل شماره ۱۰۰۳: مهر لب غماز را دامان پاک من بس است
غزل شماره ۱۰۰۴: گر نباشد در نظر لیلی مرا هامون بس است
غزل شماره ۱۰۰۵: مزد دست و تیغ قاتل چشم قربانی بس است
غزل شماره ۱۰۰۶: گردش پرگار ما را حلقه مویی بس است
غزل شماره ۱۰۰۷: گرچه در دفع کدورت هر نوایی دلکش است
غزل شماره ۱۰۰۸: جان روشن را جهان در چشم بینا آتش است
غزل شماره ۱۰۰۹: پرده شرم و حیا را باده ناب آتش است
غزل شماره ۱۰۱۰: هر که چون پروانه بی باک، مست آتش است
غزل شماره ۱۰۱۱: شهپر پروانه ما را جلا در آتش است
غزل شماره ۱۰۱۲: با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است
غزل شماره ۱۰۱۳: گر نباشد حسن معنی، خط زیبا هم خوش است
غزل شماره ۱۰۱۴: از زمین آرامش و از آسمان جولان خوش است
غزل شماره ۱۰۱۵: عاجزی از عاشق، از معشوق طنازی خوش است
غزل شماره ۱۰۱۶: هر که شد با درد قانع از مداوا فارغ است
غزل شماره ۱۰۱۷: از پریشان خاطری دلهای حیران فارغ است
غزل شماره ۱۰۱۸: شاخ گل را از سراپا چهره تنها نازک است
غزل شماره ۱۰۱۹: در دل هر کس بود درد طلب در منزل است
غزل شماره ۱۰۲۰: این ز همت خالی و آن از طبع پر می شود
غزل شماره ۱۰۲۱: صفحه رخسار تا ساده است فرد باطل است
غزل شماره ۱۰۲۲: نیست یک تن در جهان گویا، اگر گویا دل است
غزل شماره ۱۰۲۳: چشم خواب آلودگان در انتظار منزل است
غزل شماره ۱۰۲۴: سعی در تحصیل اسباب جهان بی حاصل است
غزل شماره ۱۰۲۵: با کمال قرب، از جانان دل ما غافل است
غزل شماره ۱۰۲۶: از بدن آزادی جانهای غافل مشکل است
غزل شماره ۱۰۲۷: از تن خاکی به جد و جهد رستن مشکل است
غزل شماره ۱۰۲۸: پیش آن لب بر جگر دندان فشردن مشکل است
غزل شماره ۱۰۲۹: جمع دل در عالم اسباب کردن مشکل است
غزل شماره ۱۰۳۰: خانه تن را به جان آباد کردن مشکل است
غزل شماره ۱۰۳۱: وقت خط پهلو تهی از یار کردن مشکل است
غزل شماره ۱۰۳۲: داستان شوق را تحریر کردن مشکل است
غزل شماره ۱۰۳۳: هرزه گو را خامش از تقریر کردن مشکل است
غزل شماره ۱۰۳۴: عندلیب مست را خاموش کردن مشکل است
غزل شماره ۱۰۳۵: با لب خاموش حفظ آه کردن مشکل است
غزل شماره ۱۰۳۶: دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است
غزل شماره ۱۰۳۷: خط به گرد عارض دلدار دیدن مشکل است
غزل شماره ۱۰۳۸: عشق را در پرده ناموس دیدن مشکل است
غزل شماره ۱۰۳۹: خط به گرد آن لب چون نوش دیدن مشکل است
غزل شماره ۱۰۴۰: باده بی لعل لب دلبر کشیدن مشکل است
غزل شماره ۱۰۴۱: از خسیسان منت احسان کشیدن مشکل است
غزل شماره ۱۰۴۲: توبه از می در بهار نوجوانی مشکل است
غزل شماره ۱۰۴۳: هر چه امروزست بار خاطرت فردا گل است
غزل شماره ۱۰۴۴: سینه ام از داغ رنگارنگ صحرای گل است
غزل شماره ۱۰۴۵: حسن عالمسوز ماه من دو بالای گل است
غزل شماره ۱۰۴۶: زهر در ساغر مرا از سیر ماه و انجم است
غزل شماره ۱۰۴۷: ریشه ما در زمین خاکساری محکم است
غزل شماره ۱۰۴۸: نیست مردم هر که را نقش و نگار مردم است
غزل شماره ۱۰۴۹: در حریم سینه عشاق، غم نامحرم است
غزل شماره ۱۰۵۰: در فشار دل، سر دست نگارین ظالم است
غزل شماره ۱۰۵۱: جان غافل را سفر در چار دیوار تن است
غزل شماره ۱۰۵۲: هستی دنیای فانی انتظار مردن است
غزل شماره ۱۰۵۳: حاصل شمشیر برق از کشت ما خون خوردن است
غزل شماره ۱۰۵۴: در تعلق کوه آهن در شمار سوزن است
غزل شماره ۱۰۵۵: اتفاق دوستان با هم دعای جوشن است
غزل شماره ۱۰۵۶: مجلس امشب از فروغ لاله رویان روشن است
غزل شماره ۱۰۵۷: از عزیزان دیده پوشیده من روشن است
غزل شماره ۱۰۵۸: تن چون شد از زخم جوهردار، حصن آهن است
غزل شماره ۱۰۵۹: مرهم تیغ تغافل خون خود را خوردن است
غزل شماره ۱۰۶۰: در بیابانی که خارش تشنه خون خوردن است
غزل شماره ۱۰۶۱: وجد بال شاهباز جان ز هم وا کردن است
غزل شماره ۱۰۶۲: حق پرستی، قطره را در کار دریا کردن است
غزل شماره ۱۰۶۳: بی سؤال احسان به درویشان سخاوت کردن است
غزل شماره ۱۰۶۴: جان نثار یار کردن خاک را زر کردن است
غزل شماره ۱۰۶۵: عقل، اجزای وجود خویش باطل کردن است
غزل شماره ۱۰۶۶: خنده دزدیدن به دل گل در گریبان کردن است
غزل شماره ۱۰۶۷: نامرادی زندگی بر خویش آسان کردن است
غزل شماره ۱۰۶۸: تندخویی با خلایق، مهر را کین کردن است
غزل شماره ۱۰۶۹: سر گران از دل گذشتن، صید را خواباندن است
غزل شماره ۱۰۷۰: خنده رویی میهمان را گل به جیب افشاندن است
غزل شماره ۱۰۷۱: بیخودی دامن به جسم خاکسار افشاندن است
غزل شماره ۱۰۷۲: خرقه آزادگان چشم از جهان پوشیدن است
غزل شماره ۱۰۷۳: دیده شبنم گر از روی گلستان روشن است
غزل شماره ۱۰۷۴: چشم من از گریه مستانه من روشن است
غزل شماره ۱۰۷۵: دل چو کشتی، جان روشن عالم آب من است
غزل شماره ۱۰۷۶: شبچراغ اهل معنی چشم بیدار من است
غزل شماره ۱۰۷۷: لطف او با دیگران ناز و عتابش بر من است
غزل شماره ۱۰۷۸: هر چه دارد در خم سربسته گردون از من است
غزل شماره ۱۰۷۹: نوبهار آیینه طبع سخنساز من است
غزل شماره ۱۰۸۰: کاسه سر را خطر از مغز پر جوش من است
غزل شماره ۱۰۸۱: آبروی حسن از مژگان نمناک من است
غزل شماره ۱۰۸۲: کعبه عشقم، بلا ریگ بیابان من است
غزل شماره ۱۰۸۳: خاکساری تا دلیل جان آگاه من است
غزل شماره ۱۰۸۴: عالم مکار با ارباب عقبی دشمن است
غزل شماره ۱۰۸۵: با حجاب جسم خاکی جان روشن دشمن است
غزل شماره ۱۰۸۶: مردم بیدرد را دل از شکستن ایمن است
غزل شماره ۱۰۸۷: هر که چون بلبل درین گلشن اسیر رنگ و بوست
غزل شماره ۱۰۸۸: نازک اندامی که عالم تشنه آغوش اوست
غزل شماره ۱۰۸۹: آن که چاک سینه ام از غمزه بیباک اوست
غزل شماره ۱۰۹۰: آن که داغ لاله زار از روی آتشناک اوست
غزل شماره ۱۰۹۱: دیده هر کس که حیران است در دنبال اوست
غزل شماره ۱۰۹۲: افسر سر گرمی مهر از فروغ جام اوست
غزل شماره ۱۰۹۳: نقطه خالش که نه پرگار سرگردان اوست
غزل شماره ۱۰۹۴: خط عنبر بار گردی از بهار حسن اوست
غزل شماره ۱۰۹۵: آفتاب آتشین رخسار، داغ حسن اوست
غزل شماره ۱۰۹۶: چرخ را خون شفق در دل ز استغنای اوست
غزل شماره ۱۰۹۷: زلف شب عنبر فشان از نکهت گیسوی اوست
غزل شماره ۱۰۹۸: آتش افروز شکر شیرینی پیغام توست
غزل شماره ۱۰۹۹: گریه مستانه من از خمار چشم توست
غزل شماره ۱۱۰۰: کوه را پای ادب در دامن تمکین ازوست
غزل شماره ۱۱۰۱: تا ز رخ زلف آن بهشتی روی دور انداخته است
غزل شماره ۱۱۰۲: ناز تا اسباب دل بردن مهیا ساخته است
غزل شماره ۱۱۰۳: باز از معموره دلها فغان برخاسته است
غزل شماره ۱۱۰۴: زلف گرد عارض او رشته گلدسته است
غزل شماره ۱۱۰۵: جویبار شیشه با دریای خم پیوسته است
غزل شماره ۱۱۰۶: تاک بالا دست من بیعت به طوبی بسته است
غزل شماره ۱۱۰۷: هر که بست از گفتگو لب جنت دربسته است
غزل شماره ۱۱۰۸: یار راه شکوه ام از چین ابرو بسته است
غزل شماره ۱۱۰۹: از غبار جسم حایل ها به هم پیوسته است
غزل شماره ۱۱۱۰: هر که از داغ تو در دل لاله زاری داشته است
غزل شماره ۱۱۱۱: سینه تنگی دو عالم درد و غم می داشته است؟
غزل شماره ۱۱۱۲: دور باش از خط رخ دلدار هم می داشته است؟
غزل شماره ۱۱۱۳: چهره روشن خط شبرنگ هم می داشته است؟
غزل شماره ۱۱۱۴: هر که از تن پروری در کار کاهل گشته است
غزل شماره ۱۱۱۵: چشم ما پوشیده از خواب پریشان گشته است
غزل شماره ۱۱۱۶: عالمی را از عمارت پای در گل رفته است
غزل شماره ۱۱۱۷: نامه از قاصد دل مغرور ما نگرفته است
غزل شماره ۱۱۱۸: بی تزلزل نیست هرکس چون علم استاده است
غزل شماره ۱۱۱۹: لعل نسبت با لب یاقوت او بیجاده است
غزل شماره ۱۱۲۰: در بهاران بزم عیش میکشان آماده است
غزل شماره ۱۱۲۱: خاکساری در بلندی ها رسا افتاده است
غزل شماره ۱۱۲۲: تا ز روی آتشین او نقاب افتاده است
غزل شماره ۱۱۲۳: سنبل زلف از رخش تا برکنار افتاده است
غزل شماره ۱۱۲۴: سیل در بنیاد تقوی از بهار افتاده است
غزل شماره ۱۱۲۵: تا به فکر گوشوار آن سیمبر افتاده است
غزل شماره ۱۱۲۶: ساقی ما از می گلگون به دور افتاده است
غزل شماره ۱۱۲۷: دل به دست آن نگار شوخ و شنگ افتاده است
غزل شماره ۱۱۲۸: داغ می گلگل به طرف دامنم افتاده است
غزل شماره ۱۱۲۹: تاب در ناف غزالان ختن افتاده است
غزل شماره ۱۱۳۰: دست ما در بند چین آستین افتاده است
غزل شماره ۱۱۳۱: روزگارم تیره و بختم سیاه افتاده است
غزل شماره ۱۱۳۲: هر که عاشق نیست خون در پیکرش افسرده ست
غزل شماره ۱۱۳۳: از ته دل هر که روی خود به دنیا کرده است
غزل شماره ۱۱۳۴: نه همین آن سنگدل ما را فرامش کرده است
غزل شماره ۱۱۳۵: آن که بزم غیر را از خنده پر گل کرده است
غزل شماره ۱۱۳۶: داغ سودا فارغ از فکر کلاهم کرده است
غزل شماره ۱۱۳۷: سر گران با عقل آن طرف کلاهم کرده است
غزل شماره ۱۱۳۸: خلق، دشوار جهان را بر من آسان کرده است
غزل شماره ۱۱۳۹: تا که را قسمت شهید سنگ طفلان کرده است؟
غزل شماره ۱۱۴۰: نه همین سرگشته ما را دور گردون کرده است
غزل شماره ۱۱۴۱: جلوه هر جا یار با پای نگارین کرده است
غزل شماره ۱۱۴۲: خضر را گر سبز آب زندگانی کرده است
غزل شماره ۱۱۴۳: کوته اندیشی که طاعات ریایی کرده است
غزل شماره ۱۱۴۴: کاو کاو منکران می آرد از چشمش برون
غزل شماره ۱۱۴۵: بوسه از لعلت قدح در چشمه کوثر زده است
غزل شماره ۱۱۴۶: از عرق تا چهره گلرنگ جانان تر شده است
غزل شماره ۱۱۴۷: از خط شبرنگ حسن یار صد چندان شده است
غزل شماره ۱۱۴۸: بر من از پیری سرای عاریت زندان شده است
غزل شماره ۱۱۴۹: شکر ما کوته زبان از کثرت احسان شده است
غزل شماره ۱۱۵۰: از شکوه عشق، میدان تنگ بر هامون شده است
غزل شماره ۱۱۵۱: ابر رحمت با دل و دست گهربار آمده است
غزل شماره ۱۱۵۲: بلبل رنگین نوایی بر سر کار آمده است
غزل شماره ۱۱۵۳: از جوانی داغ ها بر سینه ما مانده است
غزل شماره ۱۱۵۴: مردمی در طینت اهل جهان کم مانده است
غزل شماره ۱۱۵۵: سرکشی از قامت آن دلربا زیبنده است
غزل شماره ۱۱۵۶: خاکساری از بزرگان جهان زیبنده است
غزل شماره ۱۱۵۷: آن که ما سرگشته اوییم در دل بوده است
غزل شماره ۱۱۵۸: تنگ خلقی شعله دوزخ سرشتی بوده است
غزل شماره ۱۱۵۹: هر غباری گرده چابک سواری بوده است
غزل شماره ۱۱۶۰: اشک ریز از مالش چرخ دغا آسوده است
غزل شماره ۱۱۶۱: آسمان از شور دلهای کباب آسوده است
غزل شماره ۱۱۶۲: از کواکب آسمان روی حجاب آلوده است
غزل شماره ۱۱۶۳: دوستی های جهان با ریو و رنگ آلوده است
غزل شماره ۱۱۶۴: من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است
غزل شماره ۱۱۶۵: مهربانی از میان خلق دامن چیده است
غزل شماره ۱۱۶۶: در بهشت است آن که چشمش از جهان پوشیده است
غزل شماره ۱۱۶۷: آن که بزم می پرستان را پریشان چیده است
غزل شماره ۱۱۶۸: عطر آن گل پیرهن تا در هوا پیچیده است
غزل شماره ۱۱۶۹: هر که چون جوهر ز تیغ یار سر پیچیده است
غزل شماره ۱۱۷۰: شوکت حسن تو بلبل را زبان پیچیده است
غزل شماره ۱۱۷۱: چهره اش خندان و خط مشکبو پیچیده است
غزل شماره ۱۱۷۲: دل به سر رفته است تا آن نقش پا را دیده است
غزل شماره ۱۱۷۳: هر نظر بازی که آن لبهای خندان دیده است
غزل شماره ۱۱۷۴: بی قراری های جان را چشم تر پوشیده است
غزل شماره ۱۱۷۵: رتبه آزادگی در بندگی پوشیده است
غزل شماره ۱۱۷۶: رفتن گلزار کار مردم بیکاره است
غزل شماره ۱۱۷۷: بحث با جاهل ، نه کار مردم فرزانه است
غزل شماره ۱۱۷۸: این که روزی بی تردد می رسد افسانه است
غزل شماره ۱۱۷۹: بوسه گاه جان ما آخر لب پیمانه است
غزل شماره ۱۱۸۰: گردش گردون به چشمم گردش پیمانه است
غزل شماره ۱۱۸۱: هر که غافل را نصیحت می کند دیوانه است
غزل شماره ۱۱۸۲: شمع را بالین پر، بال و پر پروانه است
غزل شماره ۱۱۸۳: شوق دل دیگر به آب تیغ مژگان تشنه است
غزل شماره ۱۱۸۴: دل میان چار عنصر تن به سختی داده ای است
غزل شماره ۱۱۸۵: بی غبار خط نگاهم توتیا گم کرده ای است
غزل شماره ۱۱۸۶: بی اجابت آه مرغ آشیان گم کرده ای است
غزل شماره ۱۱۸۷: صبح از خورشید تابان دست بر دل مانده ای است
غزل شماره ۱۱۸۸: بی جمالت مردمک آیینه نزدوده ای است
غزل شماره ۱۱۸۹: با رخ خندان او گل چهره نگشوده ای است
غزل شماره ۱۱۹۰: قسمت ما از بهاران همچو گل خمیازه ای است
غزل شماره ۱۱۹۱: لب چو گردد خالی از عقد سخن، خمیازه ای است
غزل شماره ۱۱۹۲: زان قد نازآفرین در هر دلی اندیشه ای است
غزل شماره ۱۱۹۳: شد چو عالمگیر غفلت، جاهل و دانا یکی است
غزل شماره ۱۱۹۴: روی کار دیگران و پشت کار من یکی است
غزل شماره ۱۱۹۵: در بهارستان یکرنگی شراب و خون یکی است
غزل شماره ۱۱۹۶: عمر شمع صبح و لطف بی بقای او یکی است
غزل شماره ۱۱۹۷: دوستی با کورفهمان حجت نادیدگی است
غزل شماره ۱۱۹۸: راحت کونین در زیر سر بیگانگی است
غزل شماره ۱۱۹۹: چشمم از خواب پریشان، چشمه پر سنبلی است
غزل شماره ۱۲۰۰: هر زمان در شهر بند عقل، سور و ماتمی است
غزل شماره ۱۲۰۱: خاک با این رتبه تمکین، جناب آدمی است
غزل شماره ۱۲۰۲: هر دلی کز زلف جانان سر برآرد کشتنی است
غزل شماره ۱۲۰۳: تا نپوشیده است روی خال را خط دیدنی است
غزل شماره ۱۲۰۴: زیر پای سرو چون آب روان غلطیدنی است
غزل شماره ۱۲۰۵: مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است
غزل شماره ۱۲۰۶: بی محابا در میان نازکش انداخت دست
غزل شماره ۱۲۰۷: دل به نور شمع نتوان در گذار باد بست
غزل شماره ۱۲۰۸: هر که دل در غمزه خونریز آن جلاد بست
غزل شماره ۱۲۰۹: دل ز وصل دوست طرف آن چشم خون آلود بست
غزل شماره ۱۲۱۰: خط مشکین تو نقش تازه ای بر کار بست
غزل شماره ۱۲۱۱: بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست
غزل شماره ۱۲۱۲: هاله گرد ماه رخسارش خط شبرنگ بست؟
غزل شماره ۱۲۱۳: محتسب از عاجزی دست سبوی باده بست
غزل شماره ۱۲۱۴: بهر قتل ما کمر آن حسن بی اندازه بست
غزل شماره ۱۲۱۵: وقت آن کس خوش که لب را بر لب پیمانه بست
غزل شماره ۱۲۱۶: تا فشاندم دست بر دنیا جهان آمد به دست
غزل شماره ۱۲۱۷: نیست جز غفلت مرا از عمر بی حاصل به دست
غزل شماره ۱۲۱۸: جای خود وا می کنند اهل صفا بر روی دست
غزل شماره ۱۲۱۹: سرنزد از بلبلم هر چند دستانی درست
غزل شماره ۱۲۲۰: عشق بالا دست بر خاک از وجود ما نشست
غزل شماره ۱۲۲۱: تا عرق از می بر آن رخسار جان پرور نشست
غزل شماره ۱۲۲۲: وقت آن کس خوش که با مینای می خرم نشست
غزل شماره ۱۲۲۳: دل به خون در انتظار وعده جانان نشست
غزل شماره ۱۲۲۴: ریخت در دل سینه من هر که را مینا شکست
غزل شماره ۱۲۲۵: تا به طرف سر کلاه آن شوخ بی پروا شکست
غزل شماره ۱۲۲۶: خط سنگین دل بهای لعل جانان را شکست
غزل شماره ۱۲۲۷: پشتم از بار گنه بر یکدگر خواهد شکست
غزل شماره ۱۲۲۸: زلف یار از جلوه خط پریشانی شکست
غزل شماره ۱۲۲۹: باده خون مرده را ریحان کند در زیر پوست
غزل شماره ۱۲۳۰: چون شود فربه، نماند روح پنهان زیر پوست
غزل شماره ۱۲۳۱: ذره تا خورشید دارد چشم بر انعام دوست
غزل شماره ۱۲۳۲: شکوه ام آتش زبان گردیده است از خوی دوست
غزل شماره ۱۲۳۳: تیغ بر خورشید خواباند خم ابروی دوست
غزل شماره ۱۲۳۴: توبه نتوان کرد از می تا شراب ناب هست
غزل شماره ۱۲۳۵: حسن را در هر لباسی دیده بان در کار هست
غزل شماره ۱۲۳۶: جز پریشان خاطری در عالم ایجاد چیست؟
غزل شماره ۱۲۳۷: بادپیمایی مسلسل همچو آب از بهر چیست؟
غزل شماره ۱۲۳۸: جان عاشق قدر داغ و درد میداند که چیست
غزل شماره ۱۲۳۹: شوق چون ریگ روان منزل نمی داند که چیست
غزل شماره ۱۲۴۰: حسن بی پروا ز شور عندلیبان فارغ است
غزل شماره ۱۲۴۱: دیده های شرمگین، دیدن نمی داند که چیست
غزل شماره ۱۲۴۲: حسن قدر دیده تر را چه می داند که چیست
غزل شماره ۱۲۴۳: معنی توفیق غیر از همت مردانه چیست؟
غزل شماره ۱۲۴۴: شمع فانوس خیال آسمان پیداست کیست
غزل شماره ۱۲۴۵: عارض او در نقاب از دیده گستاخ کیست؟
غزل شماره ۱۲۴۶: چهره خورشید زرد از درد بی زنهار کیست؟
غزل شماره ۱۲۴۷: زلف شب عنبر فشان از نکهت گیسوی کیست؟
غزل شماره ۱۲۴۸: نیست چشمی کز فروغ روی او پر آب نیست
غزل شماره ۱۲۴۹: در حقیقت پرتو منت کم از سیلاب نیست
غزل شماره ۱۲۵۰: سنگ راهی شوق را چون چشم سنگین خواب نیست
غزل شماره ۱۲۵۱: عالم اسباب غیر از پرده های خواب نیست
غزل شماره ۱۲۵۲: عشق خالص را تلاش دیدن محبوب نیست
غزل شماره ۱۲۵۳: خط سبز از صفحه عارض ستردن خوب نیست
غزل شماره ۱۲۵۴: لاله ای جز داغ در صحرای امکان نیست نیست
غزل شماره ۱۲۵۵: روز وصل است و دل غم دیده ما شاد نیست
غزل شماره ۱۲۵۶: صیقل آیینه دل غیر آه سرد نیست
غزل شماره ۱۲۵۷: نیست تا پاک از غرضها در سخاوت سود نیست
غزل شماره ۱۲۵۸: (عشق عالمسوز را با حسن و ایمان کار نیست
غزل شماره ۱۲۵۹: توبه همصحبتان بر خاطر ما بار نیست
غزل شماره ۱۲۶۰: پاره های دل گران بر دیده خونبار نیست
غزل شماره ۱۲۶۱: عشقبازی کار هر حلاج دعوی دار نیست
غزل شماره ۱۲۶۲: افسر زرین سر آزاده را در کار نیست
غزل شماره ۱۲۶۳: گر نمی جوشیم با می از سر انکار نیست
غزل شماره ۱۲۶۴: رحمت ایزد نصیب مردم هشیار نیست
غزل شماره ۱۲۶۵: کوه غم بر خاطر آزادمردان بار نیست
غزل شماره ۱۲۶۶: کوچه گرد بیخودی را خانمان در کار نیست
غزل شماره ۱۲۶۷: کوچه گرد بیخودی را خانمان در کار نیست
غزل شماره ۱۲۶۸: حسن عالمسوز او را ساغری در کار نیست
غزل شماره ۱۲۶۹: چهره گلرنگ را پیمانه ای در کار نیست
غزل شماره ۱۲۷۰: شسته ام از چشمه مه رو به آبم کار نیست
غزل شماره ۱۲۷۱: شیر مست ماهتابم با شرابم کار نیست
غزل شماره ۱۲۷۲: کوری خود گر نبینند اهل دنیا دور نیست
غزل شماره ۱۲۷۳: هر که از دل دور باشد در نظر منظور نیست
غزل شماره ۱۲۷۴: وصل زلف او به دست کوشش تدبیر نیست
غزل شماره ۱۲۷۵: روی سخت کوه را پروایی از شمشیر نیست
غزل شماره ۱۲۷۶: حسن را جز چشم حیران، دست دامنگیر نیست
غزل شماره ۱۲۷۷: فکر جانسوز مرا یک نقطه بی انداز نیست
غزل شماره ۱۲۷۸: گرچه طبعم کم ز خورشید جهان افروز نیست
غزل شماره ۱۲۷۹: چهره گل چون بناگوش تو شبنم پوش نیست
غزل شماره ۱۲۸۰: هیچ باری از سبو بر دوش اهل هوش نیست
غزل شماره ۱۲۸۱: آرزو بسیار و آهم در دل درویش نیست
غزل شماره ۱۲۸۲: حاصل دنیای فانی جز غم و تشویش نیست
غزل شماره ۱۲۸۳: آه مظلومان برون آید ز لب بی اختیار
غزل شماره ۱۲۸۴: صحبت تردامنان با حسن یک دم بیش نیست
غزل شماره ۱۲۸۵: روزگار زندگی نقش بر آبی بیش نیست
غزل شماره ۱۲۸۶: آسمان در چشم ما دود و بخاری بیش نیست
غزل شماره ۱۲۸۷: درگذر زین خاکدان، گرد سپاهی بیش نیست
غزل شماره ۱۲۸۸: آسمان سفله بی برگ و نوایی بیش نیست
غزل شماره ۱۲۸۹: آب کن در شیشه ساقی گر شراب صاف نیست
غزل شماره ۱۲۹۰: در سر مشکل پسندان نشأه انصاف نیست
غزل شماره ۱۲۹۱: موج آب زندگی جز پیچ و تاب عشق نیست
غزل شماره ۱۲۹۲: در نگارستان تهمت دامن گل پاک نیست
غزل شماره ۱۲۹۳: پاکدامان را غمی از تهمت ناپاک نیست
غزل شماره ۱۲۹۴: هیچ نخلی همچو رز در بوستان چالاک نیست
غزل شماره ۱۲۹۵: باده بی درد در میخانه افلاک نیست
غزل شماره ۱۲۹۶: غافلان را احتیاج باده گلرنگ نیست
غزل شماره ۱۲۹۷: روزی دل جز شکست از یار شوخ و شنگ نیست
غزل شماره ۱۲۹۸: عشق را حاجت به زور بازوی اقبال نیست
غزل شماره ۱۲۹۹: بار بر مجنون ما جمعیت اطفال نیست
غزل شماره ۱۳۰۰: صبر بر زخم گرانسنگ ملامت سهل نیست
غزل شماره ۱۳۰۱: یک حباب قلزم توحید بی اکلیل ست
غزل شماره ۱۳۰۲: خال محتاج کمند زلف عنبرفام نیست
غزل شماره ۱۳۰۳: آفت دولت به ابنای زمان معلوم نیست
غزل شماره ۱۳۰۴: چشم شبنم محرم رخسار گلفام تو نیست
غزل شماره ۱۳۰۵: داغ من ممنون شکرخند پنهان تو نیست
غزل شماره ۱۳۰۶: یک سر مو راستی در طاق ابروی تو نیست
غزل شماره ۱۳۰۷: هیچ لب زیر فلک بی ناله جانکاه نیست
غزل شماره ۱۳۰۸: دلبر از دل نیست غافل، دل اگر آگاه نیست
غزل شماره ۱۳۰۹: روی هفتاد و دو ملت جز در آن درگاه نیست
غزل شماره ۱۳۱۰: نیست یک شادی که انجامش به غم پیوسته نیست
غزل شماره ۱۳۱۱: طاعت ظاهر طریق مردم آزاده نیست
غزل شماره ۱۳۱۲: از هلاک ما سیه بختان کسی آزرده نیست
غزل شماره ۱۳۱۳: در ریاض آفرینش خاطر آسوده نیست
غزل شماره ۱۳۱۴: پیچ و تاب آن کمر با موی آتش دیده نیست
غزل شماره ۱۳۱۵: ماه در گردون نوردی چون دل آواره نیست
غزل شماره ۱۳۱۶: حسن بالادست را از شوخ چشمان چاره نیست
غزل شماره ۱۳۱۷: غیر حسرت رزق من زان حسن بی اندازه نیست
غزل شماره ۱۳۱۸: سرو را چون لاله و گل احتیاج غازه نیست
غزل شماره ۱۳۱۹: رزق من زان نرگس مستانه جز خمیازه نیست
غزل شماره ۱۳۲۰: در دل پر خون غبار لشکر اندیشه نیست
غزل شماره ۱۳۲۱: سرو مینا را تذروی بهتر از پیمانه نیست
غزل شماره ۱۳۲۲: غفلت تر دامنان را حاجت پیمانه نیست
غزل شماره ۱۳۲۳: عشق را دارالامانی چون دل دیوانه نیست
غزل شماره ۱۳۲۴: زان لب شیرین که در هر گوشه صد فرهاد داشت
غزل شماره ۱۳۲۵: بی تو امشب هر سر مویم جدا فریاد داشت
غزل شماره ۱۳۲۶: شورش سودای ما افلاک را معمور داشت
غزل شماره ۱۳۲۷: تا مرا عشق بلند اقبال در زنجیر داشت
غزل شماره ۱۳۲۸: لنگر تن روح را نتواند از پرواز داشت
غزل شماره ۱۳۲۹: کی حذر از خون خلق آن غمزه خونریز داشت؟
غزل شماره ۱۳۳۰: یاد ایامی که دریای مروت جوش داشت
غزل شماره ۱۳۳۱: از پر سیمرغ اگر دست حمایت زال داشت
غزل شماره ۱۳۳۲: تا دل از یاد تو می در ساغر اندیشه داشت
غزل شماره ۱۳۳۳: شب که مجلس روشنی از طلعت جانانه داشت
غزل شماره ۱۳۳۴: آن لب نو خط غباری از دل ما برنداشت
غزل شماره ۱۳۳۵: پاس یک بیدار دل گردون بد گوهر نداشت
غزل شماره ۱۳۳۶: قامتت خم گشت و پشتت بار طاعت برنداشت
غزل شماره ۱۳۳۷: طفل بازیگوش ما زین خاکدان دل برنداشت
غزل شماره ۱۳۳۸: جان و دل را رایگان آن دشمن جان برنداشت
غزل شماره ۱۳۳۹: یاد ایامم که در تن جان ما منزل نداشت
غزل شماره ۱۳۴۰: هر که از عالم مجرد شد غم عالم نداشت
غزل شماره ۱۳۴۱: حاصلی غیر از تهیدستی دل روشن نداشت
غزل شماره ۱۳۴۲: تا دل آزاده برگ عیش در دامن نداشت
غزل شماره ۱۳۴۳: زان کمان ابرو سر تسلیم پیچاندن نداشت
غزل شماره ۱۳۴۴: ای ستمگر از نگاه دور رنجیدن نداشت
غزل شماره ۱۳۴۵: دست ما چون سرو هرگز بخت دامانی نداشت
غزل شماره ۱۳۴۶: هر که بیخود شد، قدم در آستان دل گذاشت
غزل شماره ۱۳۴۷: در بهار نوجوانی هر که از صهبا گذشت
غزل شماره ۱۳۴۸: همت مردانه ما از می حمرا گذشت
غزل شماره ۱۳۴۹: می توان با همت سرشار از دنیا گذشت
غزل شماره ۱۳۵۰: همچو برق از عالم اسباب می باید گذشت
غزل شماره ۱۳۵۱: از سر این خاکدان چون گرد می باید گذشت
غزل شماره ۱۳۵۲: نرم نرم از خلق ناهموار می باید گذشت
غزل شماره ۱۳۵۳: در دلم هرگاه زلف آن پری پیکر گذشت
غزل شماره ۱۳۵۴: همچو آن رهرو که خواب آلود از منزل گذشت
غزل شماره ۱۳۵۵: می توان از گلشن فردوس دست افشان گذشت
غزل شماره ۱۳۵۶: برق چون ابر بهار از کشت من گریان گذشت
غزل شماره ۱۳۵۷: کاروان گریه از چشمم ندانم چون گذشت
غزل شماره ۱۳۵۸: از سر خاک شهیدان یار خوش سنگین گذشت
غزل شماره ۱۳۵۹: عمر من در سایه آن قامت دلجو گذشت
غزل شماره ۱۳۶۰: مد عمر من چو نی در ناله و زاری گذشت
غزل شماره ۱۳۶۱: روزگار ما به غفلت از تن آسانی گذشت
غزل شماره ۱۳۶۲: از سودا آفرینش دل مکدر بازگشت
غزل شماره ۱۳۶۳: پیش خط تازه آن سرو بستان بهشت
غزل شماره ۱۳۶۴: آنچه من برتافتم از درد، مجنون برنتافت
غزل شماره ۱۳۶۵: هر که راه گفتگو در پرده اسرار یافت
غزل شماره ۱۳۶۶: هر که خود را یافت، دولت در کنار خویش یافت
غزل شماره ۱۳۶۷: از جهان تلخ نتوان با درشتی کام یافت
غزل شماره ۱۳۶۸: لفظ معنی شد، در آن تنگ دهن مأوا نیافت
غزل شماره ۱۳۶۹: تا به فکر خود فتادم روزگار از دست رفت
غزل شماره ۱۳۷۰: گرچه از بیداد خسرو زین جهان فرهاد رفت
غزل شماره ۱۳۷۱: آنچه از خط یار را بر غنچه مستور رفت
غزل شماره ۱۳۷۲: چون قلم مد حیات من به قیل وقال رفت
غزل شماره ۱۳۷۳: هر که عبرت حاصل از اوضاع دنیا کرد و رفت
غزل شماره ۱۳۷۴: بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت
غزل شماره ۱۳۷۵: دوش آن نامهربان احوال ما پرسید و رفت
غزل شماره ۱۳۷۶: زهرخند ای دل که دور گریه مستانه رفت
غزل شماره ۱۳۷۷: وقت خط دل کام خود زان لعل روح افزا گرفت
غزل شماره ۱۳۷۸: قطره خونی شد از دست نگارینش چکید
غزل شماره ۱۳۷۹: سبزه خط صفحه رخسار جانان را گرفت
غزل شماره ۱۳۸۰: زنگ خط آیینه رخسار جانان را گرفت
غزل شماره ۱۳۸۱: دامن فرصت دل بیتاب نتواند گرفت
غزل شماره ۱۳۸۲: صبر دامان دل بیتاب نتواند گرفت
غزل شماره ۱۳۸۳: جای جام باده را تریاک نتواند گرفت
غزل شماره ۱۳۸۴: آه سرم در تو ای آتش عنان خواهد گرفت
غزل شماره ۱۳۸۵: مردم هموار را از خاک برباید گرفت
غزل شماره ۱۳۸۶: حیف خود با آه گرم از آسمان باید گرفت
غزل شماره ۱۳۸۷: زان دهن انگشتر زنهار می باید گرفت
غزل شماره ۱۳۸۸: وقت خط کام از لب چون نوش می باید گرفت
غزل شماره ۱۳۸۹: در خرابات مغان منزل نمیباید گرفت
غزل شماره ۱۳۹۰: خط گل روی عرقناک ترا در بر گرفت
غزل شماره ۱۳۹۱: وقت رندی خوش که کام از موسم گل برگرفت
غزل شماره ۱۳۹۲: گر چنین شمشیر آن بیباک خواهد بر گرفت
غزل شماره ۱۳۹۳: کام خود را کلک مشکین از سخن آخر گرفت
غزل شماره ۱۳۹۴: تا غبار خط به گرد عارضش منزل گرفت
غزل شماره ۱۳۹۵: خط کافر لعل سیراب ترا کم کم گرفت
غزل شماره ۱۳۹۶: عمر اگر باقی است بوسی زان دهن خواهم گرفت
غزل شماره ۱۳۹۷: از وصال ماه مصر آخر زلیخا جان گرفت
غزل شماره ۱۳۹۸: خانه دل روشنی از دیده روشن گرفت
غزل شماره ۱۳۹۹: تا عرق از چهره جانان تراویدن گرفت
غزل شماره ۱۴۰۰: جوهر شمشیر غیرت پیچ وتاب از من گرفت
غزل شماره ۱۴۰۱: در گرفتاری بود جمعیت خاطر محال
غزل شماره ۱۴۰۲: دوش مجلس از زبان شکوه ام در می گرفت
غزل شماره ۱۴۰۳: پیش ازین جانان حساب دیگر از من می گرفت
غزل شماره ۱۴۰۴: سوخت تنهایی مرا ای بی وفا وقت است وقت
غزل شماره ۱۴۰۵: چون کند روی تو با خط سیاه از شش جهت؟
غزل شماره ۱۴۰۶: مشو از می گران، ترسم سبکدستان ربایندت
غزل شماره ۱۴۰۷: غم از دل می زداید چون صباح عید رخسارت
غزل شماره ۱۴۰۸: غزالان را ز وحشت باز دارد دیدن چشمت
غزل شماره ۱۴۰۹: بر دلم نیست غباری ز سیه کاری بخت
غزل شماره ۱۴۱۰: دست بر هر چه فشاندم به رگ جان آویخت
غزل شماره ۱۴۱۱: چهره صاف تو آیینه اندیشه نماست
غزل شماره ۱۴۱۲: ریخت دندان و هوای می و پیمانه بجاست
غزل شماره ۱۴۱۳: تلخ شد عشرتم آن لعل شکربار کجاست؟
غزل شماره ۱۴۱۴: هیچ جوینده ندانست که جای تو کجاست
غزل شماره ۱۴۱۵: فرح آباد من آنجاست که جانان آنجاست
غزل شماره ۱۴۱۶: نه خط از چهره آن آینه سیما برخاست
غزل شماره ۱۴۱۷: قد موزون تو روزی که به جولان برخاست
غزل شماره ۱۴۱۸: خط سبزی که ز پشت لب جانان برخاست
غزل شماره ۱۴۱۹: از خط سبز نشد یک سر مو حسن تو کم
غزل شماره ۱۴۲۰: خط نارسته ز لعل لب دلبر پیداست
غزل شماره ۱۴۲۱: از لب خشک صدف ریزش نیسان پیداست
غزل شماره ۱۴۲۲: خط نارسته ازان چهره گلگون پیداست
غزل شماره ۱۴۲۳: شور در دل فکند لعل خموشی که تراست
غزل شماره ۱۴۲۴: در کمین این فلک سخت کمانی که تراست
غزل شماره ۱۴۲۵: بی طراوت نشود سرو جوانی که تراست
غزل شماره ۱۴۲۶: اشک لعلی است روان بر رخ چون زر که مراست
غزل شماره ۱۴۲۷: پرده شب بود ایام شبابی که مراست
غزل شماره ۱۴۲۸: از زمین اوج گرفته است غباری که مراست
غزل شماره ۱۴۲۹: کار سرجوش کند درد ایاغی که مراست
غزل شماره ۱۴۳۰: در لحد گل نکند شعله داغی که مراست
غزل شماره ۱۴۳۱: قانع از صاف به دردست دماغی که مراست
غزل شماره ۱۴۳۲: دانه اشک بود توشه راهی که مراست
غزل شماره ۱۴۳۳: دل بی صبر به طوفان بلا رهبر ماست
غزل شماره ۱۴۳۴: عشرت روی زمین در دل ویرانه ماست
غزل شماره ۱۴۳۵: لاله روشنگر چشم و دل سودایی ماست
غزل شماره ۱۴۳۶: آن که از بال هما افسر دولت می خواست
غزل شماره ۱۴۳۷: غمگسار دل سودازده من شبهاست
غزل شماره ۱۴۳۸: زان دم تیغ که از آب بقا سیراب است
غزل شماره ۱۴۳۹: صیقل روح و طباشیر جگر مهتاب است
غزل شماره ۱۴۴۰: عشق بیتابی ذرات جهان را سبب است
غزل شماره ۱۴۴۱: پیش من ثابت و سیار فلک مرغوب است
غزل شماره ۱۴۴۲: میوه و تخم و گل عالم امکان پوچ است
غزل شماره ۱۴۴۳: شب هجران دلم از ناله حسرت شادست
غزل شماره ۱۴۴۴: شبنم غنچۀ بیداردلان چشم بدست
غزل شماره ۱۴۴۵: هر که از درد طلب شکوه کند نامردست
غزل شماره ۱۴۴۶: دل ازان نخل به امید ثمر خرسندست
غزل شماره ۱۴۴۷: مستی حسن، هم از ساغر سرشار خودست
غزل شماره ۱۴۴۸: خواجه بیتاب در اظهار زر و مال خودست
غزل شماره ۱۴۴۹: تا ترا چون دگران دیدن ظاهر کارست
غزل شماره ۱۴۵۰: ترک عادت همه گر زهر بود دشوارست
غزل شماره ۱۴۵۱: دوری راه طلب بر دل کاهل بارست
غزل شماره ۱۴۵۲: نغمه را در دل عشاق اثر بسیارست
غزل شماره ۱۴۵۳: نیست آرام در آن دل که هوس بسیارست
غزل شماره ۱۴۵۴: از شکر چاشنی ناله نی بیشترست
غزل شماره ۱۴۵۵: خط شبرنگ کز او حسن بتان را خطرست
غزل شماره ۱۴۵۶: در ره عشق که در هر قدمش صد خطرست
غزل شماره ۱۴۵۷: لاله رویی که ازو خار مرا در جگرست
غزل شماره ۱۴۵۸: سنگ در دیده ارباب بصیرت گهرست
غزل شماره ۱۴۵۹: راز من نقل مجالس ز صفای گهرست
غزل شماره ۱۴۶۰: در ره عشق، قضا کور و قدر بیخبرست
غزل شماره ۱۴۶۱: هر که مست است درین میکده هشیارترست
غزل شماره ۱۴۶۲: لب لعلت ز می ناب رباینده ترست
غزل شماره ۱۴۶۳: به تماشای تو از هر مژه راه دگرست
غزل شماره ۱۴۶۴: شکوه از گردش گردون ز بصیرت دورست
غزل شماره ۱۴۶۵: عشق هر چند که در پرده بود مشهورست
غزل شماره ۱۴۶۶: سفر پر خطر عشق نه از تدبیرست
غزل شماره ۱۴۶۷: ساحل بحر پر آشوب فنا شمشیرست
غزل شماره ۱۴۶۸: معنی از لفظ سبکروح فلک پروازست
غزل شماره ۱۴۶۹: زاده بد گهر از پاک گهر ممتازست
غزل شماره ۱۴۷۰: چون به حیرت زدگان است مرا روی سخن
غزل شماره ۱۴۷۱: عمر بگذشت و هوس در دل ما نیمرس است
غزل شماره ۱۴۷۲: خواب و بیداری آن نرگس مخمور خوش است
غزل شماره ۱۴۷۳: ای که قصدت ز سفر یار صداقت کیش است
غزل شماره ۱۴۷۴: نوبهار خط آن غنچه دهن در پیش است
غزل شماره ۱۴۷۵: از دل خونشده ام چهره جانان داغ است
غزل شماره ۱۴۷۶: هر چه جز گوهر عشق است درین بحر کف است
غزل شماره ۱۴۷۷: ناله سوخته جانان به اثر نزدیک است
غزل شماره ۱۴۷۸: عشق را از دل سودازده ما ننگ است
غزل شماره ۱۴۷۹: در بهاران سر مرغی که به زیر بال است
غزل شماره ۱۴۸۰: سبزی نه فلک از چشم گهربار دل است
غزل شماره ۱۴۸۱: آنچنان بلبل من واله و حیران گل است
غزل شماره ۱۴۸۲: پشت دست تو به از آینه روی گل است
غزل شماره ۱۴۸۳: دل ز خال لب منظور گرفتن ستم است
غزل شماره ۱۴۸۴: بزم عالم ز دل خون شده ما گرم است
غزل شماره ۱۴۸۵: برق خاشاک گنه، روزه تابستان است
غزل شماره ۱۴۸۶: زنگ آیینه من صحبت بیدردان است
غزل شماره ۱۴۸۷: (جسم زاری است که با آه به هم پیچیده است
غزل شماره ۱۴۸۸: از گرانخوابی ما عمر سبک جولان است
غزل شماره ۱۴۸۹: خط نارسته که در لعل لب جانان است
غزل شماره ۱۴۹۰: گرچه رویش ز لطافت ز نظر پنهان است
غزل شماره ۱۴۹۱: کوثر زنده دلی چشم تر مردان است
غزل شماره ۱۴۹۲: دل پر داغ گلستان سحرخیزان است
غزل شماره ۱۴۹۳: خلوت فکر، پریخانه خاموشان است
غزل شماره ۱۴۹۴: نمک عشق در آب و گل درویشان است
غزل شماره ۱۴۹۵: صدف بحر بقا سینه درویشان است
غزل شماره ۱۴۹۶: لب خاموش نمودار دل پر سخن است
غزل شماره ۱۴۹۷: کلک من شعله برجسته این نه لگن است
غزل شماره ۱۴۹۸: شور شیرین سخنان در به هم آمیختن است
غزل شماره ۱۴۹۹: گریه ابر بهار از دل پر درد من است
غزل شماره ۱۵۰۰: این چه لطف است که با یار وفادار من است
غزل شماره ۱۵۰۱: عشق سرمایه تسکین دل زار من است
غزل شماره ۱۵۰۲: سیل درمانده کوتاهی دیوار من است
غزل شماره ۱۵۰۳: مانع مستی غفلت دل هشیار من است
غزل شماره ۱۵۰۴: موج سنبل ز پریشانی پرواز من است
غزل شماره ۱۵۰۵: شور دریای سخن از دل پر جوش من است
غزل شماره ۱۵۰۶: نفس سوخته شمع سر بالین من است
غزل شماره ۱۵۰۷: دخل و تحسین بجا باعث احیای من است
غزل شماره ۱۵۰۸: تا جنون انجمن افروز دل خونین است
غزل شماره ۱۵۰۹: عقل نخلی است خزان دیده که ماتم با اوست
غزل شماره ۱۵۱۰: چشم بیدار چراغی است که در منزل اوست
غزل شماره ۱۵۱۱: چشم پر خون، صدف گوهر یکدانه اوست
غزل شماره ۱۵۱۲: شوق را شهپر توفیق سبکباری توست
غزل شماره ۱۵۱۳: هر که دارد نظری واله زیبایی توست
غزل شماره ۱۵۱۴: در کف هر که بود ساغر می، خاتم ازوست
غزل شماره ۱۵۱۵: هر که از حمد تو خاموش نگردد دم ازوست
غزل شماره ۱۵۱۶: بند و زندان گرامی گهران از جاه است
غزل شماره ۱۵۱۷: هر قدم سست کی از وادی ما آگاه است؟
غزل شماره ۱۵۱۸: عمر سرگرمی ارباب هوس کوتاه است
غزل شماره ۱۵۱۹: نه همین مشک مرا خون جگر ساخته است
غزل شماره ۱۵۲۰: که به سیب ذقنش چشم هوس دوخته است؟
غزل شماره ۱۵۲۱: خط چرا در لب همچون شکرش سوخته است؟
غزل شماره ۱۵۲۲: آن که در جام خضر آب بقا ریخته است
غزل شماره ۱۵۲۳: هر طرف روی نهی باده جان ریخته است
غزل شماره ۱۵۲۴: همچو زنجیر به هم ناله ما پیوسته است
غزل شماره ۱۵۲۵: رگ جانها به دم تیغ عدم پیوسته است
غزل شماره ۱۵۲۶: خط سبزی که به گرد لب جانان گشته است
غزل شماره ۱۵۲۷: غنچه را چاک به دامن ز گریبان رفته است
غزل شماره ۱۵۲۸: هر که از قافله کعبه جدا افتاده است
غزل شماره ۱۵۲۹: خال زیر لب آن ماه لقا افتاده است
غزل شماره ۱۵۳۰: آتش از خشکی مغزم به دماغ افتاده است
غزل شماره ۱۵۳۱: هر که را می نگرم سوخته جان افتاده است
غزل شماره ۱۵۳۲: از شکر خنده ات آتش به جهان افتاده است
غزل شماره ۱۵۳۳: این نه غنچه است که گلزار به بار آورده است
غزل شماره ۱۵۳۴: تا خط از لعل گهربار تو سر بر زده است
غزل شماره ۱۵۳۵: آتشم در جگر از چهره گلرنگ زده است
غزل شماره ۱۵۳۶: بس که مژگان تو بر دیده روشن زده است
غزل شماره ۱۵۳۷: موج خط حلقه بر آن عارض گلگون زده است
غزل شماره ۱۵۳۸: دل من تیره ز بسیاری گفتار شده است
غزل شماره ۱۵۳۹: دل شب وصل تو از صبح مکدر شده است
غزل شماره ۱۵۴۰: خاطر از سبحه و زنار مکدر شده است
غزل شماره ۱۵۴۱: نه همین دل ز لب لعل تو پر شور شده است
غزل شماره ۱۵۴۲: روح را جسم گران مانع شبگیر شده است
غزل شماره ۱۵۴۳: از رگ ابر، هوا سینه شهباز شده است
غزل شماره ۱۵۴۴: آخر حسن تو از خط به از آغاز شده است
غزل شماره ۱۵۴۵: دل به یک آه سراسر رو مژگان شده است
غزل شماره ۱۵۴۶: دلم از کثرت پیکان تو آهن شده است
غزل شماره ۱۵۴۷: صحن گلزار ز گل کاسه پر خون شده است
غزل شماره ۱۵۴۸: نه ز خط حلقه بر اطراف رخت بسته شده است
غزل شماره ۱۵۴۹: از تب رشک تو خورشید هلالی شده است
غزل شماره ۱۵۵۰: از دل خم می گلرنگ به جام آمده است
غزل شماره ۱۵۵۱: خط به گرد رخ آن سیم ذقن آمده است
غزل شماره ۱۵۵۲: خارخاری که ز رفتار تو در دل مانده است
غزل شماره ۱۵۵۳: حاصل دولت دنیا همه غفلت بوده است
غزل شماره ۱۵۵۴: خط سبزی که به گرد رخ او گردیده است
غزل شماره ۱۵۵۵: فلک پیر بسی مرگ جوانان دیده است
غزل شماره ۱۵۵۶: سخن عشق کسی کز لب ما نشنیده است
غزل شماره ۱۵۵۷: گل اگر پرده نشین است چه جای گله است؟
غزل شماره ۱۵۵۸: دوزخ اهل نظر، پاس نگه داشتن است
غزل شماره ۱۵۵۹: دیدن تازه خطان شاهد بالغ نظری است
غزل شماره ۱۵۶۰: نفس باد بهاران چمن آرای خوشی است
غزل شماره ۱۵۶۱: هر طرف می نگری آینه سیمای خوشی است
غزل شماره ۱۵۶۲: عالم امنی اگر هست همین بیهوشی است
غزل شماره ۱۵۶۳: ترجمان دل صاحب نظران خاموشی است
غزل شماره ۱۵۶۴: مایه پرورش عالم اسباب یکی است
غزل شماره ۱۵۶۵: شهد در خانه پر روزن زنبور یکی است
غزل شماره ۱۵۶۶: نغمهها گرچه مخالف بود، آواز یکی است
غزل شماره ۱۵۶۷: لطف و قهر تو به چشم من غمناک یکی است
غزل شماره ۱۵۶۸: در غم و شادی ایام مرا حال یکی است
غزل شماره ۱۵۶۹: پیش صاحب نظران درد و دوا هر دو یکی است
غزل شماره ۱۵۷۰: رتبه عشق و هوس پیش بتان هر دو یکی است
غزل شماره ۱۵۷۱: از شناسایی حق لاف زدن، نادانی است
غزل شماره ۱۵۷۲: دست در دامن اندیشه زدن نادانی است
غزل شماره ۱۵۷۳: عقل سدی است درین راه که برداشتنی است
غزل شماره ۱۵۷۴: صبح میخانه نشینان کف دریای می است
غزل شماره ۱۵۷۵: سرو را سرکشی از بار ز بی پروایی است
غزل شماره ۱۵۷۶: ساغر از غیر گرفتن گل بی پروایی است
غزل شماره ۱۵۷۷: نقش روی تو در آیینه جان صورت بست
غزل شماره ۱۵۷۸: ما نه آنیم که ما را به زبان باید جست
غزل شماره ۱۵۷۹: غوطه در خون زند آن چشم که دیدن دانست
غزل شماره ۱۵۸۰: پاک شد دل چو به آن آینه سیما پیوست
غزل شماره ۱۵۸۱: عشق را با دل صد پاره من کاری هست
غزل شماره ۱۵۸۲: می حرام است در آن بزم که هشیاری هست
غزل شماره ۱۵۸۳: خلوت آینه را طوطی غمازی هست
غزل شماره ۱۵۸۴: به بهشتی نتوان رفت که رضوانی هست
غزل شماره ۱۵۸۵: چمن سبز فلک را چمن آرایی هست
غزل شماره ۱۵۸۶: تیغ ابروی ترا جوهر چین می بایست
غزل شماره ۱۵۸۷: محو دیدارم و دیدار نمی دانم چیست
غزل شماره ۱۵۸۸: بند در بند قبا بافتن مژگان چیست؟
غزل شماره ۱۵۸۹: جگر لاله سیه مست ز میخانه کیست
غزل شماره ۱۵۹۰: نقطه اشک سراسیمه و شیدایی کیست؟
غزل شماره ۱۵۹۱: خاک در کاسه آن سر که در او سودا نیست
غزل شماره ۱۵۹۲: حال گویاست اگر تیغ زبان گویا نیست
غزل شماره ۱۵۹۳: آه کز اهل محبت اثری پیدا نیست
غزل شماره ۱۵۹۴: خار در دیده آن کس که طلبکارش نیست
غزل شماره ۱۵۹۵: آه من مد رسایی است که پایانش نیست
غزل شماره ۱۵۹۶: کعبه و بتکده سنگ ره اهل دل نیست
غزل شماره ۱۵۹۷: شادی هر که زیادست ز غم، کامل نیست
غزل شماره ۱۵۹۸: در قناعت لب خشک و مژه پر نم نیست
غزل شماره ۱۵۹۹: من که در سر هوس طره دستارم نیست
غزل شماره ۱۶۰۰: خون من نیست به تشریف شهادت قابل
غزل شماره ۱۶۰۱: آیتی چون خط مشکین تو در قرآن نیست
غزل شماره ۱۶۰۲: در سیه خانه افلاک، دل روشن نیست
غزل شماره ۱۶۰۳: گرچه نم در جگر و در دل تنگم خون نیست
غزل شماره ۱۶۰۴: یک نکوروی ندیدم که گرفتار تو نیست
غزل شماره ۱۶۰۵: تلخی می به گوارایی دشنام تو نیست
غزل شماره ۱۶۰۶: خسته چشم تو صاحب نظری نیست که نیست
غزل شماره ۱۶۰۷: حلقه ذکر تو، میم دهنی نیست که نیست
غزل شماره ۱۶۰۸: مهلت دور سبکسیر جهان اینهمه نیست
غزل شماره ۱۶۰۹: برگ عیش چمن ای غنچه دهان اینهمه نیست
غزل شماره ۱۶۱۰: با شکرخنده خوبان، نمک یاری نیست
غزل شماره ۱۶۱۱: در بیابان جنون سلسله پردازی نیست
غزل شماره ۱۶۱۲: چشم مخمور ترا حاجت می نوشی نیست
غزل شماره ۱۶۱۳: در غریبی دلم از یاد وطن خالی نیست
غزل شماره ۱۶۱۴: در پریشان نظری غیر پریشانی نیست
غزل شماره ۱۶۱۵: هیچ کس غیر تو در پرده بینایی نیست
غزل شماره ۱۶۱۶: بی لب ساغر می دیده خونپالا داشت
غزل شماره ۱۶۱۷: از زر و سیم جهان پاس نظر باید داشت
غزل شماره ۱۶۱۸: جوش می خشتی اگر از خم صهبا برداشت
غزل شماره ۱۶۱۹: از دلم عشق به جامی غمی دنیا برداشت
غزل شماره ۱۶۲۰: تا من دلشده را دست ز گردن برداشت
غزل شماره ۱۶۲۱: سرو بالای تو از آب روانی برداشت
غزل شماره ۱۶۲۲: دل صد چاک اگر دست ز تن برمی داشت
غزل شماره ۱۶۲۳: اگر آیینه دل نور و صفایی می داشت
غزل شماره ۱۶۲۴: دار ازان چوب به پیش ره منصور گذاشت
غزل شماره ۱۶۲۵: رنگ در روی شراب آن لب میگون نگذاشت
غزل شماره ۱۶۲۶: پشت آیینه بود پرده مستوری زشت
غزل شماره ۱۶۲۷: شب که بر انجمن آن شعله سیراب گذشت
غزل شماره ۱۶۲۸: دل ازان زلف چلیپا نتوانست گذشت
غزل شماره ۱۶۲۹: باید آهسته ز پیران جهان دیده گذشت
غزل شماره ۱۶۳۰: از سر خرده جان، سخت دلیرانه گذشت
غزل شماره ۱۶۳۱: خط به گرد لب میگون تو چون ساغر گشت
غزل شماره ۱۶۳۲: این چه حرف است که در عالم بالاست بهشت؟
غزل شماره ۱۶۳۳: چشم ازان حسن به سامان چه تواند دریافت؟
غزل شماره ۱۶۳۴: هر که باریک شد از فکر، توانایی یافت
غزل شماره ۱۶۳۵: خم چو گردد قد افراخته می باید رفت
غزل شماره ۱۶۳۶: اوست سرور که کلاه و کمر از یادش رفت
غزل شماره ۱۶۳۷: هر که آمد به جهان دست به دامان زد و رفت
غزل شماره ۱۶۳۸: از هوس گر تو به دنبال هواخواهی رفت
غزل شماره ۱۶۳۹: ناز بیماری ازان چشم گرانخواب گرفت
غزل شماره ۱۶۴۰: پرده از راز من گوشه نشین ساز گرفت
غزل شماره ۱۶۴۱: بر روی تو صفا از خط شبرنگ گرفت
غزل شماره ۱۶۴۲: لب لعل تو ز خون دل من جام گرفت
غزل شماره ۱۶۴۳: هر که از اهل جهان گوشه عزلت نگرفت
غزل شماره ۱۶۴۴: خیال آب مرا در سرابها انداخت
غزل شماره ۱۶۴۵: که این نمک ز تبسم در آتشم انداخت؟
غزل شماره ۱۶۴۶: بنفشه پیش خطت قفل بر زبان انداخت
غزل شماره ۱۶۴۷: ز شرم در حرم وصل جان محرم سوخت
غزل شماره ۱۶۴۸: عبیر زلف به جیب صبا نباید ریخت
غزل شماره ۱۶۴۹: فروغ روی تو برقی به خرمن گل ریخت
غزل شماره ۱۶۵۰: بتان که صید به نیرنگ مینمایندت
غزل شماره ۱۶۵۱: کباب شد دلم از بویش این شراب کجاست؟
غزل شماره ۱۶۵۲: ز عقل و هوش به تنگ آمدم ایاغ کجاست؟
غزل شماره ۱۶۵۳: اگر ز عالم تسلیم گوشه ای داری
غزل شماره ۱۶۵۴: چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست
غزل شماره ۱۶۵۵: شکستگی دل از دیده ترم پیداست
غزل شماره ۱۶۵۶: عتاب و لطف ز ابروی گلرخان پیداست
غزل شماره ۱۶۵۷: خط نرسته ازان لعل آتشین پیداست
غزل شماره ۱۶۵۸: حضور دل نبود با عبادتی که مراست
غزل شماره ۱۶۵۹: پرستشی که مدام است می پرستی ماست
غزل شماره ۱۶۶۰: ترا که عالم آیینه عالم آب است
غزل شماره ۱۶۶۱: به چشم خفته شکرخواب اگر چه مهتاب است
غزل شماره ۱۶۶۲: غبار هستی ما پرده دار سیلاب است
غزل شماره ۱۶۶۳: ریاض هستی ما سبز از می ناب است
غزل شماره ۱۶۶۴: خراب حالی ما از درازی دست است
غزل شماره ۱۶۶۵: هزار رنگ گل فیض در گل صبح است
غزل شماره ۱۶۶۶: مرا ز پیر خرابات این سخن یادست
غزل شماره ۱۶۶۷: مرا ز پیر خرابات نکته ای یادست
غزل شماره ۱۶۶۸: نشاط عالم بی اعتبار درگردست
غزل شماره ۱۶۶۹: ز سادگی است به فرزند هر که خرسندست
غزل شماره ۱۶۷۰: نهال شمع ز سبزی ازان برومندست
غزل شماره ۱۶۷۱: بنای صبر که همسنگ کوه الوندست
غزل شماره ۱۶۷۲: به حرف سرد نصیحت زوال ما بندست
غزل شماره ۱۶۷۳: ز بس که واله و حیران و بیقرار خودست
غزل شماره ۱۶۷۴: خوشا سری که ز تدبیر عقل نومیدست
غزل شماره ۱۶۷۵: درین دو هفته که زاینده رود سرشارست
غزل شماره ۱۶۷۶: ازان به خاطر من ترک کار دشوارست
غزل شماره ۱۶۷۷: حضور خاطر اگر در نماز معتبرست
غزل شماره ۱۶۷۸: دل شکسته به قرب خدای راهبرست
غزل شماره ۱۶۷۹: ترا ز جان غم مال ای خسیس بیشترست
غزل شماره ۱۶۸۰: به لب مباد رهش ناله ای که بی اثرست
غزل شماره ۱۶۸۱: بهار عنبر شبها سفیده سحرست
غزل شماره ۱۶۸۲: مگیر غفلت خود سهل اگر چه یک نظرست
غزل شماره ۱۶۸۳: سپاه عقل کم و لشکر ایاغ پرست
غزل شماره ۱۶۸۴: به دل چو کوه، گران گرچه این کهن دیرست
غزل شماره ۱۶۸۵: ز سیم و زر نظر بی نیاز ما سیرست
غزل شماره ۱۶۸۶: به هر که می نگرم زیر چرخ دلگیرست
غزل شماره ۱۶۸۷: صفیر شهپر توفیق، حسن آوازست
غزل شماره ۱۶۸۸: چو شبنم آن که درین بوستان سحرخیزست
غزل شماره ۱۶۸۹: به دام خلق مقید شدن گل هوس است
غزل شماره ۱۶۹۰: مرا ز دور تماشای خط یار بس است
غزل شماره ۱۶۹۱: منم که دام بلایم رهایی قفس است
غزل شماره ۱۶۹۲: زمین ز سایه ابر بهار گلپوش است
غزل شماره ۱۶۹۳: به هر کجا نبود حسن، آفتاب خوش است
غزل شماره ۱۶۹۴: تن آهنین و نفس گرم و دل رمیده خوش است
غزل شماره ۱۶۹۵: دل رمیده ما از نظاره در پیش است
غزل شماره ۱۶۹۶: ز ابر اگر چه هوای بهار ناصاف است
غزل شماره ۱۶۹۷: نه انجم است که زینت فروز نه فلک است
غزل شماره ۱۶۹۸: ز ملک و مال، دل بی نیاز ما سبک است
غزل شماره ۱۶۹۹: اگر چه زلف ترا دل ز کفر تاریک است
غزل شماره ۱۷۰۰: ز خم طلوع سهیل شراب نزدیک است
غزل شماره ۱۷۰۱: به غم نشاط من خاکسار نزدیک است
غزل شماره ۱۷۰۲: ز خود برآ که سر کوی یار نزدیک است
غزل شماره ۱۷۰۳: حضور سوخته عشق در دل تنگ است
غزل شماره ۱۷۰۴: گرهگشای دل تنگ نغمه چنگ است
غزل شماره ۱۷۰۵: جهان به راه شناسان دیده ور تنگ است
غزل شماره ۱۷۰۶: به آه برق عنان من آسمان تنگ است
غزل شماره ۱۷۰۷: دل رمیده ما را صدای پا سنگ است
غزل شماره ۱۷۰۸: نصیب اهل دل از چرخ بدگهر سنگ است
غزل شماره ۱۷۰۹: همیشه دیده سوزن ازان به دنبال است
غزل شماره ۱۷۱۰: سرود مجلس ما جوش مستی ازل است
غزل شماره ۱۷۱۱: حضور عالم ایجاد در قرار دل است
غزل شماره ۱۷۱۲: جهان و هر چه در او هست رونمای دل است
غزل شماره ۱۷۱۳: فراغ بال طمع کردن از فلک خام است
غزل شماره ۱۷۱۴: همین نجابت ذاتی است آنچه محترم است
غزل شماره ۱۷۱۵: سحاب گرد کدورت شراب صبحدم است
غزل شماره ۱۷۱۶: قماش چهره یار از بهار معلوم است
غزل شماره ۱۷۱۷: ز رنگ آل، ظهور جلال معلوم است
غزل شماره ۱۷۱۸: زمین ز جلوه قربانیان گلستان است
غزل شماره ۱۷۱۹: ز داغ، سینه پر تیر من گلستان است
غزل شماره ۱۷۲۰: عنان نفس کشیدن جهاد مردان است
غزل شماره ۱۷۲۱: به غیر دل همه عالم سراب حرمان است
غزل شماره ۱۷۲۲: خزان بیجگران نوبهار مردان است
غزل شماره ۱۷۲۳: بلند نام نگردد کسی که در وطن است
غزل شماره ۱۷۲۴: سیاه روی عقیق از جدایی یمن است
غزل شماره ۱۷۲۵: به فکر چاره فتادن جگر گداختن است
غزل شماره ۱۷۲۶: صفای حسن تو از خط به جای خویشتن است
غزل شماره ۱۷۲۷: چراغ خلوت جان روشنایی سخن است
غزل شماره ۱۷۲۸: حریم میکده پر جوش از خروش من است
غزل شماره ۱۷۲۹: بهشت یک ورق از لاله زار دماغ من است
غزل شماره ۱۷۳۰: زبان شکوه من چشم خونفشان من است
غزل شماره ۱۷۳۱: شراب کهنه که روشنگر روان من است
غزل شماره ۱۷۳۲: اگر چه بالش خورشید تکیه گاه من است
غزل شماره ۱۷۳۳: فلک دو تا ز گرانباری گناه من است
غزل شماره ۱۷۳۴: منم که معنی بیگانه آشنای من است
غزل شماره ۱۷۳۵: کجا ز دایره عشق، حسن بیرون است؟
غزل شماره ۱۷۳۶: حذر کنید ز چشمی که آسمان گون است
غزل شماره ۱۷۳۷: ثبات دولت خوبی ز کوه تمکین است
غزل شماره ۱۷۳۸: رکاب عزم تو در دست خواب سنگین است
غزل شماره ۱۷۳۹: گلی که طرح دهد رخ به نوبهار این است
غزل شماره ۱۷۴۰: خوشا دلی که نمکسود از ملاحت اوست
غزل شماره ۱۷۴۱: ز درد، عشق مرا بی نیاز ساخته است
غزل شماره ۱۷۴۲: هنوز خط ز لب یار برنخاسته است
غزل شماره ۱۷۴۳: مرا به سیل سبکسیر رشک می آید
غزل شماره ۱۷۴۴: گشاد دل به سخنهای آشنا بسته است
غزل شماره ۱۷۴۵: به هیچ و پوچ مرا عمر چون شرر بسته است
غزل شماره ۱۷۴۶: نمک به دیده ام از غیرت حنا خفته است
غزل شماره ۱۷۴۷: به هر دل آتشی از روی دلبر افتاده است
غزل شماره ۱۷۴۸: ز بس به کشتن من تیغ مایل افتاده است
غزل شماره ۱۷۴۹: به نامرادی ما عشق مایل افتاده است
غزل شماره ۱۷۵۰: نه چهره اش عرق از گرمی هوا کرده است
غزل شماره ۱۷۵۱: نه خط ز خال لب یار سر برآورده است
غزل شماره ۱۷۵۲: ز خاک همچون هدف هر که سر برآورده است
غزل شماره ۱۷۵۳: کسی که بوسه بر آن لعل جانفزا زده است
غزل شماره ۱۷۵۴: رفو به چاک دل خسته هیچ کس نزده است
غزل شماره ۱۷۵۵: به نیم جلوه کسی کشوری بهم نزده است
غزل شماره ۱۷۵۶: چه شوخی از نگه بیگناه ما شده است؟
غزل شماره ۱۷۵۷: جهان ز عکس رخ آن یگانه پر شده است
غزل شماره ۱۷۵۸: هنوز خنده ازان لب بدر نیامده است
غزل شماره ۱۷۵۹: کدام زهره جبین بی نقاب گردیده است؟
غزل شماره ۱۷۶۰: به دوست نامه نوشتن، شعار بیگانه است
غزل شماره ۱۷۶۱: خط تو چهره گشای بهار آینه است
غزل شماره ۱۷۶۲: ز موج لاله و گل باغ عالم آبی است
غزل شماره ۱۷۶۳: ز یار لطف نهان خواستن فزون طلبی است
غزل شماره ۱۷۶۴: عمارتی که نگردد خراب، همواری است
غزل شماره ۱۷۶۵: به نوخطان نگرستن دلیل دیده وری است
غزل شماره ۱۷۶۶: درین جهان که سرانجام خانه پردازی است
غزل شماره ۱۷۶۷: میی که درد ندارد صفای درویشی است
غزل شماره ۱۷۶۸: شدم غبار و همان خارخار من باقی است
غزل شماره ۱۷۶۹: مرا که پرده چشم و حجاب هر دو یکی است
غزل شماره ۱۷۷۰: چراغ صبح و دم مستعار هر دو یکی است
غزل شماره ۱۷۷۱: ازان مرا شب و روز سیاه هر دو یکی است
غزل شماره ۱۷۷۲: فضای دشت ز خونین دلان گلستانی است
غزل شماره ۱۷۷۳: سفر نکردن ازان کشور از گرانجانی است
غزل شماره ۱۷۷۴: ز اشک، دیده تاریک شمع نورانی است
غزل شماره ۱۷۷۵: به غیر دل که عزیز و نگاه داشتنی است
غزل شماره ۱۷۷۶: خوشم به درد که در پرده شکیبایی است
غزل شماره ۱۷۷۷: بلای مردم آزاده، لاف یکتایی است
غزل شماره ۱۷۷۸: در آن مقام که حیرت دلیل دانایی است
غزل شماره ۱۷۷۹: همان زمانکه فلک تیغ بر میان تو بست
غزل شماره ۱۷۸۰: نبرده رعشه پیری ترا ز فرمان دست
غزل شماره ۱۷۸۱: ز داغ عشق مرا شد دل خراب درست
غزل شماره ۱۷۸۲: شود ز داغ دل عاشقان خسته درست
غزل شماره ۱۷۸۳: کسی که بوی شراب از کدو تواند شست
غزل شماره ۱۷۸۴: ز خط غبار بر آن لعل آتشین ننشست
غزل شماره ۱۷۸۵: کدام زهره جبین گوشه نقاب شکست؟
غزل شماره ۱۷۸۶: ز اضطراب دل آن زلف تابدار شکست
غزل شماره ۱۷۸۷: دل از مشاهده آن خط سیاه شکست
غزل شماره ۱۷۸۸: ز باده حالت فرزانه می توان دانست
غزل شماره ۱۷۸۹: مپوش چشم ز رخسار همچو جنت دوست
غزل شماره ۱۷۹۰: هزار بار درآیم اگر به خانه دوست
غزل شماره ۱۷۹۱: ز عشق در اگر نور آشنایی هست
غزل شماره ۱۷۹۲: اگر نه عاشقی این چهره خزانی چیست؟
غزل شماره ۱۷۹۳: سیاه مستی چشم از شرابخانه کیست؟
غزل شماره ۱۷۹۴: ز زلف او دل عشاق را محابا نیست
غزل شماره ۱۷۹۵: به دلنشینی صحرای عشق صحرا نیست
غزل شماره ۱۷۹۶: دروغ شیوه طبع یگانه ما نیست
غزل شماره ۱۷۹۷: به آبداری لعل تو هیچ گوهر نیست
غزل شماره ۱۷۹۸: بیان شوق به تیغ زبان میسر نیست
غزل شماره ۱۷۹۹: خراب چشم تو اندیشه عتابش نیست
غزل شماره ۱۸۰۰: ز چاک سینه خود هر که قبله گاهش نیست
غزل شماره ۱۸۰۱: اگر چه کعبه مقصد نصیب هر دل نیست
غزل شماره ۱۸۰۲: ز تنگدستی شکر، نی مرا غم نیست
غزل شماره ۱۸۰۳: کرم در آب و گل چرخ تنگ میدان نیست
غزل شماره ۱۸۰۴: کدام شب نی کلک من آتش افشان نیست؟
غزل شماره ۱۸۰۵: سزای خواب بود دیده ای که گریان نیست
غزل شماره ۱۸۰۶: به می طرف شدن آیین هوشیاران نیست
غزل شماره ۱۸۰۷: فضای چرخ مقام نفس کشیدن نیست
غزل شماره ۱۸۰۸: اگر نمی تپدم دل، ز آرمیدن نیست
غزل شماره ۱۸۰۹: زمین چو ریگ روان است بر جناح سفر
غزل شماره ۱۸۱۰: چه خستگی است که در چشم ناتوان تو نیست؟
غزل شماره ۱۸۱۱: به آسمان نرسد هر که خاک پای تو نیست
غزل شماره ۱۸۱۲: به غیر خشم که در خوردنش وبالی نیست
غزل شماره ۱۸۱۳: شب فراق ز روز حساب خالی نیست
غزل شماره ۱۸۱۴: نسیم صبحدم از بوی یار خالی نیست
غزل شماره ۱۸۱۵: مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست
غزل شماره ۱۸۱۶: می دوساله نشاطش کم از جوانی نیست
غزل شماره ۱۸۱۷: ستاره سوخته عشق را پناهی نیست
غزل شماره ۱۸۱۸: طریق مردم سنجیده خودستایی نیست
غزل شماره ۱۸۱۹: ز بس که طاعت خلق جهان خدایی نیست
غزل شماره ۱۸۲۰: میان خوی تو و رحم آشنایی نیست
غزل شماره ۱۸۲۱: ز دام سوختگان عشق را رهایی نیست
غزل شماره ۱۸۲۲: وفا طمع ز گل بیوفا نباید داشت
غزل شماره ۱۸۲۳: ملامت از دل بیباک من فغان برداشت
غزل شماره ۱۸۲۴: ز ناله گر دل بی برگ ما نوا می داشت
غزل شماره ۱۸۲۵: به این نشاط که دل سر به تیغ یار گذاشت
غزل شماره ۱۸۲۶: عنان دل ز من آن دلربا گرفت و گذاشت
غزل شماره ۱۸۲۷: مرا که داغ و کبابم چه دوزخ و چه بهشت
غزل شماره ۱۸۲۸: هزار حیف که دوران خط یار گذشت
غزل شماره ۱۸۲۹: ز من مپرس که چون بر تو ماه و سال گذشت
غزل شماره ۱۸۳۰: خوش آن که چون گل ازین گلستان دمید و گذشت
غزل شماره ۱۸۳۱: کنون که از کمر کوه موج لاله گذشت
غزل شماره ۱۸۳۲: ز بوی زلف تو باغ آنچنان معطر گشت
غزل شماره ۱۸۳۳: فغان که گرد سر او نمی توانم گشت
غزل شماره ۱۸۳۴: ره سخن به رخش خط عنبرافشان یافت
غزل شماره ۱۸۳۵: ز زخم تیغ زبان هوش من بلندی یافت
غزل شماره ۱۸۳۶: نظر بپوش ز خود تا نظر توانی یافت
غزل شماره ۱۸۳۷: ز دیده رفت و قرار از دل شکیبا رفت
غزل شماره ۱۸۳۸: فغان که هستی من در ورق شماری رفت
غزل شماره ۱۸۳۹: اگر ز دیده ام ای سروناز خواهی رفت
غزل شماره ۱۸۴۰: غبار خط تو از دل به هیچ باب نرفت
غزل شماره ۱۸۴۱: ز فرقت تو ز دل امشب اضطراب نرفت
غزل شماره ۱۸۴۲: غرور حسن به خط از دماغ یار نرفت
غزل شماره ۱۸۴۳: به ابر اگر چه توان چشم آفتاب گرفت
غزل شماره ۱۸۴۴: سحر که باد صبا از رخش نقاب گرفت
غزل شماره ۱۸۴۵: زمانه را گل روی تو در بهار گرفت
غزل شماره ۱۸۴۶: ز روی گرم تو خورشید حشر نور گرفت
غزل شماره ۱۸۴۷: خطش عنان تصرف ز دست خال گرفت
غزل شماره ۱۸۴۸: ز نوبهار جهان زینت تمام گرفت
غزل شماره ۱۸۴۹: دلم ز گریه مستانه هم صفا نگرفت
غزل شماره ۱۸۵۰: شب گذشته دل از زلف پر شکن می گفت
غزل شماره ۱۸۵۱: با زلف پر شکن دل نادیده کام ساخت
غزل شماره ۱۸۵۲: آن روی لاله رنگ مرا در نقاب سوخت
غزل شماره ۱۸۵۳: سر جوش داغ بر دل ما نوبهار ریخت
غزل شماره ۱۸۵۴: باران چو انجم از فلک گریه تاک ریخت
غزل شماره ۱۸۵۵: شد یوسف آنکه رشته حب الوطن گسیخت
غزل شماره ۱۸۵۶: دندان نماند و حرف طرازی همان بجاست
غزل شماره ۱۸۵۷: خط سر زد و تغافل او همچنان بجاست
غزل شماره ۱۸۵۸: جان در طلسم جسم ز تن پروری بجاست
غزل شماره ۱۸۵۹: میگون لبی که مست و خرابم کند کجاست
غزل شماره ۱۸۶۰: چشم خوشی که مست و خرابش شوم کجاست؟
غزل شماره ۱۸۶۱: رویی کز او نریخته است آبرو کجاست؟
غزل شماره ۱۸۶۲: شد مدتی که خشت سر خم کتاب ماست
غزل شماره ۱۸۶۳: فتح و ظفر ز خودشکنی زیر دست ماست
غزل شماره ۱۸۶۴: کی جام باده در خور کام و زبان ماست؟
غزل شماره ۱۸۶۵: صبح گشاده رو در دولتسرای ماست
غزل شماره ۱۸۶۶: در عین بحر، گوشه نشین را کناره هاست
غزل شماره ۱۸۶۷: آتش کباب کرده یاقوت آن لب است
غزل شماره ۱۸۶۸: باد بهار سلسله جنبان صحبت است
غزل شماره ۱۸۶۹: درد دلم ز پرسش ارباب عادت است
غزل شماره ۱۸۷۰: بیداری سیاه دلان عین غفلت است
غزل شماره ۱۸۷۱: آن خال لب ستاره صبح قیامت است
غزل شماره ۱۸۷۲: هشیار زیستن نه ز قانون حکمت است
غزل شماره ۱۸۷۳: پوشیدن نظر ز جهان عین حکمت است
غزل شماره ۱۸۷۴: خاطر چو خرم است به صهبا چه حاجت است؟
غزل شماره ۱۸۷۵: روی ترا به زلف معنبر چه حاجت است؟
غزل شماره ۱۸۷۶: با چهره شکفته گلستان چه حاجت است؟
غزل شماره ۱۸۷۷: از آه، حسن را خطر بی نهایت است
غزل شماره ۱۸۷۸: تازه است دایم از سیهی داغ عندلیب
غزل شماره ۱۸۷۹: آن بلبلم که باغ و بهارم دل خودست
غزل شماره ۱۸۸۰: دستی که ریزشی نکند شاخ بی برست
غزل شماره ۱۸۸۱: در بحر شعر، خامشی از لاف بهترست
غزل شماره ۱۸۸۲: خال لب تو داغ دل آب کوثرست
غزل شماره ۱۸۸۳: پرواز من به بال و پر تیغ و خنجرست
غزل شماره ۱۸۸۴: آن را که در وطن لب نانی میسرست
غزل شماره ۱۸۸۵: سرچشمه نشاط دل پاک گوهرست
غزل شماره ۱۸۸۶: مردن به درد عشق به دنیا برابرست
غزل شماره ۱۸۸۷: ما را کلاه فقر به افسر برابرست
غزل شماره ۱۸۸۸: دیوانه خموش به عاقل برابرست
غزل شماره ۱۸۸۹: آزادگی به سلطنت جم برابرست
غزل شماره ۱۸۹۰: زلف معنبر تو به صد جان برابرست
غزل شماره ۱۸۹۱: پیش کسی که درد به درمان برابرست
غزل شماره ۱۸۹۲: با آب خضر آن خط شبگون برابرست
غزل شماره ۱۸۹۳: وحدت سرای دل به جهانی برابرست
غزل شماره ۱۸۹۴: بیم و امید در دل اهل جهان پر است
غزل شماره ۱۸۹۵: با ما یکی است هر که ز مردم جداترست
غزل شماره ۱۸۹۶: از شادی جهان غم دلدار خوشترست
غزل شماره ۱۸۹۷: عشق گهرشناس به دیوانه خوشترست
غزل شماره ۱۸۹۸: جانهای آرمیده ز مردم رمانترست
غزل شماره ۱۸۹۹: خط را به دور عارض او شان دیگرست
غزل شماره ۱۹۰۰: آیینه دار روی تو شرم و حیا بس است
غزل شماره ۱۹۰۱: خشتی مرا ز کوی تو در زیر بس است
غزل شماره ۱۹۰۲: رخساره ترا ز عرق دیده بان بس است
غزل شماره ۱۹۰۳: صبح امید من نفس سرد من بس است
غزل شماره ۱۹۰۴: زلف کج تو سلسله جنبان آتش است
غزل شماره ۱۹۰۵: باغ و بهار چشم پر آب من آتش است
غزل شماره ۱۹۰۶: با قرب یار رشته جان در کشاکش است
غزل شماره ۱۹۰۷: از پیر گوشه گیری وسیر از جوان خوش است
غزل شماره ۱۹۰۸: نقشم به باد داد، نگار اینچنین خوش است
غزل شماره ۱۹۰۹: ای دل تصور کمر یار نازک است
غزل شماره ۱۹۱۰: ترک خودی مراد ز قطع مراحل است
غزل شماره ۱۹۱۱: روی تو برق خرمن آسایش دل است
غزل شماره ۱۹۱۲: آب حیات شبنم آن روی چون گل است
غزل شماره ۱۹۱۳: شاخی که چار فصل پر از میوه و گل است
غزل شماره ۱۹۱۴: کام از تو هر که یافت سلیمان عالم است
غزل شماره ۱۹۱۵: نقد نشاط در دل گنجینه خم است
غزل شماره ۱۹۱۶: عرش بلند مرتبه بنیان آدم است
غزل شماره ۱۹۱۷: ای روح، سیر عالم امکان چه لازم است؟
غزل شماره ۱۹۱۸: در زیر تیغ یار که سرها در او گم است
غزل شماره ۱۹۱۹: هر چند چشم مست تو هشیار عالم است
غزل شماره ۱۹۲۰: هر نقش دلکشی که بر ایوان عالم است
غزل شماره ۱۹۲۱: آیینه را توجه خاطر به گلخن است
غزل شماره ۱۹۲۲: احوال دل ز دیده خونبار روشن است
غزل شماره ۱۹۲۳: راز نهان ز سینه در انداز جستن است
غزل شماره ۱۹۲۴: آسودگی به کنج قناعت نشستن است
غزل شماره ۱۹۲۵: آسودگی به گوشه عزلت نشستن است
غزل شماره ۱۹۲۶: روشنگر وجود به راه اوفتادن است
غزل شماره ۱۹۲۷: مرگ سبکروان ، طلب آرمیدن است
غزل شماره ۱۹۲۸: از سینه صافی دل بی کینه روشن است
غزل شماره ۱۹۲۹: نقش حصیر نیست که بر پیکر من است
غزل شماره ۱۹۳۰: از خون چو داغ لاله حصار دل من است
غزل شماره ۱۹۳۱: چشم اثر به گریه مستانه من است
غزل شماره ۱۹۳۲: این کوه غم که در دل دیوانه من است
غزل شماره ۱۹۳۳: دریا سواد سینه بی کینه من است
غزل شماره ۱۹۳۴: طومار زلف شرح پریشانی من است
غزل شماره ۱۹۳۵: آن روی آتشین که جگرها کباب اوست
غزل شماره ۱۹۳۶: در هر دلی که ریشه کند پیچ و تاب عشق
غزل شماره ۱۹۳۷: ماری است نی که مهره دل بیقرار اوست
غزل شماره ۱۹۳۸: سرچشمه حیات لب می چکان اوست
غزل شماره ۱۹۳۹: شاهنشهی است عشق که دل جلوه گاه اوست
غزل شماره ۱۹۴۰: شاهنشهی است عشق که عالم گدای اوست
غزل شماره ۱۹۴۱: شیطان دلیر بر تو ز حال خراب توست
غزل شماره ۱۹۴۲: محتاج کی به نشأه می چشم مست توست؟
غزل شماره ۱۹۴۳: دامن به دست هر که دهی دستگیر توست
غزل شماره ۱۹۴۴: زان آتشین میی که ز لب در ایاغ توست
غزل شماره ۱۹۴۵: رزق وسیع در قدم میهمان توست
غزل شماره ۱۹۴۶: پوچ است هر سری که نه در وی هوای توست
غزل شماره ۱۹۴۷: لعل لب پیاله می آبدار ازوست
غزل شماره ۱۹۴۸: آدم نه ای و روضه رضوانت آرزوست
غزل شماره ۱۹۴۹: جامی ز خون بی غش منصورم آرزوست
غزل شماره ۱۹۵۰: نه تخت جم، نه ملک سلیمانم آرزوست
غزل شماره ۱۹۵۱: دستی به جام باده حمرایم آرزوست
غزل شماره ۱۹۵۲: تا خط به دور ماه رخت هاله بسته است
غزل شماره ۱۹۵۳: جام شراب مرهم دلهای خسته است
غزل شماره ۱۹۵۴: باد بهار مرهم دلهای خسته است
غزل شماره ۱۹۵۵: این خار غم که در دل بلبل نشسته است
غزل شماره ۱۹۵۶: پیری اگر چه بال و پرم را شکسته است
غزل شماره ۱۹۵۷: عیش دل شکسته به آزار بسته است
غزل شماره ۱۹۵۸: از رفتن تو باغ پریشان نشسته است
غزل شماره ۱۹۵۹: آن کس که تاج را به فریدون گذاشته است
غزل شماره ۱۹۶۰: یک دل هزار زخم نمایان نداشته است
غزل شماره ۱۹۶۱: عارف به اختیار خود از سر گذشته است
غزل شماره ۱۹۶۲: بر گلشن آنچه زان گل خودرو گذشته است
غزل شماره ۱۹۶۳: بر طفل اشک خون جگر دست یافته است
غزل شماره ۱۹۶۴: این گردباد نیست که بالا گرفته است
غزل شماره ۱۹۶۵: آتش به مغزم از می احمر گرفته است
غزل شماره ۱۹۶۶: زلفش به هر دو دست عنانم گرفته است
غزل شماره ۱۹۶۷: چشم قدح به جلوه مینای باده است
غزل شماره ۱۹۶۸: نقش و نگار دشمن دلهای ساده است
غزل شماره ۱۹۶۹: تا چشم من به گوشه عزلت فتاده است
غزل شماره ۱۹۷۰: دل از هوس به زلف دو تا اوفتاده است
غزل شماره ۱۹۷۱: عشقم هنوز جای به گلخن نداده است
غزل شماره ۱۹۷۲: روی شکفته شاهد جان فسرده است
غزل شماره ۱۹۷۳: دل را ز کینه هر که سبکبار کرده است
غزل شماره ۱۹۷۴: شیرین تبسمی که مرا راه دین زده است
غزل شماره ۱۹۷۵: تا زلف او به باد صبا آشنا شده است
غزل شماره ۱۹۷۶: از خاکمال دام، پرم توتیا شده است
غزل شماره ۱۹۷۷: از تیر غمزه اش دل دیوانه پر شده است
غزل شماره ۱۹۷۸: خال تو ریشه در شکرستان دوانده است
غزل شماره ۱۹۷۹: دود دلی ز ابر گهربار مانده است
غزل شماره ۱۹۸۰: با داغ عشق، شعله غیرت نمانده است
غزل شماره ۱۹۸۱: امروز قدر نکته موزون نمانده است
غزل شماره ۱۹۸۲: زاهد ز سبحه در پی تسخیر بوده است
غزل شماره ۱۹۸۳: شرم گناه رهبر توفیق بوده است
غزل شماره ۱۹۸۴: شیرازه طرب خط پیمانه بوده است
غزل شماره ۱۹۸۵: هر کس بیاض گردن او را ندیده است
غزل شماره ۱۹۸۶: لعلت به خنده پرده گل را دریده است
غزل شماره ۱۹۸۷: تا دست من به گردن مینا رسیده است
غزل شماره ۱۹۸۸: تا سینه ام به داغ محبت رسیده است
غزل شماره ۱۹۸۹: نور شکوه حق ز مقابل رسیده است
غزل شماره ۱۹۹۰: دل از حریم سینه به مژگان رسیده است
غزل شماره ۱۹۹۱: چشم ترم که مشرق چندین ستاره است
غزل شماره ۱۹۹۲: خون در دلم ز غیرت آن گوشواره است
غزل شماره ۱۹۹۳: آب حیات ما ز شراب شبانه است
غزل شماره ۱۹۹۴: ما را ز عشق درد و غم بیکرانه است
غزل شماره ۱۹۹۵: تا در ترددست نفس، جان روانه است
غزل شماره ۱۹۹۶: ابر بهار گلشن رخسار، آینه است
غزل شماره ۱۹۹۷: با عارض تو چهره شدن کار آینه است
غزل شماره ۱۹۹۸: جوهر غبار دیده حیران آینه است
غزل شماره ۱۹۹۹: غم را اگر برون ندهد سینه آینه است
غزل شماره ۲۰۰۰: هر غنچه زین چمن دل در خون نشانده ای است
غزل شماره ۲۰۰۱: از فیض نوبهار، زمین بزم چیده ای است
غزل شماره ۲۰۰۲: در هر نظاره ام ز تو پیغام تازه ای است
غزل شماره ۲۰۰۳: دنیا برای بیخبران عیش خانه ای است
غزل شماره ۲۰۰۴: گنجینه جواهر ما پاک گوهری است
غزل شماره ۲۰۰۵: موج شراب و موجه آب بقا یکی است
غزل شماره ۲۰۰۶: برهان واصلان فنا آرمیدگی است
غزل شماره ۲۰۰۷: لبهای خشک، موجه عمان تشنگی است
غزل شماره ۲۰۰۸: چون صبح، زندگانی روشندلان دمی است
غزل شماره ۲۰۰۹: رویی کز او دلی نگشاید ندیدنی است
غزل شماره ۲۰۱۰: آهی که غم ز دل نبرد ناکشیدنی است
غزل شماره ۲۰۱۱: از لعل آبدار تو طرفی نظر نبست
غزل شماره ۲۰۱۲: هر کس فشاند بر من پر شور پشت دست
غزل شماره ۲۰۱۳: از بس نهاده ام به دل داغدار دست
غزل شماره ۲۰۱۴: نتوان ز دل غبار ملال از شراب شست
غزل شماره ۲۰۱۵: از لخت دل مرا مژه در چشم تر شکست
غزل شماره ۲۰۱۶: چندین جمال هست نهان در جلال دوست
غزل شماره ۲۰۱۷: تا چند بشنوم ز رسولان پیام دوست
غزل شماره ۲۰۱۸: باریکتر چرا نشوم از میان دوست؟
غزل شماره ۲۰۱۹: ما گرچه بسته ایم لب از گفتگوی دوست
غزل شماره ۲۰۲۰: از شش جهت به کعبه مقصد سبیل هست
غزل شماره ۲۰۲۱: نابسته رخنه نظر از هر عیان که هست
غزل شماره ۲۰۲۲: رزق دهن تیغ بود هر گلو که هست
غزل شماره ۲۰۲۳: دلبستگی است مادر هر ماتمی که هست
غزل شماره ۲۰۲۴: دردست، صبح شیب، می خوشگوار چیست؟
غزل شماره ۲۰۲۵: در حفظ جسم این همه فکر محال چیست؟
غزل شماره ۲۰۲۶: ای بوالفضول شکوه ز جور زمانه چیست؟
غزل شماره ۲۰۲۷: ای صبح، آه سرد تو در انتظار کیست؟
غزل شماره ۲۰۲۸: این آهوی رمیده ز مردم، نگاه کیست؟
غزل شماره ۲۰۲۹: خلقند جمله آلت شطرنج، زنده کیست؟
غزل شماره ۲۰۳۰: چشمم به دستگیری لطف جیب نیست
غزل شماره ۲۰۳۱: از شش در جهات، امید نجات نیست
غزل شماره ۲۰۳۲: این بنای عالم خاک از شکست نیست
غزل شماره ۲۰۳۳: جان رمیده را به جهان بازگشت نیست
غزل شماره ۲۰۳۴: می سنگ اگر زند به ایاغم شگفت نیست
غزل شماره ۲۰۳۵: مجروح عشق را سر و برگ علاج نیست
غزل شماره ۲۰۳۶: بیمار عشق را به دوا احتیاج نیست
غزل شماره ۲۰۳۷: جز گریه چشم اشک فشان را علاج نیست
غزل شماره ۲۰۳۸: حسن ترا به نقش و نگار احتیاج نیست
غزل شماره ۲۰۳۹: در چار باغ دهر نسیم مراد نیست
غزل شماره ۲۰۴۰: دلهای غم ندیده پذیرای پند نیست
غزل شماره ۲۰۴۱: از فکر زلف یار رهایی امید نیست
غزل شماره ۲۰۴۲: امید دلگشاییم از ماه عید نیست
غزل شماره ۲۰۴۳: آفاق روشن و مه تابان پدید نیست
غزل شماره ۲۰۴۴: ما را دماغ جنگ و سر کارزار نیست
غزل شماره ۲۰۴۵: دلهای آرمیده به مطلب سوار نیست
غزل شماره ۲۰۴۶: بی عشق، آه در جگر روزگار نیست
غزل شماره ۲۰۴۷: بازآ که بی تو مجلس ما را حضور نیست
غزل شماره ۲۰۴۸: داغم چو آفتاب سیاهی پذیر نیست
غزل شماره ۲۰۴۹: از بخت تیره اهل سخن را گزیر نیست
غزل شماره ۲۰۵۰: چشم تو چون ز مستی غفلت فراز نیست
غزل شماره ۲۰۵۱: حسن ترا که ناز به اهل نیاز نیست
غزل شماره ۲۰۵۲: عشق مرا به زینت ظاهر اساس نیست
غزل شماره ۲۰۵۳: یک دم صفای عالم غدار بیش نیست
غزل شماره ۲۰۵۴: تا زنده ایم قسمت ما غیر داغ نیست
غزل شماره ۲۰۵۵: هر شیشه جان خزینه اسرار عشق نیست
غزل شماره ۲۰۵۶: گوهر حریف سختی سنگ جدال نیست
غزل شماره ۲۰۵۷: از پیچ و تاب جسم، روان را ملال نیست
غزل شماره ۲۰۵۸: دیوانه را ز حلقه طفلان ملال نیست
غزل شماره ۲۰۵۹: از چشم ما سرشک فشاندن کمال نیست
غزل شماره ۲۰۶۰: در کاروان ما جرس قال و قیل نیست
غزل شماره ۲۰۶۱: در نامجو شرافت ذاتی تمام نیست
غزل شماره ۲۰۶۲: تا هست اثر ز عاشق شیدا تمام نیست
غزل شماره ۲۰۶۳: بر کافران خدای جهان گر رحیم نیست
غزل شماره ۲۰۶۴: تخمی است دوستی که در آب و گل تو نیست
غزل شماره ۲۰۶۵: سر رشته امید ز رحمت گسسته نیست
غزل شماره ۲۰۶۶: مقبول نیست طاعت هر کس شکسته نیست
غزل شماره ۲۰۶۷: محوم چنان که در دل تنگم اراده نیست
غزل شماره ۲۰۶۸: از حسن خلق رتبه همت زیاده نیست
غزل شماره ۲۰۶۹: تا آدمی خمش نشود برگزیده نیست
غزل شماره ۲۰۷۰: ماتم سرای خاک مقام نظاره نیست
غزل شماره ۲۰۷۱: دور قمر چو گردش چشم پیاله نیست
غزل شماره ۲۰۷۲: یک آفریده از ته دل شادمانه نیست
غزل شماره ۲۰۷۳: ما را زبان شکوه ز جور زمانه نیست
غزل شماره ۲۰۷۴: از شرم اگر چه روی تو چندین نقاب داشت
غزل شماره ۲۰۷۵: ساقی ز ما شراب نخواهد دریغ داشت
غزل شماره ۲۰۷۶: هر کس ز تیغ غمزه او سر دریغ داشت
غزل شماره ۲۰۷۷: گل بس که شرم ازان رخ پر خط و خال داشت
غزل شماره ۲۰۷۸: دل کار خود به دامن پاک دعا گذاشت
غزل شماره ۲۰۷۹: روزی که عشق داغ مرا بر جگر گذاشت
غزل شماره ۲۰۸۰: بار غم از دلم می گلرنگ بر نداشت
غزل شماره ۲۰۸۱: آسان نمی توان به سراپای ما گذشت
غزل شماره ۲۰۸۲: امشب خیال زلف تو از چشم تر گذشت
غزل شماره ۲۰۸۳: کارم شب وصال به پاس نظر گذشت
غزل شماره ۲۰۸۴: سر جوش عمر من به هوا و هوس گذشت
غزل شماره ۲۰۸۵: روزی که حرف عشق مرا بر زبان گذشت
غزل شماره ۲۰۸۶: تا از عقیق او به بدخشان سخن گذشت
غزل شماره ۲۰۸۷: از داغ، روشنی جگر پاره پاره یافت
غزل شماره ۲۰۸۸: یک تن دل شکسته ز اهل وفا نیافت
غزل شماره ۲۰۸۹: از خط دل سیه، ز رخش آب و تاب رفت
غزل شماره ۲۰۹۰: از خط حلاوت لب جانان به گرد رفت
غزل شماره ۲۰۹۱: صبح شکوفه چون کف سیل بهار رفت
غزل شماره ۲۰۹۲: هر عاشق از رهی به حریم وصال رفت
غزل شماره ۲۰۹۳: نتوان به دستگیری اخوان ز راه رفت
غزل شماره ۲۰۹۴: هر زنده دل که جا به مقام رضا گرفت
غزل شماره ۲۰۹۵: چشمی که از غبار خطش توتیا گرفت
غزل شماره ۲۰۹۶: دل راه اشک گرم به مژگان تر گرفت
غزل شماره ۲۰۹۷: بتوان به آه کام دل از آسمان گرفت
غزل شماره ۲۰۹۸: دل را ز ما به حسن ادا می توان گرفت
غزل شماره ۲۰۹۹: کام از جهان دون به هوس میتوان گرفت
غزل شماره ۲۱۰۰: چون گوشه کلاه به پروانه نشکنم؟
غزل شماره ۲۱۰۱: دل رفته رفته رنگ لب لعل او گرفت
غزل شماره ۲۱۰۲: از زلف اگر نه حسن تو زنجیر می گرفت
غزل شماره ۲۱۰۳: گر در میان هوا چو حبابت نمی گرفت
غزل شماره ۲۱۰۴: از نوبهار روی زمین خشک و تر شکفت
غزل شماره ۲۱۰۵: تنها نه اشک راز مرا جسته جسته گفت
غزل شماره ۲۱۰۶: از حد گذشت وقت سحر آرمیدنت
غزل شماره ۲۱۰۷: ماهی که ز پرتو به جهان شور درانداخت
غزل شماره ۲۱۰۸: زلف تو کشاکش به رگ جان من انداخت
غزل شماره ۲۱۰۹: زان خانه برانداز که از خانه زین خاست
غزل شماره ۲۱۱۰: در چشم غلط بین نبود وضع جهان راست
غزل شماره ۲۱۱۱: جمعیت اسباب، حجاب نظر ماست
غزل شماره ۲۱۱۲: مستوری حسن از نظر بوالهوس ماست
غزل شماره ۲۱۱۳: آیینه خورشید دل بی هوس ماست
غزل شماره ۲۱۱۴: خمخانه افلاک تهی ساخته ماست
غزل شماره ۲۱۱۵: تمکین خرام تو ز بسیاری دلهاست
غزل شماره ۲۱۱۶: چشم تو عجب نیست اگر مست و خراب است
غزل شماره ۲۱۱۷: بر هر که نظر می فکنم مست و خراب است
غزل شماره ۲۱۱۸: در عالم فانی که بقا پا به رکاب است
غزل شماره ۲۱۱۹: جمعیت جسم از نفس پا به رکاب است
غزل شماره ۲۱۲۰: در پاس نفس می گذرد عمر عزیزش
غزل شماره ۲۱۲۱: آفاق منور ز رخ انور صبح است
غزل شماره ۲۱۲۲: روشنگر آیینه دلها دم صبح است
غزل شماره ۲۱۲۳: سرگرم تمنای تو فارغ ز گزندست
غزل شماره ۲۱۲۴: واعظ نه ترا پایه گفتار بلندست
غزل شماره ۲۱۲۵: این هستی باطل چو شرر محض نمودست
غزل شماره ۲۱۲۶: ما صافدلان را چه غم از گرد و غبارست؟
غزل شماره ۲۱۲۷: شمع سر خاک شهدا لاله داغ است
غزل شماره ۲۱۲۸: پیچیدن سر از دو جهان افسر عشق است
غزل شماره ۲۱۲۹: گردون صدف گوهر یکدانه عشق است
غزل شماره ۲۱۳۰: دل در نظر مردم فرزانه بزرگ است
غزل شماره ۲۱۳۱: خورشید ترا از خط شبرنگ وبال است
غزل شماره ۲۱۳۲: روشندل و دلبستگی تن چه خیال است؟
غزل شماره ۲۱۳۳: جمعیت خاطر ز پریشانی عقل است
غزل شماره ۲۱۳۴: شیرازه جمعیت مستان خط جام است
غزل شماره ۲۱۳۵: مأوای تو از کعبه و بتخانه کدام است؟
غزل شماره ۲۱۳۶: نقش به مراد دل ما خنده زخم است
غزل شماره ۲۱۳۷: پیراهن گل چاک ز بیداد نسیم است
غزل شماره ۲۱۳۸: طوطی ز سخن صیقل آیینه جان است
غزل شماره ۲۱۳۹: درد تو به دلهای سبکروح گران است
غزل شماره ۲۱۴۰: در وصل، دل از هجر فزون دل نگران است
غزل شماره ۲۱۴۱: محو رخ زیبای تو فارغ ز جهان است
غزل شماره ۲۱۴۲: لعل تو ز روشن گهری جان جهان است
غزل شماره ۲۱۴۳: چون آینه هر دل که ز روشن گهران است
غزل شماره ۲۱۴۴: دل بر شکن طره دلدار گران است
غزل شماره ۲۱۴۵: دل نقطه بسم الله دیوان جنون است
غزل شماره ۲۱۴۶: سبزی که سیاه است ازو روز من این است
غزل شماره ۲۱۴۷: آن خانه برانداز که در خانه زین است
غزل شماره ۲۱۴۸: سبزی که مرا ساخته بیتاب همین است
غزل شماره ۲۱۴۹: چشمی که نظرباز به آن طاق دو ابروست
غزل شماره ۲۱۵۰: مرغی که رمیدن ز جهان بال و پر اوست
غزل شماره ۲۱۵۱: عشق است که اکسیر بقا خاک در اوست
غزل شماره ۲۱۵۲: گفتار تو شهدی است که جانها مگس اوست
غزل شماره ۲۱۵۳: تنها نه همین ماه به فرمان خط اوست
غزل شماره ۲۱۵۴: بودی که نمودست وجودش، دهن اوست
غزل شماره ۲۱۵۵: کیفیت می با لب شکرشکن توست
غزل شماره ۲۱۵۶: روزم سیه از پرتو آن چشم سیاه است
غزل شماره ۲۱۵۷: یارب دل خون گشته ز مژگان که جسته است؟
غزل شماره ۲۱۵۸: در پرده شب هر که می ناب گرفته است
غزل شماره ۲۱۵۹: از شش جهتم همچو شرر سنگ گرفته است
غزل شماره ۲۱۶۰: یک دلشده در دام نگاهت نگرفته است
غزل شماره ۲۱۶۱: در روی زمین یک سر پر شور نمانده است
غزل شماره ۲۱۶۲: از مرگ به ما نیم نفس بیش نمانده است
غزل شماره ۲۱۶۳: زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است
غزل شماره ۲۱۶۴: رخسار تو روز سیه ریش ندیده است
غزل شماره ۲۱۶۵: از عشق دلی نیست که زخمی نچشیده است
غزل شماره ۲۱۶۶: با طره او مشک ختا دود کبابی است
غزل شماره ۲۱۶۷: هر شام ز ماه رمضان صبح امیدی است
غزل شماره ۲۱۶۸: تن بر دل خوش مشرب ما خانه تنگی است
غزل شماره ۲۱۶۹: صبح از لب لعل تو پیام نمکینی است
غزل شماره ۲۱۷۰: آن نرگس بیمار، عجب هوش ربایی است
غزل شماره ۲۱۷۱: هر نخل مصیبت علم راهنمایی است
غزل شماره ۲۱۷۲: بی روی تو چشم از همه خوبان نتوان بست
غزل شماره ۲۱۷۳: در عالم بالاست تماشایی اگر هست
غزل شماره ۲۱۷۴: در هر جگری شوری ازین گرم نفس هست
غزل شماره ۲۱۷۵: بی دادرس آن کس که فغان چون جرسش هست
غزل شماره ۲۱۷۶: خام است شرابی که در او غلغله ای هست
غزل شماره ۲۱۷۷: در نقطه خاک است نهان، گر خبری هست
غزل شماره ۲۱۷۸: در زیر فلک نیست اگر همنفسی هست
غزل شماره ۲۱۷۹: هر خال ترا زیر نگین ملک جمی هست
غزل شماره ۲۱۸۰: با ما سبب کینه گردون دغا چیست؟
غزل شماره ۲۱۸۱: دلبستگی خلق به عمر گذران چیست؟
غزل شماره ۲۱۸۲: خورشید نقاب رخ چون یاسمن کیست؟
غزل شماره ۲۱۸۳: گر دل نکشد دست ز زلف تو عجب نیست
غزل شماره ۲۱۸۴: در دیده بی شرم و حیا نور ادب نیست
غزل شماره ۲۱۸۵: چون سرو به غیر از کف افسوس برم نیست
غزل شماره ۲۱۸۶: آن را که بود تیغ زبان بی لب نان نیست
غزل شماره ۲۱۸۷: لب بسته ما بیخبر از راز جهان نیست
غزل شماره ۲۱۸۸: منظور من آن موی میان است و میان نیست
غزل شماره ۲۱۸۹: بوی سر زلف تو به شیدایی من نیست
غزل شماره ۲۱۹۰: در موج پریشانی ما فاصله ای نیست
غزل شماره ۲۱۹۱: در معرکه عشق ز جرأت خبری نیست
غزل شماره ۲۱۹۲: زین نقطه بود گردش پرگار فلکها
غزل شماره ۲۱۹۳: از عکس خود آن آینه رو بس که حیا داشت
غزل شماره ۲۱۹۴: در ظاهر اگر پشت به من همچو کمان داشت
غزل شماره ۲۱۹۵: رگ در تنت از پاکی گوهر نتوان یافت
غزل شماره ۲۱۹۶: در خاک وطن چند توان ره به عصا رفت؟
غزل شماره ۲۱۹۷: ایام بهاران سبک از دیده ما رفت
غزل شماره ۲۱۹۸: افسوس که ایام شریف رمضان رفت
غزل شماره ۲۱۹۹: از ناخن دخل آنچه به رخسار سخن رفت
غزل شماره ۲۲۰۰: ای زلف تو شیرازه دیوان قیامت
غزل شماره ۲۲۰۱: قد تو کجا و قد رعنای قیامت
غزل شماره ۲۲۰۲: ای هر دو جهان خاک ره سرو روانت
غزل شماره ۲۲۰۳: چرخ در تاب از تحمل ماست
غزل شماره ۲۲۰۴: این چه خط است و این چه رخسارست
غزل شماره ۲۲۰۵: در وطن جوهر سخن خوارست
غزل شماره ۲۲۰۶: تا سپهر کبود سیارست
غزل شماره ۲۲۰۷: سبزه جوی شهد، نیشترست
غزل شماره ۲۲۰۸: دولت روزگار درگذرست
غزل شماره ۲۲۰۹: سر زهاد خشک بی شورست
غزل شماره ۲۲۱۰: در دل هر که ذوق شبگیرست
غزل شماره ۲۲۱۱: می گلرنگ خونی رازست
غزل شماره ۲۲۱۲: ظلم فریادی از ضعیفان است
غزل شماره ۲۲۱۳: عشق سلطان و عقل دهقان است
غزل شماره ۲۲۱۴: سفر اهل شوق در وطن است
غزل شماره ۲۲۱۵: صدق، روشنگر ضمیر من است
غزل شماره ۲۲۱۶: مژه ام جلوه گاه پروین است
غزل شماره ۲۲۱۷: به که بر خود نبندد از دربان
غزل شماره ۲۲۱۸: تا به دل تخم عشق کشته شده است
غزل شماره ۲۲۱۹: لطف و قهر زمانه هر دو یکی است
غزل شماره ۲۲۲۰: آب خضر و می شبانه یکی است
غزل شماره ۲۲۲۱: عقل را گوشه سرایی هست
غزل شماره ۲۲۲۲: در خون کشد نظر را حسنی که بی حجاب است
غزل شماره ۲۲۲۳: از خودگذشتگان را آیینه بی غبارست
غزل شماره ۲۲۲۴: از خود گذشتگان را آیینه بی غبارست
غزل شماره ۲۲۲۵: موج سراب دنیا، شمشیر آبدارست
غزل شماره ۲۲۲۶: از غیرت رکابت از دیده خون روان است
غزل شماره ۲۲۲۷: از غیرت رکابت از دیده خون روان است
غزل شماره ۲۲۲۸: بود و نمود عاشق، از آب و تاب حسن است
غزل شماره ۲۲۲۹: هم بلبل است خندان، هم باغبان شکفته است
غزل شماره ۲۲۳۰: در جوش لاله و گل، دیوانه را عروسی است
غزل شماره ۲۲۳۱: هر خار این گلستان مفتاح دلگشایی است
غزل شماره ۲۲۳۲: تن پرور از شهادت گر سر کشد عجب نیست
غزل شماره ۲۲۳۳: مرا از تیره بختی شکوه بیجاست
غزل شماره ۲۲۳۴: کجا میل کبابم در شراب است؟
غزل شماره ۲۲۳۵: به چشمم بی تو گلشن خارزارست
غزل شماره ۲۲۳۶: شراب نامرادی بی خمارست
غزل شماره ۲۲۳۷: فلک نیلوفر دریای عشق است
غزل شماره ۲۲۳۸: خوشم با ناله خود، دم همین است
غزل شماره ۲۲۳۹: ز نغمه تا خدا یک کوچه راه است
غزل شماره ۲۲۴۰: به چشم من فلک یک چشمخانه است
غزل شماره ۲۲۴۱: نه هر تن لایق تشریف شاهی است
غزل شماره ۲۲۴۲: در خودآرایی خطرها مضمرست
غزل شماره ۲۲۴۳: همت ما را مکانی دیگرست
غزل شماره ۲۲۴۴: وقت ما از ساغر و مینا خوش است
غزل شماره ۲۲۴۵: از نظر هرگز خیالش دور نیست
غزل شماره ۲۲۴۶: تا نافه زلف مجلس آراست
غزل شماره ۲۲۴۷: شد آب و هنوز در حجاب است
غزل شماره ۲۲۴۸: پیغام، نمکچش وصال است
غزل شماره ۲۲۴۹: بی یار بهار دلنشین نیست
غزل شماره ۲۲۵۰: چینی که طراز جبهه یارست
غزل شماره ۲۲۵۱: از وصل صدف گهر گریزان است
غزل شماره ۲۲۵۲: از حسن تو جیب خاک پر ماه است
غزل شماره ۲۲۵۳: لطف بتان جانگدازتر ز عتاب است
غزل شماره ۲۲۵۴: حلقه گوش تو گوشواره صبح است
غزل شماره ۲۲۵۵: حلقه آه مرا سپهر نگین است
غزل شماره ۲۲۵۶: زیر بال است پناهی که مراست
غزل شماره ۲۲۵۷: خود به خود چشم تو در گفتارست
غزل شماره ۲۲۵۸: ترک چشم مخمورش مست ناتوانیهاست
غزل شماره ۲۲۵۹: شود چو غنچه سخن پیشه، شیشه شیشه شراب است
غزل شماره ۲۲۶۰: مرهم کافور خلق پرده صد نشترست
غزل شماره ۲۲۶۱: غباری بجا از زمین مانده است
غزل شماره ۲۲۶۲: زمین نقش پایی است بر آستانت
غزل شماره ۲۲۶۳: آیینه را سیاه کند با غبار بحث
غزل شماره ۲۲۶۴: بر رخ ممکن بود پیوسته گرد احتیاج
غزل شماره ۲۲۶۵: چون گذارد خشت اول بر زمین معمار کج
غزل شماره ۲۲۶۶: نیست روی عرق آلود به گوهر محتاج
غزل شماره ۲۲۶۷: داغ ما نیست به دلسوزی یاران محتاج
غزل شماره ۲۲۶۸: نیست با دیده ظاهر دل روشن محتاج
غزل شماره ۲۲۶۹: نیست یک گوهر سیراب به اندازه موج
غزل شماره ۲۲۷۰: به داغ عشق نباشد مرا جگر محتاج
غزل شماره ۲۲۷۱: تا چند آه سرد کشی ز آرزوی گنج؟
غزل شماره ۲۲۷۲: آن گنج خفی در دل ویرانه زند موج
غزل شماره ۲۲۷۳: دور کن از دل هوس در پیرهن اخگر مپیچ
غزل شماره ۲۲۷۴: بی شهادت زینهار از تیغ جانان سرمپیچ
غزل شماره ۲۲۷۵: لب پیاله گزیدی سر از خمار مپیچ
غزل شماره ۲۲۷۶: ماییم و خیال دهن یار و دگر هیچ
غزل شماره ۲۲۷۷: لب هیچ و دهان هیچ و کمر هیچ و میان هیچ
غزل شماره ۲۲۷۸: در جبین کس نمی بینیم انوار صلاح
غزل شماره ۲۲۷۹: تا به کی همچون سگان گیرد ترا در خواب، صبح؟
غزل شماره ۲۲۸۰: قرص خورشیدست اول لقمه مهمان صبح
غزل شماره ۲۲۸۱: چاک خواهد سربرآورد از گریبانم چو صبح
غزل شماره ۲۲۸۲: عاشق صادق بود گر پاکدامان همچو صبح
غزل شماره ۲۲۸۳: خرده انجم ندارد رونقی در کوی صبح
غزل شماره ۲۲۸۴: گر نه از فتنه ایام خبر دارد صبح
غزل شماره ۲۲۸۵: نکشیدیم شرابی به رخ تازه صبح
غزل شماره ۲۲۸۶: می زند موج پریزاد، صنمخانه صبح
غزل شماره ۲۲۸۷: خاک از خواب عدم جست ز بیداری صبح
غزل شماره ۲۲۸۸: گر به اخلاص رخ خود به زمین سایی صبح
غزل شماره ۲۲۸۹: نمک به دیده غفلت کن از سفیده صبح
غزل شماره ۲۲۹۰: منه چو ساده دلان دل به کامرانی صبح
غزل شماره ۲۲۹۱: قسم به خط لب ساقی و دعای قدح
غزل شماره ۲۲۹۲: دهد به روزن اگر نور، مهر تابان طرح
غزل شماره ۲۲۹۳: زان پیشتر که تیغ کشد آفتاب صبح
غزل شماره ۲۲۹۴: آفاق را کند به نفش مشکبار صبح
غزل شماره ۲۲۹۵: از بس مکدرست درین روزگار صبح
غزل شماره ۲۲۹۶: لبریز از می شفق کن ایاغ صبح
غزل شماره ۲۲۹۷: از قرص آفتاب تهی نیست خوان صبح
غزل شماره ۲۲۹۸: روشندلان به هر که رسیدند همچو صبح
غزل شماره ۲۲۹۹: دل زنده می کند نفس جانفزای صبح
غزل شماره ۲۳۰۰: زان پیش کآفتاب بگیرد گلوی صبح
غزل شماره ۲۳۰۱: مهره مارست مهر، مار گزیده است صبح
غزل شماره ۲۳۰۲: تا بر لب تو افتاد چشم ستاره صبح
غزل شماره ۲۳۰۳: ای خدنگ آه کوتاهی مکن در کین چرخ
غزل شماره ۲۳۰۴: دردمندی کرد بر من شربت دیدار تلخ
غزل شماره ۲۳۰۵: مستمع را کام ناگردیده از دشنام تلخ
غزل شماره ۲۳۰۶: مکن دراز به طعن فلک زبان گستاخ
غزل شماره ۲۳۰۷: اگر دو هفته بود چهره گلستان سرخ
غزل شماره ۲۳۰۸: مکن ز باده لعلی لب چو مرجان سرخ
غزل شماره ۲۳۰۹: وقت است بگذریم چو موج از شراب تلخ
غزل شماره ۲۳۱۰: شد زسر گردانی من بس که حیران گردباد
غزل شماره ۲۳۱۱: از لب منصور راز عشق بر صحرا فتاد
غزل شماره ۲۳۱۲: خال موزون است هر جا بر رخ دلبر فتاد
غزل شماره ۲۳۱۳: بهر گندم از بهشت آدم اگر بیرون فتاد
غزل شماره ۲۳۱۴: ترک جانان چون توان از تیغ بی زنهار داد؟
غزل شماره ۲۳۱۵: حسن خواهد رفت و داغت بر جگر خواهد نهاد
غزل شماره ۲۳۱۶: تا ز خط حسن تو عنبر بر سر آتش نهاد
غزل شماره ۲۳۱۷: بر دل خود هر که چون فرهاد کوه غم نهاد
غزل شماره ۲۳۱۸: مرگ عاشق بی شمار آن سیمبر دارد به یاد
غزل شماره ۲۳۱۹: کشتی دریاییای دیدم دلم آمد به یاد
غزل شماره ۲۳۲۰: غفلت دل از شراب ناب می گردد زیاد
غزل شماره ۲۳۲۱: رغبت می را کند چندان که نوشیدن زیاد
غزل شماره ۲۳۲۲: دل عبث چندین ز تقدیر الهی می تپد
غزل شماره ۲۳۲۳: غم ز دل بیرون مرا کی باده احمر برد؟
غزل شماره ۲۳۲۴: رخت هستی زین جهان مختصر خواهیم برد
غزل شماره ۲۳۲۵: از حریم ما سخن چین چون سخن بیرون برد؟
غزل شماره ۲۳۲۶: آب شد دل تا به آن شیرین شمایل راه برد
غزل شماره ۲۳۲۷: هرکه با خود درد و داغ دلستان را میبرد
غزل شماره ۲۳۲۸: زلف مشکین را چرا آن نازپرور می برد؟
غزل شماره ۲۳۲۹: جنبش مژگان حضور از دیده و دل می برد
غزل شماره ۲۳۳۰: عشق اول ناتوانان را به منزل می برد
غزل شماره ۲۳۳۱: از فسون عالم اسباب خوابم میبرد
غزل شماره ۲۳۳۲: شام ازان زلف سیه سنبل به دامن می برد
غزل شماره ۲۳۳۳: چشم خونبارم گرو ز ابر بهاری می برد
غزل شماره ۲۳۳۴: وسعت مشرب زدل اندیشه فردا نبرد
غزل شماره ۲۳۳۵: از شکست من دم تیغ تغافل میپرد
غزل شماره ۲۳۳۶: چشم برق از اشتیاق خرمن من می پرد
غزل شماره ۲۳۳۷: می خورد با دیگران مستانه بر ما بگذرد
غزل شماره ۲۳۳۸: بر جهان هر کس که از روی تأمل بگذرد
غزل شماره ۲۳۳۹: تا به کی در خواب سنگین روزگارم بگذرد
غزل شماره ۲۳۴۰: بوسه چون محروم از آن لبهای خندان بگذرد؟
غزل شماره ۲۳۴۱: سر گردان چند از من آن سرو خرامان بگذرد
غزل شماره ۲۳۴۲: جان مشتاقان زکوی دلستان چون بگذرد؟
غزل شماره ۲۳۴۳: لاله شبنم فریبت برگ گل را آب کرد
غزل شماره ۲۳۴۴: خط لب لعل ترا بی آب نتوانست کرد
غزل شماره ۲۳۴۵: چاره دل عقل پر تدبیر نتوانست کرد
غزل شماره ۲۳۴۶: چرخ زنگاری مرا غمناک نتوانست کرد
غزل شماره ۲۳۴۷: در غبار خط همان زلفش بود جویای دل
غزل شماره ۲۳۴۸: چاره غفلت دل آگاه نتوانست کرد
غزل شماره ۲۳۴۹: عشق را پنهان دل دیوانه نتوانست کرد
غزل شماره ۲۳۵۰: تا گلستان را نهال قامتش آباد کرد
غزل شماره ۲۳۵۱: آنچه روی سخت من با سیلی استاد کرد
غزل شماره ۲۳۵۲: مرگ نتواند به ارباب سخن بیداد کرد
غزل شماره ۲۳۵۳: کاوش مژگان او دل را قیامت زار کرد
غزل شماره ۲۳۵۴: مهر خاموشی مرا گنجینه اسرار کرد
غزل شماره ۲۳۵۵: هر که رو زین خلق ناهموار در دیوار کرد
غزل شماره ۲۳۵۶: هر که رو زین خلق ناهموار در دیوار کرد
غزل شماره ۲۳۵۷: کعبه را دریافت هر کس خاطری معمور کرد
غزل شماره ۲۳۵۸: خانه بر دوشی که سیر کوچه زنجیر کرد
غزل شماره ۲۳۵۹: هر که در گلشن چو شبنم چشم عبرت باز کرد
غزل شماره ۲۳۶۰: روزه نزدیک است می باید کلوخ انداز کرد
غزل شماره ۲۳۶۱: هر که در دنیا فانی زاد عقبی جمع کرد
غزل شماره ۲۳۶۲: دل در آن زلف کمندانداز خود را جمع کرد
غزل شماره ۲۳۶۳: گرچه ماه مصر را دامن زلیخا چاک کرد
غزل شماره ۲۳۶۴: صبح از رشک بنا گوشت گریبان چاک کرد
غزل شماره ۲۳۶۵: سبزه خط دود از آن رخسار آتشناک کرد
غزل شماره ۲۳۶۶: ذوق رسوایی مرا بیزار نام و ننگ کرد
غزل شماره ۲۳۶۷: خاطر جمع مرا پیری پریشان حال کرد
غزل شماره ۲۳۶۸: سیل اشک من بساط سبزه را پامال کرد
غزل شماره ۲۳۶۹: ساقی از یک جرعه می این بینوا را گرم کرد
غزل شماره ۲۳۷۰: دین و دل در کار آن زلف دو تا خواهیم کرد
غزل شماره ۲۳۷۱: عاقبت تسخیر آن سیمین بدن خواهیم کرد
غزل شماره ۲۳۷۲: گرچه انفاس گرامی سینه صرف آه کرد
غزل شماره ۲۳۷۳: شورش سودا مرا از قید تن آزاده کرد
غزل شماره ۲۳۷۴: هر که چون آب روان آیینه خود ساده کرد
غزل شماره ۲۳۷۵: تا عبیر افشانی زلف ترا نظاره کرد
غزل شماره ۲۳۷۶: آب حیوان دید لعلت را و ایمان تازه کرد
غزل شماره ۲۳۷۷: ناله نی بند بندم را زهم بیگانه کرد
غزل شماره ۲۳۷۸: یاد باد آن بی حقیقت را که یاد ما نکرد
غزل شماره ۲۳۷۹: چاره سودای ما پند نصیحتگر نکرد
غزل شماره ۲۳۸۰: عمرها مشق جنون هر کس که چون مجنون نکرد
غزل شماره ۲۳۸۱: آه سردی ناتوانان را به فریاد آورد
غزل شماره ۲۳۸۲: کوه را چون ابر، حکم او به رفتار آورد
غزل شماره ۲۳۸۳: مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد
غزل شماره ۲۳۸۴: می شود دل مضطرب چون گریه ام زور آورد
غزل شماره ۲۳۸۵: عجز بر سر پنجه اقبال چون زور آورد
غزل شماره ۲۳۸۶: دیده چون تاب صفای آن بناگوش آورد؟
غزل شماره ۲۳۸۷: زخمی عشق تو چون رو در بیابان آورد
غزل شماره ۲۳۸۸: عیبجو چندان که عیب از ما به در میآورد
غزل شماره ۲۳۸۹: عیبجو چندان که عیب از ما به در میآورد
غزل شماره ۲۳۹۰: می برون زان چهره شاداب گل می آورد
غزل شماره ۲۳۹۱: از سر من مغز را سودا برون می آورد
غزل شماره ۲۳۹۲: هر که دل زان پنجه مژگان برون می آورد
غزل شماره ۲۳۹۳: خون ما را چرخ عاجزکش به دست زور خورد
غزل شماره ۲۳۹۴: لعل می از جام زر در سنگ خارا می خورد
غزل شماره ۲۳۹۵: یار ما در پرده شب باده تنها می خورد
غزل شماره ۲۳۹۶: شمع ما را عاقبت اشک دمادم می خورد
غزل شماره ۲۳۹۷: چون ز باد آن زلف چون زنجیر بر هم می خورد
غزل شماره ۲۳۹۸: خون خود یوسف درون چاه کنعان می خورد
غزل شماره ۲۳۹۹: این جواب آن غزل صائب که راقم گفته است
غزل شماره ۲۴۰۰: خون مردم را چون آب آن لعل میگون می خورد
غزل شماره ۲۴۰۱: گر به ظاهر جسم را روشن گهر می پرورد
غزل شماره ۲۴۰۲: غیر را در بزم خاص آن سیمتن میپرورد
غزل شماره ۲۴۰۳: مست ما امروز نقش تازه ای بر آب زد
غزل شماره ۲۴۰۴: از عرق آتش به جانم آن گل سیراب زد
غزل شماره ۲۴۰۵: هر که پشت پای چون شبنم به آب و رنگ زد
غزل شماره ۲۴۰۶: هر که بر دار فنا مردانه پشت پا نزد
غزل شماره ۲۴۰۷: خاطر آزرده را سیر گلستان می گزد
غزل شماره ۲۴۰۸: من کیم تا یار بی پروا به فریادم رسد؟
غزل شماره ۲۴۰۹: بیعلایق چون شود سالک به منزل میرسد
غزل شماره ۲۴۱۰: بیشتر دست سبکباران به منزل میرسد
غزل شماره ۲۴۱۱: از حریص افزون به قانع فیض احسان میرسد
غزل شماره ۲۴۱۲: بس که در زلف تو دلهای اسیران آب شد
غزل شماره ۲۴۱۳: از گرفتاری دلم فارغ زپیچ و تاب شد
غزل شماره ۲۴۱۴: دل ز پیکان در تن من بیضه فولاد شد
غزل شماره ۲۴۱۵: تا تو رفتی عالم روشن به چشمم تار شد
غزل شماره ۲۴۱۶: بر من از روشندلی وضع جهان هموار شد
غزل شماره ۲۴۱۷: از ملامت عاقبت مجنون بیابان گیر شد
غزل شماره ۲۴۱۸: جذبه شوق تو هر کس را گریبان گیر شد
غزل شماره ۲۴۱۹: حسن خط با حسن خلق و مردمی انباز شد
غزل شماره ۲۴۲۰: یار ساقی گشت و مطرب هم نوا پرداز شد
غزل شماره ۲۴۲۱: از خط شبرنگ حسن یار عالمسوز شد
غزل شماره ۲۴۲۲: بس که دل افسرده زین دریای پرنیرنگ شد
غزل شماره ۲۴۲۳: از خط شبرنگ حسن سرکش او رام شد
غزل شماره ۲۴۲۴: تا به تسلیم و رضا قانع دل خودکام شد
غزل شماره ۲۴۲۵: جان به تنگ آمد زکلفت غمگساران را چه شد؟
غزل شماره ۲۴۲۶: تا به خط از زلف کار دل فتاد آسوده شد
غزل شماره ۲۴۲۷: خط عیان شد تا بساط زلف او برچیده شد
غزل شماره ۲۴۲۸: بس که از سرگرمی فکرم نفس تفسیده شد
غزل شماره ۲۴۲۹: دل پریشان از پریشان گردی نظاره شد
غزل شماره ۲۴۳۰: از وصال یار داغ حسرت من تازه شد
غزل شماره ۲۴۳۱: هر سخنسازی به آن آیینه رو همخانه شد
غزل شماره ۲۴۳۲: آشنای حق شد آن کس کز جهان بیگانه شد
غزل شماره ۲۴۳۳: از سیاهی دل به تقصیرات خود بینا نشد
غزل شماره ۲۴۳۴: درد من خاطرنشان یار بیپروا نشد
غزل شماره ۲۴۳۵: ماند دلتنگ آن که باغ دلگشای خود نشد
غزل شماره ۲۴۳۶: از تماشایی صفای روی جانان کم نشد
غزل شماره ۲۴۳۷: روی یوسف تا کبود از سیلی اخوان نشد
غزل شماره ۲۴۳۸: هرگز از شاخ گلی آغوش من رنگین نشد
غزل شماره ۲۴۳۹: عشق دلهای به خاک افتاده را در بر کشد
غزل شماره ۲۴۴۰: زلف چون قلاب او آب از دل آهن کشد
غزل شماره ۲۴۴۱: نقطه خال لبت خط بر سویدا میکشد
غزل شماره ۲۴۴۲: منعم از دلبستگی آزار دنیا میکشد
غزل شماره ۲۴۴۳: عشق یکسان ناز درویش و توانگر میکشد
غزل شماره ۲۴۴۴: هرکه را از خانه بیرون جذبه دل میکشد
غزل شماره ۲۴۴۵: زخم گل آب از نوای آبدارم میکشد
غزل شماره ۲۴۴۶: غافلی کز دل نفس بییاد یزدان میکشد
غزل شماره ۲۴۴۷: بر زمین از ناز زلف او چو دامان میکشد
غزل شماره ۲۴۴۸: کی سر از تیغ شهادت جان روشن می کشد؟
غزل شماره ۲۴۴۹: تیرگی از مد احسان جان روشن می کشد
غزل شماره ۲۴۵۰: گرچه عمری شد صبا مشق ریاحین می کشد
غزل شماره ۲۴۵۱: سر و بالای تو فریاد از لب جو میکشد
غزل شماره ۲۴۵۲: از سر پر آرزو دل زردرویی می کشد
غزل شماره ۲۴۵۳: آن رخ گلرنگ می باید زصهبا بشکفد
غزل شماره ۲۴۵۴: حسرت از منقار خونآلود بلبل میچکد
غزل شماره ۲۴۵۵: نه همین از حرف دردآلود من خون می چکد
غزل شماره ۲۴۵۶: از سر خاک شهیدان سبزه گلگون میدمد
غزل شماره ۲۴۵۷: شمع روشن شد چو اشک از دیده بینا فشاند
غزل شماره ۲۴۵۸: دست چون عیسی زدنیا پاک می باید فشاند
غزل شماره ۲۴۵۹: عمر رفت و خار خارش در دل بیتاب ماند
غزل شماره ۲۴۶۰: هر که در زنجیر آن مشکین سلاسل ماند ماند
غزل شماره ۲۴۶۱: از حجاب عشق دل از وصل او نومید ماند
غزل شماره ۲۴۶۲: عاقبت در سینه ام دل از تپیدن بازماند
غزل شماره ۲۴۶۳: مال رفت از دست و چشم خواجه در دنبال ماند
غزل شماره ۲۴۶۴: از غبار خط دهان تنگ او پوشیده ماند
غزل شماره ۲۴۶۵: بدعت برگرد سرگشتن گر از پروانه ماند
غزل شماره ۲۴۶۶: از هجوم اشک دل در چشم خونپالا نماند
غزل شماره ۲۴۶۷: از دیار مردمی دیار در عالم نماند
غزل شماره ۲۴۶۸: حیف کز آیینه رویان پاکدامانی نماند
غزل شماره ۲۴۶۹: آبها آیینه سرو خرامان تواند
غزل شماره ۲۴۷۰: اهل همت بحر را از خار و خس پل بسته اند
غزل شماره ۲۴۷۱: خاکسارانی که همت بر تحمل بسته اند
غزل شماره ۲۴۷۲: از سر زانوی خود آیینه دارت داده اند
غزل شماره ۲۴۷۳: بهر قطع گفتگو تیغ زبانت داده اند
غزل شماره ۲۴۷۴: ناله ای گیراتر از چنگ عقابم داده اند
غزل شماره ۲۴۷۵: عشق بالا دست وجان بیقرارم داده اند
غزل شماره ۲۴۷۶: منت ایزد را که طبع بی نیازم داده اند
غزل شماره ۲۴۷۷: ساده لوحانی که درد خود به درمان داده اند
غزل شماره ۲۴۷۸: از سپهر نیلگون خاکستر ما کرده اند
غزل شماره ۲۴۷۹: حسن را پوشیده در خط چون عنبر کردهاند
غزل شماره ۲۴۸۰: خندهات را چاشنی از شیر و شکر کردهاند
غزل شماره ۲۴۸۱: گوشهگیرانی که رو در خلوت دل کردهاند
غزل شماره ۲۴۸۲: خشم را روشندلان در حلم پنهان کردهاند
غزل شماره ۲۴۸۳: گلرخان از خون ما رخساره گلگون کردهاند
غزل شماره ۲۴۸۴: وقت جمعی خوش که دفتر را در آب افکنده اند
غزل شماره ۲۴۸۵: از لبش آنها که خود را در شراب افکنده اند
غزل شماره ۲۴۸۶: شوخچشمان درد بیش و کم به دل افزودهاند
غزل شماره ۲۴۸۷: دوربینانی که در پرداز دل کوشیدهاند
غزل شماره ۲۴۸۸: تن پرستانی که در تضییع آب و دانه اند
غزل شماره ۲۴۸۹: از مروت نیست منع صوفی از ذکر بلند
غزل شماره ۲۴۹۰: تا برون آمد به سیر ماه آن مشکین کمند
غزل شماره ۲۴۹۱: پای رفتن از حریم او کجا دارد سپند؟
غزل شماره ۲۴۹۲: از دل سنگین لیلی کعبه جان ساختند
غزل شماره ۲۴۹۳: در سر پرشور ما تا رنگ سودا ریختند
غزل شماره ۲۴۹۴: خانه آرایان ز تعمیر درون غافل شدند
غزل شماره ۲۴۹۵: لاله ها از پرتو رخسار او گلگون شدند
غزل شماره ۲۴۹۶: اهل همت جنس خواری را به عزت می خرند
غزل شماره ۲۴۹۷: هر که بر دار فنا مردانه پشت پا زند
غزل شماره ۲۴۹۸: در دل شب هر که جامی از می احمر زند
غزل شماره ۲۴۹۹: ناله ممکن نیست از دلهای پرخون سرزند
غزل شماره ۲۵۰۰: جام خالی غوطه در خم بیمحابا میزند
غزل شماره ۲۵۰۱: نه همین بر قلب ایمان یا دل ما میزند
غزل شماره ۲۵۰۲: در گلستانی که بلبل جوش غیرت می زند
غزل شماره ۲۵۰۳: با دهان خشک هرکس خنده تر میزند
غزل شماره ۲۵۰۴: هرکه دامن بر میان در چیدن گل میزند
غزل شماره ۲۵۰۵: با لب خاموش هر کس غوطه در خون می زند
غزل شماره ۲۵۰۶: چون ز تاب می رخت بر لاله پهلو میزند
غزل شماره ۲۵۰۷: شانه چون بر زلف خود آن عنبرینمو میزند
غزل شماره ۲۵۰۸: دامن آنها کز گرانجانان دنیا میکشند
غزل شماره ۲۵۰۹: می پرستان در بهشت نقد ساغر می کشند
غزل شماره ۲۵۱۰: پرده پوشی عشق عالمسوز را پیدا کند
غزل شماره ۲۵۱۱: عشق شورانگیز اگر جا در دل خارا کند
غزل شماره ۲۵۱۲: هر که بال و پر چو سرو از همت والا کند
غزل شماره ۲۵۱۳: می به جرأت در قدح در پای خم مینا کند
غزل شماره ۲۵۱۴: پیش ابر نوبهاران چون صدف لب وا کند
غزل شماره ۲۵۱۵: آه ازان روزی که عاشق شکوه را سروا کند
غزل شماره ۲۵۱۶: هر که چین منع از ابروی دربان وا کند
غزل شماره ۲۵۱۷: زلف مشکینت دهان شانه پر عنبر کند
غزل شماره ۲۵۱۸: عشق خوش سودا کف بی مغز را عنبر کند
غزل شماره ۲۵۱۹: رخنه سیل اشک من در سد اسکندر کند
غزل شماره ۲۵۲۰: چون به یاد آشیان مرغم صفیری سر کند
غزل شماره ۲۵۲۱: جلوه ای سرکن که خون از چشم بلبل سر کند
غزل شماره ۲۵۲۲: هر که قطع راه مطلب در رکاب دل کند
غزل شماره ۲۵۲۳: باطلان را گفتگوی حق اثر در دل کند
غزل شماره ۲۵۲۴: خط مگر با آن لب میگون مرا همدم کند
غزل شماره ۲۵۲۵: آسمان از برق آهم دست و پا را گم کند
غزل شماره ۲۵۲۶: تا به کی گرد کدورت زیر دیوارم کند؟
غزل شماره ۲۵۲۷: نیستم آتش که هر خاری به زنجیرم کند
غزل شماره ۲۵۲۸: مطربی خواهم که مست از نغمه سازم کند
غزل شماره ۲۵۲۹: صحبت روشن ضمیران جسمها را جان کند
غزل شماره ۲۵۳۰: دیده پرخون من گر این چنین طوفان کند
غزل شماره ۲۵۳۱: زلف مشکینت که خون در ساغر ایمان کند
غزل شماره ۲۵۳۲: چون کسی در دل خیال آن کمر پنهان کند؟
غزل شماره ۲۵۳۳: کی زلیخا را منور بوی پیراهن کند؟
غزل شماره ۲۵۳۴: بوی پیراهن زلیخا را کجا روشن کند؟
غزل شماره ۲۵۳۵: ناله آتش عنانم رخنه در گردون کند
غزل شماره ۲۵۳۶: کی گره باز از دل من باده گلگون کند؟
غزل شماره ۲۵۳۷: ترک یاران کرده ای ای بیوفا، یار این کند؟
غزل شماره ۲۵۳۸: گرنه دل را زلف مشکینش نگهداری کند
غزل شماره ۲۵۳۹: هر که اوقات گرامی صرف خودسازی کند
غزل شماره ۲۵۴۰: زلف دلها را به دور خط نگهبانی کند
غزل شماره ۲۵۴۱: با خیال دوست هر کس مجلس آرایی کند
غزل شماره ۲۵۴۲: جذبه عاشق اثر در سنگ خارا میکند
غزل شماره ۲۵۴۳: سیل اشکم گوهر راز آشکارا میکند
غزل شماره ۲۵۴۴: هرکه آن لبهای میگون را تماشا میکند
غزل شماره ۲۵۴۵: عشق جا در سینه های تنگ پیدا می کند
غزل شماره ۲۵۴۶: دل در آن زلف زره سان جای خود وا می کند
غزل شماره ۲۵۴۷: سیر چشمی خاک در چشم سخاوت می کند
غزل شماره ۲۵۴۸: آن که از اوضاع خود دایم شکایت میکند
غزل شماره ۲۵۴۹: مست ناز من ز ساغر تا لبی تر میکند
غزل شماره ۲۵۵۰: تشنه جانان را کجا سیراب ساغر میکند؟
غزل شماره ۲۵۵۱: سیرچشمی تنگدستان را توانگر میکند
غزل شماره ۲۵۵۲: محو جانان خویش را جانان تصور می کند
غزل شماره ۲۵۵۳: خال موزونت سویدا را زدل حک می کند
غزل شماره ۲۵۵۴: گر چنین آن چشم جادو رخنه در دل میکند
غزل شماره ۲۵۵۵: شوق را آتش عنان دوری منزل میکند
غزل شماره ۲۵۵۶: خصم غالب را زبون صبر و تحمل میکند
غزل شماره ۲۵۵۷: گر جلا آیینههای تیره را نم میکند
غزل شماره ۲۵۵۸: فکر جمعیت عبث دل را پریشان میکند
غزل شماره ۲۵۵۹: عمر را کوته نفسهای پریشان میکند
غزل شماره ۲۵۶۰: نفس را مطلق عنان رزق فراوان میکند
غزل شماره ۲۵۶۱: دیدهها را چهره گلرنگ گلشن میکند
غزل شماره ۲۵۶۲: گر به ظاهر حسن میل آرمیدن می کند
غزل شماره ۲۵۶۳: ساغر پر می علاج جان محزون میکند
غزل شماره ۲۵۶۴: گر چنین نشو و نما آن نخل موزون میکند
غزل شماره ۲۵۶۵: خط غزال چشم را آهوی مشکین میکند
غزل شماره ۲۵۶۶: تیشه را از خون خود فرهاد رنگین میکند
غزل شماره ۲۵۶۷: غارت صبر از دلم آن آتشینرو میکند
غزل شماره ۲۵۶۸: شرم حسن شوخ را کی پردهسازی میکند؟
غزل شماره ۲۵۶۹: عشق او جا در دل دیوانه خالی می کند
غزل شماره ۲۵۷۰: تا خدنگ غمزه بال و پرفشانی میکند
غزل شماره ۲۵۷۱: دخل ناقص بر سخن سنجان گرانی می کند
غزل شماره ۲۵۷۲: دیده ما سیر چشمان شان دنیا بشکند
غزل شماره ۲۵۷۳: هر که خار آرزو در دیده دل بشکند
غزل شماره ۲۵۷۴: از نزاکت رنگ اگر بر چهره گل بشکند
غزل شماره ۲۵۷۵: سایه تا بر گلستان آن قامت رعنا فکند
غزل شماره ۲۵۷۶: گر نمک در باده آن کان ملاحت افکند
غزل شماره ۲۵۷۷: کو نواسنجی که در مغز جهان شور افکند؟
غزل شماره ۲۵۷۸: سایه بر هر کس که آن سرو خرامان افکند
غزل شماره ۲۵۷۹: گریه من آب در جوی سحر میافکند
غزل شماره ۲۵۸۰: محو شد نور خرد تا شد مرا سودا بلند
غزل شماره ۲۵۸۱: آه افسوس از دل خونگرم ما گردد بلند
غزل شماره ۲۵۸۲: برق ما نگذاشت دود از خار و خس گردد بلند
غزل شماره ۲۵۸۳: خنده چون زان غنچه مستور میگردد بلند
غزل شماره ۲۵۸۴: حرف آن زلف از دل دیوانه ما شد بلند
غزل شماره ۲۵۸۵: نور شمع طور کی گردد زهر محفل بلند؟
غزل شماره ۲۵۸۶: گوشه گیران در سخاوت بی نظیر عالمند
غزل شماره ۲۵۸۷: هر کجا باشند رنگین فطرتان در گلشنند
غزل شماره ۲۵۸۸: خام دستانی که پشت پا به دنیا میزنند
غزل شماره ۲۵۸۹: با کمند زلف، خوبان بر صف دل می زنند
غزل شماره ۲۵۹۰: هر که خود را بشکند در دیده هایش جا کنند
غزل شماره ۲۵۹۱: با دهان تلخ، ناکامی که خرسندش کنند
غزل شماره ۲۵۹۲: نقش پردازان میسر نیست تصویرش کنند
غزل شماره ۲۵۹۳: کی به هر چشمی نظربازان تماشایش کنند؟
غزل شماره ۲۵۹۴: من نه آن دریای پرشورم که خس پوشم کنند
غزل شماره ۲۵۹۵: کو جنون تا خاک بازیگاه طفلانم کنند
غزل شماره ۲۵۹۶: غنچه خسبانی که از زانوی خود بالین کنند
غزل شماره ۲۵۹۷: هرکجا خوبان چراغ دلبری بر میکنند
غزل شماره ۲۵۹۸: نیستم غمگین که خالی چون کدویم می کنند
غزل شماره ۲۵۹۹: سالکان خودنما قطع بیابان می کنند
غزل شماره ۲۶۰۰: رهنوردانی که چون خورشید تنها می روند
غزل شماره ۲۶۰۱: گوشه گیران کامیاب از عالم بالا شوند
غزل شماره ۲۶۰۲: بی زبان جمعی که از حیرت چو ماهی می شوند
غزل شماره ۲۶۰۳: کی به کوشش عاقلان را نشأه سودا دهند؟
غزل شماره ۲۶۰۴: در گذر از گفتگو تا ساغر هوشت دهند
غزل شماره ۲۶۰۵: کی به ارباب تجرد مال دنیا می دهند؟
غزل شماره ۲۶۰۶: گر چنین خوبان صلای جام الفت می دهند
غزل شماره ۲۶۰۷: داغ ناسور مرا گر بر دل صحرا نهند
غزل شماره ۲۶۰۸: منکران چون دیده شرم و حیا بر هم نهند
غزل شماره ۲۶۰۹: اهل همت خرده خود پیش درویشان نهند
غزل شماره ۲۶۱۰: بر دل بی آرزو زندان تن صحرا بود
غزل شماره ۲۶۱۱: دم زخواهش چون مصفا شد دم عیسی بود
غزل شماره ۲۶۱۲: رزق هر کس چون صدف از عالم بالا بود
غزل شماره ۲۶۱۳: آسمان تا بود، با ما بر سر بیداد بود
غزل شماره ۲۶۱۴: ای خط بیرحم ازان عارض دمیدن زود بود
غزل شماره ۲۶۱۵: از سعادت در دماغش بیضه پندار بود
غزل شماره ۲۶۱۶: یوسف ما در دل چه بر سر بازار بود
غزل شماره ۲۶۱۷: جان مشتاقان غبار جسم را صرصر بود
غزل شماره ۲۶۱۸: تا خیال آن بهشتی رو مرا منظور بود
غزل شماره ۲۶۱۹: یاد ایامی که بزم عیش ما معمور بود
غزل شماره ۲۶۲۰: ذوق خاموشی مرا روزی که دامنگیر بود
غزل شماره ۲۶۲۱: در کنار دایه حسن او جهان افروز بود
غزل شماره ۲۶۲۲: ریزش اشک ندامت غافلان را بس بود
غزل شماره ۲۶۲۳: دوش بزم از شور ما یک سینه پرجوش بود
غزل شماره ۲۶۲۴: شب که دامان سر زلف توام در چنگ بود
غزل شماره ۲۶۲۵: تا عنان اختیار ناقصم در چنگ بود
غزل شماره ۲۶۲۶: از قبول نقش، دل دایم پریشان حال بود
غزل شماره ۲۶۲۷: آبروی کعبه گر از چشمه زمزم بود
غزل شماره ۲۶۲۸: خنده سوفار با دلگیری پیکان بود
غزل شماره ۲۶۲۹: پایه نظم بلند از علم کمتر چون بود؟
غزل شماره ۲۶۳۰: شب نه آه سرد را دل عرش پیما کرده بود
غزل شماره ۲۶۳۱: دوش بر من سایه آن سرو روان افکنده بود
غزل شماره ۲۶۳۲: شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بود
غزل شماره ۲۶۳۳: مطرب از خود داشت جوش سینه گلهای باغ
غزل شماره ۲۶۳۴: روح را در تنگنای جسم کی شادی بود؟
غزل شماره ۲۶۳۵: اهل دل را خواب تلخ مرگ بیداری بود
غزل شماره ۲۶۳۶: چند دستم شانه زلف پریشانی بود؟
غزل شماره ۲۶۳۷: یاد ایامی که گلچین در گلستانت نبود
غزل شماره ۲۶۳۸: پیش ازین حسن مجرد تشنه زیور نبود
غزل شماره ۲۶۳۹: هر دلی را طره جانان نمی گیرد به خود
غزل شماره ۲۶۴۰: حسرت اوقات غفلت چون زدل بیرون رود؟
غزل شماره ۲۶۴۱: صورت شیرین اگر از لوح خارا میرود
غزل شماره ۲۶۴۲: کی ز سیل گرمرو بر روی صحرا میرود؟
غزل شماره ۲۶۴۳: چون خرامان از نظر آن سرو قامت می رود
غزل شماره ۲۶۴۴: می کند یادش دل بیتاب و از خود می رود
غزل شماره ۲۶۴۵: مفلس از بزم شراب ما توانگر میرود
غزل شماره ۲۶۴۶: از نظر یک دم که آن شکل و شمایل میرود
غزل شماره ۲۶۴۷: چون رخ از می بر فروزی آب گلشن می رود
غزل شماره ۲۶۴۸: در چمن چون حرف آن بالای موزون میرود
غزل شماره ۲۶۴۹: در بیابان خار اگر در پای مجنون میرود
غزل شماره ۲۶۵۰: دل ز بی برگی جگردارانه در خون می رود
غزل شماره ۲۶۵۱: هر کجا حرف شراب ارغوانی می رود
غزل شماره ۲۶۵۲: شورش عشقم ز تدبیر نصیحتگر فزود
غزل شماره ۲۶۵۳: دستگاه شور من از دامن هامون فزود
غزل شماره ۲۶۵۴: چون اثر نگذاشت ازمن غم ز غمخواری چه سود؟
غزل شماره ۲۶۵۵: در سخن گفتن خطای جاهلان پیدا شود
غزل شماره ۲۶۵۶: در دل هرکس که ذوق جستجو پیدا شود
غزل شماره ۲۶۵۷: هر که پیوندد به اهل دل، به جان بینا شود
غزل شماره ۲۶۵۸: دل ز قید جسم چون آزاد گردد وا شود
غزل شماره ۲۶۵۹: سرکشی ازطاق ابروی بتان پیدا شود
غزل شماره ۲۶۶۰: عشق راهی نیست کان را منزلی پیدا شود
غزل شماره ۲۶۶۱: کی دل غمگین به زور آه و افغان وا شود؟
غزل شماره ۲۶۶۲: در جهان بی نیاز خاک سیم و زر شود
غزل شماره ۲۶۶۳: بر سبکروحان چو عیسی سوزنی لنگر شود
غزل شماره ۲۶۶۴: هر دلی کز عشق گوهر آب شد، گوهر شود
غزل شماره ۲۶۶۵: چون صنوبر بادپیما گر سراپا دل شود
غزل شماره ۲۶۶۶: هر که در راه طلب صادق بود واصل شود
غزل شماره ۲۶۶۷: هر سبکمغزی که غافل شد ز دل باطل شود
غزل شماره ۲۶۶۸: جزرخش کز وی زمین و آسمان پر گل شود
غزل شماره ۲۶۶۹: ساغر می دور از آن لبها اگر یک دم شود
غزل شماره ۲۶۷۰: کی به وصل از سینه عاشق تمنا کم شود؟
غزل شماره ۲۶۷۱: نیست ممکن هر که تنها شد حضورش کم شود
غزل شماره ۲۶۷۲: حاش لله از ملامت شوق جانان کم شود
غزل شماره ۲۶۷۳: گفتگو از عقد دندان گوهر غلطان شود
غزل شماره ۲۶۷۴: حسن چو بی پرده شد دلها به خون غلطان شود
غزل شماره ۲۶۷۵: حرف زن تا بر لب عیسی نفس سوزن شود
غزل شماره ۲۶۷۶: خاک نتواند حجاب دیده روشن شود
غزل شماره ۲۶۷۷: چند قرب یار از غفلت حجاب من شود؟
غزل شماره ۲۶۷۸: از حریصان تشنه چشمی حرص را افزون شود
غزل شماره ۲۶۷۹: حق طلب آسوده در دنیای باطل کی شود؟
غزل شماره ۲۶۸۰: یار ما از کشتن عشاق درهم کی شود؟
غزل شماره ۲۶۸۱: تا نگردد محو انجم مهر تابان کی شود؟
غزل شماره ۲۶۸۲: عیب پاکان زود بر مردم هویدا میشود
غزل شماره ۲۶۸۳: با وجود مرگ، کی هستی گوارا میشود؟
غزل شماره ۲۶۸۴: دل به دشمن چون ملایم شد مصفا میشود
غزل شماره ۲۶۸۵: خانهای کز نور حسن او مصفا میشود
غزل شماره ۲۶۸۶: هرکه میگردد ز اهل ذکر، دانا میشود
غزل شماره ۲۶۸۷: گر به این دستور قد یار رعنا میشود
غزل شماره ۲۶۸۸: آن لب رنگینسخن بیخواست گویا میشود
غزل شماره ۲۶۸۹: عشقبازان را طرف بسیار پیدا می شود
غزل شماره ۲۶۹۰: کی به ناخن از دل غمگین گره وا می شود؟
غزل شماره ۲۶۹۱: محنت امروز، فردا جمله راحت میشود
غزل شماره ۲۶۹۲: زر و بال منعمان روز قیامت میشود
غزل شماره ۲۶۹۳: هر که را غمخوار گردی غمگسارت می شود
غزل شماره ۲۶۹۴: بعد عمری گر وصال او میسر میشود
غزل شماره ۲۶۹۵: زان رخ گلگون عرق یاقوت احمر میشود
غزل شماره ۲۶۹۶: زان رخ گلگون عرق یاقوت احمر میشود
غزل شماره ۲۶۹۷: سبزه زنگار در تیغ تو جوهر میشود
غزل شماره ۲۶۹۸: گر شکر در جام ریزم زهر قاتل میشود
غزل شماره ۲۶۹۹: جان بیمغزان به خاک تیره واصل میشود
غزل شماره ۲۷۰۰: دل به تن یکرنگ چون گردید باطل میشود
غزل شماره ۲۷۰۱: دل خراب از خنده پنهان آن گل میشود
غزل شماره ۲۷۰۲: گلشن حسن از بهار عشق خرم میشود
غزل شماره ۲۷۰۳: میشود عارف خجل نادان چو ملزم میشود
غزل شماره ۲۷۰۴: هر چه در دل نقش بندد آدمی آن می شود
غزل شماره ۲۷۰۵: از گلستانی که بلبل روی گردان می شود
غزل شماره ۲۷۰۶: هستی ظاهر حجاب قرب یزدان می شود
غزل شماره ۲۷۰۷: جان زترک جسم چون گوهر فروزان می شود
غزل شماره ۲۷۰۸: زودتر دل جمع گردد چون پریشان می شود
غزل شماره ۲۷۰۹: گر ز ریحان خواب بیدردان به سامان می شود
غزل شماره ۲۷۱۰: عاقبت کار نظربازان به سامان می شود
غزل شماره ۲۷۱۱: کار ما از ساغر پرمی به سامان می شود
غزل شماره ۲۷۱۲: در زمستان باغ اگر از برگ عریان می شود
غزل شماره ۲۷۱۳: دل نظرگاه خدا از ترک عصیان می شود
غزل شماره ۲۷۱۴: روح چون تنپرور افتد عاقبت تن میشود
غزل شماره ۲۷۱۵: سینهام از درد و داغ عشق روشن میشود
غزل شماره ۲۷۱۶: در چراغ دیده من آب روغن میشود
غزل شماره ۲۷۱۷: دل ز احیای شب دیجور روشن می شود
غزل شماره ۲۷۱۸: خانه مردم اگر از ماه روشن می شود
غزل شماره ۲۷۱۹: از تجرد نور حکمت در دل افزون میشود
غزل شماره ۲۷۲۰: از نظربازان کمال حسن افزون میشود
غزل شماره ۲۷۲۱: گر چنین چشم ترم میرآب هامون میشود
غزل شماره ۲۷۲۲: غفلت دل از شراب ناب افزون می شود
غزل شماره ۲۷۲۳: اضطراب دل ز چشم روشن افزون می شود
غزل شماره ۲۷۲۴: آب و رنگ حسن بیش از خانه زین می شود
غزل شماره ۲۷۲۵: بی کمندانداز چین آن زلف مشکین می شود
غزل شماره ۲۷۲۶: نفس سرکش بی ریاضت رهنما کی می شود؟
غزل شماره ۲۷۲۷: یک دل روشن نگهبان جهانی میشود
غزل شماره ۲۷۲۸: مخزن گوهر صدف از ته گزینی می شود
غزل شماره ۲۷۲۹: دیده روشن از فروغ آشنایی می شود
غزل شماره ۲۷۳۰: زیر تیغ از جبهه چین مردان می باید گشود
غزل شماره ۲۷۳۱: عشق فارغبالم از اندیشه دنیا نمود
غزل شماره ۲۷۳۲: گوش شو هر جا سخن را ساز نتوانی نمود
غزل شماره ۲۷۳۳: جذبه توفیق هرکس را دل بینا دهد
غزل شماره ۲۷۳۴: کی به عاشق بوسه آن لعل لب میگون دهد؟
غزل شماره ۲۷۳۵: دل ز پهلوی جنون داد فراغت می دهد
غزل شماره ۲۷۳۶: بی غرض چون شد سخن تأثیر دیگر می دهد
غزل شماره ۲۷۳۷: غنچه این باغ بوی پاره دل میدهد
غزل شماره ۲۷۳۸: شاخ گل از دست و چوگان تو یادم می دهد
غزل شماره ۲۷۳۹: گر دو روزی خاکمال آن گلعذارم می دهد
غزل شماره ۲۷۴۰: عارفان را نکهت سیب ذقن جان میدهد
غزل شماره ۲۷۴۱: راز ما را ناله شبگیر بیرون می دهد
غزل شماره ۲۷۴۲: چشم او تعلیم رم کردن به آهو می دهد
غزل شماره ۲۷۴۳: صیقل دل فیض آه صبحگاهی می دهد
غزل شماره ۲۷۴۴: چشم فتانت که داد دلبریایی می دهد
غزل شماره ۲۷۴۵: خط ز روی آتشین دلستان آمد پدید
غزل شماره ۲۷۴۶: برگرفتی پرده از رخ گلستان آمد پدید
غزل شماره ۲۷۴۷: یوسف زندانی ما راحت از دنیا ندید
غزل شماره ۲۷۴۸: ذوق حیرانی به داد چشم خونپالا رسید
غزل شماره ۲۷۴۹: باده منصور در جام و سبوی من رسید
غزل شماره ۲۷۵۰: دل به دارالامن حیرت نه به آسانی رسید
غزل شماره ۲۷۵۱: وقت مجنون خوش که پا در دامن صحرا کشید
غزل شماره ۲۷۵۲: وقت مجنون خوش که پا در دامن صحرا کشید
غزل شماره ۲۷۵۳: مست شد نقاش تا آن چشم جادو را کشید
غزل شماره ۲۷۵۴: پای در دامان تسلیم و رضا باید کشید
غزل شماره ۲۷۵۵: شوخی میخانه از محراب می باید کشید
غزل شماره ۲۷۵۶: در سر پل باده چون سیلاب می باید کشید
غزل شماره ۲۷۵۷: خواری از اغیار بهر یار می باید کشید
غزل شماره ۲۷۵۸: می به روی لاله رنگ یار می باید کشید
غزل شماره ۲۷۵۹: مشق هجران در کنار بحر می باید کشید
غزل شماره ۲۷۶۰: می به رغم عالم پرشور می باید کشید
غزل شماره ۲۷۶۱: جوش گل شد باده سرجوش می باید کشید
غزل شماره ۲۷۶۲: جوش گل شد، باده گلرنگ می باید کشید
غزل شماره ۲۷۶۳: سرکشی از زلف آن خودکام می باید کشید
غزل شماره ۲۷۶۴: چون صراحی رخت در میخانه می باید کشید
غزل شماره ۲۷۶۵: درد را چون صاف در میخانه می باید کشید
غزل شماره ۲۷۶۶: تا خط مشکین لب لعل ترا در بر کشید
غزل شماره ۲۷۶۷: دل چه تلخیهای رنگارنگ ازان دلبر کشید
غزل شماره ۲۷۶۸: هر که جام می به روی دلستان بر سر کشید
غزل شماره ۲۷۶۹: از سرم چون شمع آخر سوز پنهان سر کشید
غزل شماره ۲۷۷۰: با زمین گیری کمان آسمان نتوان کشید
غزل شماره ۲۷۷۱: روز روشن می کند چون لاله می دل را سیاه
غزل شماره ۲۷۷۲: زلف او موی سفید نافه را در خون کشید
غزل شماره ۲۷۷۳: از گرانان هر که چون عنقا گرانجانی کشید
غزل شماره ۲۷۷۴: از گداز جسم، جان پاک گوهر شد سفید
غزل شماره ۲۷۷۵: تا نکرد از گریه چشم خویش را خاور سفید
غزل شماره ۲۷۷۶: دل نیاسود از تردد تا نشد منزل سفید
غزل شماره ۲۷۷۷: نیست از خورشید و ماه این گنبد گردان سفید
غزل شماره ۲۷۷۸: مرگ را آماده شو هرگاه گردد مو سفید
غزل شماره ۲۷۷۹: چشم ما را پرده غفلت شد ابروی سفید
غزل شماره ۲۷۸۰: از صبوری در گشاد کارها بگزین کلید
غزل شماره ۲۷۸۱: بوسه از کنج دهان دلربا دارد امید
غزل شماره ۲۷۸۲: چند بتوان بانگ نای و قلقل مینا شنید؟
غزل شماره ۲۷۸۳: وصف شکر تا به چند از طوطیان باید شنید؟
غزل شماره ۲۷۸۴: سوختم از شوق، یاران راه حرفی وا کنید
غزل شماره ۲۷۸۵: گردش سال است، می در ساغر عشرت کنید
غزل شماره ۲۷۸۶: دیده از عیب کسان در خواب چون مخمل کنید
غزل شماره ۲۷۸۷: خوش بهاری می رسد میخانه ها سامان کنید
غزل شماره ۲۷۸۸: بر زبانها وصف قد دلستان خواهد دوید
غزل شماره ۲۷۸۹: غنی فیض از دل شب چون فقیران در نمی یابد
غزل شماره ۲۷۹۰: مرا آه سحر گرد از دل دیوانه می روبد
غزل شماره ۲۷۹۱: نه از روی بصیرت سایه بال هما افتد
غزل شماره ۲۷۹۲: مبادا بر سر من سایه بال هما افتد
غزل شماره ۲۷۹۳: دل از امید وصلش هر زمان در پیچ و تاب افتد
غزل شماره ۲۷۹۴: به زهر چشم بتوان کشت دشمن را چوکار افتد
غزل شماره ۲۷۹۵: زعکسش لرزه بر آیینه گوهرنگار افتد
غزل شماره ۲۷۹۶: زخط پشت لب آن طاق ابرو از نظر افتد
غزل شماره ۲۷۹۷: در آن مجلس که از مستی رخت طاقت گداز افتد
غزل شماره ۲۷۹۸: به امید چه دنبال زبان کس چون جرس افتد؟
غزل شماره ۲۷۹۹: شود خون عاقبت هر دل که زلفش را به چنگ افتد
غزل شماره ۲۸۰۰: مبادا کافر از طاق دل پیر مغان افتد!
غزل شماره ۲۸۰۱: نمی خواهم نقاب از صورت احوال من افتد
غزل شماره ۲۸۰۲: ز جوش مغز هردم از سرم دستار میافتد
غزل شماره ۲۸۰۳: مگو عاقل کجا در محنت ایام می افتد
غزل شماره ۲۸۰۴: به زخم کهنه شور از زخمهای تازه می افتد
غزل شماره ۲۸۰۵: به فکر عاقبت عاشق نه از غفلت نمی افتد
غزل شماره ۲۸۰۶: سرشک تلخ من در گنبد خضرا نمیگنجد
غزل شماره ۲۸۰۷: کسی تا کی به دامان شب و آه سحر پیچد؟
غزل شماره ۲۸۰۸: دل آزاده از طول امل بسیار می پیچد
غزل شماره ۲۸۰۹: خط از بیباکی آن حسن عالمگیر می پیچد
غزل شماره ۲۸۱۰: ز بار درد من کوه گران بر خویش می پیچد
غزل شماره ۲۸۱۱: شکر لعل لبش در تلخی دشنام میپیچد
غزل شماره ۲۸۱۲: مرا آه از خموشی در دل دیوانه می پیچد
غزل شماره ۲۸۱۳: خوشا چشمی که با آن طاق ابرو آشنا گردد
غزل شماره ۲۸۱۴: دو بالا می شود طول امل چون قد دو تا گردد
غزل شماره ۲۸۱۵: به هر آب تنک کی همت من آشنا گردد؟
غزل شماره ۲۸۱۶: بهار از روی گلرنگ تو با برگ و نوا گردد
غزل شماره ۲۸۱۷: زدندان ریختن عقد سخن زیر و زبرگردد
غزل شماره ۲۸۱۸: مباد از باده آن لبهای خون آشام تر گردد
غزل شماره ۲۸۱۹: غم از سنگ ملامت نیست سرگرم محبت را
غزل شماره ۲۸۲۰: در ایام تهیدستی فغان صاحب اثر گردد
غزل شماره ۲۸۲۱: مبادا دولت دنیا نصیب بد گهر گردد
غزل شماره ۲۸۲۲: نمی بندد کمر هر کس کز او زنار برگردد
غزل شماره ۲۸۲۳: نسیم صبحگاه از غنچه ام دلگیر برگردد
غزل شماره ۲۸۲۴: زفیض عشق دلهای مخالف مهربان گردد
غزل شماره ۲۸۲۵: اگر از پرده زلف سیه رویش عیان گردد
غزل شماره ۲۸۲۶: سبکروحی که چون پروانه بر گرد سخن گردد
غزل شماره ۲۸۲۷: بغیر از خامه کز بیطاقتی گرد سخن گردد
غزل شماره ۲۸۲۸: کسی تا چند مغلوب شراب لاله گون گردد؟
غزل شماره ۲۸۲۹: چنین از خون اگر دامان آن گل لاله گون گردد
غزل شماره ۲۸۳۰: به افسون پیر و طول امل هشیار کی گردد؟
غزل شماره ۲۸۳۱: سیه مست غرور از گفتگو هشیار کی گردد؟
غزل شماره ۲۸۳۲: دل سنگ از شکست دانه من آب میگردد
غزل شماره ۲۸۳۳: ز دامان ترم ریگ روان سیراب میگردد
غزل شماره ۲۸۳۴: ز آهم بیستون سرچشمه سیماب میگردد
غزل شماره ۲۸۳۵: مبین گستاخ در رویش چو مشک اندود میگردد
غزل شماره ۲۸۳۶: به خدمت بنده از آزادمردان زود میگردد
غزل شماره ۲۸۳۷: از آن از سیر صحرا خاطرم خشنود میگردد
غزل شماره ۲۸۳۸: زخشکی در دهانم آب گردآلود می گردد
غزل شماره ۲۸۳۹: نسیم نوبهاران بر دماغم بار میگردد
غزل شماره ۲۸۴۰: سخنسنجی سرآمد در فن گفتار میگردد
غزل شماره ۲۸۴۱: ز خط آیینه روی که جوهردار میگردد؟
غزل شماره ۲۸۴۲: سر هر کس که گرم از باده منصور می گردد
غزل شماره ۲۸۴۳: ز خط هشیار کی آن نرگس مخمور می گردد؟
غزل شماره ۲۸۴۴: عمل چون خالص افتد دل از ان پرنور می گردد
غزل شماره ۲۸۴۵: به اندک فرصتی روشندل از جان سیر می گردد
غزل شماره ۲۸۴۶: به نومیدی گره از کار سالک باز میگردد
غزل شماره ۲۸۴۷: ز گل تنها کجا بزم گلستان ساز میگردد؟
غزل شماره ۲۸۴۸: دل من بیقرار از شعله آواز میگردد
غزل شماره ۲۸۴۹: زآب دیده من بید مجنون سبز می گردد
غزل شماره ۲۸۵۰: گرانی میکند بر تن چو سر بیجوش میگردد
غزل شماره ۲۸۵۱: خوش آن رهرو که دایم چون فلک بر خویش می گردد
غزل شماره ۲۸۵۲: شود چون بیش نعمت، مایه تشویش می گردد
غزل شماره ۲۸۵۳: زخاموشی دل آگاه روشن بیش می گردد
غزل شماره ۲۸۵۴: به قتل هر که مایل آن دل بیباک می گردد
غزل شماره ۲۸۵۵: کجا دیوانه را دل از ملامت تنگ میگردد؟
غزل شماره ۲۸۵۶: مرا از حرفهای قالبی دل تنگ میگردد
غزل شماره ۲۸۵۷: زدست تنگ بر بی برگ دنیا تنگ می گردد
غزل شماره ۲۸۵۸: از ان در خلوت معشوق بر من حال می گردد
غزل شماره ۲۸۵۹: دل از گفتار ناسنجیده بی آرام می گردد
غزل شماره ۲۸۶۰: دل صد پاره زان گرد می گلفام می گردد
غزل شماره ۲۸۶۱: نشان یوسف گم گشته پیدا از تو می گردد
غزل شماره ۲۸۶۲: دل یاقوت را خون می کند لعل سخنگویت
غزل شماره ۲۸۶۳: زانفاس گرامی آنچه صرف آه می گردد
غزل شماره ۲۸۶۴: به احسان خانه از سیل حوادث رسته میگردد
غزل شماره ۲۸۶۵: ز بالیدن ترا هردم لباسی تازه میگردد
غزل شماره ۲۸۶۶: مگر قسمت مرا زان تیغ زخمی تازه میگردد؟
غزل شماره ۲۸۶۷: زشکر خنده پنهان او دل تازه می گردد
غزل شماره ۲۸۶۸: نگاه آشنا در چشم او بیگانه می گردد
غزل شماره ۲۸۶۹: دل آسوده در زیر فلک پیدا نمیگردد
غزل شماره ۲۸۷۰: سفیدی پردهدار چشم خونپالا نمیگردد
غزل شماره ۲۸۷۱: دل چرخ بداختر نرم از یارب نمی گردد
غزل شماره ۲۸۷۲: دل عاشق به جور از یار دیرین برنمی گردد
غزل شماره ۲۸۷۳: خط از خون مانع آن غمزه کافر نمی گردد
غزل شماره ۲۸۷۴: برون آمد زلب چون حرف، دیگر برنمی گردد
غزل شماره ۲۸۷۵: دل دیوانه من از سپاهی بر نمی گردد
غزل شماره ۲۸۷۶: معانی اهل صورت را به گرد دل نمی گردد
غزل شماره ۲۸۷۷: نه از رحم است اگر نخجیر من بسمل نمی گردد
غزل شماره ۲۸۷۸: به الزام پیاپی مدعی ملزم نمی گردد
غزل شماره ۲۸۷۹: شود خرج زمین هر سر که سودایی نمی گردد
غزل شماره ۲۸۸۰: به زنجیر تعلق خلق را دست قضا بندد
غزل شماره ۲۸۸۱: بجز چشمش که چشم از دیدن من از حیا بندد
غزل شماره ۲۸۸۲: چو احرام تماشای چمن آن سیمبر بندد
غزل شماره ۲۸۸۳: چمنپیرا نه گل را دسته در گلزار میبندد
غزل شماره ۲۸۸۴: دل سرگشته ما چرخ را بر کار میبندد
غزل شماره ۲۸۸۵: کدام آیینه رو احرام این میخانه می بندد؟
غزل شماره ۲۸۸۶: ز حسن شوخطرفی دیدههای تر نمیبندد
غزل شماره ۲۸۸۷: نه تنها از نشاط می لب جانانه می خندد
غزل شماره ۲۸۸۸: عجب دارم که یار این نابسامان را به یاد آرد
غزل شماره ۲۸۸۹: خط مشکین او سودای عنبر را به جوش آرد
غزل شماره ۲۸۹۰: تو چون نوخط شوی طاوس جنت پر برون آرد
غزل شماره ۲۸۹۱: زگردون عاقبت جان مصفا سر برون آرد
غزل شماره ۲۸۹۲: گه از خم، گه زساغر، گه زمینا سر برون آرد
غزل شماره ۲۸۹۳: چه خوش باشد خط از رخسار جانان سر برون آرد
غزل شماره ۲۸۹۴: خردکی رخت بتواند زموج می برون آرد؟
غزل شماره ۲۸۹۵: سر منصور بار آن تیغ بیزنهار میآرد
غزل شماره ۲۸۹۶: تماشای بتان از چشم خون بسیار میآرد
غزل شماره ۲۸۹۷: زخاطر ریشه غم دور ساغر بر نمی آرد
غزل شماره ۲۸۹۸: زدام عشق عاشق را سفر بیرون نمی آرد
غزل شماره ۲۸۹۹: قبول خاطر از نظاره منظور می بارد
غزل شماره ۲۹۰۰: سخن از لب فزون زان چشم چون بادام می بارد
غزل شماره ۲۹۰۱: زمژگان که ناخن در فضای سینه می بارد؟
غزل شماره ۲۹۰۲: کسی تاب خدنگ غمزه آن دلربا دارد
غزل شماره ۲۹۰۳: مغیلان پای نازک طینتان را در حنا دارد
غزل شماره ۲۹۰۴: کجا رخسار او تاب نگاه آشنا دارد؟
غزل شماره ۲۹۰۵: توانگر در دل از سامان خود آزارها دارد
غزل شماره ۲۹۰۶: از ان سرو از درختان سرفرازی بیشتر دارد
غزل شماره ۲۹۰۷: مجو آسایش از دل تا مرادی در نظر دارد
غزل شماره ۲۹۰۸: خوشا چشمی که بر روی عرقناکی نظر دارد
غزل شماره ۲۹۰۹: اگرچه نطق در هر نکته صد تنگ شکر دارد
غزل شماره ۲۹۱۰: اگرچه دست بر تاراج دل هر خوش کمر دارد
غزل شماره ۲۹۱۱: مرا زنگ ملال از دل شراب ناب بردارد
غزل شماره ۲۹۱۲: دل عاشق کی از زلف معنبر دست بردارد؟
غزل شماره ۲۹۱۳: سر عاشق زتن کی هر می کم زور بردارد؟
غزل شماره ۲۹۱۴: نبرد از سینه من گرد کلفت گردش ساغر
غزل شماره ۲۹۱۵: نظر چون موشکاف از زلف عنبر فام بردارد؟
غزل شماره ۲۹۱۶: دل پرخون کجا از جسم پا در گل خبر دارد؟
غزل شماره ۲۹۱۷: نظربازی که چشم پرخماری در نظر دارد
غزل شماره ۲۹۱۸: اگرچه هر گلی زین گلستان جای دگر دارد
غزل شماره ۲۹۱۹: ز گلهای چمن هر کس وفاداری طمع دارد
غزل شماره ۲۹۲۰: مرا خرسندی از سامان دنیا محتشم دارد
غزل شماره ۲۹۲۱: لب خوش بوسه ای در تنگنای حیرتم دارد
غزل شماره ۲۹۲۲: به ذوقی تکیه بر شمشیر جسم لاغرم دارد
غزل شماره ۲۹۲۳: مرا از لاف نه عجز سخن کوته زبان دارد
غزل شماره ۲۹۲۴: چه غم دیوانه ما از گزند آسمان دارد؟
غزل شماره ۲۹۲۵: من و حسنی که نیل چشم زخم از آسمان دارد
غزل شماره ۲۹۲۶: مرا نازک نهالی قصد جان ناتوان دارد
غزل شماره ۲۹۲۷: مرا فکر غریب آواره دایم از وطن دارد
غزل شماره ۲۹۲۸: مه ناشسته رو کی رتبه دلدار من دارد؟
غزل شماره ۲۹۲۹: اگرچه لاله من ریشه در خاک چمن دارد
غزل شماره ۲۹۳۰: لباس عاریت پیش از طلب انداختن دارد
غزل شماره ۲۹۳۱: خضر چشم حیات از آب حیوان سخن دارد
غزل شماره ۲۹۳۲: نفس یک پا درون خانه، یک پا در برون دارد
غزل شماره ۲۹۳۳: کجا پروای ما سرگشتگان آن مه جبین دارد؟
غزل شماره ۲۹۳۴: دل رنگین لباسان تیرگی را در کمین دارد
غزل شماره ۲۹۳۵: سر شوریده من هر نفس صد آرزو دارد
غزل شماره ۲۹۳۶: سمندر داغها از آتش رخسار او دارد
غزل شماره ۲۹۳۷: زچشم بد خدا آن پاک دامن را نگه دارد
غزل شماره ۲۹۳۸: چسان مژگان خونین گریه ما را نگه دارد؟
غزل شماره ۲۹۳۹: دل بی دست و پا چون آه سوزان را نگه دارد؟
غزل شماره ۲۹۴۰: گریبان دلم را نعره مستانه ای دارد
غزل شماره ۲۹۴۱: دلی کز زلف او شیرازه جمعیتی دارد
غزل شماره ۲۹۴۲: دگر هر ذره خاکم هوای کشوری دارد
غزل شماره ۲۹۴۳: دل بی طالع ما دلربای غافلی دارد
غزل شماره ۲۹۴۴: مرا پاس ادب زان آستان مهجور می دارد
غزل شماره ۲۹۴۵: چه پروا داغ من از دیده های شور می دارد؟
غزل شماره ۲۹۴۶: چه باک از عاشق بی باک آن طناز می دارد؟
غزل شماره ۲۹۴۷: لب نانی که از دامان سایل باز می دارد
غزل شماره ۲۹۴۸: به قامت سرو را از قد کشیدن باز می دارد
غزل شماره ۲۹۴۹: کجا از تیغ سرگرم محبت باک می دارد؟
غزل شماره ۲۹۵۰: خیال تیغ سیرابش مرا جان تازه می دارد
غزل شماره ۲۹۵۱: دل بی غم نصیب از نقطه سودا نمی دارد
غزل شماره ۲۹۵۲: هنرور را هنر گرد غم از دل برنمی دارد
غزل شماره ۲۹۵۳: ز آه عاشقان اندیشهای اختر نمیدارد
غزل شماره ۲۹۵۴: تمنای فروغ آن ماه سیما برنمی دارد
غزل شماره ۲۹۵۵: دل بیمار من ناز مداوا برنمیدارد
غزل شماره ۲۹۵۶: عرق رخسار آن خورشید طلعت برنمیدارد
غزل شماره ۲۹۵۷: نظر عاشق به خط زان روی انور برنمی دارد
غزل شماره ۲۹۵۸: شکوه عشق را گردون گردان برنمیدارد
غزل شماره ۲۹۵۹: دو روزی بیش جان سنگینی تن بر نمی دارد
غزل شماره ۲۹۶۰: دل حق جو نظر بر عالم باطل نمی دارد
غزل شماره ۲۹۶۱: بجز تشویش خاطر عالم فانی نمی دارد
غزل شماره ۲۹۶۲: فروغ دل مرا از نور مهر و مه غنی دارد
غزل شماره ۲۹۶۳: دل رم کرده ناخوش آستین افشاندنی دارد
غزل شماره ۲۹۶۴: به ذوق آشتی از دوستان رنجیدنی دارد
غزل شماره ۲۹۶۵: بدن را در زمین هرگز روان پاک نگذارد
غزل شماره ۲۹۶۶: به هر محفل بهشتی روی من منزل کجا گیرد؟
غزل شماره ۲۹۶۷: مکن بر نفس رحمت با تو چون راه جفا گیرد
غزل شماره ۲۹۶۸: سبکسیر توکل کی پی هر رهنما گیرد؟
غزل شماره ۲۹۶۹: زدیدار تو از یوسف زلیخا مهر برگیرد
غزل شماره ۲۹۷۰: به حسن نقش از ان نقاش هر کس چشم برگیرد
غزل شماره ۲۹۷۱: زبیتابان کجا آن مست بی پروا خبر گیرد؟
غزل شماره ۲۹۷۲: زبی مغزی هواجویی که دنبال هوس گیرد
غزل شماره ۲۹۷۳: دل عاشق چه لذت از بهشت جاودان گیرد؟
غزل شماره ۲۹۷۴: زدلسوزان که را دارم که جا در انجمن گیرد؟
غزل شماره ۲۹۷۵: حدیث تلخ را جاهل شراب ناب می گیرد
غزل شماره ۲۹۷۶: به خواب آن چشم دل از عاشق ناشاد می گیرد
غزل شماره ۲۹۷۷: سخن رنگ اثر از سینه افگار می گیرد
غزل شماره ۲۹۷۸: چو شاهین بر سر دست آن شکار انداز می گیرد
غزل شماره ۲۹۷۹: دل از عاشق به شرم آن نرگس غماز می گیرد
غزل شماره ۲۹۸۰: شعور از زاهد خشک آن لب می نوش می گیرد
غزل شماره ۲۹۸۱: ز خون خویش تیغ دشمن من رنگ میگیرد
غزل شماره ۲۹۸۲: اگرچه رنگ میگیرد ز مه هرجا بود سیبی
غزل شماره ۲۹۸۳: به ابرام آن که از دنیاپرستان کام می گیرد
غزل شماره ۲۹۸۴: غباری از بیابان جنون بالا نمی گیرد
غزل شماره ۲۹۸۵: علایق دامن آزاده ما را نمی گیرد
غزل شماره ۲۹۸۶: تن آسانی عنان زندگانی را نمی گیرد
غزل شماره ۲۹۸۷: زآه و دود عاشق حسن را کلفت نمیگیرد
غزل شماره ۲۹۸۸: فسون صبر در دلهای پرخون در نمیگیرد
غزل شماره ۲۹۸۹: کسی از زلف پریشان خونبهای دل نمی گیرد
غزل شماره ۲۹۹۰: دل آزاده را هرگز غم عالم نمیگیرد
غزل شماره ۲۹۹۱: زخونم رنگ آن رخساره گلگون نمی گیرد
غزل شماره ۲۹۹۲: چه دارد عالم فانی که استغنا توانم زد؟
غزل شماره ۲۹۹۳: اگرچه خاکسارم بر جهان پا می توانم زد
غزل شماره ۲۹۹۴: به خلوت هر که رخت از حلقه جمعیت اندازد
غزل شماره ۲۹۹۵: جنونی کو که آتش در دل پرشورم اندازد؟
غزل شماره ۲۹۹۶: شکر در آب گوهر لعل خندان تو اندازد
غزل شماره ۲۹۹۷: زپا عشاق را آن نرگس مستانه اندازد
غزل شماره ۲۹۹۸: شکوه عقل را بسیاری گفتار کم سازد
غزل شماره ۲۹۹۹: زخود هر کس که بیرون رفت کی با همرهان سازد؟
غزل شماره ۳۰۰۰: به رغبت با خم زلفش دل بیتاب میسازد
غزل شماره ۳۰۰۱: مرا پیمانه کی سیر از شراب ناب میسازد؟
غزل شماره ۳۰۰۲: محبت حسن را سرگرم در بیداد می سازد
غزل شماره ۳۰۰۳: محبت سنگ خارا را ز اهل درد می سازد
غزل شماره ۳۰۰۴: چها تا با هوسناکان کند رخسار گلرنگش
غزل شماره ۳۰۰۵: جمالت دیده ها را مطلع انوار می سازد
غزل شماره ۳۰۰۶: چراغ حسن را دامان خط مستور میسازد
غزل شماره ۳۰۰۷: نمک داغ مرا چون مرهم کافور میسازد
غزل شماره ۳۰۰۸: برای رزق من گردون عبث تدبیر می سازد
غزل شماره ۳۰۰۹: دل خام مرا رخسار آتشناک میسازد
غزل شماره ۳۰۱۰: غم من عالم بیدرد را غمخواره می سازد
غزل شماره ۳۰۱۱: زشکر خنده لعل او روان را تازه می سازد
غزل شماره ۳۰۱۲: لبش از خنده دندان نما جان تازه می سازد
غزل شماره ۳۰۱۳: فرنگیطلعتی کز دین مرا بیگانه میسازد
غزل شماره ۳۰۱۴: به داغی عشق کار مردم دیوانه میسازد
غزل شماره ۳۰۱۵: خمار باده مهر دوستان را کینه می سازد
غزل شماره ۳۰۱۶: سرشک گرم با مژگان و چشم تر نمیسازد
غزل شماره ۳۰۱۷: زشوق عالم بالا روان با تن نمی سازد
غزل شماره ۳۰۱۸: دماغ خشک ما را باده رنگین نمی سازد
غزل شماره ۳۰۱۹: مکن کاری که از جورت دل اندوهگین لرزد
غزل شماره ۳۰۲۰: قدح لبریز چون شد از شراب ناب می لرزد
غزل شماره ۳۰۲۱: به مقدار بصیرت خاطر آگاه می لرزد
غزل شماره ۳۰۲۲: مرا چون دل تپد در بر، دل جانانه می لرزد
غزل شماره ۳۰۲۳: دل ما بر سیه روزان فقر از خود فزون سوزد
غزل شماره ۳۰۲۴: سرشک گرم در چشم تر من خواب می سوزد
غزل شماره ۳۰۲۵: اگرچه شمع کافوری خرد در خانه میسوزد
غزل شماره ۳۰۲۶: خمار می مرا در گوشه میخانه میسوزد
غزل شماره ۳۰۲۷: کدامین روز بر حالم دل خارا نمی سوزد؟
غزل شماره ۳۰۲۸: مرا صد آه یکبار از دل صد چاک می خیزد
غزل شماره ۳۰۲۹: غبار تیره بختی از دهان شکوه می خیزد
غزل شماره ۳۰۳۰: ز ماتمخانه ما نغمه عشرت کجا خیزد؟
غزل شماره ۳۰۳۱: ز اشک دیده بیدرد زنگ از دل کجا خیزد؟
غزل شماره ۳۰۳۲: به مستی آه خون آلود از دل بیشتر خیزد
غزل شماره ۳۰۳۳: زرفتارت امان از عالم ایجاد برخیزد
غزل شماره ۳۰۳۴: زدین ناقصم از سبحه استغفار برخیزد
غزل شماره ۳۰۳۵: مسیحا از سر بالین من رنجور برخیزد
غزل شماره ۳۰۳۶: خوشا افتاده ای کز خاک ره چالاک برخیزد
غزل شماره ۳۰۳۷: مرا آن روز از آیینه دل زنگ برخیزد
غزل شماره ۳۰۳۸: به عزم رقص چون سرو قباپوش تو برخیزد
غزل شماره ۳۰۳۹: نشد از دل غبار از شیشه و پیمانه برخیزد
غزل شماره ۳۰۴۰: کجا تدبیر پیران کهنسال از جوان خیزد؟
غزل شماره ۳۰۴۱: کجا بی باده زنگ از خاطر اندوهگین خیزد؟
غزل شماره ۳۰۴۲: زرخسار تو رنگ از گلشن ایجاد می خیزد
غزل شماره ۳۰۴۳: مرا از دل زقرب خط دلبر دود می خیزد
غزل شماره ۳۰۴۴: زسوز دل مرا از چشم گریان دود می خیزد
غزل شماره ۳۰۴۵: مرا اسباب عشرت از دل دیوانه میخیزد
غزل شماره ۳۰۴۶: دل هر کس به تعظیم سخن از جا نمی خیزد
غزل شماره ۳۰۴۷: زدل زنگ ملال از باده احمر نمی خیزد
غزل شماره ۳۰۴۸: غبار غم به می از جان غم پرور نمی خیزد
غزل شماره ۳۰۴۹: که می نالد که آه از جان شیدا برنمی خیزد؟
غزل شماره ۳۰۵۰: سیاهی از دل چون گلخن ما برنمی خیزد
غزل شماره ۳۰۵۱: تلاش نام داری چون نگین تن در سیاهی ده
غزل شماره ۳۰۵۲: به کشت خشمگینان آتش از ابر بلا ریزد
غزل شماره ۳۰۵۳: ترا از ساده لوحی هر که گل در پیرهن ریزد
غزل شماره ۳۰۵۴: گل اندامی که در پیراهن من خار می ریزد
غزل شماره ۳۰۵۵: به مستی بیطلب بوس از دهان یار میریزد
غزل شماره ۳۰۵۶: مسلسل حرف از آن مژگان خوش تقریر میریزد
غزل شماره ۳۰۵۷: کجا خون مرا آن ساقی طناز می ریزد؟
غزل شماره ۳۰۵۸: غمی هر دم به دل از سینه صد چاک می ریزد
غزل شماره ۳۰۵۹: زیاد آن ستمگر از رخ من رنگ می ریزد
غزل شماره ۳۰۶۰: اگر در دام او اشکی دل دیوانه می ریزد
غزل شماره ۳۰۶۱: به دلهای فگار آن لعل روشن گوهر آویزد
غزل شماره ۳۰۶۲: هلال عید از گردون زنگاری هویدا شد
غزل شماره ۳۰۶۳: زپیری حرص دنیا نفس طامع را دو بالا شد
غزل شماره ۳۰۶۴: فروغ حسن یار از چهره گلزار پیدا شد
غزل شماره ۳۰۶۵: زروی لاله رنگت آب رونق از چمنها شد
غزل شماره ۳۰۶۶: اگر ناقص به روشن گوهری واصل تواند شد
غزل شماره ۳۰۶۷: حجاب آسمان کی مانع ما می تواند شد؟
غزل شماره ۳۰۶۸: که ساکن در دل ویرانه ما می تواند شد؟
غزل شماره ۳۰۶۹: ز اکسیر قناعت خاک شکر می تواند شد
غزل شماره ۳۰۷۰: که با قد دو تا از مرگ غافل می تواند شد؟
غزل شماره ۳۰۷۱: چنین گر آتشین از باده آن رخسار خواهد شد
غزل شماره ۳۰۷۲: به این عنوان اگر روی تو آتشناک خواهد شد
غزل شماره ۳۰۷۳: گل از نشو و نماگر این چنین برجسته خواهد شد
غزل شماره ۳۰۷۴: نصیب از نعمت بسیار دیگرگون نخواهد شد
غزل شماره ۳۰۷۵: زنور عارضش هر ذره ای خورشید منظر شد
غزل شماره ۳۰۷۶: به دل باشد گران چشمی که بی اشک دمادم شد
غزل شماره ۳۰۷۷: نگار نوخطی رام نگاه صید بندم شد
غزل شماره ۳۰۷۸: رگ جانها به هم پیوسته شد زلف پریشان شد
غزل شماره ۳۰۷۹: ز خط رویش چراغ دیده شب زنده داران شد
غزل شماره ۳۰۸۰: دل تاریک من روشن زفیض صبحگاهی شد
غزل شماره ۳۰۸۱: زدل طرفی نبستی در جهان گل چه خواهی شد؟
غزل شماره ۳۰۸۲: بهار نوجوانی رفت، کی دیوانه خواهی شد؟
غزل شماره ۳۰۸۳: اگر از خال لب مهر دهان من نخواهی شد
غزل شماره ۳۰۸۴: گریبان چاکی عشاق از ذوق فنا باشد
غزل شماره ۳۰۸۵: بهشت و دوزخ ما هجر و وصل آن پسر باشد
غزل شماره ۳۰۸۶: غرور نوخطان افزون زخوبان دگر باشد
غزل شماره ۳۰۸۷: به مقدار تمنا داغ در دل جلوه گر باشد
غزل شماره ۳۰۸۸: دل آزاد طبعان فارغ از قید هوس باشد
غزل شماره ۳۰۸۹: لب نو خط جانان دور باش بوالهوس باشد
غزل شماره ۳۰۹۰: مرا پیغام لطفی از زبان خامه بس باشد
غزل شماره ۳۰۹۱: اگر جان دربهای می دهی بر می ستم باشد
غزل شماره ۳۰۹۲: دمی کز روی آگاهی بود تیغ دودم باشد
غزل شماره ۳۰۹۳: خوشا دردی که از چشم بداندیشان نهان باشد
غزل شماره ۳۰۹۴: مرا دوری به جای خویش با آن سیمتن باشد
غزل شماره ۳۰۹۵: چه امید برومندی مرا زان سیمتن باشد؟
غزل شماره ۳۰۹۶: اگر فتح جگرداران به تیغ افراختن باشد
غزل شماره ۳۰۹۷: دمی چون صبح می خواهم درین عالم ز من باشد
غزل شماره ۳۰۹۸: کیم من تا سلیمان میهمان خوان من باشد؟
غزل شماره ۳۰۹۹: در آغاز محبت خاطر عاشق غمین باشد
غزل شماره ۳۱۰۰: ز ابروی تو دل گردد زره، گر آهنین باشد
غزل شماره ۳۱۰۱: به خاک و خون کشیدی ز انتظارم، این چنین باشد!
غزل شماره ۳۱۰۲: خوشا رندی که در میخانه اش آن آبرو باشد
غزل شماره ۳۱۰۳: من ناکس کیم تا در سرشتم آرزو باشد؟
غزل شماره ۳۱۰۴: نهان در ابر دایم آفتاب زندگی باشد
غزل شماره ۳۱۰۵: ز فرمان قضا گردنکشی دیوانگی باشد
غزل شماره ۳۱۰۶: به مستی از ته دل آدمی خشنود می باشد
غزل شماره ۳۱۰۷: دو شب از ماه نو سالی به عید امید می باشد
غزل شماره ۳۱۰۸: نگاه نرگس نیلوفری خونخوار می باشد
غزل شماره ۳۱۰۹: پرستاری دل افگار را دشوار می باشد
غزل شماره ۳۱۱۰: طلبکار خدا را درد دل بسیار می باشد
غزل شماره ۳۱۱۱: تو پنداری دل خوش در جهان بسیار می باشد
غزل شماره ۳۱۱۲: حضور قلب کی در سینه پرشور می باشد؟
غزل شماره ۳۱۱۳: گل بی خار را شبنم زچشم شور می باشد
غزل شماره ۳۱۱۴: بهار زندگانی با خزان همدوش می باشد
غزل شماره ۳۱۱۵: دل بیآرزو آسوده از تشویش میباشد
غزل شماره ۳۱۱۶: صفا دارد جهان تا دل زکلفت پاک می باشد
غزل شماره ۳۱۱۷: گرفتاری به قدر رشته آمال می باشد
غزل شماره ۳۱۱۸: زسالک شکوه پردازی نه شرط راه می باشد
غزل شماره ۳۱۱۹: زدوری بیش وصل دلبران جانکاه می باشد
غزل شماره ۳۱۲۰: خرابیهای ظاهر حافظ دیوانه می باشد
غزل شماره ۳۱۲۱: دل یکرنگ در غمخانه دنیا نمیباشد
غزل شماره ۳۱۲۲: بهشتی بی دماغان را به از خلوت نمی باشد
غزل شماره ۳۱۲۳: دل پر آرزو خالی زشور و شر نمی باشد
غزل شماره ۳۱۲۴: شراب بیخودی در شیشه و ساغر نمی باشد
غزل شماره ۳۱۲۵: اثر آه و فغان را در دل خرم نمی باشد
غزل شماره ۳۱۲۶: گلستان ارم جز عارض جانان نمی باشد
غزل شماره ۳۱۲۷: نظرگاهی مرا غیر از دل روشن نمی باشد
غزل شماره ۳۱۲۸: حصاری آدمی را به ز همواری نمیباشد
غزل شماره ۳۱۲۹: سخن را از خموشی پرده بر رو گر دهن پوشد
غزل شماره ۳۱۳۰: دل ظالم از آب چشم مظلومان نیندیشد
غزل شماره ۳۱۳۱: زجوش مغز مستان را به سردستار می رقصد
غزل شماره ۳۱۳۲: سبک مغزی کز اسباب جهان بر خویش می بالد
غزل شماره ۳۱۳۳: خط شبرنگ از ان لعل لب گلرنگ می بالد
غزل شماره ۳۱۳۴: نسیم مصر با صد کاروان یوسف لقا آمد
غزل شماره ۳۱۳۵: به ناز افراختی قامت فلکها در سجود آمد
غزل شماره ۳۱۳۶: نماند بر زمین هر کس به طینت خاکسار آمد
غزل شماره ۳۱۳۷: بده ساقی می گلگون که ایام بهار آمد
غزل شماره ۳۱۳۸: در و دیوار در وجد از نسیم نوبهار آمد
غزل شماره ۳۱۳۹: زمین و آسمان از ناله من در خروش آمد
غزل شماره ۳۱۴۰: شدم آسوده تا از دیده اشک لاله رنگ آمد
غزل شماره ۳۱۴۱: زدلسوزان مرا بر سر همین داغ جنون آمد
غزل شماره ۳۱۴۲: خرد از سر زجوش شعله سودا برون آمد
غزل شماره ۳۱۴۳: به عنوانی از ان لب خط جان پرور برون آمد
غزل شماره ۳۱۴۴: به دور خط زشرم آن لعل جان پرور برون آمد
غزل شماره ۳۱۴۵: به طوف خاک من گر آن سراپا ناز می آمد
غزل شماره ۳۱۴۶: چنین ساقی اگر دور شراب ناب گرداند
غزل شماره ۳۱۴۷: نه آن مرغم که گرد عالمم پرواز گرداند
غزل شماره ۳۱۴۸: دل شیرین نمی گردد به سیل از جای خود، ورنه
غزل شماره ۳۱۴۹: نه هر پیمانه ای از حال خود ما را بگرداند
غزل شماره ۳۱۵۰: زخود بیگانگی را آشنایی عشق می داند
غزل شماره ۳۱۵۱: زمین را وحشی رم کرده یک کف خاک می داند
غزل شماره ۳۱۵۲: کجا داغ جنون را قدر هر فرزانه میداند؟
غزل شماره ۳۱۵۳: ز بیپروایی آن بیدرد قدر ما نمیداند
غزل شماره ۳۱۵۴: چه شد قدر مرا گر چرخ دونپرور نمیداند؟
غزل شماره ۳۱۵۵: بهار عارض او را به سامان کس نمی داند
غزل شماره ۳۱۵۶: چه شد گر خصم بداختر بهای من نمی داند؟
غزل شماره ۳۱۵۷: دل دیوانه من دوست از دشمن نمیداند
غزل شماره ۳۱۵۸: زنقش آرزو دل پاک گردیدن نمی داند
غزل شماره ۳۱۵۹: زگرمی خون من جوهر به تیغ او بسوزاند
غزل شماره ۳۱۶۰: اگر ته جرعه خود یار بر خاک من افشاند
غزل شماره ۳۱۶۱: که در عیش و طرب پیوسته در دار فنا ماند؟
غزل شماره ۳۱۶۲: نگردد زهر سبز آنجا که تریاق از زمین روید
غزل شماره ۳۱۶۳: ز اسباب جهان حسرت به دنیادار میماند
غزل شماره ۳۱۶۴: زخون خوردن اثرهای نمایان باز می ماند
غزل شماره ۳۱۶۵: نصیب خویش هر کس یافت در دنیا نمی ماند
غزل شماره ۳۱۶۶: دل از غش صاف چون گردید در دنیا نمی ماند
غزل شماره ۳۱۶۷: زدوزخ گرمی هنگامه صحبت نمی ماند
غزل شماره ۳۱۶۸: ز دل در سینه غیر از آه غمپرور نمیماند
غزل شماره ۳۱۶۹: سخن پوشیده در لعل لب جانان نمیماند
غزل شماره ۳۱۷۰: به دل مژگان آن ناآشنا پنهان نمی ماند
غزل شماره ۳۱۷۱: دهان تنگ آن شیرین پسر پنهان نمی ماند
غزل شماره ۳۱۷۲: سر شوریده را فکر سرانجامی نمی ماند
غزل شماره ۳۱۷۳: زآتش گل به اعجاز رخ نیکو برویاند
غزل شماره ۳۱۷۴: حباب و موج را هر کس که از دریا جدا بیند
غزل شماره ۳۱۷۵: رخ بهبود کار خویش آن غافل چسان بیند؟
غزل شماره ۳۱۷۶: همین سرگشتگی چشم حریص از مال می بیند
غزل شماره ۳۱۷۷: کسی کز عقل وحشی شد چون مجنون بد نمی بیند
غزل شماره ۳۱۷۸: زحیرت عاشق از نظاره اغیار گل چیند
غزل شماره ۳۱۷۹: زسنگ کودکان از پا دل دیوانه ننشیند
غزل شماره ۳۱۸۰: زخون دل شراب، از پاره دل کن کباب خود
غزل شماره ۳۱۸۱: تو از نام بلند ای نوجوان بردار کام خود
غزل شماره ۳۱۸۲: کسی تا کی خورد چون شمع رزق از استخوان خود؟
غزل شماره ۳۱۸۳: به بی برگی قناعت می کنم تا نوبهار آید
غزل شماره ۳۱۸۴: به همت کشتی تن را شکستم تا چه پیش آید
غزل شماره ۳۱۸۵: نه چندان است شوق من که از دل بر زبان آید
غزل شماره ۳۱۸۶: کجا از هر مقلد کار ارباب بیان آید؟
غزل شماره ۳۱۸۷: به مهر و مه کجا از مغز ما سودا برون آید؟
غزل شماره ۳۱۸۸: کجا آسان زقید جسم پای دل برون آید؟
غزل شماره ۳۱۸۹: به امید چه از تن غافلان را جان برون آید؟
غزل شماره ۳۱۹۰: زقید جسم جانهای عزیز آسان برون آید
غزل شماره ۳۱۹۱: اگر طوفان زچشم خونفشان من برون آید
غزل شماره ۳۱۹۲: گر از نظاره خورشید در چشم آب میآید
غزل شماره ۳۱۹۳: مرا از غفلت خود بر سر این بیداد میآید
غزل شماره ۳۱۹۴: به گوشم ناله اغیار دردآلود می آید
غزل شماره ۳۱۹۵: غم عالم به دل از دیده خونبار میآید
غزل شماره ۳۱۹۶: دل از مژگان خوابآلود در زنهار میآید
غزل شماره ۳۱۹۷: درین صحرا که یارب از پی نخجیر میآید؟
غزل شماره ۳۱۹۸: به قتل من چنان بیتاب آن شمشیر میآید
غزل شماره ۳۱۹۹: به آیین تمام از خم شراب صاف میآید
غزل شماره ۳۲۰۰: شود پاک از گنه هر کس به کوی عشق می آید
غزل شماره ۳۲۰۱: که بر بالین من با قامت چالاک می آید؟
غزل شماره ۳۲۰۲: به آسانی به روی زرد ما کی رنگ می آید؟
غزل شماره ۳۲۰۳: نفس از سینه ام از بس به خون آغشته می آید
غزل شماره ۳۲۰۴: از ان گلشن دل گستاخ من گل چیده می آید
غزل شماره ۳۲۰۵: اگر درد مرا زان بیمروت چاره میآید
غزل شماره ۳۲۰۶: بغیر از دل مصاف عشق دیگر از که می آید؟
غزل شماره ۳۲۰۷: کدامین آتشینسیما به این ویرانه میآید؟
غزل شماره ۳۲۰۸: گران گشتم به چشمش بس که رفتم بیطلب سویش
غزل شماره ۳۲۰۹: نه بیدردی است گر اشکم به چشم تر نمیآید
غزل شماره ۳۲۱۰: ز آهم نم به چشم چرخ بداختر نمیآید
غزل شماره ۳۲۱۱: ز مغز من به صهبا خشکی غم برنمی آید
غزل شماره ۳۲۱۲: مصفا تا نمیگردد، ز تن جان برنمیآید
غزل شماره ۳۲۱۳: خیال او به تدبیر از دل من برنمیآید
غزل شماره ۳۲۱۴: زدل کاری که آید از لب خندان نمی آید
غزل شماره ۳۲۱۵: ز انجم نور مه در دیده روزن نمیآید
غزل شماره ۳۲۱۶: به کار سینهصافان دیده روشن نمیآید
غزل شماره ۳۲۱۷: زمن راز دل صدچاک پوشیدن نمی آید
غزل شماره ۳۲۱۸: به خاطر هیچگه آن قامت موزون نمی آید
غزل شماره ۳۲۱۹: زدست خواجه از ابرام زر بیرون نمی آید
غزل شماره ۳۲۲۰: تمنا از دل اهل هوس بیرون نمیآید
غزل شماره ۳۲۲۱: تمنا از دل اهل هوس بیرون نمی آید
غزل شماره ۳۲۲۲: نبیند زیر پای خویش، رعنا این چنین باید
غزل شماره ۳۲۲۳: زدل رم می کند، چشم بلاجو این چنین باید
غزل شماره ۳۲۲۴: نوا پیوسته در بزم شراب ناب می باید
غزل شماره ۳۲۲۵: ز سوز عشق داغی بر دل افگار میباید
غزل شماره ۳۲۲۶: نکویان را عتاب و لطف با هم یار میباید
غزل شماره ۳۲۲۷: قبول عشق سرکش را دل دیوانه می باید
غزل شماره ۳۲۲۸: مدام از عشق جوشی در دل بی کینه می باید
غزل شماره ۳۲۲۹: مگر زلف سبکسیر تو از جولان بیاساید
غزل شماره ۳۲۳۰: دل عاشق کجا از ساغر سرشار بگشاید؟
غزل شماره ۳۲۳۱: دل عاشق کی از هر نسخه وصف الحال بگشاید؟
غزل شماره ۳۲۳۲: به هر نامحرمی عاشق لب اظهار نگشاید
غزل شماره ۳۲۳۳: گره تا کی ز ابروی سخن پرداز نگشاید؟
غزل شماره ۳۲۳۴: حواس کم خرد را نفس جاهل کار فرماید
غزل شماره ۳۲۳۵: مقام بوسه لب زان عارض سیراب می جوید
غزل شماره ۳۲۳۶: به می آن کس که کلفت از دل پرشور من شوید
غزل شماره ۳۲۳۷: غبار کلفت از دل ساغر سرشار می شوید
غزل شماره ۳۲۳۸: زدل زنگ کدورت چشم خونپالا نمی شوید
غزل شماره ۳۲۳۹: صدف گرد یتیمی از رخ گوهر نمی شوید
غزل شماره ۳۲۴۰: که حال دردمندان پیش چشم یار می گوید؟
غزل شماره ۳۲۴۱: دل سودازده در طره دلدار افتاد
غزل شماره ۳۲۴۲: هرکه را چشم بر آن طاق دو ابرو افتاد
غزل شماره ۳۲۴۳: عشق تا هست عنان را به هوس نتوان داد
غزل شماره ۳۲۴۴: آن که از عمر سبکسیر وفا می طلبد
غزل شماره ۳۲۴۵: هرکه از گریه بیدرد اثر می طلبد
غزل شماره ۳۲۴۶: قطره بیجگری کز نظر ما افتد
غزل شماره ۳۲۴۷: نوبت عقده گشایی چو به ما می افتد
غزل شماره ۳۲۴۸: دل ارباب تنعم ز نوا می افتد
غزل شماره ۳۲۴۹: هرکجا پرتو جانانه ما می افتد
غزل شماره ۳۲۵۰: کور باد آن که ز روی تو نظر میپیچد
غزل شماره ۳۲۵۱: یوسفی نیست دل خوش که هویدا گردد
غزل شماره ۳۲۵۲: زهر، تریاق به اکسیر مدارا گردد
غزل شماره ۳۲۵۳: نفس از توبه صادق دم عیسی گردد
غزل شماره ۳۲۵۴: جوهر می ز رگ ابر مثنی گردد
غزل شماره ۳۲۵۵: پنبه گوشم اگر پنبه مینا گردد
غزل شماره ۳۲۵۶: آب خوب است لب خشکی ازو تر گردد
غزل شماره ۳۲۵۷: سخن عشق محال است مکرر گردد
غزل شماره ۳۲۵۸: حسن در هر نگهی عالم دیگر گردد
غزل شماره ۳۲۵۹: هرکه باریک شد از فکر، سخنور گردد
غزل شماره ۳۲۶۰: نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
غزل شماره ۳۲۶۱: چه بهشتی است که یارم ز سفر برگردد
غزل شماره ۳۲۶۲: که گمان داشت ز خط حسن تو زایل گردد؟
غزل شماره ۳۲۶۳: که گمان داشت ز خط حسن تو زایل گردد؟
غزل شماره ۳۲۶۴: در واکرده، در بسته ز دربان گردد
غزل شماره ۳۲۶۵: خواب هرکس ز خیال تو پریشان گردد
غزل شماره ۳۲۶۶: دل ما کی تهی از درد به افغان گردد؟
غزل شماره ۳۲۶۷: چشم شوخ تو چو بر همزن مژگان گردد
غزل شماره ۳۲۶۸: نخل قد تو به باغی که خرامان گردد
غزل شماره ۳۲۶۹: سر شوریده ز تسلیم به سامان گردد
غزل شماره ۳۲۷۰: نفس سرکش چه خیال است به فرمان گردد؟
غزل شماره ۳۲۷۱: چون ز می صفحه رخسار تو گلگون گردد
غزل شماره ۳۲۷۲: گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد
غزل شماره ۳۲۷۳: گر چنین خون دل ازان طره مشکین گردد
غزل شماره ۳۲۷۴: منحرف از نگه آن قبله ابرو گردد
غزل شماره ۳۲۷۵: از نظر بازی من چشم سخنگو گردد
غزل شماره ۳۲۷۶: وقت ارباب دل آشفته به مویی گردد
غزل شماره ۳۲۷۷: عقده چون وقت رسد عقدهگشا میگردد
غزل شماره ۳۲۷۸: هرکه تسلیم به فرمان قضا میگردد
غزل شماره ۳۲۷۹: دولت حسن ز خط زیر و زبر میگردد
غزل شماره ۳۲۸۰: دل هرکس که مقید به هوس می گردد
غزل شماره ۳۲۸۱: سر ارباب جدل خرج زبان میگردد
غزل شماره ۳۲۸۲: راست آزرده کی از زخم زبان میگردد؟
غزل شماره ۳۲۸۳: دیدنت باعث سرسبزی جان میگردد
غزل شماره ۳۲۸۴: آدمی پیر چو شد حرص جوان میگردد
غزل شماره ۳۲۸۵: اشک دریادل ما گرد جهان میگردد
غزل شماره ۳۲۸۶: صبر در عشق ز دلها سفری می گردد
غزل شماره ۳۲۸۷: کوه در بادیه شوق کمر میبندد
غزل شماره ۳۲۸۸: غنچه باغ حیا سر به گریبان خندد
غزل شماره ۳۲۸۹: دل سنگین ترا هر که به انصاف آرد
غزل شماره ۳۲۹۰: کلفت از سینه می ناب برون می آرد
غزل شماره ۳۲۹۱: تیغ سیراب تو فیض دم عیسی دارد
غزل شماره ۳۲۹۲: چهره ات رنگ ز گلدسته مینا دارد
غزل شماره ۳۲۹۳: دل آسوده طمع هر که ز دنیا دارد
غزل شماره ۳۲۹۴: می در آن لعل گهربار تماشا دارد
غزل شماره ۳۲۹۵: عاشق از طعنه اغیار چه پروا دارد؟
غزل شماره ۳۲۹۶: از ترشرویی ما خاک چه پروا دارد؟
غزل شماره ۳۲۹۷: آه عشاق سیهروز اثرها دارد
غزل شماره ۳۲۹۸: چشم پرکار تو در پرده بیانها دارد
غزل شماره ۳۲۹۹: مرهم زخم مرا شور محبت دارد
غزل شماره ۳۳۰۰: سالک از منزل نزدیک شکایت دارد
غزل شماره ۳۳۰۱: شوق من سرکشی از زلف معنبر دارد
غزل شماره ۳۳۰۲: سخنی کز دل بیتاب بود پردارد
غزل شماره ۳۳۰۳: عشق صد لخت جگر بر مژه تر دارد
غزل شماره ۳۳۰۴: می کجا مهر حجاب از لب ما بردارد؟
غزل شماره ۳۳۰۵: حسن در خانه زین جلوه دیگر دارد
غزل شماره ۳۳۰۶: رهرو عشق کی اندیشه منزل دارد؟
غزل شماره ۳۳۰۷: خصم را عقل مقید به تحمل دارد
غزل شماره ۳۳۰۸: در خور مزد فلک کار به آدم دارد
غزل شماره ۳۳۰۹: بحر هر چند به بر همچو حبابم دارد
غزل شماره ۳۳۱۰: دل عاشق چه غم از شورش دوران دارد؟
غزل شماره ۳۳۱۱: رهرو عشق چه پروای مغیلان دارد؟
غزل شماره ۳۳۱۲: تشنگان حال جگر سوختگان می دانند
غزل شماره ۳۳۱۳: سالک امید نجات از دل روشن دارد
غزل شماره ۳۳۱۴: از بتان شسته عذاری که حجابی دارد
غزل شماره ۳۳۱۵: لب لعل تو اگر جام شرابی دارد
غزل شماره ۳۳۱۶: هر که چون زانوی خود آینه داری دارد
غزل شماره ۳۳۱۷: هر که رخساره آیینه گدازی دارد
غزل شماره ۳۳۱۸: حسن نو خط تو سرمایه نازی دارد
غزل شماره ۳۳۱۹: گوشه گیری که لب نان حلالی دارد
غزل شماره ۳۳۲۰: هر کف خاک ز احسان تو جانی دارد
غزل شماره ۳۳۲۱: نرگس از دور به آن چشم نگاهی دارد
غزل شماره ۳۳۲۲: ذرهام چشم به خورشید لقایی دارد
غزل شماره ۳۳۲۳: جام می چهره اندیشه نمایی دارد
غزل شماره ۳۳۲۴: دل آگاه ز تن فکر رهایی دارد
غزل شماره ۳۳۲۵: پاس اندوه دل تنگ نگه می دارد
غزل شماره ۳۳۲۶: نه همین فکر مرا روز به من نگذارد
غزل شماره ۳۳۲۷: دل و دین و خرد و هوش مرا صهبا برد
غزل شماره ۳۳۲۸: سرو را شیوه رفتار تو از جا ببرد
غزل شماره ۳۳۲۹: دل محال است ز ما عشوه دنیا ببرد
غزل شماره ۳۳۳۰: هر که آیینه به روشنگر ساغر ببرد
غزل شماره ۳۳۳۱: صائب این بار به صد دست نگه خواهم داشت
غزل شماره ۳۳۳۲: هر که چون غنچه سر خود به گریبان نبرد
غزل شماره ۳۳۳۳: جان کس از دیدن آن سیب زنخدان نبرد
غزل شماره ۳۳۳۴: از سری جوی سعادت که ز دولت گذرد
غزل شماره ۳۳۳۵: زخم عشاق محال است ز خنجر گذرد
غزل شماره ۳۳۳۶: چه عجب تیر خدنگ تو گر از دل گذرد؟
غزل شماره ۳۳۳۷: هر کجا قصه آن طره و کاکل گذرد
غزل شماره ۳۳۳۸: کلفت از مردم آزاده شتابان گذرد
غزل شماره ۳۳۳۹: روز و شب بر من مهجور به تلخی گذرد
غزل شماره ۳۳۴۰: پای بر چرخ نهد هرکه ز سر میگذرد
غزل شماره ۳۳۴۱: روزگار طرب و نوبت غم می گذرد
غزل شماره ۳۳۴۲: از میان تیغ برآور که زمان میگذرد
غزل شماره ۳۳۴۳: کعبه از کوی تو لبیکزنان میگذرد
غزل شماره ۳۳۴۴: غنچه راز مرا آه به ناخن وا کرد
غزل شماره ۳۳۴۵: دولت از دیده بیدار طلب باید کرد
غزل شماره ۳۳۴۶: خویش را پیشتر از مرگ خبر باید کرد
غزل شماره ۳۳۴۷: ای دل از دشمن خاموش حذر باید کرد
غزل شماره ۳۳۴۸: نوبهارست سرانجام زری باید کرد
غزل شماره ۳۳۴۹: دل چون آینه را تار نمی باید کرد
غزل شماره ۳۳۵۰: روی آیینه دل تار نمی باید کرد
غزل شماره ۳۳۵۱: خنده چون کبک به آواز نمی باید کرد
غزل شماره ۳۳۵۲: رو نهان از دل بی کینه نمی باید کرد
غزل شماره ۳۳۵۳: رخنه هایی که مرا در جگر آن مژگان کرد
غزل شماره ۳۳۵۴: حسن روزی که صف آرایی آن مژگان کرد
غزل شماره ۳۳۵۵: از تپش منع دل بی سر و پا نتوان کرد
غزل شماره ۳۳۵۶: قطع امید ازان موی کمر نتوان کرد
غزل شماره ۳۳۵۷: دامن دولت دنیا نتوان سخت گرفت
غزل شماره ۳۳۵۸: دعوی بوسه به آن غنچه دهن نتوان کرد
غزل شماره ۳۳۵۹: تا حیا قطع نظر زان گل رخسار نکرد
غزل شماره ۳۳۶۰: برق را در نظر آور به خس و خار چه کرد
غزل شماره ۳۳۶۱: سیل را در نظر آور که به ویرانه چه کرد
غزل شماره ۳۳۶۲: سیر حسن خود اگر در دل ما خواهی کرد
غزل شماره ۳۳۶۳: آن که منع من مخمور ز صهبا میکرد
غزل شماره ۳۳۶۴: از دو عالم دل اگر رو به سویدا میکرد
غزل شماره ۳۳۶۵: بیتو گر شاخ گلی دیده تماشا میکرد
غزل شماره ۳۳۶۶: حسن آن روز که آیینه مصفا میکرد
غزل شماره ۳۳۶۷: در چمن جلوهگر آن قامت رعنا میکرد
غزل شماره ۳۳۶۸: خضر اگر چاشنی تیغ شهادت می کرد
غزل شماره ۳۳۶۹: از خموشی دل روشن گهران آب خورد
غزل شماره ۳۳۷۰: چند دل خون خود از دوری احباب خورد؟
غزل شماره ۳۳۷۱: اوست عاقل که درین غمکده صهبا نخورد
غزل شماره ۳۳۷۲: جان ما تاب زهر زلف پریشان نخورد
غزل شماره ۳۳۷۳: شعله شوق اگر در دل خارا گیرد
غزل شماره ۳۳۷۴: زاهد خشک ز میخانه چه لذت گیرد؟
غزل شماره ۳۳۷۵: هر که در وقت جوانی ره طاعت گیرد
غزل شماره ۳۳۷۶: اگر آن غنچه دهن مهر ز لب برگیرد
غزل شماره ۳۳۷۷: چه تمتع ز لبش دیده حیران گیرد؟
غزل شماره ۳۳۷۸: کیست دست من آزاده ز یاران گیرد؟
غزل شماره ۳۳۷۹: تا دلی از کف ارباب وفا می گیرد
غزل شماره ۳۳۸۰: شد فنا هر که سر از تیغ شهادت وا زد
غزل شماره ۳۳۸۱: قدم از صدق درین مرحله می باید زد
غزل شماره ۳۳۸۲: عشق اول به دل سوخته آدم زد
غزل شماره ۳۳۸۳: قطره آن کس که پی آب به ظلمت می زد
غزل شماره ۳۳۸۴: هرکه در دامن ارباب نظر دست نزد
غزل شماره ۳۳۸۵: آن کسی چشم و چراغ است نظر بازان را
غزل شماره ۳۳۸۶: نیست ممکن دل آشفته به سر پردازد
غزل شماره ۳۳۸۷: عاشق محو به دلدار نمی پردازد
غزل شماره ۳۳۸۸: گوهر عکس لبش گر به شراب اندازد
غزل شماره ۳۳۸۹: باد اگر پرده ز رخساره یار اندازد
غزل شماره ۳۳۹۰: بر ز نخدان تو هرکس که نگاه اندازد
غزل شماره ۳۳۹۱: اشک را دیده من گوهر غلطان سازد
غزل شماره ۳۳۹۲: زهر را صبر جوانمرد شکر می سازد
غزل شماره ۳۳۹۳: صبر را زمزمه من سفری می سازد
غزل شماره ۳۳۹۴: سینه را تیره هوا و هوسی می سازد
غزل شماره ۳۳۹۵: چه میان است که دایم چو دل من لرزد
غزل شماره ۳۳۹۶: پیر بر زندگی افزون ز جوان می لرزد
غزل شماره ۳۳۹۷: در حریمی که گل روی ایاغ افروزد
غزل شماره ۳۳۹۸: عشق در سینه خس و خار تمنا سوزد
غزل شماره ۳۳۹۹: اشک گرمم جگر وادی محشر سوزد
غزل شماره ۳۴۰۰: پایم از گرمی رفتار چنان میسوزد
غزل شماره ۳۴۰۱: هر که زشت است همان زشت به عقبی خیزد
غزل شماره ۳۴۰۲: دل اگر از سر اخلاص ز جا برخیزد
غزل شماره ۳۴۰۳: چون خط از چهره آن ماه لقا برخیزد
غزل شماره ۳۴۰۴: در گنه اشک ندامت ز جگر برخیزد
غزل شماره ۳۴۰۵: منعم از خواب عدم تیره روان برخیزد
غزل شماره ۳۴۰۶: نه ز می خوردن ما شور و شری برخیزد
غزل شماره ۳۴۰۷: می توان گرد خط از آینه حسن زدود
غزل شماره ۳۴۰۸: گریه ابری است که از دامن دل می خیزد
غزل شماره ۳۴۰۹: زنگ غفلت ز دل من نگران می خیزد
غزل شماره ۳۴۱۰: من که دارم که گلم بر سر بالین ریزد؟
غزل شماره ۳۴۱۱: عشق در پای گلی رنگ وفا میریزد
غزل شماره ۳۴۱۲: زین سعادت که ز بال و پر ما میریزد
غزل شماره ۳۴۱۳: صبر هرچند به دل رنگ حضر میریزد
غزل شماره ۳۴۱۴: محو دیدار تو راحت ز الم نشناسد
غزل شماره ۳۴۱۵: چه خیال است به تیغش دل بیتاب رسد؟
غزل شماره ۳۴۱۶: تا کیم نوحه به گوش از دل ناشاد رسد؟
غزل شماره ۳۴۱۷: کوهکن کیست به گرد من شیدا برسد؟
غزل شماره ۳۴۱۸: جذبه شوق اگر از جانب کنعان نرسد
غزل شماره ۳۴۱۹: دل به مطلب اگر از راه تپیدن نرسد
غزل شماره ۳۴۲۰: چشم عاشق پی جانان به پریدن نرسد
غزل شماره ۳۴۲۱: بی تب و تاب به مخمور شرابی نرسد
غزل شماره ۳۴۲۲: دل تهی ناشده از خویش به جایی نرسد
غزل شماره ۳۴۲۳: پیش مژگان درازت که هدف خواهد شد؟
غزل شماره ۳۴۲۴: خط شبرنگ ز روی تو عیان خواهد شد
غزل شماره ۳۴۲۵: خارج از پرده آهنگ نمی باید شد
غزل شماره ۳۴۲۶: هر که ایام خط از سیمبران غافل شد
غزل شماره ۳۴۲۷: جگر پاره اگر مایده خوانم شد
غزل شماره ۳۴۲۸: لوح محفوظ شد آن دیده که حیران تو شد
غزل شماره ۳۴۲۹: بیت معمور شد آن خانه که ویران تو شد
غزل شماره ۳۴۳۰: اگر آن غمزه خونریز مصور میشد
غزل شماره ۳۴۳۱: پیر گردیدی و کشت املت زرد نشد
غزل شماره ۳۴۳۲: صاف با ما دل آن شعله بیباک نشد
غزل شماره ۳۴۳۳: عاشقان را چه غم از سلسله پا باشد؟
غزل شماره ۳۴۳۴: چند جان سختی ما سنگ ره ما باشد؟
غزل شماره ۳۴۳۵: ساقی بزم اگر آن دلبر رعنا باشد
غزل شماره ۳۴۳۶: شمع با مضطرب از دست حمایت باشد
غزل شماره ۳۴۳۷: قبله زن صفتان آینه زر باشد
غزل شماره ۳۴۳۸: چشم ناقص گهران بر زر و زیور باشد
غزل شماره ۳۴۳۹: پادشاهی نه به سیم و زر و گوهر باشد
غزل شماره ۳۴۴۰: دایم از فکر سفر پیر مشوش باشد
غزل شماره ۳۴۴۱: من و راهی که ز سر سنگ نشانش باشد
غزل شماره ۳۴۴۲: نیست در دست مرا غیر دعا، خوش باشد
غزل شماره ۳۴۴۳: دل ازان دورتر افتاده که واصل باشد
غزل شماره ۳۴۴۴: گر صفای حرم کعبه ز زمزم باشد
غزل شماره ۳۴۴۵: نقد روشن گهران در گره غم باشد
غزل شماره ۳۴۴۶: نقد جان را لب خاموش نگهبان باشد
غزل شماره ۳۴۴۷: نمک صبح در آن است که خندان باشد
غزل شماره ۳۴۴۸: اهل دل اوست که در وسعت خلق افزاید
غزل شماره ۳۴۴۹: آسمان ساغری از محفل مردان باشد
غزل شماره ۳۴۵۰: آتش قافله ما دل روشن باشد
غزل شماره ۳۴۵۱: بیخودی بال و پر روح گشودن باشد
غزل شماره ۳۴۵۲: زردی روی من از باده کشیدن باشد
غزل شماره ۳۴۵۳: داغ هر لاله که بر سینه هامون باشد
غزل شماره ۳۴۵۴: چشم بیدار چراغ سر بالین باشد
غزل شماره ۳۴۵۵: هرکه را چشم بر آن گوشه ابرو باشد
غزل شماره ۳۴۵۶: نیستم گل که مرا برگ نثاری باشد
غزل شماره ۳۴۵۷: گرچه آن سرو روان در همه جا می باشد
غزل شماره ۳۴۵۸: کی دل سالک سرگشته بجا می باشد؟
غزل شماره ۳۴۵۹: ظاهر و باطن مردان به صفا می باشد
غزل شماره ۳۴۶۰: پیچ و خم لازمه رشته جان می باشد
غزل شماره ۳۴۶۱: دیده زنده دلان اشک فشان می باشد
غزل شماره ۳۴۶۲: شکوه اهل دل از خلق نهان می باشد
غزل شماره ۳۴۶۳: دل سودازدگان گوشه نشین می باشد
غزل شماره ۳۴۶۴: دل پیران کهنسال غمین می باشد
غزل شماره ۳۴۶۵: چهره زرد، مرا ساغر زر می بخشد
غزل شماره ۳۴۶۶: جذبه ای کو که مرا جانب دلدار کشد؟
غزل شماره ۳۴۶۷: دل چسان دست ازان طره طرار کشد؟
غزل شماره ۳۴۶۸: چند چون طفل ز انگشت کسی شیر کشد؟
غزل شماره ۳۴۶۹: کی ز تن کار دل خسته به آرام کشد؟
غزل شماره ۳۴۷۰: هرکه اینجا ز جگر آه ندامت نکشد
غزل شماره ۳۴۷۱: سر آزاده ما منت افسر نکشد
غزل شماره ۳۴۷۲: عاشقان را دم تسلیم نفس می رقصد
غزل شماره ۳۴۷۳: تا مرا در نظر آن حسن خداداد آمد
غزل شماره ۳۴۷۴: دیگر از پرده برون نغمه طنبور آمد
غزل شماره ۳۴۷۵: از قضا چشم سیاه تو به یادم آمد
غزل شماره ۳۴۷۶: به لبم بی تو چنان تند نفس می آمد
غزل شماره ۳۴۷۷: شوق من قاصد بیدرد کجا می داند؟
غزل شماره ۳۴۷۸: دلش از گریه من رنگ نمی گرداند
غزل شماره ۳۴۷۹: خویش را گر ز خور و خواب توانی گذراند
غزل شماره ۳۴۸۰: نه زر و سیم و نه لعل و نه گهر خواهد ماند
غزل شماره ۳۴۸۱: حسرت عمر، مرا در دل افگار بماند
غزل شماره ۳۴۸۲: چهره ات شمع فروزان شده را می ماند
غزل شماره ۳۴۸۳: نه زر و سیم و نه باغ و نه دکان می ماند
غزل شماره ۳۴۸۴: عارفانی که به تسلیم و رضا ساخته اند
غزل شماره ۳۴۸۵: در لب یار نهان عیش جهان ساخته اند
غزل شماره ۳۴۸۶: عاشقان زان لب شیرین به سخن ساخته اند
غزل شماره ۳۴۸۷: محض حرف است که او را دهنی ساختهاند
غزل شماره ۳۴۸۸: هر گروهی به دلیل دگر آویخته اند
غزل شماره ۳۴۸۹: عارفانی که ازین رشته سری یافته اند
غزل شماره ۳۴۹۰: عاقلانی که ز زنجیر تو سر وا زده اند
غزل شماره ۳۴۹۱: تا به تعظیم نهال تو ز جا برجستند
غزل شماره ۳۴۹۲: دردمندان که به ناخن جگر خود خستند
غزل شماره ۳۴۹۳: بال پرواز خود آن مردم غافل بستند
غزل شماره ۳۴۹۴: کیستند اهل جهان، بی سر و سامانی چند
غزل شماره ۳۴۹۵: ما به ساقی و حریفان به شراب افتادند
غزل شماره ۳۴۹۶: گر به شاهان جهان مسند عزت دادند
غزل شماره ۳۴۹۷: قسمتی در خور هرکس چو ز اول دادند
غزل شماره ۳۴۹۸: با لب تشنه جگر سر به سرابم دادند
غزل شماره ۳۴۹۹: داروی بیهشی از جام صفاتم دادند
غزل شماره ۳۵۰۰: قدرت حرف گرفتند و زبانم دادند
غزل شماره ۳۵۰۱: بی سخن غنچه لبان مست مدامم کردند
غزل شماره ۳۵۰۲: از لب خشک مهیا لب نانم کردند
غزل شماره ۳۵۰۳: غنچه هایی که درین سبز چمن خنده زدند
غزل شماره ۳۵۰۴: سالکانی که قدم در ره جانانه زدند
غزل شماره ۳۵۰۵: نغمه عشق به گوش من دیوانه زدند
غزل شماره ۳۵۰۶: تا تو بی پرده شدی لاله رخان خوار شدند
غزل شماره ۳۵۰۷: اهل معنی به سخن بلبل بستان خودند
غزل شماره ۳۵۰۸: روشنائی که درین دایره صاحب دیدند
غزل شماره ۳۵۰۹: به کمان پشت و به شمشیر دهن بخشیدند
غزل شماره ۳۵۱۰: نه همین اهل خرد آینه اسرارند
غزل شماره ۳۵۱۱: نه غم خار و نه اندیشه خارا دارند
غزل شماره ۳۵۱۲: همه از تاب کمر در خم ایمان دارند
غزل شماره ۳۵۱۳: عشرت روی زمین بی سر و پایان دارند
غزل شماره ۳۵۱۴: شیشه هایی که درستی ز شکستن دارند
غزل شماره ۳۵۱۵: گوشه گیران که ز ایام کناری دارند
غزل شماره ۳۵۱۶: حال من از نظر یار نهان می دارند
غزل شماره ۳۵۱۷: بد درونان که به همواری ظاهر سمرند
غزل شماره ۳۵۱۸: خاک شو تا ز بهارت به گل تر گیرند
غزل شماره ۳۵۱۹: مهر را سوختگان بوته خاری گیرند
غزل شماره ۳۵۲۰: روشنانی که ز خورشید نظر می گیرند
غزل شماره ۳۵۲۱: عاشقانی که به تسلیم و رضا می باشند
غزل شماره ۳۵۲۲: جرم یوسف به چه تقریب عزیزان بخشند؟
غزل شماره ۳۵۲۳: ساده لوحان که می از خم به مدارا نوشند
غزل شماره ۳۵۲۴: غافلان رطل گران را به دو دم می نوشند
غزل شماره ۳۵۲۵: چون نفس زیر فلک دل به هوس راست کند؟
غزل شماره ۳۵۲۶: ساقی از جامی اگر خاطر ما شاد کند
غزل شماره ۳۵۲۷: فتنه را چشم سیه مست تو هشیار کند
غزل شماره ۳۵۲۸: خط شبرنگ چه با آن رخ پرنور کند؟
غزل شماره ۳۵۲۹: چشم خود خواجه اگر سیر به تدبیر کند
غزل شماره ۳۵۳۰: هر دلی را که محبت صدف راز کند
غزل شماره ۳۵۳۱: در صدف چشم محال است گهر باز کند
غزل شماره ۳۵۳۲: آتش خشم به یاقوت مدارا چه کند؟
غزل شماره ۳۵۳۳: داغ با سینه ارباب محبت چه کند؟
غزل شماره ۳۵۳۴: دل نازک به زبان بازی مژگان چه کند؟
غزل شماره ۳۵۳۵: خرمن صبر به این برق عنانان چه کند؟
غزل شماره ۳۵۳۶: سالکان را ز جهان عشق تو بیگانه کند
غزل شماره ۳۵۳۷: رفع دلتنگی من نشأه صهبا نکند
غزل شماره ۳۵۳۸: مکث لب تشنه دیدار به جنت نکند
غزل شماره ۳۵۳۹: غم محال است که تدبیر دل من نکند
غزل شماره ۳۵۴۰: چرخ هرچند دل اهل هنر را شکند
غزل شماره ۳۵۴۱: دست تاک از اثر نشأه صهباست بلند
غزل شماره ۳۵۴۲: رتبه خط تو بالغ نظران می دانند
غزل شماره ۳۵۴۳: یاد رویش نه چراغی است که خاموش کنند
غزل شماره ۳۵۴۴: درد را سوختگان تو به درمان ندهند
غزل شماره ۳۵۴۵: کاهلانی که درین ره به هوس می آیند
غزل شماره ۳۵۴۶: چه بهشتی است که آن بند قبا بگشایند
غزل شماره ۳۵۴۷: دانه از سینه خود مرغ نظر می چیند
غزل شماره ۳۵۴۸: هرچه دریافت کلیم از نظر بینا بود
غزل شماره ۳۵۴۹: هرکه خامش شود از حادثه آزاد بود
غزل شماره ۳۵۵۰: دل اهل نظر آن به که گرفتار بود
غزل شماره ۳۵۵۱: تا به کی مردم چشمم هدف خار بود؟
غزل شماره ۳۵۵۲: عشق لب تشنه بدمستی اظهار بود
غزل شماره ۳۵۵۳: تا خیال لب لعل تو مرا در سر بود
غزل شماره ۳۵۵۴: بنده حسن خداداد شوم همچو کلیم
غزل شماره ۳۵۵۵: چشمه زمزم ما تیغ تو بیباک بود
غزل شماره ۳۵۵۶: دانه خال تو روزی که مرا در دل بود
غزل شماره ۳۵۵۷: می روشن گهران چهره گلفام بود
غزل شماره ۳۵۵۸: دست و دامن چه سزاوار عطای تو بود؟
غزل شماره ۳۵۵۹: تا حیا سرمه کش نرگس جادوی تو بود
غزل شماره ۳۵۶۰: یاد آن عهد که دل در خم گیسوی تو بود
غزل شماره ۳۵۶۱: حاصل عمر زخود بیخبران آه بود
غزل شماره ۳۵۶۲: هرچه دیدیم درین باغ، ندیدن به بود
غزل شماره ۳۵۶۳: خانه دل به صفا از نظر بسته بود
غزل شماره ۳۵۶۴: باغ در بسته ما دیده پوشیده بود
غزل شماره ۳۵۶۵: لب لعل تو همان تلخ زبان است که بود
غزل شماره ۳۵۶۶: دل خالی ز هوس خلوت جانانه بود
غزل شماره ۳۵۶۷: شب که روی تو ز می در عرق افشانی بود
غزل شماره ۳۵۶۸: دل دیوانه من قابل زنجیر نبود
غزل شماره ۳۵۶۹: باشد ایمن ز زوال آن که کمالش نبود
غزل شماره ۳۵۷۰: باد را راه در آن طره پیچان نبود
غزل شماره ۳۵۷۱: مکن از بخت شکایت که وبالش میبود
غزل شماره ۳۵۷۲: در خیالم اگر آن زلف پریشان میبود
غزل شماره ۳۵۷۳: نیست غیر از دل خود روزی مهمان وجود
غزل شماره ۳۵۷۴: می شود آب روان چون به رگ تاک رود
غزل شماره ۳۵۷۵: یاد آن جلوه مستانه کی از دل برود؟
غزل شماره ۳۵۷۶: هرکه پوشد نظر از کام به منزل برود
غزل شماره ۳۵۷۷: دل آگاه به هر شورشی از جا نرود
غزل شماره ۳۵۷۸: عارف از راه به سجاده تقوی نرود
غزل شماره ۳۵۷۹: پند ناصح به جنون من افگار افزود
غزل شماره ۳۵۸۰: رفت در خلوت مینا گل و بلبل آسود
غزل شماره ۳۵۸۱: جگر تشنه محال است که سیراب شود
غزل شماره ۳۵۸۲: از ملامت دل روشن گهران شاد شود
غزل شماره ۳۵۸۳: طایری را که به دام تو گرفتار شود
غزل شماره ۳۵۸۴: گل رخسار تو هرجا که نمودار شود
غزل شماره ۳۵۸۵: کل به خون غوطه خورد جزو چو افگار شود
غزل شماره ۳۵۸۶: چه بهشتی است که دستم کمر یار شود
غزل شماره ۳۵۸۷: کی بود دل به سر کوی تو سیار شود؟
غزل شماره ۳۵۸۸: نیست ممکن دل ازان جان جهان سیر شود
غزل شماره ۳۵۸۹: شوق را صبر محال است عنانگیر شود
غزل شماره ۳۵۹۰: از ریاضت دل اگر آینه پرداز شود
غزل شماره ۳۵۹۱: خط ازان صفحه رخسار سخنساز شود
غزل شماره ۳۵۹۲: گل بی خار درین غمکده کم سبز شود
غزل شماره ۳۵۹۳: گوهری نیست سخنهاش که از گوش شود
غزل شماره ۳۵۹۴: از نظر دورکی آن خط بناگوش شود؟
غزل شماره ۳۵۹۵: باده در شیشه و پیمانه من سنگ شود
غزل شماره ۳۵۹۶: حرص را تشنگی افزون به زر و مال شود
غزل شماره ۳۵۹۷: باده کو تا به من آن تلخ زبان رام شود؟
غزل شماره ۳۵۹۸: اگر از همسفران پیشتر افتم چه شود؟
غزل شماره ۳۵۹۹: گر ز رخسار شوی باغ و بهارم چه شود؟
غزل شماره ۳۶۰۰: در سر زلف تو مجنون دل فرزانه شود
غزل شماره ۳۶۰۱: راه مقصود طی از آبله پا نشود
غزل شماره ۳۶۰۲: مانع شور جنون سلسله پا نشود
غزل شماره ۳۶۰۳: چهره شوخ به یک رنگ مصور نشود
غزل شماره ۳۶۰۴: چون ز خط صفحه رخسار تو ضایع نشود؟
غزل شماره ۳۶۰۵: دل عاشق تهی از اشک دمادم نشود
غزل شماره ۳۶۰۶: عشق را پرده ناموس نگهبان نشود
غزل شماره ۳۶۰۷: سر آشفته ز دستار بسامان نشود
غزل شماره ۳۶۰۸: حسن را حلقه خط مانع رفتن نشود
غزل شماره ۳۶۰۹: به سخن دعوی بی اصل مبرهن نشود
غزل شماره ۳۶۱۰: مانع گرمروان ساعت سنگین نشود
غزل شماره ۳۶۱۱: تن حجاب سفر جان هوایی نشود
غزل شماره ۳۶۱۲: رتبه زمزمه عشق ندارد زاهد
غزل شماره ۳۶۱۳: عاشق دلشده هرچند که آواز دهد
غزل شماره ۳۶۱۴: دل ما سلطنت فقر به سامان ندهد
غزل شماره ۳۶۱۵: حسن از دیدن خود بر سر بیداد آید
غزل شماره ۳۶۱۶: بس که در سینه من تیر پی تیر آید
غزل شماره ۳۶۱۷: بر سر حرف، گر آن چشم فسون ساز آید
غزل شماره ۳۶۱۸: بی خبر از در من یار مگر باز آید
غزل شماره ۳۶۱۹: چشم دارم که مه نو سفرم باز آید
غزل شماره ۳۶۲۰: چون قلم بر سر غمنامه هجران آید
غزل شماره ۳۶۲۱: بوی دل از نفس باد صبا میآید
غزل شماره ۳۶۲۲: حسن در پرده نیرنگ چرا می آید؟
غزل شماره ۳۶۲۳: به کف شعله اگر نقد شرر میآید
غزل شماره ۳۶۲۴: سرخوش از صحبت ارباب هوس می آید
غزل شماره ۳۶۲۵: چشم آیینه گر از خواب بهم می آید
غزل شماره ۳۶۲۶: از لب خلق دم باد خزان میآید
غزل شماره ۳۶۲۷: خانه بر دوش غریبی ز وطن میآید
غزل شماره ۳۶۲۸: کلکم از سیر بدخشان سخن می آید
غزل شماره ۳۶۲۹: دلبری از خم گیسوی سخن می آید
غزل شماره ۳۶۳۰: گر خس و خار ز گرداب برون می آید
غزل شماره ۳۶۳۱: ناله ای کز دل بیدرد برون می آید
غزل شماره ۳۶۳۲: اگر از سنگ رگ سنگ برون میآید
غزل شماره ۳۶۳۳: خط ز خال لب جانانه برون می آید
غزل شماره ۳۶۳۴: دعوی عشق ز هر بوالهوسی میآید
غزل شماره ۳۶۳۵: آب در دیده پیمانه می می آید
غزل شماره ۳۶۳۶: چشم پرحرف و لب بوسه ربا می باید
غزل شماره ۳۶۳۷: هر طرف لاله رخی هست، نظر می باید
غزل شماره ۳۶۳۸: سرو بستان حیا غنچه جبین می باید
غزل شماره ۳۶۳۹: عاشق آزرده و محزون و غمین می باید
غزل شماره ۳۶۴۰: از تماشا دل افسرده ما نگشاید
غزل شماره ۳۶۴۱: تا به مژگان نرسد اشک، نظر نگشاید
غزل شماره ۳۶۴۲: بس که بیماری عشقم به رگ جان پیچید
غزل شماره ۳۶۴۳: شوقم از نامه به وصل تو فزونتر گردید
غزل شماره ۳۶۴۴: نه همین دل ز سر زلف تو مفتون گردید
غزل شماره ۳۶۴۵: درد می را به من خاک نشین بگذارید
غزل شماره ۳۶۴۶: لاله از رشک رخت خون جگر می گرید
غزل شماره ۳۶۴۷: چه عجب گر ز بهاران به نوایی نرسید
غزل شماره ۳۶۴۸: در جهان کس می عشرت نتوانست کشید
غزل شماره ۳۶۴۹: تا نهال تو قدر از گلشن تقدیر کشید
غزل شماره ۳۶۵۰: از دل خونشده هرکس که شرابی نکشید
غزل شماره ۳۶۵۱: حسن آن روز که تشریف حیا می پوشید
غزل شماره ۳۶۵۲: پنبه نبود که شد از سینه افگار سفید
غزل شماره ۳۶۵۳: می خلد بیشتر از تیر به دل موی سفید
غزل شماره ۳۶۵۴: هرکه آسودگی از عالم امکان جوید
غزل شماره ۳۶۵۵: غیر کی پیش تو پیغام مرا می گوید؟
غزل شماره ۳۶۵۶: دست اسباب بگیرید و به سیلاب دهید
غزل شماره ۳۶۵۷: خوش بهاری است حریفان نظری بگشایید
غزل شماره ۳۶۵۸: خوشا کسی که دل خود به چشم مست تو داد
غزل شماره ۳۶۵۹: بر آن سرم که بشویم ز دیده نقش سواد
غزل شماره ۳۶۶۰: ز چشم بد رخ خوب ترا گزند مباد
غزل شماره ۳۶۶۱: گل عذار تو از درد نیمرنگ مباد!
غزل شماره ۳۶۶۲: به دور لعل تو یاقوت از آب و رنگ افتاد
غزل شماره ۳۶۶۳: ز روی خشت خم از جوش باده جام افتاد
غزل شماره ۳۶۶۴: ز خنده بر جگر حشر داشت (حق) نمک
غزل شماره ۳۶۶۵: من آن نیم که ز درد گران کنم فریاد
غزل شماره ۳۶۶۶: گذشت از نظرم یار سرگران فریاد
غزل شماره ۳۶۶۷: فروغ گوهر دل از سر زبان تابد
غزل شماره ۳۶۶۸: مرا به هر مژه ای اشک بی اثر چسبد
غزل شماره ۳۶۶۹: به درد و داغ دل بیقرار می چسبد
غزل شماره ۳۶۷۰: قبا ز شرم بر آن سیمتن نمی چسبد
غزل شماره ۳۶۷۱: نه موج از دل دریا کرانه میطلبد
غزل شماره ۳۶۷۲: شبی ستاره دولت به بام ما افتد
غزل شماره ۳۶۷۳: اگر نقاب ازان روی دلپسند افتد
غزل شماره ۳۶۷۴: زخ تو از نگه گرم خوش جلا گردد
غزل شماره ۳۶۷۵: ز درد و داغ دل تیره خوش جلا گردد
غزل شماره ۳۶۷۶: دل از سفر ز بد و نیک باخبر گردد
غزل شماره ۳۶۷۷: ز می فروغ لب یار بیشتر گردد
غزل شماره ۳۶۷۸: ز درد و داغ، دل تیره دیده ور گردد
غزل شماره ۳۶۷۹: ز چهره تو نگه داغدار برگردد
غزل شماره ۳۶۸۰: تو سعی کن که دلت ساده از رقم گردد
غزل شماره ۳۶۸۱: ز بردباری من موج می شود لنگر
غزل شماره ۳۶۸۲: ز کاهلی به نظرها جوان گران گردد
غزل شماره ۳۶۸۳: ملایمت سپر خصم تندخو گردد
غزل شماره ۳۶۸۴: ملایمت سپر خصم تندخو گردد
غزل شماره ۳۶۸۵: ز چهره تو نظرها پرآب میگردد
غزل شماره ۳۶۸۶: حجاب پرده چشم پرآب میگردد
غزل شماره ۳۶۸۷: خوشا سعادت آن دل که آب میگردد
غزل شماره ۳۶۸۸: گل عذار تو بیآب و تاب میگردد
غزل شماره ۳۶۸۹: به دیده آب اگر از آفتاب میگردد
غزل شماره ۳۶۹۰: به دیده آب اگر از آفتاب میگردد
غزل شماره ۳۶۹۱: کجا حریص ملول از گزند می گردد؟
غزل شماره ۳۶۹۲: سخن ز لعل لبت آبدار می گردد
غزل شماره ۳۶۹۳: فلک ز لنگر من باوقار می گردد
غزل شماره ۳۶۹۴: مرا دل از قد خم زنگ ناک می گردد
غزل شماره ۳۶۹۵: اگر بهانه طفلان تمام می گردد
غزل شماره ۳۶۹۶: ز باده چشم تو ظالم رحیم می گردد
غزل شماره ۳۶۹۷: سری که در ره او بی کلاه می گردد
غزل شماره ۳۶۹۸: ز نوبهار کجا گل شکفته می گردد؟
غزل شماره ۳۶۹۹: زمانه ساز به رنگ زمانه می گردد
غزل شماره ۳۷۰۰: ملال در دل بی مدعا نمی گردد
غزل شماره ۳۷۰۱: ز میپرستی خود لاله برنمیگردد
غزل شماره ۳۷۰۲: دل رمیده ملول از سفر نمیگردد
غزل شماره ۳۷۰۳: نصیب خلق زیاد از نعم نمی گردد
غزل شماره ۳۷۰۴: نمرده، عمر کسی جاودان نمیگردد
غزل شماره ۳۷۰۵: جهان حیات کسی را ضمان نمیگردد
غزل شماره ۳۷۰۶: بغیر اشک که راه نگاه من بندد
غزل شماره ۳۷۰۷: ز شکوه گر لبم آن گلعذار میبندد
غزل شماره ۳۷۰۸: زبان شکوه ما لعل یار میبندد
غزل شماره ۳۷۰۹: کسی که عیب ترا پیش چشم بنگارد
غزل شماره ۳۷۱۰: ترا کسی که به گلگشت بوستان آرد
غزل شماره ۳۷۱۱: جز آن دهن که ازو خنده سر برون آرد
غزل شماره ۳۷۱۲: چه غم ز خاطر ما دیدنی برون آرد؟
غزل شماره ۳۷۱۳: فروغ ذره به چشم من آب می آرد
غزل شماره ۳۷۱۴: نظاره لب میگون خمار می آرد
غزل شماره ۳۷۱۵: چه نکهت است که باد بهار می آرد؟
غزل شماره ۳۷۱۶: کجا به حال مرا چاره ساز می آرد؟
غزل شماره ۳۷۱۷: نشاط عالم فانی ملال میآرد
غزل شماره ۳۷۱۸: جواب نامه ما را صبا نمی آرد
غزل شماره ۳۷۱۹: چنان کز آن لب خامش عتاب می بارد
غزل شماره ۳۷۲۰: طراوتی که ز رخسار یار می بارد
غزل شماره ۳۷۲۱: درشتی از فلک شیشه رنگ می بارد
غزل شماره ۳۷۲۲: درین چمن سرسبز آن برهنه پا دارد
غزل شماره ۳۷۲۳: کسی که با تو نشد آشنا که را دارد؟
غزل شماره ۳۷۲۴: اگر چه قامت سرو اعتدال را دارد
غزل شماره ۳۷۲۵: که می تواند ازان چشم چشم بردارد؟
غزل شماره ۳۷۲۶: غریق عشق چه اندیشه از خطر دارد؟
غزل شماره ۳۷۲۷: چه وسعت است که این بحر پرگهر دارد
غزل شماره ۳۷۲۸: ز چهره تو بهشت آب و تاب بردارد
غزل شماره ۳۷۲۹: تمام رس نبود باده ای که کف دارد
غزل شماره ۳۷۳۰: هنوز نرگس او مستی ازل دارد
غزل شماره ۳۷۳۱: ز نقشهای غریب آنچه جام جم دارد
غزل شماره ۳۷۳۲: گلی که از عرق شرم دیده بان دارد
غزل شماره ۳۷۳۳: کناره گرد خطرهای بیکران دارد
غزل شماره ۳۷۳۴: دل رمیده ما شکوه از وطن دارد
غزل شماره ۳۷۳۵: ز خود گسسته چه پروای آن و این دارد؟
غزل شماره ۳۷۳۶: خوشم به باده گلگون که رنگ او دارد
غزل شماره ۳۷۳۷: همین نه فاخته در سر هوای او دارد
غزل شماره ۳۷۳۸: چه باده غنچه این باغ در سبو دارد؟
غزل شماره ۳۷۳۹: گلی که بلبل ما برگ عیش ازو دارد
غزل شماره ۳۷۴۰: کسی که دل به خیال تو در گرو دارد
غزل شماره ۳۷۴۱: درین محیط چو غواص هرکه ته دارد
غزل شماره ۳۷۴۲: شراب روز دل لاله را سیه دارد
غزل شماره ۳۷۴۳: خوشا کسی که ز عالم کناره ای دارد
غزل شماره ۳۷۴۴: شکفتگی ز می ناب تازگی دارد
غزل شماره ۳۷۴۵: صراحیی که دم صبح قلقلی دارد
غزل شماره ۳۷۴۶: به سینه هرکه تمنای نوگلی دارد
غزل شماره ۳۷۴۷: خوش آن که از دو جهان گوشه غمی دارد
غزل شماره ۳۷۴۸: چه باک حسن ز چشم پر آب می دارد؟
غزل شماره ۳۷۴۹: چه باک دانه خال از گزند می دارد؟
غزل شماره ۳۷۵۰: سیه دل از غم دنیا خطر نمی دارد
غزل شماره ۳۷۵۱: فسرده دل نفس خونچکان نمی دارد
غزل شماره ۳۷۵۲: درین بهار به گلزار رفتنی دارد
غزل شماره ۳۷۵۳: ز بیم خار خورد در لباس دایم خون
غزل شماره ۳۷۵۴: عذار نوخط دلدار دیدنی دارد
غزل شماره ۳۷۵۵: قدم به چشم من خاکسار نگذارد
غزل شماره ۳۷۵۶: به گرد تربت روشندلان دلیر مگرد
غزل شماره ۳۷۵۷: چگونه جان ز تنم هجر سینه تاب برد؟
غزل شماره ۳۷۵۸: بیاض گردن او دست من ز کار برد
غزل شماره ۳۷۵۹: ز زیر تیغ تغافل شکیب من جان برد
غزل شماره ۳۷۶۰: تو آن نه ای که ره از خود بدر توانی برد
غزل شماره ۳۷۶۱: خوش آن که چون گل ازین باغ خنده رو گذرد
غزل شماره ۳۷۶۲: فروغ روی تو چون از نقاب می گذرد
غزل شماره ۳۷۶۳: مرا به زخم زبان روزگار میگذرد
غزل شماره ۳۷۶۴: صباح مستی و شام خمار میگذرد
غزل شماره ۳۷۶۵: ترا چه غم که شب ما دراز میگذرد؟
غزل شماره ۳۷۶۶: ز خط صفا لب میگون یار پیدا کرد
غزل شماره ۳۷۶۷: همین نه چشم مرا روشن آن دلارا کرد
غزل شماره ۳۷۶۸: ز خط صفای دگر روی یار پیدا کرد
غزل شماره ۳۷۶۹: قدح به حوصله ما چه می تواند کرد؟
غزل شماره ۳۷۷۰: به اهل عشق نصیحت چه می تواند کرد؟
غزل شماره ۳۷۷۱: حساب زخم دل ما که می تواند کرد؟
غزل شماره ۳۷۷۲: سبکروی که ز سرپا نمی تواند کرد
غزل شماره ۳۷۷۳: وصال با من خونین جگر چه خواهد کرد؟
غزل شماره ۳۷۷۴: دمید صبح، هوای شراب باید کرد
غزل شماره ۳۷۷۵: رسید موسم گل ترک کار باید کرد
غزل شماره ۳۷۷۶: ز بس که سنگ ملامت فلک به کارم کرد
غزل شماره ۳۷۷۷: ز خویشتن سفری اختیار خواهم کرد
غزل شماره ۳۷۷۸: نمی توان ز کرم منع باده خواران کرد
غزل شماره ۳۷۷۹: شکوفه مغز شعور مرا پریشان کرد
غزل شماره ۳۷۸۰: نظر بر آن رخ چون آفتاب نتوان کرد
غزل شماره ۳۷۸۱: علاج غم به می خوشگوار نتوان کرد
غزل شماره ۳۷۸۲: تلاش بیخبری با شعور نتوان کرد
غزل شماره ۳۷۸۳: ترا به یوسف مصر اشتباه نتوان کرد
غزل شماره ۳۷۸۴: مرا ز خویش کی آن غنچه لب جدا می کرد؟
غزل شماره ۳۷۸۵: اگر وطن به مقام رضا توانی کرد
غزل شماره ۳۷۸۶: اگر نشسته سفر چون نظر توانی کرد
غزل شماره ۳۷۸۷: به خاک راه تو هرکس که جبهه سایی کرد
غزل شماره ۳۷۸۸: ز رفتن تو دل خاکسار رفت به گرد
غزل شماره ۳۷۸۹: دل غریب مرا بوی گل بجا آورد
غزل شماره ۳۷۹۰: دم مسیح دل دردمند ما نخورد
غزل شماره ۳۷۹۱: ز عشق رشته جانی که پیچ و تاب نخورد
غزل شماره ۳۷۹۲: دل شکسته من درد را دوا گیرد
غزل شماره ۳۷۹۳: عنان آه چسان جسم ناتوان گیرد؟
غزل شماره ۳۷۹۴: ز می مرا تب لرز خمار میگیرد
غزل شماره ۳۷۹۵: غزال چشم تو ره بر پلنگ می گیرد
غزل شماره ۳۷۹۶: ز یاد عیش مرا سینه زنگ می گیرد
غزل شماره ۳۷۹۷: ز ناقصان خرد من کمال می گیرد
غزل شماره ۳۷۹۸: ملال در دل آزاده جا نمی گیرد
غزل شماره ۳۷۹۹: نه پشت پای بر اندیشه می توانم زد
غزل شماره ۳۸۰۰: ز کاوش دلم آزار رنگ می بازد
غزل شماره ۳۸۰۱: به دور حسن تو با گلستان که پردازد؟
غزل شماره ۳۸۰۲: چو تیغ او به جبین چین جوهر اندازد
غزل شماره ۳۸۰۳: بهار را چمنت مست رنگ و بو سازد
غزل شماره ۳۸۰۴: دل مرا نگه گرم یار می سازد
غزل شماره ۳۸۰۵: کسی که خرده خود صرف باده می سازد
غزل شماره ۳۸۰۶: ز آه من دل سنگین یار می لرزد
غزل شماره ۳۸۰۷: دل شکسته عاشق به آه می لرزد
غزل شماره ۳۸۰۸: ز شمع شهپر پروانه ها اگر سوزد
غزل شماره ۳۸۰۹: ز گرمی نگهت آب در گهر سوزد
غزل شماره ۳۸۱۰: نفس به سینه ام از اضطراب می سوزد
غزل شماره ۳۸۱۱: نگه ز دیدن رخسار یار می سوزد
غزل شماره ۳۸۱۲: مرا ز باده گلگون دماغ می سوزد
غزل شماره ۳۸۱۳: به روی خوب تو هرکس ز خواب برخیزد
غزل شماره ۳۸۱۴: نگه ز دیده من اشکبار برخیزد
غزل شماره ۳۸۱۵: بغیر خط که ز رخسار یار برخیزد
غزل شماره ۳۸۱۶: چه غم ز سینه به یاد وصال برخیزد؟
غزل شماره ۳۸۱۷: ازین بساط کسی شادمانه برخیزد
غزل شماره ۳۸۱۸: ز جلوه تو چو سیلاب الامان خیزد
غزل شماره ۳۸۱۹: به ناله ای ز دل ما چه درد می خیزد؟
غزل شماره ۳۸۲۰: همیشه از دل من آه سرد می خیزد
غزل شماره ۳۸۲۱: به گریه کی ز دل من غبار می خیزد؟
غزل شماره ۳۸۲۲: ز جوش نشأه ز مغزم بهار می خیزد
غزل شماره ۳۸۲۳: به می غم از دل افگار برنمی خیزد
غزل شماره ۳۸۲۴: لبت ز خنده دندان نما گهر ریزد
غزل شماره ۳۸۲۵: ز جلوه تو دل آسمان فرو ریزد
غزل شماره ۳۸۲۶: عرق نه از رخ آن گلعذار می ریزد
غزل شماره ۳۸۲۷: ز جلوه تو دل روزگار می ریزد
غزل شماره ۳۸۲۸: به عارض تو که رنگ نگاه می ریزد؟
غزل شماره ۳۸۲۹: فغان ز سینه آسوده محشر انگیزد
غزل شماره ۳۸۳۰: ترا که روی به خلق است از خدا چه رسد؟
غزل شماره ۳۸۳۱: شراب لعل به آن لعل جانفزا نرسد
غزل شماره ۳۸۳۲: به گرد گریه من ابر درفشان نرسد
غزل شماره ۳۸۳۳: ز آه کام دو عالم مرا مهیا شد
غزل شماره ۳۸۳۴: شکوفه از افق شاخسار پیدا شد
غزل شماره ۳۸۳۵: ز طرف روی تو خط سیاه پیدا شد
غزل شماره ۳۸۳۶: زخط عذار تو بی آب وتاب خواهد شد
غزل شماره ۳۸۳۷: اگر چنین سخن ما بلند خواهد شد
غزل شماره ۳۸۳۸: وفا طلب زجهان فنا نباید شد
غزل شماره ۳۸۳۹: به روی گرم تو آیینه تا برابر شد
غزل شماره ۳۸۴۰: ز باده چهره ساقی جهان دیگر شد
غزل شماره ۳۸۴۱: جنون من ز نسیم بهار کامل شد
غزل شماره ۳۸۴۲: زچهره ات عرق شرم چشم حیران شد
غزل شماره ۳۸۴۳: زگریه آینه هر دلی که روشن شد
غزل شماره ۳۸۴۴: ز برق حسن تو هر خار نخل ایمن شد
غزل شماره ۳۸۴۵: فغان که وحشی من مانده از رمیدن شد
غزل شماره ۳۸۴۶: زخنده دل به لعب لعل یار مفتون شد
غزل شماره ۳۸۴۷: رخ بهار ز ته جرعه توگلگون شد
غزل شماره ۳۸۴۸: خوشم که خرده جان صرف یار جانی شد
غزل شماره ۳۸۴۹: اگر به بیخبری یار می توانی شد
غزل شماره ۳۸۵۰: زصدق اگر نفس صبحگاه خواهی شد
غزل شماره ۳۸۵۱: فغان که هستی ما خرج آشنایی شد
غزل شماره ۳۸۵۲: به خاک دیر جبینی که آشنا باشد
غزل شماره ۳۸۵۳: خوش است حس که در پرده حیا باشد
غزل شماره ۳۸۵۴: زخاکساری دل برقرار خودباشد
غزل شماره ۳۸۵۵: زانقلاب دل آسوده بیشتر باشد
غزل شماره ۳۸۵۶: خوشا دلی که دراودرد را گذر باشد
غزل شماره ۳۸۵۷: مرا که سایه خم سایه کمر باشد
غزل شماره ۳۸۵۸: فروغ گوهر چرخ از جلای دل باشد
غزل شماره ۳۸۵۹: مرا جلای دل از چشم خونفشان باشد
غزل شماره ۳۸۶۰: زبستگی دل آگاه شادمان باشد
غزل شماره ۳۸۶۱: ز چهره حال دل زار من عیان باشد
غزل شماره ۳۸۶۲: دل گشاده من گلستان من باشد
غزل شماره ۳۸۶۳: مرا امید نشاط از سپهر چون باشد
غزل شماره ۳۸۶۴: حیات من سخنهای دلنشین باشد
غزل شماره ۳۸۶۵: همیشه صاحب طول امل غمین باشد
غزل شماره ۳۸۶۶: به چشم من گل وخار چمن یکی باشد
غزل شماره ۳۸۶۷: حضور روی زمین در فتادگی باشد
غزل شماره ۳۸۶۸: نشاط زنده دلان پایدار می باشد
غزل شماره ۳۸۶۹: نشاط لازم نقص عقول می باشد
غزل شماره ۳۸۷۰: سبکروان ترا نقش پا نمی باشد
غزل شماره ۳۸۷۱: خوشا کسی که ز خود باخبر نمی باشد
غزل شماره ۳۸۷۲: به ملک امن رضا شور وشر نمی باشد
غزل شماره ۳۸۷۳: به زیر چرخ دل شادمان نمیباشد
غزل شماره ۳۸۷۴: کسی به ملک رضا خشمگین نمی باشد
غزل شماره ۳۸۷۵: ز کلک تازه من شعر تر نمی گسلد
غزل شماره ۳۸۷۶: دلم بجا زتماشای دلنوازآمد
غزل شماره ۳۸۷۷: نه هرکه خواجه شود بنده پروری داند
غزل شماره ۳۸۷۸: نه هر سخن نشناسی سخنوری داند
غزل شماره ۳۸۷۹: کریم اوست که خود را بخیل می داند
غزل شماره ۳۸۸۰: دلیل راه کج از مستقیم می داند
غزل شماره ۳۸۸۱: قد تو سرو چمن را پیاده می داند
غزل شماره ۳۸۸۲: چنان که حسن ترا هیچ کس نمیداند
غزل شماره ۳۸۸۳: دهان تنگ تو هر خردهدان نمیداند
غزل شماره ۳۸۸۴: کجاست می که مرا شیرگیر گرداند
غزل شماره ۳۸۸۵: کمند زلف تو خود را به آفتاب رساند
غزل شماره ۳۸۸۶: خط تو سلسله خود به مشک ناب رساند
غزل شماره ۳۸۸۷: مرا شکستگی پا به آن جناب رساند
غزل شماره ۳۸۸۸: ز حرف بر لب شیرین او اثرماند
غزل شماره ۳۸۸۹: به زیر چرخ مقوس که جاودان ماند
غزل شماره ۳۸۹۰: اثر ز همت مستانه در شراب نماند
غزل شماره ۳۸۹۱: خزان رسید وگل افشانی بهار نماند
غزل شماره ۳۸۹۲: به زلف سنبل وخط بنفشه کی پیچم
غزل شماره ۳۸۹۳: نه گل نه لاله درین خارزار می ماند
غزل شماره ۳۸۹۴: فلک به آبله خار دیده میماند
غزل شماره ۳۸۹۵: سخن غریب چو شد در وطن نمی ماند
غزل شماره ۳۸۹۶: زخنده تو گره در دلی نمی ماند
غزل شماره ۳۸۹۷: موحدان که به لیل ونهار ساخته اند
غزل شماره ۳۸۹۸: سبکروان به زمینی که پاگذاشته اند
غزل شماره ۳۸۹۹: سبکروان ز خم آسمان برآمدهاند
غزل شماره ۳۹۰۰: فسردگان که اسیر جهان اسبابند
غزل شماره ۳۹۰۱: سزد که خرده جان را کند نثار سپند
غزل شماره ۳۹۰۲: چه دیده است در آن آتشین عذار سپند
غزل شماره ۳۹۰۳: فسردگان که طلسم وجود نشکستند
غزل شماره ۳۹۰۴: خوش آن کسان که دردل برآرزو بستند
غزل شماره ۳۹۰۵: سحر که چهره خورشید را به خون شستند
غزل شماره ۳۹۰۶: هزار نقش مخالف به کار ما کردند
غزل شماره ۳۹۰۷: سبکروان که طلبکار یار می گردند
غزل شماره ۳۹۰۸: اگر ز چهره داغم نقاب بردارند
غزل شماره ۳۹۰۹: کسان که جانب هم را نگه می دارند
غزل شماره ۳۹۱۰: سمنبران که به لب آبدار چون گهرند
غزل شماره ۳۹۱۱: به بحر چون صدف آنان که گوش هوش برند
غزل شماره ۳۹۱۲: سبکروان ز غم روزگار بیخبرند
غزل شماره ۳۹۱۳: خوش آن گروه که مست بیان یکدیگرند
غزل شماره ۳۹۱۴: مرا اگر چه کم از خاک راه می گیرند
غزل شماره ۳۹۱۵: سخنوران که درین بوستان نوا سازند
غزل شماره ۳۹۱۶: خوش آن گروه که تن راز عشق جان سازند
غزل شماره ۳۹۱۷: درین ریاض دلی را که آب میسازند
غزل شماره ۳۹۱۸: چو حلقه بر در دل شوق اصفهان بزند
غزل شماره ۳۹۱۹: چرا به خلدبرین از خدا شوی خرسند
غزل شماره ۳۹۲۰: ز خود برآمدگان رستگار می باشند
غزل شماره ۳۹۲۱: در آن مقام که شاهی به هر گدا بخشند
غزل شماره ۳۹۲۲: ترا ز عالم عبرت اگر نظر بخشند
غزل شماره ۳۹۲۳: چه نعمتی است به من قرب آن دهن بخشند
غزل شماره ۳۹۲۴: چگونه باده عرفان جماعتی نوشند
غزل شماره ۳۹۲۵: بتان که خون شهیدان چو آب می نوشند
غزل شماره ۳۹۲۶: دلی که آتش روی تواش کباب کند
غزل شماره ۳۹۲۷: چو در پیاله رنجش می عتاب کند
غزل شماره ۳۹۲۸: ز درد چهره محال است مرد زرد کند
غزل شماره ۳۹۲۹: فغان چه با دل سنگین آن نگار کند
غزل شماره ۳۹۳۰: چو عشق دشمن جان شد حذر چه کار کند
غزل شماره ۳۹۳۱: اگر نه چشم من آن دلنواز باز کند
غزل شماره ۳۹۳۲: جمال را نگه تلخ او جلال کند
غزل شماره ۳۹۳۳: اجل چه کار به جانهای با کمال کند
غزل شماره ۳۹۳۴: به هر چمن قد موزون او خرام کند
غزل شماره ۳۹۳۵: نقاب چهره چو آن زلف مشکفام کند
غزل شماره ۳۹۳۶: لبش به خنده دل غنچه را دونیم کن
غزل شماره ۳۹۳۷: نسیم صبح به آن طره دوتا چه کند
غزل شماره ۳۹۳۸: سخن به مردم افسرده دل اثر چه کند
غزل شماره ۳۹۳۹: بهار و باغ به دلهای آتشین چه کند
غزل شماره ۳۹۴۰: اگر به قامت رعنای او نظاره کند
غزل شماره ۳۹۴۱: دماغ سوختگان را شراب تازه کند
غزل شماره ۳۹۴۲: کجا مرا می گلگون دماغ تازه کند
غزل شماره ۳۹۴۳: کسی برون سرازین بحربیکرانه کند
غزل شماره ۳۹۴۴: سپهر نیک وبد از یکدگر جدا نکند
غزل شماره ۳۹۴۵: سخن طراز چرا مهر برزبان نکند
غزل شماره ۳۹۴۶: خوشا کسی که به دامان خود قدم شکند
غزل شماره ۳۹۴۷: مرا همیشه دل از وصل یار می شکند
غزل شماره ۳۹۴۸: ترانه های جهان گرچه مختلف رنگند
غزل شماره ۳۹۴۹: ز دل نگشت مرا آه سینه تاب بلند
غزل شماره ۳۹۵۰: سپند خال لبت آتشین عذارانند
غزل شماره ۳۹۵۱: نظر لباس پرستان به مال و جاه کنند
غزل شماره ۳۹۵۲: خوش آن کسان که به منت نظر جلا ندهند
غزل شماره ۳۹۵۳: به هر فسرده لب خشک وچشم تر ندهند
غزل شماره ۳۹۵۴: مکن ملاحظه ازآهم ای بهشت وجود
غزل شماره ۳۹۵۵: خطی که گرد رخ او ز مشک ناب بود
غزل شماره ۳۹۵۶: حقوق خدمت اگر در حساب خواهد بود
غزل شماره ۳۹۵۷: ترا اگر به نیاز احتیاج خواهد بود
غزل شماره ۳۹۵۸: مرا که بستگی قفل از کلید بود
غزل شماره ۳۹۵۹: فروغ ماه محال است پایدار بود
غزل شماره ۳۹۶۰: عرق به پاکی گوهر کجا چو باده بود
غزل شماره ۳۹۶۱: ز خانه مست برون آن نگار آمده بود
غزل شماره ۳۹۶۲: اگر چه روی من از درد زعفرانی بود
غزل شماره ۳۹۶۳: اسیر جبه ودستار چند خواهی بود
غزل شماره ۳۹۶۴: اگر چه دیده به خواب از صدای آب رود
غزل شماره ۳۹۶۵: خوش آن که ز آتش تب شعله اثر برود
غزل شماره ۳۹۶۶: به گریه نقطه خال تو از نظر نرود
غزل شماره ۳۹۶۷: به چاره سوز محبت ز جان برون نرود
غزل شماره ۳۹۶۸: به تیغ از سر بی مغز آرزو نرود
غزل شماره ۳۹۶۹: مباد اهل عمل بیخود از شراب شود
غزل شماره ۳۹۷۰: ز اتحاد کجا عشق کامیاب شود
غزل شماره ۳۹۷۱: رخ تو در دل شبها اگر سفید شود
غزل شماره ۳۹۷۲: کسی که کشته آن تیغ آبدار شود
غزل شماره ۳۹۷۳: دل فسرده ز داغ آتشین عذار شود
غزل شماره ۳۹۷۴: اگر کسی متوسل به چاره ساز شود
غزل شماره ۳۹۷۵: سری که خالی از اندیشه محال شود
غزل شماره ۳۹۷۶: غبار معصیت از عفو پایمال شود
غزل شماره ۳۹۷۷: گرسنه چشم کجا سیر از نوال شود
غزل شماره ۳۹۷۸: سخن بجا چو بود رتبه اش زیاده شود
غزل شماره ۳۹۷۹: چو غنچه هر که درین گلستان گشاده شود
غزل شماره ۳۹۸۰: شکوه بحر ز امواج آشکاره شود
غزل شماره ۳۹۸۱: به چشم شوخ رگ خواب تازیانه شود
غزل شماره ۳۹۸۲: اسیر عشق تو دلتنگ از الم نشود
غزل شماره ۳۹۸۳: ز وصل شوق دل داغدار کم نشود
غزل شماره ۳۹۸۴: خوش آن زمان که در آیی ز در شراب آلود
غزل شماره ۳۹۸۵: سواد شب دل شب زنده دار می خواهد
غزل شماره ۳۹۸۶: به درد هر که برآید دوا نمی خواهد
غزل شماره ۳۹۸۷: دل رمیده ما بال وپرنمی خواهد
غزل شماره ۳۹۸۸: ز آفتاب اگر خلق چشم آب دهد
غزل شماره ۳۹۸۹: چرا شراب به زاهد کسی به زور دهد
غزل شماره ۳۹۹۰: ستم به عهد تو از چرخ کس نشان ندهد
غزل شماره ۳۹۹۱: به صبر مشکل عالم تمام بگشاید
غزل شماره ۳۹۹۲: مرا به میکده هر کس که راه بنماید
غزل شماره ۳۹۹۳: عرق چو بر رخت از گرمی شراب آید
غزل شماره ۳۹۹۴: اگر کلام نه از آسمان فرود آید
غزل شماره ۳۹۹۵: اگر به پیرهن گل وگلاب باز آید
غزل شماره ۳۹۹۶: ز هر نوا دل عشاق کی به جوش آید
غزل شماره ۳۹۹۷: مرا تعجب از آن پرحجاب میآید
غزل شماره ۳۹۹۸: مرا تعجب از آن پرحجاب میآید
غزل شماره ۳۹۹۹: چنان که گل به سر شاخسار میآید
غزل شماره ۴۰۰۰: ز خود برآ که نسیم بهار میآید
غزل شماره ۴۰۰۱: ز راه صلح مهیای جنگ می آید
غزل شماره ۴۰۰۲: به پرسش من در خون نشسته میآید
غزل شماره ۴۰۰۳: ز ماه نو سفرم تا خبر نمی آید
غزل شماره ۴۰۰۴: ز دل خیال میانش به در نمیآید
غزل شماره ۴۰۰۵: خیال روی تو از دل به در نمیآید
غزل شماره ۴۰۰۶: خرد به زور می ناب برنمی آید
غزل شماره ۴۰۰۷: برون ز کیسه ممسک درم نمی آید
غزل شماره ۴۰۰۸: گل از عذار تو چیدن ز من نمی آید
غزل شماره ۴۰۰۹: ز سینه ام نفس خوش برون نمی آید
غزل شماره ۴۰۱۰: ز گل محافظت رنگ و بو نمیآید
غزل شماره ۴۰۱۱: ز مغز پوچ برون آرزو نمیآید
غزل شماره ۴۰۱۲: تردد از دل بیآرزو نمیآید
غزل شماره ۴۰۱۳: مدام چشم تو مست شراب می باید
غزل شماره ۴۰۱۴: اسیر بند قضا رو گشاده می باید
غزل شماره ۴۰۱۵: دو چشم شوخ ترا دیدهبان نمیباید
غزل شماره ۴۰۱۶: زبان شکوه به خشم زمانه افزاید
غزل شماره ۴۰۱۷: ز روی نو خط دلدار جان بیاساید
غزل شماره ۴۰۱۸: دل گرفته کی از لاله زار بگشاید
غزل شماره ۴۰۱۹: دل از مشاهده لاله زار نگشاید
غزل شماره ۴۰۲۰: شکستهحالی من پیش یار باید دید
غزل شماره ۴۰۲۱: لطافت رخ ازین بیشتر نمیباشد
غزل شماره ۴۰۲۲: چه شد که دامن یار از کفم رها گردید
غزل شماره ۴۰۲۳: خطش دمید وبه عشاق مهربان گردید
غزل شماره ۴۰۲۴: رسید جان به لبم تا به لب شراب رسید
غزل شماره ۴۰۲۵: به زلف او دلم از برق گوشواره رسید
غزل شماره ۴۰۲۶: بهار می رسد آماده جنون باشید
غزل شماره ۴۰۲۷: خط تو تیغ به رخسار آفتاب کشید
غزل شماره ۴۰۲۸: خط عذارتو خورشید رابه دام کشید
غزل شماره ۴۰۲۹: توان به صبر سر سرکشان به دام کشید
غزل شماره ۴۰۳۰: کنون که ناخن تدبیر من شکسته دمید
غزل شماره ۴۰۳۱: دمید صبح تجلی به جان شتاب کنید
غزل شماره ۴۰۳۲: حذر ز فتنه آن چشم نیم باز کنید
غزل شماره ۴۰۳۳: که با تو حرف شهیدان عشق میگوید
غزل شماره ۴۰۳۴: سیهدلی که ز دوران حضور میجوید
غزل شماره ۴۰۳۵: عرق ز شرم تو بر روی آفتاب دوید
غزل شماره ۴۰۳۶: کجا ز سینه من غم شراب میشوید
غزل شماره ۴۰۳۷: اگر چو رشته تن خود به پیچ وتاب دهید
غزل شماره ۴۰۳۸: دنبال دل کمند نگاه کسی مباد
غزل شماره ۴۰۳۹: خط را گذار برلب آن سیمبر فتاد
غزل شماره ۴۰۴۰: کو سرو قامتی که دل من ز جا برد
غزل شماره ۴۰۴۱: روی تو صبر از دل بیتاب میبرد
غزل شماره ۴۰۴۲: عاشق ز رفتن دل بیتاب میبرد
غزل شماره ۴۰۴۳: پیغام بیکسان که به دلدار می برد
غزل شماره ۴۰۴۴: از شرم ناله ام که دل از کار می برد
غزل شماره ۴۰۴۵: زخمی که ره به لذت ناسور می برد
غزل شماره ۴۰۴۶: عشاق را خرام تو از خویش میبرد
غزل شماره ۴۰۴۷: دیوانه را به دامن صحرا که می برد
غزل شماره ۴۰۴۸: هشیار را به مجلس مستان که میبرد
غزل شماره ۴۰۴۹: مکتوب من به خدمت جانان که میبرد
غزل شماره ۴۰۵۰: سودا کدورت از دیوانه می برد
غزل شماره ۴۰۵۱: از بهر دل چه رنج عبث سینه می برد
غزل شماره ۴۰۵۲: چشم تو دل به شیوه پنهان نمی برد
غزل شماره ۴۰۵۳: پروانه ای که گرد تو یک بار می پرد
غزل شماره ۴۰۵۴: راهی که مرغ عقل به یک سال می پرد
غزل شماره ۴۰۵۵: از چشم ودل کی آن گل سیراب بگذرد
غزل شماره ۴۰۵۶: از کوچه ای که آن گل بی خار بگذرد
غزل شماره ۴۰۵۷: زان قامت بلند نظر باز نگذرد
غزل شماره ۴۰۵۸: آن راکه چشم مست تو بی اختیارکرد
غزل شماره ۴۰۵۹: پیش نسیم صبح گل آغوش باز کرد
غزل شماره ۴۰۶۰: تیغ ستم ببین چه به زلف ایاز کرد
غزل شماره ۴۰۶۱: مجنون نظر به شوخی چشم غزال کرد
غزل شماره ۴۰۶۲: داغی که کوه را جگر گرم لاله کرد
غزل شماره ۴۰۶۳: خرم کسی که قصر اقامت بنا نکرد
غزل شماره ۴۰۶۴: خوش وقت قطره ای که زدریا سفر نکرد
غزل شماره ۴۰۶۵: دل آب گشت وتربیت دانه ای نکرد
غزل شماره ۴۰۶۶: هر کس ز قید تن دل روشن برآورد
غزل شماره ۴۰۶۷: روزی که خط سر از لب دلبر برآورد
غزل شماره ۴۰۶۸: کی غم مرا ز دل می احمر برآورد
غزل شماره ۴۰۶۹: روی تو اشک را ز چکیدن برآورد
غزل شماره ۴۰۷۰: تنها ز باغ خود چمن آرا ثمر خورد
غزل شماره ۴۰۷۱: پوشیده یار اگر نه می ناب میخورد
غزل شماره ۴۰۷۲: کم کم دل مرا غم واندیشه می خورد
غزل شماره ۴۰۷۳: حرف درشت بردل بی کینه می خورد
غزل شماره ۴۰۷۴: زین نقش نو که روی تو از خط برآب زد
غزل شماره ۴۰۷۵: لعل تو خنده بر گهر آفتاب زد
غزل شماره ۴۰۷۶: عاقل ز فکر چون به در کبریا رسد
غزل شماره ۴۰۷۷: زخم از هنر همیشه به صاحب هنر رسد
غزل شماره ۴۰۷۸: آیینه کی به چهره شبنم فشان رسد
غزل شماره ۴۰۷۹: عیسی دمی کجاست به درد سخن رسد
غزل شماره ۴۰۸۰: عیسی دمی کجاست به درد سخن رسد
غزل شماره ۴۰۸۱: نالان مباد هر که به فریاد من رسد
غزل شماره ۴۰۸۲: فیضی که سهیل به خاک یمن رسد
غزل شماره ۴۰۸۳: از گرد راه قاصد مطلوب می رسد
غزل شماره ۴۰۸۴: دولت به لعل پاک گهر زود می رسد
غزل شماره ۴۰۸۵: دل میتپد مگر خبر یار میرسد
غزل شماره ۴۰۸۶: گردنکشی به سرو سرافراز می رسد
غزل شماره ۴۰۸۷: هر ناله کی به خلوت جانانه می رسد
غزل شماره ۴۰۸۸: شاهی به نشئه می احمر نمیرسد
غزل شماره ۴۰۸۹: از شعر بهره ای به سخنور نمی رسد
غزل شماره ۴۰۹۰: رهرو ز فکر پوچ به منزل نمی رسد
غزل شماره ۴۰۹۱: هر ساغری به آن لب خندان نمیرسد
غزل شماره ۴۰۹۲: عمری گذشت و نامه جانان نمیرسد
غزل شماره ۴۰۹۳: تا گردباد آه به گردون نمی رسد
غزل شماره ۴۰۹۴: هرگز به چشم شوخی ابرو نمیرسد
غزل شماره ۴۰۹۵: از خط صفای روی تو پادر رکاب شد
غزل شماره ۴۰۹۶: تا دیده محو روی تو شد کامیاب شد
غزل شماره ۴۰۹۷: زین درد بی شمار که دل را نصیب شد
غزل شماره ۴۰۹۸: تا آفتاب رایت گل آشکار شد
غزل شماره ۴۰۹۹: تا بهله محرم کمر آن نگار شد
غزل شماره ۴۱۰۰: لعل لبش ز سبزه خط دلنواز شد
غزل شماره ۴۱۰۱: تا چهره تو از می گلرنگ آل شد
غزل شماره ۴۱۰۲: مستانه سرو قامت او در خرام شد
غزل شماره ۴۱۰۳: از شب نشین هند دل من سیاه شد
غزل شماره ۴۱۰۴: انگور ما رسید و به خم رفت وباده شد
غزل شماره ۴۱۰۵: شوق می از بهار گل اندام تازه شد
غزل شماره ۴۱۰۶: پیری که بار عشق به دوش رضاکشد
غزل شماره ۴۱۰۷: تا چند دل ترا به هوا وهوس کشد
غزل شماره ۴۱۰۸: اشکم به خاک چهره سیلاب می کشد
غزل شماره ۴۱۰۹: کلفت ز چرخ دیده بیدار میکشد
غزل شماره ۴۱۱۰: آیینهام ز روشنی آزار میکشد
غزل شماره ۴۱۱۱: از روی درد هر که ز دل آه می کشد
غزل شماره ۴۱۱۲: از هیچ کس سپهر خجالت نمی کشد
غزل شماره ۴۱۱۳: از سرگذشته سربه گریبان نمی کشد
غزل شماره ۴۱۱۴: چون غنچه هر که سربه گریبان نمی کشد
غزل شماره ۴۱۱۵: یک دل ز ناوک مژه او رها نشد
غزل شماره ۴۱۱۶: خط ترا که دید که زیر و زبر نشد
غزل شماره ۴۱۱۷: چون چشم خوابناک که شوخی ازو چکد
غزل شماره ۴۱۱۸: شرم از نگاه آن گل سیراب می چکد
غزل شماره ۴۱۱۹: از جلوه تو برگ ز پیوند بگسلد
غزل شماره ۴۱۲۰: ساقی به یک پیاله که وقت سحر رساند
غزل شماره ۴۱۲۱: دل را کجا به زلف رسا می توان رساند
غزل شماره ۴۱۲۲: طی شد زمان پیری ودل داغدار ماند
غزل شماره ۴۱۲۳: از همت بلند اثر در جهان نماند
غزل شماره ۴۱۲۴: نه آسمان سبو کش میخانه تواند
غزل شماره ۴۱۲۵: جمعی که دل به طره طرار بسته اند
غزل شماره ۴۱۲۶: خوبان دلم به زلف گرهگیر بستهاند
غزل شماره ۴۱۲۷: آنان که دل به معنی بیگانه بسته اند
غزل شماره ۴۱۲۸: مستان چو غنچه بند قبا را نبسته اند
غزل شماره ۴۱۲۹: در کوی عشق بر رخ کس در نبستهاند
غزل شماره ۴۱۳۰: روی ترا به آتش دلها برشتهاند
غزل شماره ۴۱۳۱: مردان ز جان خویش نه آسان گذشته اند
غزل شماره ۴۱۳۲: دلهاکه جا به زلف معنبر گرفته اند
غزل شماره ۴۱۳۳: هوش از نظر به نرگس مستم گرفته اند
غزل شماره ۴۱۳۴: جمعی که هوش خود به می ناب داده اند
غزل شماره ۴۱۳۵: جمعی که بوسه بر قدم دار داده اند
غزل شماره ۴۱۳۶: آنان که دل به عقل خدا دور داده اند
غزل شماره ۴۱۳۷: عیش جهان به رند می آشام داده اند
غزل شماره ۴۱۳۸: هرگز عنان رشته به گوهر نداده اند
غزل شماره ۴۱۳۹: جمعی که بار درد تو بر دل نهادهاند
غزل شماره ۴۱۴۰: جمعی که ره به چشم و دل سیر بردهاند
غزل شماره ۴۱۴۱: جمعی که جان به لب گویا سپرده اند
غزل شماره ۴۱۴۲: آنان که دل ز کینه سبکبار کرده اند
غزل شماره ۴۱۴۳: گر خلق را به حرف دهن باز کرده اند
غزل شماره ۴۱۴۴: خال ترا ز دیده تر سبز کرده اند
غزل شماره ۴۱۴۵: این غافلان که جود فراموش کرده اند
غزل شماره ۴۱۴۶: جمعی که افسر از خرد خام کرده اند
غزل شماره ۴۱۴۷: این آهوان که گردن دعوی کشیدهاند
غزل شماره ۴۱۴۸: مردم ز فیض عالم بالا چه دیده اند
غزل شماره ۴۱۴۹: گوش از برای نغمه تر آفریده اند
غزل شماره ۴۱۵۰: گر یار را غنی ز نیاز آفریده اند
غزل شماره ۴۱۵۱: مردان اگر نفس به فراغت کشیدهاند
غزل شماره ۴۱۵۲: عشاق سر به جیب نه آسان کشیده اند
غزل شماره ۴۱۵۳: عشاق دل به دیده روشن کشیده اند
غزل شماره ۴۱۵۴: از آفتاب چاشنی صبح شد بلند
غزل شماره ۴۱۵۵: جمعی که زیر خاک دل پاک می برند
غزل شماره ۴۱۵۶: این غافلان که دست به پیمانه میبرند
غزل شماره ۴۱۵۷: قربانیان شکفته به قصاب برخورند
غزل شماره ۴۱۵۸: آزادگان کجا غم دستار می خورند
غزل شماره ۴۱۵۹: چون حرف شکوه برق ز تیغ زبان زند
غزل شماره ۴۱۶۰: زیر سپهر دست دعا موج می زند
غزل شماره ۴۱۶۱: داغ از حرارت جگرم داد میزند
غزل شماره ۴۱۶۲: گلزار جوش حسن خداداد میزند
غزل شماره ۴۱۶۳: ابر بهار سینه به گلزار می زند
غزل شماره ۴۱۶۴: عاشق که حرف عشق به اغیار می زند
غزل شماره ۴۱۶۵: فال وصال او دل رنجور میزند
غزل شماره ۴۱۶۶: خط تو راه دین ودل وهوش می زند
غزل شماره ۴۱۶۷: یاقوت با لب تودم از رنگ می زند
غزل شماره ۴۱۶۸: زخم تو تیغ بر جگر ماه می زند
غزل شماره ۴۱۶۹: زینسان که شیشه خنده مستانه می زند
غزل شماره ۴۱۷۰: تا سالکان به آبله پایی نمی رسند
غزل شماره ۴۱۷۱: جمعی که در لباس می ناب می کشند
غزل شماره ۴۱۷۲: عاشق کجا به کعبه و دیر التجا کند
غزل شماره ۴۱۷۳: وقت است نوبهار در عیش وا کند
غزل شماره ۴۱۷۴: محبوس آسمان چه پروبال واکند
غزل شماره ۴۱۷۵: آنجا که شوق دست حمایت بدر کند
غزل شماره ۴۱۷۶: آرام را خرام تو آتش عنان کند
غزل شماره ۴۱۷۷: مشکل دل رمیده هوای وطن کند
غزل شماره ۴۱۷۸: هشیار را خرام تو سر مست می کند
غزل شماره ۴۱۷۹: هر بلبلی که زمزمه بنیاد میکند
غزل شماره ۴۱۸۰: معشوق کی زاهل هوس یاد می کند
غزل شماره ۴۱۸۱: دل را سیاه آه غم آلود می کند
غزل شماره ۴۱۸۲: بی حاصلی که تربیت بید می کند
غزل شماره ۴۱۸۳: مخمور را نگاه تو سرشار میکند
غزل شماره ۴۱۸۴: از دور باش کی حذر اغیار میکند
غزل شماره ۴۱۸۵: مست است وخنده بر من مهجور می کند
غزل شماره ۴۱۸۶: پیمانه چاره سر پرشور می کند
غزل شماره ۴۱۸۷: تقدیر قطع رشته تدبیر می کند
غزل شماره ۴۱۸۸: بر باد می دهد سر بی مغز چون حباب
غزل شماره ۴۱۸۹: عاشق کجا به شکوه دهن باز میکند
غزل شماره ۴۱۹۰: از نسبت عذار تو گل ناز میکند
غزل شماره ۴۱۹۱: هر غافلی که خنده به آواز میکند
غزل شماره ۴۱۹۲: نازش کسی که بر پدر خویش می کند
غزل شماره ۴۱۹۳: هردم نه بی سبب دل ما رقص می کند
غزل شماره ۴۱۹۴: با مردم آنچه شعله ادراک می کند
غزل شماره ۴۱۹۵: جان رمیده جسم گران را چه می کند
غزل شماره ۴۱۹۶: با خاطر گرفته کدورت چه می کند
غزل شماره ۴۱۹۷: حیران عشق او زر وگوهر چه می کند
غزل شماره ۴۱۹۸: از کف عنان گذاشته منزل چه می کند
غزل شماره ۴۱۹۹: تیغ زبان به عاشق حیران چه میکند
غزل شماره ۴۲۰۰: با عاشقان عداوت گردون چه می کند
غزل شماره ۴۲۰۱: با طفل آنچه جنبش گهواره میکند
غزل شماره ۴۲۰۲: ریزش چو شیشه هرکه به آوازه می کند
غزل شماره ۴۲۰۳: دل را نگاه گرم تو دیوانه می کند
غزل شماره ۴۲۰۴: هر چند یار ما همه جا جلوه می کند
غزل شماره ۴۲۰۵: عاشق حذر ز آتش سودا نمی کند
غزل شماره ۴۲۰۶: زاهد هوای عالم بالا نمی کند
غزل شماره ۴۲۰۷: عاشق حذر ز دیده اختر نمی کند
غزل شماره ۴۲۰۸: الفت به عاشقان سگ آن کو نمیکند
غزل شماره ۴۲۰۹: آفت ز خودپسند جدایی نمی کند
غزل شماره ۴۲۱۰: در موج خیز غم دل آزاد نشکند
غزل شماره ۴۲۱۱: مهر لب مرا می منصور نشکند
غزل شماره ۴۲۱۲: از پختگی است گر نشد آواز ما بلند
غزل شماره ۴۲۱۳: بعد از فنا ز هستی ما شور شد بلند
غزل شماره ۴۲۱۴: شد چون هدف سر که درین خاکدان بلند
غزل شماره ۴۲۱۵: جمعی که زیر تیغ فنا دست وپا زنند
غزل شماره ۴۲۱۶: آنها که در چمن قدح مل نمی زنند
غزل شماره ۴۲۱۷: اول ثنای عشق فصیحان اداکنند
غزل شماره ۴۲۱۸: حاشا که خلق کار برای خدا کنند
غزل شماره ۴۲۱۹: گر یوسف مرا به دو عالم بها کنند
غزل شماره ۴۲۲۰: جمعی که قطع راه به مژگان تر کنند
غزل شماره ۴۲۲۱: مردان به آب تیغ شهادت وضو کنند
غزل شماره ۴۲۲۲: روزی که زخم کاهکشان را رفوکنند
غزل شماره ۴۲۲۳: گیرم نقاب دور ز سیمای او کنند
غزل شماره ۴۲۲۴: این ناکسان که فخر به اجداد می کنند
غزل شماره ۴۲۲۵: مستان که رو در آینه جام می کنند
غزل شماره ۴۲۲۶: یوسف رخان ز شوق سراغ تومی کنند
غزل شماره ۴۲۲۷: نازک لبان سخن به زبان تو می کنند
غزل شماره ۴۲۲۸: مردان نظر سیاه به دنیا نمیکنند
غزل شماره ۴۲۲۹: چشمی کز انتظار سفیدش نمی کنند
غزل شماره ۴۲۳۰: آمد بهار وخلق به گلزار می روند
غزل شماره ۴۲۳۱: کی دلبران زصحبت دل سیر می شوند
غزل شماره ۴۲۳۲: چشم طمع ندوخته حرصم به مال هند
غزل شماره ۴۲۳۳: توفیق درد و داغ به هر دل نمی دهند
غزل شماره ۴۲۳۴: از عیب پاک شو که هنرها همیدهند
غزل شماره ۴۲۳۵: دولت ز دستگیری مردم بپا بود
غزل شماره ۴۲۳۶: دولت ز دستگیری مردم بپابود
غزل شماره ۴۲۳۷: اشکی که گوهرش ز نژاد جگر بود
غزل شماره ۴۲۳۸: از دل هرآنچه خاست دل آن را مکان بود
غزل شماره ۴۲۳۹: آن را که در جگر نفس آتشین بود
غزل شماره ۴۲۴۰: آن راکه زخمی از دم شمشیر او بود
غزل شماره ۴۲۴۱: غیر از دل دو نیم که خندان چوپسته بود
غزل شماره ۴۲۴۲: زین پیشتر متاع سخن رایگان نبود
غزل شماره ۴۲۴۳: بیرون ز خود کسی که پی مدعا رود
غزل شماره ۴۲۴۴: هر کس که در نماز به روی و ریا رود
غزل شماره ۴۲۴۵: هر جا حدیث خامه من بر زبان رود
غزل شماره ۴۲۴۶: چون غمزه تو بر سر بیداد میرود
غزل شماره ۴۲۴۷: زاهد به کعبه با سر و دستار میرود
غزل شماره ۴۲۴۸: آزاده چون مسیح بر افلاک می رود
غزل شماره ۴۲۴۹: هوش من از نسیم سحرگاه می رود
غزل شماره ۴۲۵۰: می در پیاله کن که گل و لاله می رود
غزل شماره ۴۲۵۱: کی یاد زلفش از دل بی کینه می رود
غزل شماره ۴۲۵۲: یک شب نمی رود که دل از جا نمی رود
غزل شماره ۴۲۵۳: رفتی و خط و خال تو از دل نمیرود
غزل شماره ۴۲۵۴: حکم خرد به مردم مجنون نمیرود
غزل شماره ۴۲۵۵: طغیان نفس بیش به وقت غنا شود
غزل شماره ۴۲۵۶: چینی اگر ز سنبل زلف تو وا شود
غزل شماره ۴۲۵۷: در گلشنی که بند قبای تو وا شود
غزل شماره ۴۲۵۸: از خط فروغ روی تو پنهان کجا شود
غزل شماره ۴۲۵۹: آلوده دردمند به درمان چرا شود
غزل شماره ۴۲۶۰: دل از هجوم نشتر آزار وا شود
غزل شماره ۴۲۶۱: آنجا که خنده لعل ترا پرده در شود
غزل شماره ۴۲۶۲: دل چون کمال یافت سخن مختصر شود
غزل شماره ۴۲۶۳: از نور وحدت آن که دلش بهره ور شود
غزل شماره ۴۲۶۴: پهلوی چرب، دشمن روشن گهر شود
غزل شماره ۴۲۶۵: از آه دل سرآمد ارباب غم شود
غزل شماره ۴۲۶۶: در هر دلی که ریشه غم زعفران شود
غزل شماره ۴۲۶۷: وقت است از شکوفه چمن سیمتن شود
غزل شماره ۴۲۶۸: خلوت ز گفتگوی دو تن انجمن شود
غزل شماره ۴۲۶۹: آن آفتاب رو چو خریدار من شود
غزل شماره ۴۲۷۰: جوش درون کم از دو سه تبخال چون شود
غزل شماره ۴۲۷۱: سرو این چنین ز شرم تو گر آب می شود
غزل شماره ۴۲۷۲: از روی آتشین تو دل آب می شود
غزل شماره ۴۲۷۳: از می چو آن غزال، سیه مست می شود
غزل شماره ۴۲۷۴: از ترکتاز غم دل من شاد میشود
غزل شماره ۴۲۷۵: صد شکوه به جا ز دلم جوش میزند
غزل شماره ۴۲۷۶: گفتار صدق، مایه آزار میشود
غزل شماره ۴۲۷۷: دل روشن از ریاضت بسیار میشود
غزل شماره ۴۲۷۸: از یاد وصل، دیده من سیر میشود
غزل شماره ۴۲۷۹: جان از وداع سبکتاز می شود
غزل شماره ۴۲۸۰: در شوره زار دانه اگر سبز می شود
غزل شماره ۴۲۸۱: دل بی غبار از لب خاموش می شود
غزل شماره ۴۲۸۲: رخسار او ز می چو عرقناک می شود
غزل شماره ۴۲۸۳: از جلوه تو سنگ سبکبال می شود
غزل شماره ۴۲۸۴: روشن دلم ز باده گلفام می شود
غزل شماره ۴۲۸۵: دستی ز روی لطف برآری چه میشود؟
غزل شماره ۴۲۸۶: از خط نگاه پردگی دیده می شود
غزل شماره ۴۲۸۷: از حسن نوخطان دل ما تازه می شود
غزل شماره ۴۲۸۸: دل کی تهی ز خنده طفلانه می شود
غزل شماره ۴۲۸۹: بیروی دل گره ز زبان وا نمیشود
غزل شماره ۴۲۹۰: تا غنچه شکایت من وا نمی شود
غزل شماره ۴۲۹۱: تسکین دل به شور محبت نمیشود
غزل شماره ۴۲۹۲: دل ساده در قلمرو صورت نمیشود
غزل شماره ۴۲۹۳: پایندگی به زور میسر نمیشود
غزل شماره ۴۲۹۴: بیصحبت تو عیش میسر نمیشود
غزل شماره ۴۲۹۵: هر رهروی دچار به منزل نمیشود
غزل شماره ۴۲۹۶: آزاده رو مقید عالم نمی شود
غزل شماره ۴۲۹۷: در کوی عشق درد وبلا کم نمی شود
غزل شماره ۴۲۹۸: از خط گرفته آن مه تابان نمی شود
غزل شماره ۴۲۹۹: مژگان ز موج اشک گریزان نمی شود
غزل شماره ۴۳۰۰: سیر از رخ تو دیده به دیدن نمی شود
غزل شماره ۴۳۰۱: یک بار رو به اهل وفا می توان نمود
غزل شماره ۴۳۰۲: هر بلبلی که بوی گل از خار نشنود
غزل شماره ۴۳۰۳: برقم ز خرمن از دل بیتاب می جهد
غزل شماره ۴۳۰۴: عشق غیور تن به نصیحت کجا دهد
غزل شماره ۴۳۰۵: در دل کسی که راه هوا وهوس دهد
غزل شماره ۴۳۰۶: گل داده هرزه نالی چمن دهد
غزل شماره ۴۳۰۷: شوخی که عرض حسن به اغیار می دهد
غزل شماره ۴۳۰۸: در پرده غنچه برگ سفر ساز می دهد
غزل شماره ۴۳۰۹: هر کس سخن به دشمن انصاف می دهد
غزل شماره ۴۳۱۰: مجنون عنان به مردم عاقل نمی دهد
غزل شماره ۴۳۱۱: خالش خبر ز سر دهانم نمیدهد
غزل شماره ۴۳۱۲: آن را که عشق بخت جوانی نمی دهد
غزل شماره ۴۳۱۳: نتوان ز عندلیب نسیمی به جان خرید
غزل شماره ۴۳۱۴: از ناله عندلیب به برگ ونوارسید
غزل شماره ۴۳۱۵: بی خواست حرف تلخی ازان نوش لب رسید
غزل شماره ۴۳۱۶: از پیچ وتاب عمردرازم بسر رسید
غزل شماره ۴۳۱۷: تا بوسه ای به من ز لب دلستان رسید
غزل شماره ۴۳۱۸: پیرانه سر همای سعادت به من رسید
غزل شماره ۴۳۱۹: از بحر فیض قسمت دیگر به من رسید
غزل شماره ۴۳۲۰: از نغمه پرده مطرب دستانسرا کشید
غزل شماره ۴۳۲۱: صبح شکوفه از افق شاخ سر کشید
غزل شماره ۴۳۲۲: با عشق انتقام توان ز آسمان کشید
غزل شماره ۴۳۲۳: بر یاد عشق بار هوس می توان کشید
غزل شماره ۴۳۲۴: هر کس نوایی از من آتش زبان شنید
غزل شماره ۴۳۲۵: از زیر خاک ناله ما میتوان شنید
غزل شماره ۴۳۲۶: تا کی درین جهان مکرر به سر کنید
غزل شماره ۴۳۲۷: هر پرده که از چهره مقصود برافتاد
غزل شماره ۴۳۲۸: در مشرب من صبح چه گویم چه اثر داد
غزل شماره ۴۳۲۹: تا روشنی صدق به دل یار نگردد
غزل شماره ۴۳۳۰: چشمی که مقید به نظر باز نگردد
غزل شماره ۴۳۳۱: بی ابر گهربار چمن شسته نگردد
غزل شماره ۴۳۳۲: در سینه نهان گریه مستانه نگردد
غزل شماره ۴۳۳۳: کی دست کرم خواجه ز امساک برآرد
غزل شماره ۴۳۳۴: کو عشق که دودم ز دل تنگ برآرد
غزل شماره ۴۳۳۵: هر لحظه ترا حسن به صد رنگ برآرد
غزل شماره ۴۳۳۶: آن کس که تمنای برو دوش تو دارد
غزل شماره ۴۳۳۷: از گردش افلاک کجا دل گله دارد
غزل شماره ۴۳۳۸: از گرمروان خار مغیلان گله دارد
غزل شماره ۴۳۳۹: از گرمی اشکم صف مژگان گله دارد
غزل شماره ۴۳۴۰: اندیشه ز کلفت دل بیتاب ندارد
غزل شماره ۴۳۴۱: سیری ز تپیدن دل بیتاب ندارد
غزل شماره ۴۳۴۲: طفل است وغم ناله ما هیچ ندارد
غزل شماره ۴۳۴۳: آزاده ما برگ سفر هیچ ندارد
غزل شماره ۴۳۴۴: از تفرقه پروا دل آزاد ندارد
غزل شماره ۴۳۴۵: تر دامنیم آه غم آلود ندارد
غزل شماره ۴۳۴۶: دل طاقت حیرانی دیدار ندارد
غزل شماره ۴۳۴۷: جویای تو با کعبه گل کار ندارد
غزل شماره ۴۳۴۸: پروای خط آن غنچه مستور ندارد
غزل شماره ۴۳۴۹: هر شیشه دلی حوصله شور ندارد
غزل شماره ۴۳۵۰: دل بردن ما اینهمه تدبیر ندارد
غزل شماره ۴۳۵۱: دل راه در آن زلف گرهگیر ندارد
غزل شماره ۴۳۵۲: چشم تو که پروای نظر باز ندارد
غزل شماره ۴۳۵۳: صبح ازل این طرف بنا گوش ندارد
غزل شماره ۴۳۵۴: بیگانه معنی لب خاموش ندارد
غزل شماره ۴۳۵۵: از تلخی می ساغر ما باک ندارد
غزل شماره ۴۳۵۶: آن سنگدل از شکوه ما باک ندارد
غزل شماره ۴۳۵۷: زهرازقدح صافدلان رنگ ندارد
غزل شماره ۴۳۵۸: پروای خط آن عارض گلفام ندارد
غزل شماره ۴۳۵۹: در سینه عشاق هوس راه ندارد
غزل شماره ۴۳۶۰: مفت است اگر سنگدلیهای معلم
غزل شماره ۴۳۶۱: نتوان به فلک شکوه ز بیداد قضا برد
غزل شماره ۴۳۶۲: تنها نه صفا خط ز لب لعل بتان برد
غزل شماره ۴۳۶۳: آن شوخ چه گویم که دل از دست چسان برد
غزل شماره ۴۳۶۴: از خال توان راه به آن کنج دهان برد
غزل شماره ۴۳۶۵: آسایش تن غافلم از یاد خداکرد
غزل شماره ۴۳۶۶: ساقی دهن شیشه ما باز به لب کرد
غزل شماره ۴۳۶۷: از بس عرق از چهره گلفام تو گل کرد
غزل شماره ۴۳۶۸: خط از لب لعل گهرافشان تو گل کرد
غزل شماره ۴۳۶۹: رخسار جهانسوز تو بی پا و سرم کرد
غزل شماره ۴۳۷۰: رخسار ترا خط نتوانست نهان کرد
غزل شماره ۴۳۷۱: دل را چه خیال است به می شاد توان کرد
غزل شماره ۴۳۷۲: دل چون تهی از دردوغم یار توان کرد
غزل شماره ۴۳۷۳: از مستی چشم تو چه تقریر توان کرد
غزل شماره ۴۳۷۴: شوریده تر از سیل بهارم چه توان کرد
غزل شماره ۴۳۷۵: جانی که سر از روزن فتراک برآورد
غزل شماره ۴۳۷۶: چون پسته زبان در دهنم زنگ برآورد
غزل شماره ۴۳۷۷: از طوطی من روی سخن رنگ برآورد
غزل شماره ۴۳۷۸: گر غیر مرا از تو به نیرنگ برآورد
غزل شماره ۴۳۷۹: جان در بدن خاکی ما زنگ برآورد
غزل شماره ۴۳۸۰: نظاره خط توام از خال برآورد
غزل شماره ۴۳۸۱: دل سخت چو گردید نصیحت نپذیرد
غزل شماره ۴۳۸۲: گل مرتبه عارض جانانه نگیرد
غزل شماره ۴۳۸۳: سرگرم تو با کشمکش دار نسازد
غزل شماره ۴۳۸۴: از عود دل گرم من اخگربگریزد
غزل شماره ۴۳۸۵: روزی که مرا موج نفس دام سخن شد
غزل شماره ۴۳۸۶: از حسن غریب تو جهان صبح وطن شد
غزل شماره ۴۳۸۷: تیغ تو می وساقی وپیمانه من شد
غزل شماره ۴۳۸۸: یوسف شود آن کس که خریدار تو باشد
غزل شماره ۴۳۸۹: در راه توهر کس دل ودین باخته باشد
غزل شماره ۴۳۹۰: عاشق غم اسباب چرا داشته باشد
غزل شماره ۴۳۹۱: چشم تو ز دلها چه خبر داشته باشد
غزل شماره ۴۳۹۲: این اشک جگرگون چه اثرداشته باشد
غزل شماره ۴۳۹۳: اندیشه چرا عشق ز کس داشته باشد
غزل شماره ۴۳۹۴: زان سفله حذرکن که توانگرشده باشد
غزل شماره ۴۳۹۵: شرمی که بود ساخته مطلوب نباشد
غزل شماره ۴۳۹۶: با کعبه پرستار ترا کار نباشد
غزل شماره ۴۳۹۷: تا چنددلت برمن مهجور نبخشد
غزل شماره ۴۳۹۸: زخمی که ز تیغ تو مرا بر سپر آمد
غزل شماره ۴۳۹۹: تا خنده ازان غنچه مستور برآمد
غزل شماره ۴۴۰۰: آن آفت جان بر سر انصاف نیامد
غزل شماره ۴۴۰۱: کیفیت می زاهد فرزانه نداند
غزل شماره ۴۴۰۲: فیض دم صبح از لب خندان تو یابند
غزل شماره ۴۴۰۳: در خویش چو گردون نکنی تا سفری چند
غزل شماره ۴۴۰۴: جمعی که دراندیشه آن چشم خمارند
غزل شماره ۴۴۰۵: خوش وقت گروهی که در اندیشه یارند
غزل شماره ۴۴۰۶: داغی که مرا بر دل دیوانه گذارند
غزل شماره ۴۴۰۷: خون بهتر ازان می که چشیدن نگذارند
غزل شماره ۴۴۰۸: هر نقطه کز این دایره بیکار شمارند
غزل شماره ۴۴۰۹: حکم است که کار شب آدینه بسازند
غزل شماره ۴۴۱۰: از دشت به حی مردم دیوانه نسازند
غزل شماره ۴۴۱۱: از دست رود خامه چو نام تو نویسند
غزل شماره ۴۴۱۲: در کوی خرابات گروهی که خموشند
غزل شماره ۴۴۱۳: آنها که به فردوس رخ یار فروشند
غزل شماره ۴۴۱۴: تا حسن گلو سوز تو در جان شرر افکند
غزل شماره ۴۴۱۵: غفلت زدگان دیده بیدار ندانند
غزل شماره ۴۴۱۶: آنها که نظرباز به نو خط پسرانند
غزل شماره ۴۴۱۷: چون شبنم می بر رخ جانان بنشیند
غزل شماره ۴۴۱۸: سوز دل عاشق ز تماشا ننشیند
غزل شماره ۴۴۱۹: در کودکی از جبهه من عشق عیان بود
غزل شماره ۴۴۲۰: در زیر فلک چند خردمند توان بود
غزل شماره ۴۴۲۱: تامنزل من بادیه بیخبری بود
غزل شماره ۴۴۲۲: گر یار ز احوال من آگاه نمی بود
غزل شماره ۴۴۲۳: با روی تو آیینه روشن چه نماید
غزل شماره ۴۴۲۴: داغ از جگر سوختگان دیر برآید
غزل شماره ۴۴۲۵: سرمست چو آن شاخ گل از باغ برآید
غزل شماره ۴۴۲۶: آن خرمن گل چون ز در باغ درآید
غزل شماره ۴۴۲۷: خطی که ازان چهره روشن بدر آید
غزل شماره ۴۴۲۸: آه از دل جویای تو بیتاب برآید
غزل شماره ۴۴۲۹: حرفی که ازان لعل گهربار برآید
غزل شماره ۴۴۳۰: تدبیر محال است به تقدیر برآید
غزل شماره ۴۴۳۱: حسنی که به نور نظر پاک برآید
غزل شماره ۴۴۳۲: کی پیچ وخم از طبع هوسناک برآید
غزل شماره ۴۴۳۳: آهی که ز دلهای هوسناک برآید
غزل شماره ۴۴۳۴: از سفره قسمت لب نانش لب گورست
غزل شماره ۴۴۳۵: گر چشم تر از پوست چو بادام برآید
غزل شماره ۴۴۳۶: خوب است که بی رنج طلب کام برآید
غزل شماره ۴۴۳۷: حاشا که زعاشق سخن کام برآید
غزل شماره ۴۴۳۸: بیخواست ز دل ناله جانکاه برآید
غزل شماره ۴۴۳۹: لعل از جگر سنگ گر از تیشه برآید
غزل شماره ۴۴۴۰: هویی که مرا از دل دیوانه برآید
غزل شماره ۴۴۴۱: خورشید اگر از چشم کسان آب گشاید
غزل شماره ۴۴۴۲: مشکل که دل از ناله و فریاد گشاید
غزل شماره ۴۴۴۳: از سیر چمن کی دل افگار گشاید
غزل شماره ۴۴۴۴: با تنگدلی از لب خندان چه گشاید
غزل شماره ۴۴۴۵: یک شعله شوخ است که دیدار نماید
غزل شماره ۴۴۴۶: غفلت چه اثر در دل هشیارنماید
غزل شماره ۴۴۴۷: با روی تو خورشید درخشان چه نماید
غزل شماره ۴۴۴۸: با روی تو صبر از دل بیتاب نیاید
غزل شماره ۴۴۴۹: صحبت به حریفان سیه کار مدارید
غزل شماره ۴۴۵۰: از قید فلک برزده دامن بگریزید
غزل شماره ۴۴۵۱: فارغ بود از افسر زرین سر خورشید
غزل شماره ۴۴۵۲: طوفان گل و جوش بهارست ببینید
غزل شماره ۴۴۵۳: خشت از سرخم پنبه ز مینا بربایید
غزل شماره ۴۴۵۴: خال از دمیدن خط بی انتظارم گردد
غزل شماره ۴۴۵۵: شب زنده دار را دل روشن چو ماه گردد
غزل شماره ۴۴۵۶: خط سیه مبادا زان خال سربرآرد
غزل شماره ۴۴۵۷: شرم وحجاب مارا در پیچ وتاب دارد
غزل شماره ۴۴۵۸: از حلقه های زنجیر سودا چه باک دارد
غزل شماره ۴۴۵۹: پروای خط مشکین آن دلرباندارد
غزل شماره ۴۴۶۰: پروای شکوه من آن سیمتن ندارد
غزل شماره ۴۴۶۱: سودای عشق ما را بی نام وبی نشان کرد
غزل شماره ۴۴۶۲: دل را به زلف پرچین تسخیر می توان کرد
غزل شماره ۴۴۶۳: هر چند ره در آن زلف پیدا نمی توان کرد
غزل شماره ۴۴۶۴: خالت ز خط مشکین دست دگر برآورد
غزل شماره ۴۴۶۵: خوش آن که خواب راحت برخودحرام سازد
غزل شماره ۴۴۶۶: از ترک گفتگو دل با معنی آشنا شد
غزل شماره ۴۴۶۷: از حلقه های آن زلف دل صاحب نظر شد
غزل شماره ۴۴۶۸: در زلف ناامیدی روی امید باشد
غزل شماره ۴۴۶۹: چون آفتاب هر کس روشن ضمیر باشد
غزل شماره ۴۴۷۰: دولت چو نیست باقی بر باد رفته باشد
غزل شماره ۴۴۷۱: تن را اگر گذاری در عشق ما چه باشد
غزل شماره ۴۴۷۲: گر بی طلب رسد رزق ما را عجب نباشد
غزل شماره ۴۴۷۳: سر چون گران شد از می دستارگو نباشد
غزل شماره ۴۴۷۴: کی از ستاره برمن سنگ ستم نیامد
غزل شماره ۴۴۷۵: از عشق یار نوخط دل زود می گشاید
غزل شماره ۴۴۷۶: از روی نو خط یار هر جا سخن برآید
غزل شماره ۴۴۷۷: چون رنگ می زمینا بیرون دوید باید
غزل شماره ۴۴۷۸: آن چشم اگرچه خود را بیمار مینماید
غزل شماره ۴۴۷۹: سفر گزین که سخن در وطن غریب نگردد
غزل شماره ۴۴۸۰: سیاه چون دل رنگین سخن ز آه نگردد
غزل شماره ۴۴۸۱: نظر به روی تو خورشید آب وتاب ندارد
غزل شماره ۴۴۸۲: ز وعده های دروغش دل اضطراب ندارد
غزل شماره ۴۴۸۳: ستاره سوخته پروای اعتبار ندارد
غزل شماره ۴۴۸۴: گل همیشه بهار سخن زوال ندارد
غزل شماره ۴۴۸۵: همین نه سینه ما آه صبحگاه ندارد
غزل شماره ۴۴۸۶: دهان بوسه فریب ترا پیاله ندارد
غزل شماره ۴۴۸۷: رخ تو رنگ زگلگونه شراب نگیرد
غزل شماره ۴۴۸۸: نگه ز چشم تو چون چنان نشأه مدام نگیرد
غزل شماره ۴۴۸۹: خوشا دلی که در اندیشه جمال تو باشد
غزل شماره ۴۴۹۰: به جای سبزه چو ایام زندگی بسر آید
غزل شماره ۴۴۹۱: مباد روی تو از پرده حجاب بر آید
غزل شماره ۴۴۹۲: دل از تردد وخاطر ز انقلاب برآید
غزل شماره ۴۴۹۳: بغیر خط که ز روی لطیف یار برآید
غزل شماره ۴۴۹۴: آتش عشق تو چون زبانه برآرد
غزل شماره ۴۴۹۵: رتبه خال تو مشک ناب ندارد
غزل شماره ۴۴۹۶: در دل ما بخت سبز بارندارد
غزل شماره ۴۴۹۷: قد ترا سرواعتدال ندارد
غزل شماره ۴۴۹۸: دولت روشندلی زوال ندارد
غزل شماره ۴۴۹۹: دامن دشت عدم گیاه ندارد
غزل شماره ۴۵۰۰: مستی ما از می شبانه نباشد
غزل شماره ۴۵۰۱: عشق مقید به خط وخال نگردد
غزل شماره ۴۵۰۲: غنچه مستور از نقاب برآمد
غزل شماره ۴۵۰۳: از کمرش کام دل چگونه برآید
غزل شماره ۴۵۰۴: چون مه روی تو از حجاب برآید
غزل شماره ۴۵۰۵: فتنه چشم تو چون ز خواب برآید
غزل شماره ۴۵۰۶: سری راکه سودا ز سامان برآرد
غزل شماره ۴۵۰۷: دل صاف پروای محشر ندارد
غزل شماره ۴۵۰۸: چرا با دل من صفایی ندارد
غزل شماره ۴۵۰۹: دل از خاکساری بهشت خدا شد
غزل شماره ۴۵۱۰: چه گل از خودآن مرده دل چیده باشد
غزل شماره ۴۵۱۱: نشاط جهان را بقایی نباشد
غزل شماره ۴۵۱۲: سخن کی به جانهای غافل نشیند
غزل شماره ۴۵۱۳: مرا ناله از پرده دل برآید
غزل شماره ۴۵۱۴: به همچون منی آسمان چون برآید
غزل شماره ۴۵۱۵: چرا از خم می فلاطون برآید
غزل شماره ۴۵۱۶: بس که در زلف تو دلها آب شد
غزل شماره ۴۵۱۷: تا به زانو پای من در خار شد
غزل شماره ۴۵۱۸: رنگ خط برلعل جانان ریختند
غزل شماره ۴۵۱۹: بخل ممسک از می افزونتر شود
غزل شماره ۴۵۲۰: زخم ما پهلو به خنجر میدهد
غزل شماره ۴۵۲۱: از غم گم کرده راهان فارغ است
غزل شماره ۴۵۲۲: برانگیزد غبار از مغز جان درد
غزل شماره ۴۵۲۳: نمی گردد به خاموشی نهان درد
غزل شماره ۴۵۲۴: درین عالم که جز وحشت نباشد
غزل شماره ۴۵۲۵: ترا چون صبح خندان آفریدند
غزل شماره ۴۵۲۶: چه کار از یاری دوران برآید
غزل شماره ۴۵۲۷: از ناله نی هر کس هشیار نمی گردد
غزل شماره ۴۵۲۸: هر ذره ازو در سر سودای دگر دارد
غزل شماره ۴۵۲۹: از بیم خط آن لب شد باریک وچنین باشد
غزل شماره ۴۵۳۰: ازبیم خط آن لب شد باریک و چنین باشد
غزل شماره ۴۵۳۱: می می چکد از چشمش جانانه چنین باید
غزل شماره ۴۵۳۲: از نمک تبسمت رنگ شراب می پرد
غزل شماره ۴۵۳۳: جان غریب ازین جهان میل وطن نمیکند
غزل شماره ۴۵۳۴: شوخی حسن کی نهان زیر نقاب میشود
غزل شماره ۴۵۳۵: چه خوش است ناله من به نوا رسیده باشد
غزل شماره ۴۵۳۶: چو خوش است اتحادی که حجاب تن نماند
غزل شماره ۴۵۳۷: هر که رنگ شکسته ای دارد
غزل شماره ۴۵۳۸: دل ز سیر وسلوک بینا شد
غزل شماره ۴۵۳۹: محو تو بهشت جو نباشد
غزل شماره ۴۵۴۰: خوش آن که به گوشه ای نشیند
غزل شماره ۴۵۴۱: آتش لعل از رخت در عرق شرم مرد
غزل شماره ۴۵۴۲: خطی کان رخ تازه می آورد
غزل شماره ۴۵۴۳: خال او یک نظر از دیده ما دور نباشد
غزل شماره ۴۵۴۴: مورنه ای پیش قند تنگ میان را ببند
غزل شماره ۴۵۴۵: فلک از ناله ما نرم نشد
غزل شماره ۴۵۴۶: عشق تو ز دل بدر نمی آید
غزل شماره ۴۵۴۷: ای زیاد لعل میگون تو کام جان لذیذ
غزل شماره ۴۵۴۸: قلم ز بال سمندر کند مگر کاغذ
غزل شماره ۴۵۴۹: ز شور عشق مرا شد دل خراب لذیذ
غزل شماره ۴۵۵۰: از حب جاه خواری دنیا شود لذیذ
غزل شماره ۴۵۵۱: چندان که خواب صبح بود بر جوان لذیذ
غزل شماره ۴۵۵۲: پاک گوهر را سزوارست اوج اعتبار
غزل شماره ۴۵۵۳: آب گوهر از تهی چشمان نمی شوید غبار
غزل شماره ۴۵۵۴: برد دستم رابیاض گردن جانان ز کار
غزل شماره ۴۵۵۵: زخم را آماده شو چون شد مساعد روزگار
غزل شماره ۴۵۵۶: بیشتر گردد دل نازک ز غمخواران فگار
غزل شماره ۴۵۵۷: مردمک را سیر کن در حلقه چشم نگار
غزل شماره ۴۵۵۸: پرده مشکین به چشم شوخ بسته است آن نگار؟
غزل شماره ۴۵۵۹: می برد خواهی نخواهی دل زمردم خط یار
غزل شماره ۴۵۶۰: ای دل غافل زمانی از گریبان سر برآر
غزل شماره ۴۵۶۱: پیچ وتاب خط برآن رخسار گلرنگ است بار
غزل شماره ۴۵۶۲: بر لب بام خطر باشد مکان اعتبار
غزل شماره ۴۵۶۳: می پرستان را به دل ننشیند از دشمن غبار
غزل شماره ۴۵۶۴: پاس درد و داغ عشق از دیده های شوردار
غزل شماره ۴۵۶۵: شوختر گردد شود چون خال از خط بالدار
غزل شماره ۴۵۶۶: غیر عبرت هیچ چیز از دار دنیا برمدار
غزل شماره ۴۵۶۷: از زمین برخاستن چشم از زمین داران مدار
غزل شماره ۴۵۶۸: آرزو در دل بسوزان، عود در مجمر گذار
غزل شماره ۴۵۶۹: فارغ از دامند مرغان سبک پر در گذار
غزل شماره ۴۵۷۰: دل چو شبنم آب کن رو در گلستانش گذار
غزل شماره ۴۵۷۱: من نمی آیم به هوش از پند، بیهوشم گذار
غزل شماره ۴۵۷۲: اشک در چشم من بیتاب چون گیرد قرار؟
غزل شماره ۴۵۷۳: دل کجا در سینه ویرانه می گیرد قرار؟
غزل شماره ۴۵۷۴: بیقرار عشق در یک جا نمی گیرد قرار
غزل شماره ۴۵۷۵: خون دل تا هست چشم تر نمی گیرد قرار
غزل شماره ۴۵۷۶: هر که می داند که برگردد سخن درکوهسار
غزل شماره ۴۵۷۷: اهل دل رایاری دوران نمی آید به کار
غزل شماره ۴۵۷۸: تخم مهری گر به دلها می فشاند روزگار
غزل شماره ۴۵۷۹: می شود رنگین تر آن لعل سخنگودر خمار
غزل شماره ۴۵۸۰: تا تو ای سرو روان از باغ بیرون رفته ای
غزل شماره ۴۵۸۱: از فروغ لاله آتش زیر پاداردبهار
غزل شماره ۴۵۸۲: از فروغ لاله آتش زیر پا دارد بهار
غزل شماره ۴۵۸۳: از دل پرخون بلبل کی خبر دارد بهار؟
غزل شماره ۴۵۸۴: از خرام ناز منت بر زمین دارد بهار
غزل شماره ۴۵۸۵: سنبل او می خرامد دست بر دوش بهار
غزل شماره ۴۵۸۶: کوه سنگین را سبک جولان کند جام بهار
غزل شماره ۴۵۸۷: بوی گل می آیداز چاک گریبان بهار
غزل شماره ۴۵۸۸: خاک راجان کرد درتن ابر احسان بهار
غزل شماره ۴۵۸۹: نیست بی می باغ رانوری می روشن بیار
غزل شماره ۴۵۹۰: دل به آن زلف چلیپا می کشد بی اختیار
غزل شماره ۴۵۹۱: گلعذار من برون از پرده بوی خود میار
غزل شماره ۴۵۹۲: بی دل بیدار، سر از خرقه تن برمیار
غزل شماره ۴۵۹۳: شد خرابات مغان از توبه ام زیر و زبر
غزل شماره ۴۵۹۴: ای بر روی تو از آینه گل صافتر
غزل شماره ۴۵۹۵: ترک من کزپسته اش بی خواست می ریزد شکر
غزل شماره ۴۵۹۶: بوسه ای در کار من کن زان لب همچون شکر
غزل شماره ۴۵۹۷: از فروغ ماه می گردد به آب وتاب ابر
غزل شماره ۴۵۹۸: حسن از چشم نظربازان شود شاداب تر
غزل شماره ۴۵۹۹: می شود در وسمه ابروی بتان خونخوارتر
غزل شماره ۴۶۰۰: از دم تیغ است آن موی کمر خونریزتر
غزل شماره ۴۶۰۱: هرکه وحشت می کند ز آمیزش ما بیشتر
غزل شماره ۴۶۰۲: ناقص از کامل برد لذت ز دنیا بیشتر
غزل شماره ۴۶۰۳: نیست بیصورت جدال زاهدان با صوفیان
غزل شماره ۴۶۰۴: دل ز خط بر عارض جانانه لرزد بیشتر
غزل شماره ۴۶۰۵: خار و خس را چرخ گل برسرفشاند بیشتر
غزل شماره ۴۶۰۶: تلخکام ایمن ز چشم شور ماند بیشتر
غزل شماره ۴۶۰۷: یارنو خط زنگ از دل می زداید بیشتر
غزل شماره ۴۶۰۸: می کشداز بی هنر کلفت هنرور بیشتر
غزل شماره ۴۶۰۹: شورش دیوانه گردد از بیابان بیشتر
غزل شماره ۴۶۱۰: می کشد عزت طلب خواری زدوران بیشتر
غزل شماره ۴۶۱۱: دل بود مایل به خط عنبرافشان بیشتر
غزل شماره ۴۶۱۲: جانب اغیار داردآن جفا جو بیشتر
غزل شماره ۴۶۱۳: می شود مغلوب، خصم از بردباری بیشتر
غزل شماره ۴۶۱۴: عشق راباشد به عاشق دلنوازی بیشتر
غزل شماره ۴۶۱۵: گرچه از جان نیست چیزی بابدن نزدیکتر
غزل شماره ۴۶۱۶: زاهد از آلوده دنیاست دنیا خواه تر
غزل شماره ۴۶۱۷: خامشی سازد من بیتاب را دیوانه تر
غزل شماره ۴۶۱۸: هرطرف صد راه پیما هست سر گردان خضر
غزل شماره ۴۶۱۹: یاسمینش لاله گون از تاب نظر
غزل شماره ۴۶۲۰: لاله ها چشم غزالان می نماید در نظر
غزل شماره ۴۶۲۱: نیست درظاهر مرا گر گلعذاری درنظر
غزل شماره ۴۶۲۲: نیست رخساری زخال وخط نگارین اینقدر
غزل شماره ۴۶۲۳: حسن را در کار نبود باده ناب دگر
غزل شماره ۴۶۲۴: چشم مارا صبح پیری شد شکر خواب دگر
غزل شماره ۴۶۲۵: از عزیزان با تو ما را هست پیوند دگر
غزل شماره ۴۶۲۶: می برد دل حسن او هردم به نیرنگ دگر
غزل شماره ۴۶۲۷: ای ز رویت هر نگاهی را گلستان دگر
غزل شماره ۴۶۲۸: حسن دارد در سواری شوکت و شان دگر
غزل شماره ۴۶۲۹: داده ام دل را به دست دشمن دین دگر
غزل شماره ۴۶۳۰: چند روزی می دهم دل رابه دلجوی دگر
غزل شماره ۴۶۳۱: می شود طی در ورق گرداندنی دیوان عمر
غزل شماره ۴۶۳۲: سبزه خط می دمد از لعل جانان غم مخور
غزل شماره ۴۶۳۳: می شود از درد و داغ عشق دلها دیده ور
غزل شماره ۴۶۳۴: کی ز خواریهای غربت می کند پرواگهر؟
غزل شماره ۴۶۳۵: تا نسازد پای خود از سر طلبکارگهر
غزل شماره ۴۶۳۶: سود ندهد عامل بیدادگر را کارخیر
غزل شماره ۴۶۳۷: از می گلرنگ می گردد اگر پیمانه سیر
غزل شماره ۴۶۳۸: گر کند مادر زخشکی بخل دراعطای شیر
غزل شماره ۴۶۳۹: آنکه می آید زطفلی از دهانش بوی شیر
غزل شماره ۴۶۴۰: زیرتیغ از مرغ بسمل پرفشانی یاد گیر
غزل شماره ۴۶۴۱: برگ عیش خویش را چون گل زهم پاشیده گیر
غزل شماره ۴۶۴۲: بوسه را کنج دهان یار دارد گوشه گیر
غزل شماره ۴۶۴۳: می شوی آواره از عالم عنان ما مگیر
غزل شماره ۴۶۴۴: به نادانی کند اقرارهرکس هست داناتر
غزل شماره ۴۶۴۵: رخ گلرنگش از مژگان خونخوارست گیراتر
غزل شماره ۴۶۴۶: خط سبز از دعای صبح خیزان است گیراتر
غزل شماره ۴۶۴۷: شود از پرده پوشی سوز اهل حال رسواتر
غزل شماره ۴۶۴۸: شراب زندگی درخاکساریهاست بی غش تر
غزل شماره ۴۶۴۹: زمهرخامشی شد خرده رازم پریشانتر
غزل شماره ۴۶۵۰: زمی شد چهره آن مهرعالمتاب روشنتر
غزل شماره ۴۶۵۱: سخن کز عشق شادابی ندارددردهان بهتر
غزل شماره ۴۶۵۲: نمی دانند اهل غفلت انجام شراب آخر
غزل شماره ۴۶۵۳: ترا درخواب غفلت رفت عمر خوش عنان آخر
غزل شماره ۴۶۵۴: بیا ای محتسب از وادی دردی کشان بگذر
غزل شماره ۴۶۵۵: فریب دل مخور از دیده شیرانه اخگر
غزل شماره ۴۶۵۶: ندارد خاطر آگاه جز غفلت غم دیگر
غزل شماره ۴۶۵۷: جز آن لبهای میگون دل راچاره دیگر
غزل شماره ۴۶۵۸: نخواهد دردمند عشق او میخانه دیگر
غزل شماره ۴۶۵۹: نیست بی خار درین بادیه یک آبله وار
غزل شماره ۴۶۶۰: باد دستانه مکن خرج نفس رازنهار
غزل شماره ۴۶۶۱: گربه ما همسفری سلسله از پا بردار
غزل شماره ۴۶۶۲: بر دل تازه خیالان مخور از زخم زبان
غزل شماره ۴۶۶۳: نیست بیرون ز تو مقصود، تکاپو بگذار
غزل شماره ۴۶۶۴: کار دنیا کن و اندیشه عقبی مگذار
غزل شماره ۴۶۶۵: نفس هرزه مرس رابه کشیدن مگذار
غزل شماره ۴۶۶۶: نالهای از ته دل کرد سپند آخر کار
غزل شماره ۴۶۶۷: چین پیشانی ما شد مه عید آخر کار
غزل شماره ۴۶۶۸: ای رخت شسته تر از دامن مهتاب بهار
غزل شماره ۴۶۶۹: دوسه روزی است صفای رخ گلپوش بهار
غزل شماره ۴۶۷۰: سینه ای چاک نکردیم درین فصل بهار
غزل شماره ۴۶۷۱: ای صبا برگی از آن گلشن بی خار بیار
غزل شماره ۴۶۷۲: جام در دور به اندازه مخمور بیار
غزل شماره ۴۶۷۳: این نه هاله است نمایان شده از دور قمر
غزل شماره ۴۶۷۴: برفروز از می و زنگ از دل آگاه ببر
غزل شماره ۴۶۷۵: ای دهان تو و گفتار ز هم شیرین تر
غزل شماره ۴۶۷۶: الفت خلق عذاب دل فرزانه شمر
غزل شماره ۴۶۷۷: چشم آرام مدارید ز سر منزل عمر
غزل شماره ۴۶۷۸: تیغ الماس بر اطراف کمر دارد مهر
غزل شماره ۴۶۷۹: چند روزی چو قلم سربه ته انداخته گیر
غزل شماره ۴۶۸۰: گشاده رویی من برد دست خصم از کار
غزل شماره ۴۶۸۱: به زندگی دل آزاده را ز تن بردار
غزل شماره ۴۶۸۲: چو غنچه نکهت خود از صبا دریغ مدار
غزل شماره ۴۶۸۳: ز طوطیان شکر ناب را دریغ مدار
غزل شماره ۴۶۸۴: چو شمع، جان ز نسیم سحر دریغ مدار
غزل شماره ۴۶۸۵: نخست کعبه و بتخانه رابجا بگذار
غزل شماره ۴۶۸۶: ز آب تیغ اثر در گلوی ما بگذار
غزل شماره ۴۶۸۷: دل رمیده به امید این جهان مگذار
غزل شماره ۴۶۸۸: بیاکه عقده زکارجهان گشاد بهار
غزل شماره ۴۶۸۹: سخن دریغ مداراز سخن کشان زنهار
غزل شماره ۴۶۹۰: مبند دل به تماشای این جهان زنهار
غزل شماره ۴۶۹۱: ز حال تشنه لبان خنجر ترا چه خبر؟
غزل شماره ۴۶۹۲: ترا لبی است ز چشم ستاره خندانتر
غزل شماره ۴۶۹۳: اگر چه چهره بود بی نقاب روشنتر
غزل شماره ۴۶۹۴: صفای یار به دیدن نمی شود آخر
غزل شماره ۴۶۹۵: بهار دربغل غنچه ریخت پنهان زر
غزل شماره ۴۶۹۶: ترا به هرگذری هست بیقراردگر
غزل شماره ۴۶۹۷: ربوده خواب مرا حسن بی مثال دگر
غزل شماره ۴۶۹۸: ربوده است مراذوق جستجوی دگر
غزل شماره ۴۶۹۹: درین جهان مزور به ترس و باک نگر
غزل شماره ۴۷۰۰: مکن دلیر تماشای تاب موی کمر
غزل شماره ۴۷۰۱: اگر چه دردلم از ترکش است افزون تیر
غزل شماره ۴۷۰۲: فروغ دولت بیدار از شراب بگیر
غزل شماره ۴۷۰۳: بهار می گذرد ساغر چو لاله بگیر
غزل شماره ۴۷۰۴: ز داغ عشق مرا چون شودجگر دلگیر؟
غزل شماره ۴۷۰۵: از انقلاب دهر نیفتم ز اعتبار
غزل شماره ۴۷۰۶: درویش را ز خرقه صد پاره نیست عار
غزل شماره ۴۷۰۷: دل راز سینه درنظر دلستان برآر
غزل شماره ۴۷۰۸: در زیر خرقه شیشه می را نگاه دار
غزل شماره ۴۷۰۹: از بیغمان جمیله غم را نگاه دار
غزل شماره ۴۷۱۰: ای دل عنان توسن طاقت نگاه دار
غزل شماره ۴۷۱۱: ای دل عنان توسن طاقت نگاه دار
غزل شماره ۴۷۱۲: یارب مرا زپوتو منت نگاه دار
غزل شماره ۴۷۱۳: پیکان یار را به دل و جان نگاه دار
غزل شماره ۴۷۱۴: از بوسه ظلم بر رخ جانان روا مدار
غزل شماره ۴۷۱۵: سنجیدگی ز هیچ سبکسر طمع مدار
غزل شماره ۴۷۱۶: عارف ز نه سپهر چو صرصر کند گذار
غزل شماره ۴۷۱۷: خشتی به خیر چون خم می بر زمین گذار
غزل شماره ۴۷۱۸: داغ است برگ عیش گلستان روزگار
غزل شماره ۴۷۱۹: بیرون میا ز گوشه میخانه در بهار
غزل شماره ۴۷۲۰: ای زلف و عارض تو ز هم دیده زیب تر
غزل شماره ۴۷۲۱: ای زلفت از کمند تمنابلند تر
غزل شماره ۴۷۲۲: از خط سبز چهره شود آبدارتر
غزل شماره ۴۷۲۳: ویرانه های کهنه بود جای مور و مار
غزل شماره ۴۷۲۴: نادان ز حرص درتب و تاب است بیشتر
غزل شماره ۴۷۲۵: از سعی، کار عشق شود خام بیشتر
غزل شماره ۴۷۲۶: در سینه های تنگ بود آه بیشتر
غزل شماره ۴۷۲۷: ای چشمت از غزال ختن خوش نگاه تر
غزل شماره ۴۷۲۸: ای زلف و خط و خال تو از هم کشنده تر
غزل شماره ۴۷۲۹: ای زلف سرکش تو ز بالا کشیدهتر
غزل شماره ۴۷۳۰: شد ناله ام به دور خطش عاشقانه تر
غزل شماره ۴۷۳۱: معشوق در برابر و مهتاب درنظر
غزل شماره ۴۷۳۲: ای هرنظر خیال ترا منزل دگر
غزل شماره ۴۷۳۳: ای هر دل از خیال تو میخانه دگر
غزل شماره ۴۷۳۴: از زیر چشم در رخ مستور می نگر
غزل شماره ۴۷۳۵: برق سبک عنان نرسد در شتاب عمر
غزل شماره ۴۷۳۶: از ره مرو به جلوه ناپایدار عمر
غزل شماره ۴۷۳۷: صبح است ساقیا می چون آفتاب گیر
غزل شماره ۴۷۳۸: منصوروار پختگی از چوب دار گیر
غزل شماره ۴۷۳۹: سرمایه جنون ز نسیم بهار گیر
غزل شماره ۴۷۴۰: فصل شباب رفت ره خانه پیش گیر
غزل شماره ۴۷۴۱: نخل خزان رسیده ما را فشانده گیر
غزل شماره ۴۷۴۲: جز گوشه قناعت ازین خاکدان مگیر
غزل شماره ۴۷۴۳: از هیچ آفریده به دل گرد کین مگیر
غزل شماره ۴۷۴۴: هرچند جهانسوز بود جلوه دلدار
غزل شماره ۴۷۴۵: از صحبت خامان، دل آگاه نگه دار
غزل شماره ۴۷۴۶: ای بیجگر از تلخی عالم گله بگذار
غزل شماره ۴۷۴۷: دارم ز تو ساده دلیها گله بسیار
غزل شماره ۴۷۴۸: اینطرفه که گنجایش غم می شود افزون
غزل شماره ۴۷۴۹: از درد بود پرسش اغیار گرانتر
غزل شماره ۴۷۵۰: ای هر ورق گل زتو آیینه دیگر
غزل شماره ۴۷۵۱: هر چند ترا دیده بدکرد زمن دور
غزل شماره ۴۷۵۲: کام دل ازان چهره افروخته برگیر
غزل شماره ۴۷۵۳: مطرباچنگ را بکش به کنار
غزل شماره ۴۷۵۴: مطربا مهر از دهان بردار
غزل شماره ۴۷۵۵: از سنگلاخ دنیا ای شیشه بار بگذر
غزل شماره ۴۷۵۶: مرو ز گوشه عزلت به هیچ منظر دیگر
غزل شماره ۴۷۵۷: جوشن داودی قلمرو تدبیر
غزل شماره ۴۷۵۸: از شراب ارغوانی چهره را گلرنگ ساز
غزل شماره ۴۷۵۹: بهر روی خلق تاکی آرزو کردن نماز؟
غزل شماره ۴۷۶۰: شد جدا از زخم من آن خنجر سیراب سبز
غزل شماره ۴۷۶۱: کی شود کشت امید از دیده نمناک سبز؟
غزل شماره ۴۷۶۲: شعله ای در مغز هست ازآتش سودا هنوز
غزل شماره ۴۷۶۳: با قیامت قامتش همدوش می گردد هنوز
غزل شماره ۴۷۶۴: حسنش از خط عالمی زیرو زبر دارد هنوز
غزل شماره ۴۷۶۵: چشم حیران را حجابش دام می داند هنوز
غزل شماره ۴۷۶۶: بی صفا از خط نگردیده است رخسارش هنوز
غزل شماره ۴۷۶۷: رخنه در دل می کند مژگان قتالش هنوز
غزل شماره ۴۷۶۸: خط برآورد وترو تازه است بستانش هنوز
غزل شماره ۴۷۶۹: درتن خود یک هدف واراستخوان دارم هنوز
غزل شماره ۴۷۷۰: غوطه خوردم درشراب ناب و مخمورم هنوز
غزل شماره ۴۷۷۱: خاک من بربادرفت ودردی آشامم هنوز
غزل شماره ۴۷۷۲: از سرشک گرم زرین است مژگانم هنوز
غزل شماره ۴۷۷۳: می دهد یادی ز چشمش نرگس پر فن هنوز
غزل شماره ۴۷۷۴: دشت بیرون نامده است از ماتم مجنون هنوز
غزل شماره ۴۷۷۵: می رود با قامت خم در پی دنیی هنوز
غزل شماره ۴۷۷۶: ریخت دندانهاو در فکر لب نانی هنوز
غزل شماره ۴۷۷۷: دل مکدر ز غم یار نگردد هرگز
غزل شماره ۴۷۷۸: محو رخسار تو دلگیر نگردد هرگز
غزل شماره ۴۷۷۹: صحبت عشق و خرد ساز نگردد هرگز
غزل شماره ۴۷۸۰: دل ما روشن از افلاک نگردد هرگز
غزل شماره ۴۷۸۱: عشق گرد دل فرزانه نگردد هرگز
غزل شماره ۴۷۸۲: نیست بی خون دل آن زلف پریشان هرگز
غزل شماره ۴۷۸۳: هیچ جا از خوشی آثار نمانده است امروز
غزل شماره ۴۷۸۴: از جبینش عرق شرم روان است هنوز
غزل شماره ۴۷۸۵: لاله داغ است ازان عارض گلفام هنوز
غزل شماره ۴۷۸۶: درآ به زمزمه ای مطرب غزال پرداز
غزل شماره ۴۷۸۷: دگر که را کنم از اهل درد محرم راز؟
غزل شماره ۴۷۸۸: نمی رسد به حقیقت کس از سرای مجاز
غزل شماره ۴۷۸۹: نخست دفتر هوش و خرد درآب انداز
غزل شماره ۴۷۹۰: بگیر جام هلالی ز رخ نقاب انداز
غزل شماره ۴۷۹۱: چو آفتاب به هر ذره ای نگاه انداز
غزل شماره ۴۷۹۲: به یاد سنبل آن زلف با صبا میساز
غزل شماره ۴۷۹۳: ز خط چو یار رخ آل را کند سرسبز
غزل شماره ۴۷۹۴: ز سرو قد تو شد شوره زار امکان سبز
غزل شماره ۴۷۹۵: نبسته ای گره عهد برقبا هرگز
غزل شماره ۴۷۹۶: حدیث عشق نگیرد به زاهدان هرگز
غزل شماره ۴۷۹۷: که را به گوشه گلخن کشیده اند امروز؟
غزل شماره ۴۷۹۸: مگر به فکر سواری است آن نگار امروز؟
غزل شماره ۴۷۹۹: بیا و تازه کن ایمان به نوبهار امروز
غزل شماره ۴۸۰۰: نبرده خط ز عذار تو آب و تاب هنوز
غزل شماره ۴۸۰۱: چه شد که یار خط آورد با صفاست هنوز
غزل شماره ۴۸۰۲: نکرد در دل من کار، عشق شورانگیز
غزل شماره ۴۸۰۳: سبک ز سینه ما ای غبار غم برخیز
غزل شماره ۴۸۰۴: به اختیار ز نزهت سرای جان برخیز
غزل شماره ۴۸۰۵: ترا که نور نظر نیست اعتبار آمیز
غزل شماره ۴۸۰۶: در کاهش است از سخن خود سخن طراز
غزل شماره ۴۸۰۷: زان چهره خط قیامتی انگیخته است باز
غزل شماره ۴۸۰۸: اشکم ز دل به چهره دویدن گرفت باز
غزل شماره ۴۸۰۹: با عشق او ز هر دو جهانیم پاکباز
غزل شماره ۴۸۱۰: باشد ز زلف آن رخ چون لاله بی نیاز
غزل شماره ۴۸۱۱: منقار من ز صبح ازل بود دانه سوز
غزل شماره ۴۸۱۲: بر شیشه و پیاله ظفر یافت دست ما
غزل شماره ۴۸۱۳: بالا نکرده ساعد او راحیا هنوز
غزل شماره ۴۸۱۴: از کاوکاو آن مژه ام بیخبر هنوز
غزل شماره ۴۸۱۵: از خود برون نیامده دیوانه ام هنوز
غزل شماره ۴۸۱۶: تا دست دست توست میی در ایاغ ریز
غزل شماره ۴۸۱۷: چون شمع اشک در طلب مدعا مریز
غزل شماره ۴۸۱۸: چون غنچه ز جمعیت دل انجمنی ساز
غزل شماره ۴۸۱۹: پیغامی ازان غنچه دهن می رسد امروز
غزل شماره ۴۸۲۰: لب ساقی شکربارست امروز
غزل شماره ۴۸۲۱: به مژگان اشک پاشیدن میاموز
غزل شماره ۴۸۲۲: ای چشم تو پرده دار اعجاز
غزل شماره ۴۸۲۳: خضر راه حقیقت است مجاز
غزل شماره ۴۸۲۴: روز روشن را شب تارست پنهان در لباس
غزل شماره ۴۸۲۵: درد پیری را جوانی می کند درمان و بس
غزل شماره ۴۸۲۶: می کنم سیرگل از چاک گریبان قفس
غزل شماره ۴۸۲۷: شربت بیماری دل تیغ سیراب است و بس
غزل شماره ۴۸۲۸: گوهر کامل عیاران چشم نمناک است و بس
غزل شماره ۴۸۲۹: دوزخ ارباب معنی صحبت قال است و بس
غزل شماره ۴۸۳۰: از دل آگاه در عالم همین نام است و بس
غزل شماره ۴۸۳۱: میوه باغ امیدم داغ حرمان است و بس
غزل شماره ۴۸۳۲: پامنه بیرون ز حد خود کمال این است و بس
غزل شماره ۴۸۳۳: یارب این جانهای غربت دیده را فریاد رس
غزل شماره ۴۸۳۴: شرح دشت دلگشای عشق را از ما مپرس
غزل شماره ۴۸۳۵: هیچ کار از ما نمی آید ز کار ما مپرس
غزل شماره ۴۸۳۶: سر گرانیهای او را از من حیران مپرس
غزل شماره ۴۸۳۷: حرف آن حسن بسامان از من مجنون مپرس
غزل شماره ۴۸۳۸: در جنون فکر سرو سامان ندارد هیچ کس
غزل شماره ۴۸۳۹: نیست ما را شکوه ای از تنگی جا در قفس
غزل شماره ۴۸۴۰: دامگاه تازه ای پرواز را منظور بود
غزل شماره ۴۸۴۱: شد ز خط لعل تو ایمن ز شبیخون هوس
غزل شماره ۴۸۴۲: طاق ابروی توازکون ومکان مارا بس
غزل شماره ۴۸۴۳: حجت شور قیامت لب خندان تو بس
غزل شماره ۴۸۴۴: داشت امروز رخ یار حجابی که مپرس
غزل شماره ۴۸۴۵: بازدارم به نظر خط غباری که مپرس
غزل شماره ۴۸۴۶: زپرده داری هستی است در حجاب، نفس
غزل شماره ۴۸۴۷: دردی که سازگار تو گردد دواشناس
غزل شماره ۴۸۴۸: از ما حدیث زلف و رخ دلستان مپرس
غزل شماره ۴۸۴۹: از زلف کافر تو نجسته است هیچ کس
غزل شماره ۴۸۵۰: از ناکسان وفانشنیده است هیچ کس
غزل شماره ۴۸۵۱: صد گل به باد رفت و گلابی ندید کس
غزل شماره ۴۸۵۲: بی نوش لبان آب بقا را چه کند کس؟
غزل شماره ۴۸۵۳: معشوق پریشان نظری راچه کند کس؟
غزل شماره ۴۸۵۴: حیف است که سر در سر مینانکند کس
غزل شماره ۴۸۵۵: صبح شد مطرب، قدح را پر کن از می زود باش
غزل شماره ۴۸۵۶: هیچ نوشی نیست بی نیش ای پسر هشیار باش
غزل شماره ۴۸۵۷: مرد صحبت نیستی، از دیده ها مستور باش
غزل شماره ۴۸۵۸: از تماشای پریشان جهان دلگیر باش
غزل شماره ۴۸۵۹: چون صدف در حلقه دریادلان خاموش باش
غزل شماره ۴۸۶۰: چون لب پیمانه زنهار از سخن خاموش باش
غزل شماره ۴۸۶۱: باده گلرنگ شو یا شیشه بیرنگ باش
غزل شماره ۴۸۶۲: از زمین دامن بیفشان همسفر با ماه باش
غزل شماره ۴۸۶۳: گاه در پای خم و گه بر سر سجاده باش
غزل شماره ۴۸۶۴: چشم و گوش و لب ببند، از شور و شر آسوده باش
غزل شماره ۴۸۶۵: روشناس اهل مشرب چون در میخانه باش
غزل شماره ۴۸۶۶: در گلستان بلبل و در انجمن پروانه باش
غزل شماره ۴۸۶۷: پیش میخواران سبک چون پنبه مینا مباش
غزل شماره ۴۸۶۸: تاتوان دزدید سر در جیب خود سرور مباش
غزل شماره ۴۸۶۹: می کشی چون با حریفان باده لایعقل مباش
غزل شماره ۴۸۷۰: از خدا در عهد پیری یک زمان غافل مباش
غزل شماره ۴۸۷۱: از خدنگ آه پیران ای جوان غافل مباش
غزل شماره ۴۸۷۲: از هوسناکی گران برخاطر دوران مباش
غزل شماره ۴۸۷۳: روح قدسی، بیش ازین درتنگنای تن مباش
غزل شماره ۴۸۷۴: چون ترا مسکن میسر شد پی تزیین مباش
غزل شماره ۴۸۷۵: چون ترا مسکن میسر شد تزیین مباش
غزل شماره ۴۸۷۶: دل ز تن چون دور شد وامی شود غمگین مباش
غزل شماره ۴۸۷۷: عاشقان را مغز در سر گر نباشد گو مباش
غزل شماره ۴۸۷۸: ظاهر مردان به زیور گر نباشد گو مباش
غزل شماره ۴۸۷۹: هست چون دلبر به جا، دل گر نباشد گو مباش
غزل شماره ۴۸۸۰: شمع بر خاک شهیدان گر نباشد گو مباش
غزل شماره ۴۸۸۱: خانه دنیا به سامان گر نباشد گو مباش
غزل شماره ۴۸۸۲: خال بر رخسار جانان گرنباشد گو مباش
غزل شماره ۴۸۸۳: دیده ما گرز خون رنگین نباشد گومباش
غزل شماره ۴۸۸۴: چهره زرین چو باشد مخزن زر گومباش
غزل شماره ۴۸۸۵: چون بود گلچهره ساقی باده رنگین گو مباش
غزل شماره ۴۸۸۶: جسم اگر ازیکدگر ریزد غباری گو مباش
غزل شماره ۴۸۸۷: گر نباشم من غبار آستانی گو مباش
غزل شماره ۴۸۸۸: عقل اگر از سرپرد زاغ جگر خواری مباش
غزل شماره ۴۸۸۹: یوسف من بیش ازین در چاه ظلمانی مباش
غزل شماره ۴۸۹۰: ناز پروردی که من گردیدهام پروانهاش
غزل شماره ۴۸۹۱: رنگ می بازد زنام بوسه یاقوت لبش
غزل شماره ۴۸۹۲: هرکه وقت صبح درساغر شرابی نیستش
غزل شماره ۴۸۹۳: هرکه درمد نظر نازک میانی نیستش
غزل شماره ۴۸۹۴: گرنبیند همچو نرگس زیر پا می زیبدش
غزل شماره ۴۸۹۵: هرکه زین گلشن لبی خندانتر از گل بایدش
غزل شماره ۴۸۹۶: خیره می سازد نظر را در قبا سیمین برش
غزل شماره ۴۸۹۷: در سر زینت خودآرا می رود آخر سرش
غزل شماره ۴۸۹۸: هرکه از داغ نهان عشق سوزد پیکرش
غزل شماره ۴۸۹۹: گه درون خرقه گاهی درکفن میجویمش
غزل شماره ۴۹۰۰: گر کنند از رشته جانها زه پیراهنش
غزل شماره ۴۹۰۱: آن که دارم در نظر دامن به کف پیچیدنش
غزل شماره ۴۹۰۲: می کند برتن گرانی سرچو می افتد ز جوش
غزل شماره ۴۹۰۳: پوچ شد از دعوی بیهوده مغز خود فروش
غزل شماره ۴۹۰۴: تا به همواری برآید کار درتندی مکوش
غزل شماره ۴۹۰۵: می کند دست نوازش هم دل ما راخموش
غزل شماره ۴۹۰۶: میکند جان درتن امید، لعل باده نوش
غزل شماره ۴۹۰۷: با تن خاکی، نظر زان عالم روشن بپوش
غزل شماره ۴۹۰۸: خون ما ازروی آتشناک می آید به جوش
غزل شماره ۴۹۰۹: می زدم با یاد ابرویش شراب ناب خوش
غزل شماره ۴۹۱۰: می شود تعجیل عمر از غفلت سرشار بیش
غزل شماره ۴۹۱۱: در غریبی تابه چند افتدکسی ازیادخویش؟
غزل شماره ۴۹۱۲: کاش میدیدی به چشم عاشقان رخسار خویش
غزل شماره ۴۹۱۳: برگ عیش من بود رنگینی افکار خویش
غزل شماره ۴۹۱۴: زیر یک پیراهن از یکرنگیم با یار خویش
غزل شماره ۴۹۱۵: نیست رزقم تیر تخشی چون کمان ازتیر خویش
غزل شماره ۴۹۱۶: جوهر ذاتی نمی خواهد ز کس اکسیر خویش
غزل شماره ۴۹۱۷: کوته اندیشی که نفرستد به عقبی مال خویش
غزل شماره ۴۹۱۸: برنمی آیم به تسکین دل خودکام خویش
غزل شماره ۴۹۱۹: هر که می کوشد به تعمیر تن ویران خویش
غزل شماره ۴۹۲۰: می تراشم رزق خود چون تیر از پهلوی خویش
غزل شماره ۴۹۲۱: از غبار خط رخ آن ماه می بالد به خویش
غزل شماره ۴۹۲۲: ز مستی در شکر خندست دایم لعل سیرابش
غزل شماره ۴۹۲۳: یکی صد شد ز خط کیفیت چشم گرانخوابش
غزل شماره ۴۹۲۴: ز سوز سینه پروانه من آب شد آتش
غزل شماره ۴۹۲۵: کجا پروانه را با خویش سازد همنشین آتش؟
غزل شماره ۴۹۲۶: چه سازد صنعت مشاطه با حسن خدادادش ؟
غزل شماره ۴۹۲۷: نشد روشن چراغم از عذار آتش اندودش
غزل شماره ۴۹۲۸: نمی تابد ز آتش روی، خط عنبر آلودش
غزل شماره ۴۹۲۹: سخن دارد به آب زندگی لعل گهر بارش
غزل شماره ۴۹۳۰: همان یوسف که مصر آمد به تنگ از بس خریدارش
غزل شماره ۴۹۳۱: عرق رامی کند بی دست و پا لغزنده رخسارش
غزل شماره ۴۹۳۲: حساب دین و دل راپاک کن باچشم عیارش
غزل شماره ۴۹۳۳: من و عشقی که دست چرخ را چنبرکند زورش
غزل شماره ۴۹۳۴: شرابی را که چون پروانه گردد گرد سر طورش
غزل شماره ۴۹۳۵: ز شست صاف از دل می جهد گرم آنچنان تیرش
غزل شماره ۴۹۳۶: شکارانداز صیادی که من هستم نظر بازش
غزل شماره ۴۹۳۷: اگر صیدی برد جان از نگاه ناوک اندازش
غزل شماره ۴۹۳۸: ازان از دست نگذارد قدح چشم فسونسازش
غزل شماره ۴۹۳۹: چه می پرسی ز احوال شرار ما و پروازش
غزل شماره ۴۹۴۰: به خط است این نمایان گشته از طرف بناگوشش
غزل شماره ۴۹۴۱: که حد دارد تواند شد طرف با حسن بیباکش ؟
غزل شماره ۴۹۴۲: گل اندامی که من دارم نظربرروی گلرنگش
غزل شماره ۴۹۴۳: چسان دل رانگه دارد کسی از چشم قتالش ؟
غزل شماره ۴۹۴۴: چسان در بر کشم گستاخ چون پیراهن اندامش؟
غزل شماره ۴۹۴۵: چسان گستاخ گیرم بوسه ازلعل می آشامش؟
غزل شماره ۴۹۴۶: درآن محفل که از می برفروزد روی گلفامش
غزل شماره ۴۹۴۷: اگر چه می زند آتش به عالم روی تابانش
غزل شماره ۴۹۴۸: خوشا قزوین و باغ شاه و گلگشت خیابانش
غزل شماره ۴۹۴۹: بلا جویی که من دارم نظر برچشم فنانش
غزل شماره ۴۹۵۰: چگونه جان برد صید از کمین چشم فتانش؟
غزل شماره ۴۹۵۱: ز گرد سرمه نتوان دید درچشم سخندانش
غزل شماره ۴۹۵۲: رگ ابری است آن لبهای نوخط، بوسه بارانش
غزل شماره ۴۹۵۳: به سرخی می زند چون مشک خط عنبرافشانش
غزل شماره ۴۹۵۴: به جوش آرد شراب شوق را رخسار گلگونش
غزل شماره ۴۹۵۵: اگر باید درآتش رفت از رخسار گلگونش
غزل شماره ۴۹۵۶: شراب لعل می سازد عرق راروی گلگونش
غزل شماره ۴۹۵۷: اگر چه بی نیاز ست از دو عالم ناز تمکینش
غزل شماره ۴۹۵۸: بهار آرزو گلگل شکفت ازروی رنگینش
غزل شماره ۴۹۵۹: شود دیوانه آخر هر که سودایی است همراهش
غزل شماره ۴۹۶۰: به عاشق صید عاشق میکند قد دلارایش
غزل شماره ۴۹۶۱: ندارد سرکشی ازاهل دل قد دلارایش
غزل شماره ۴۹۶۲: به مژگان بر نمی گردد نگاه از چشم گیرایش
غزل شماره ۴۹۶۳: به وحشت دل کجاگردد خلاص ازچشم شهلایش ؟
غزل شماره ۴۹۶۴: سهی سروی که من دارم نظر بر قد رعنایش
غزل شماره ۴۹۶۵: چه نسبت بانسیم مصر دارد شوخی بویش؟
غزل شماره ۴۹۶۶: رگ لعل است ازدلهای خونین قد دلجویش
غزل شماره ۴۹۶۷: کجا چشم ترمن زهره دارد بنگرد سویش؟
غزل شماره ۴۹۶۸: چنان افکنده است ازطاق دلها کعبه راکویش
غزل شماره ۴۹۶۹: ز جولان نظر مجروح می شد روی نیکویش
غزل شماره ۴۹۷۰: برتو دوزخ شده از کثرت عصیان آتش
غزل شماره ۴۹۷۱: بس که آمیخته ناز بود رفتارش
غزل شماره ۴۹۷۲: عندلیبی که به دل هست ز غیرت خارش
غزل شماره ۴۹۷۳: در نقاب است و نظر سوز بود دیدارش
غزل شماره ۴۹۷۴: شد گلو سوزتر از خط لب همچون شکرش
غزل شماره ۴۹۷۵: خواب چشم تو که ازناز بود تعبیرش
غزل شماره ۴۹۷۶: حرف عقبی که درین نشأه کنی تقریرش
غزل شماره ۴۹۷۷: آب گردد می گلرنگ ز رنگ آلش
غزل شماره ۴۹۷۸: شوختر می شود ازخواب گران، مژگانش
غزل شماره ۴۹۷۹: خط دمیده است ز لعل لب شکرشکنش ؟
غزل شماره ۴۹۸۰: دلپذیرست چنان پسته شکرشکنش
غزل شماره ۴۹۸۱: کم نگردید ز خط خوبی روز افزونش
غزل شماره ۴۹۸۲: داغدار از عرق شرم شود نسرینش
غزل شماره ۴۹۸۳: ای فلکها ز فروغ رخ زیبای تو خوش
غزل شماره ۴۹۸۴: دین به دنیای دنی ای دل نادان مفروش
غزل شماره ۴۹۸۵: لب خمیازه ما شد ز می ناب خموش
غزل شماره ۴۹۸۶: سرو اگر جلوه کند پیش قد رعنایش
غزل شماره ۴۹۸۷: سرو گلزار بهشت است قد دلجویش
غزل شماره ۴۹۸۸: دل به دنیا نگذرد خرد دوراندیش
غزل شماره ۴۹۸۹: درکرم ساغر اگر هست زمینا در پیش
غزل شماره ۴۹۹۰: چون برون آورم ازجیب سر خجلت خویش؟
غزل شماره ۴۹۹۱: ساده لوحی که شکایت کند از قسمت خویش
غزل شماره ۴۹۹۲: نکشیدیم شبی سیمبری در بر خویش
غزل شماره ۴۹۹۳: رفته پایم به گل از پرتو چشم تر خویش
غزل شماره ۴۹۹۴: ریخت از رعشه خجلت به زمین ساغر خویش
غزل شماره ۴۹۹۵: خجلت از خرده جان می کشم از قاتل خویش
غزل شماره ۴۹۹۶: کرد بیهوش مرا نعره مستانه خویش
غزل شماره ۴۹۹۷: به دم چوآتش سوزان، به چهره چون زرباش
غزل شماره ۴۹۹۸: به نوحه خانه ایام شاد و خرم باش
غزل شماره ۴۹۹۹: ز خارزار تعلق ، کشیده دامان باش
غزل شماره ۵۰۰۰: بپوش چشم ز عیب کسان، هنربین باش
غزل شماره ۵۰۰۱: زنوبهار خط یار ناامید مباش
غزل شماره ۵۰۰۲: شکست رنگ مرا رنگ همچو مهتابش
غزل شماره ۵۰۰۳: لطیفه ای عجب است این که لعل سیرابش
غزل شماره ۵۰۰۴: خوشا سری که سرگشتگی رهانندش
غزل شماره ۵۰۰۵: به خون تپیدن خورشید پر مکرر شد
غزل شماره ۵۰۰۶: نشد ز سیلی خط چشم مست، هشیارش
غزل شماره ۵۰۰۷: چنین که گم شده در زلف پای تا به سرش
غزل شماره ۵۰۰۸: که می رهد زخم طره گرهگیرش؟
غزل شماره ۵۰۰۹: مگر ز موج شراب است رشته سازش؟
غزل شماره ۵۰۱۰: نمانده زنده کس از دست و تیغ چالاکش
غزل شماره ۵۰۱۱: توانگری که نباشد به خبر اقبالش
غزل شماره ۵۰۱۲: کسی که دیدن روی تو کرد حیرانش
غزل شماره ۵۰۱۳: مدار چشم مروت ز خضر و احسانش
غزل شماره ۵۰۱۴: دلی که خانه زنبور شد ز پیکانش
غزل شماره ۵۰۱۵: چنان ز دل گذرد صاف تیر مژگانش
غزل شماره ۵۰۱۶: که راست تاب شکرخندههای پنهانش ؟
غزل شماره ۵۰۱۷: رسیده است به جایی لطافت بدنش
غزل شماره ۵۰۱۸: جدا نمی شود از پیش لعل میگونش
غزل شماره ۵۰۱۹: گرفت ازسرخم خشت پیر باده فروش
غزل شماره ۵۰۲۰: چراغ عشق نمی گردد از لحد خاموش
غزل شماره ۵۰۲۱: الف قدی که منم سینه چاک بالایش
غزل شماره ۵۰۲۲: گذشته است ز تعریف،قد رعنایش
غزل شماره ۵۰۲۳: رود چگونه به این ضعف کار من از پیش ؟
غزل شماره ۵۰۲۴: مخور چو لاله و گل، روی دست ساغر عیش
غزل شماره ۵۰۲۵: مده ز دست چو گل دربهار ساغر عیش
غزل شماره ۵۰۲۶: به احتیاط نظر کن به چشم جادویش
غزل شماره ۵۰۲۷: ز دل برون نرود چشم آشنا رویش
غزل شماره ۵۰۲۸: نهفته چون گنه از خلق دار طاعت خویش
غزل شماره ۵۰۲۹: چمن برید به مقراض رشک، سنبل خویش
غزل شماره ۵۰۳۰: مکن خراش دل سنگ نیز پیشه خویش
غزل شماره ۵۰۳۱: نمی روم به بهشت برین زخانه خویش
غزل شماره ۵۰۳۲: به هر سیاه درون مشنوان ترانه خویش
غزل شماره ۵۰۳۳: مکن به لهو و لعب صرف نوجوانی خویش
غزل شماره ۵۰۳۴: با صبح روگشاده تر ازآفتاب باش
غزل شماره ۵۰۳۵: فارغ ز دار و گیر جهان خراب باش
غزل شماره ۵۰۳۶: چون سرو در مقام رضا پایدار باش
غزل شماره ۵۰۳۷: گاهی رهین ظلمت و گه محو نور باش
غزل شماره ۵۰۳۸: گوهر فروز دیده بیدار خویش باش
غزل شماره ۵۰۳۹: گوهر فروز دیده بیدار خویش باش
غزل شماره ۵۰۴۰: با خلق آشتی کن وبا خود به جنگ باش
غزل شماره ۵۰۴۱: ساقی ز میکشان خبری می گرفته باش
غزل شماره ۵۰۴۲: ای دل ازان جهان خبری می گرفته باش
غزل شماره ۵۰۴۳: در جلوه گاه حسن، سراپای دیده باش
غزل شماره ۵۰۴۴: تسلیم در کشاکش اهل زمانه باش
غزل شماره ۵۰۴۵: غافل ز حال عاشق خونین جگر مباش
غزل شماره ۵۰۴۶: غافل ز حال طوطی شیرین زبان مباش
غزل شماره ۵۰۴۷: هرجا نمی خرند متاعت گران مباش
غزل شماره ۵۰۴۸: در محفل که راه بیابی گران مباش
غزل شماره ۵۰۴۹: هردل که داغدار شود از نظاره اش
غزل شماره ۵۰۵۰: حسن تو باده ای است که شرم است شیشه اش
غزل شماره ۵۰۵۱: هر رهروی که شوق تو سازد روانه اش
غزل شماره ۵۰۵۲: گر این چنین چکد می گلرنگ ازلبش
غزل شماره ۵۰۵۳: صبح است ساقیا قدح خوشگوار بخش
غزل شماره ۵۰۵۴: میخانه ای است باغ که گلهاست ساغرش
غزل شماره ۵۰۵۵: گردون که زهر می چکد از روی شکرش
غزل شماره ۵۰۵۶: از خط نگشته سبز لب روح پرورش
غزل شماره ۵۰۵۷: شوخی که جلوه گاه بود دیده منش
غزل شماره ۵۰۵۸: خوش باد سال و ماه وشب وروز میفروش
غزل شماره ۵۰۵۹: هرچند خط باطلم از تار و پود خویش
غزل شماره ۵۰۶۰: ازآب بازی مژه اشکبار خویش
غزل شماره ۵۰۶۱: درخون نشستم از نفس مشکبار خویش
غزل شماره ۵۰۶۲: حرف سبک نمی بردم ازقرار خویش
غزل شماره ۵۰۶۳: پیش ازخزان به خاک فشاندم بهار خویش
غزل شماره ۵۰۶۴: همچون کمان سخت ز طبع غیور خویش
غزل شماره ۵۰۶۵: سر سبز آن که سعی کنددر هلاک خویش
غزل شماره ۵۰۶۶: چون ماهیان زفلس مده عرض مال خویش
غزل شماره ۵۰۶۷: دلدار ماست محو خط مشکفام خویش
غزل شماره ۵۰۶۸: ازگفتگوی عشق گزیدم زبان خویش
غزل شماره ۵۰۶۹: خود کرده ام به شکوه تراخصم جان خویش
غزل شماره ۵۰۷۰: از بیقراری دل اندوهگین خویش
غزل شماره ۵۰۷۱: از ترک مدعاست دل من به جای خویش
غزل شماره ۵۰۷۲: از جا نمی روم چو سپند از نوای خویش
غزل شماره ۵۰۷۳: تا بی نشان کشم نفسی بر هوای خویش
غزل شماره ۵۰۷۴: حسن توغافل است ز قدر و بهای خویش
غزل شماره ۵۰۷۵: رستم کسی بود که برآید به خوی خویش
غزل شماره ۵۰۷۶: سیرآب در محیط شدم ز آبروی خویش
غزل شماره ۵۰۷۷: از صحبت افسرده روانان به حذر باش
غزل شماره ۵۰۷۸: فارغ ز تمنای جهان گذران باش
غزل شماره ۵۰۷۹: چون غنچه نشکفته درین باغ غمین باش
غزل شماره ۵۰۸۰: آن لاله عذاری که منم داغ و کبابش
غزل شماره ۵۰۸۱: شوخی که مرا هست تمنای وصالش
غزل شماره ۵۰۸۲: شد سرمه سویدای دل از نور جمالش
غزل شماره ۵۰۸۳: آن کس که نشان داد برون از دو جهانش
غزل شماره ۵۰۸۴: از رشته جان تاب برد موی میانش
غزل شماره ۵۰۸۵: آن ترک که خون می چکد از تیغ نگاهش
غزل شماره ۵۰۸۶: جز چشم توای شوخ جانهاست فدایش
غزل شماره ۵۰۸۷: در دل اثر از تیغ کند زخم زبان بیش
غزل شماره ۵۰۸۸: نریزد اگر آب لطف از جمالش
غزل شماره ۵۰۸۹: سری را که بالین شود آستانش
غزل شماره ۵۰۹۰: سخن تانگردد چو موی میانش
غزل شماره ۵۰۹۱: که یابد رهایی ز دام نگاهش ؟
غزل شماره ۵۰۹۲: اگر چشم کافر فتد برلقایش
غزل شماره ۵۰۹۳: حضوری داشتم شب با خیالش
غزل شماره ۵۰۹۴: شده است از شوق تیغ جان ستانش
غزل شماره ۵۰۹۵: ز موج لطف ،آن سیمین بنا گوش
غزل شماره ۵۰۹۶: در جهان دل مبند و اسبابش
غزل شماره ۵۰۹۷: هرکه بیند به چشم بیمارش
غزل شماره ۵۰۹۸: می ز شرم لب می آشامش
غزل شماره ۵۰۹۹: هر که خموش از شکایت است زبانش
غزل شماره ۵۱۰۰: بس که زند موج نور سرو روانش
غزل شماره ۵۱۰۱: برسر حرف آمده است چشم سیاهش
غزل شماره ۵۱۰۲: از هر صدا نبازم چون کوه لنگر خویش
غزل شماره ۵۱۰۳: بر دشمنان شمردم عیب نهانی خویش
غزل شماره ۵۱۰۴: در خرابات مغان ستار باش
غزل شماره ۵۱۰۵: از کفر توان رستن ای یار به آمیزش
غزل شماره ۵۱۰۶: مهر لب هزره گو پرده آهستگی است
غزل شماره ۵۱۰۷: هر حلقه ز کاکل رسایش
غزل شماره ۵۱۰۸: از قناعت می رود بیرون ز سر سودای حرص
غزل شماره ۵۱۰۹: ز اضطراب دل کند آن زلف عنبرفام رقص
غزل شماره ۵۱۱۰: محبت تو ز دل داد پیچ و تاب عوض
غزل شماره ۵۱۱۱: در رکاب برق دارد پای ،ایام نشاط
غزل شماره ۵۱۱۲: ندارد صفحه رخسار خوبان اعتبار خط
غزل شماره ۵۱۱۳: مکن با خاکساران سرکشی در روزگار خط
غزل شماره ۵۱۱۴: پرست دفتر افلاک از حساب غلط
غزل شماره ۵۱۱۵: چون برق زود می گذرد آب و تاب خط
غزل شماره ۵۱۱۶: افتاد ماه عارض او در وبال خط
غزل شماره ۵۱۱۷: زلف تو نرم شانه شد از گوشمال خط
غزل شماره ۵۱۱۸: ز گنجهای گرانمایه بی نثار چه حظ؟
غزل شماره ۵۱۱۹: گرچه دارد تلخی زهر اجل جام وداع
غزل شماره ۵۱۲۰: در عروج نشأه می می کند طوفان سماع
غزل شماره ۵۱۲۱: می پرستان در سر کوی مغان گردند جمع
غزل شماره ۵۱۲۲: در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع
غزل شماره ۵۱۲۳: سوز دل برداشت آخر پرده از کارم چو شمع
غزل شماره ۵۱۲۴: روزها گر نیست نم درجویبارم همچو شمع
غزل شماره ۵۱۲۵: می گدازد زین شراب آتشین مینای شمع
غزل شماره ۵۱۲۶: آبرو رامی برد از چهره اظهار طمع
غزل شماره ۵۱۲۷: گرچه صاحب نظرانند تماشایی شمع
غزل شماره ۵۱۲۸: هرکه گردید ز عبرت به تماشا قانع
غزل شماره ۵۱۲۹: مابه خون جگریم از می گلگون قانع
غزل شماره ۵۱۳۰: قرار و صبر ندارند عاشقان سماع
غزل شماره ۵۱۳۱: ز سیر باغ نگردد دل پریشان جمع
غزل شماره ۵۱۳۲: ز روشنی جگر داغدار دارد شمع
غزل شماره ۵۱۳۳: ز سوز عشق بود خارخار گریه شمع
غزل شماره ۵۱۳۴: منم به گوشه چشمی ز آشنا قانع
غزل شماره ۵۱۳۵: به خط ازان رخ چون برگ لاله ام قانع
غزل شماره ۵۱۳۶: منم به نکهت خشکی ز بوستان قانع
غزل شماره ۵۱۳۷: مشو به دیدن خشک از سمنبران قانع
غزل شماره ۵۱۳۸: دل مست حیرت و سر پرشور درسماع
غزل شماره ۵۱۳۹: دل چون شود جدا ز سر زلف یار جمع؟
غزل شماره ۵۱۴۰: این سرشک آتشین کز دیده می بارد چراغ
غزل شماره ۵۱۴۱: شعله ور گردد ز شور عشق آواز چراغ
غزل شماره ۵۱۴۲: هر سرایی را که باشد از دل روشن چراغ
غزل شماره ۵۱۴۳: دل چه باشد تا کسی از دلستان دارد دریغ؟
غزل شماره ۵۱۴۴: جان چرا عاشق ازان گل پیرهن دارد دریغ؟
غزل شماره ۵۱۴۵: به که نطق خویش از اهل زمان دارم دریغ
غزل شماره ۵۱۴۶: عالم بالا ندارد فیض از پاکان دریغ
غزل شماره ۵۱۴۷: می کند از مهربانی حفظ طفل نوسوار
غزل شماره ۵۱۴۸: سخن عشق مدار از دل افگار دریغ
غزل شماره ۵۱۴۹: چنان که بلبل مسکین بود خزان درباغ
غزل شماره ۵۱۵۰: شده است هرسو برتنم فتیله داغ
غزل شماره ۵۱۵۱: دمید صبح و نگشتیم آشنای چراغ
غزل شماره ۵۱۵۲: به فکر دل نفتادی به هیچ باب دریغ
غزل شماره ۵۱۵۳: چندان که بهارست و خزان است درین باغ
غزل شماره ۵۱۵۴: نیست بر آیینه دردیکشان گرد خلاف
غزل شماره ۵۱۵۵: صد گره در دل ز بحر تلخرو دارد صدف
غزل شماره ۵۱۵۶: نیست غمگین گوهرم ازتنگی جا در صدف
غزل شماره ۵۱۵۷: تا شد از نیسان رهین منت احسان صدف
غزل شماره ۵۱۵۸: گر کنی پنهان گهر را زیر دامان صدف
غزل شماره ۵۱۵۹: نیست چون صاحبدلی تا گویم از اسرار حرف
غزل شماره ۵۱۶۰: غافلی از دردمندی ای دل بیمار حیف
غزل شماره ۵۱۶۱: کجا روشن شود چشم زلیخا بر تن یوسف؟
غزل شماره ۵۱۶۲: ز خط سبز شود بیش لعل دلبر صاف
غزل شماره ۵۱۶۳: مدار چشم ازین کور باطنان انصاف
غزل شماره ۵۱۶۴: ز تلخرویی دریاست بی نیاز صدف
غزل شماره ۵۱۶۵: زده است شرم لبت مهر بردهان صدف
غزل شماره ۵۱۶۶: ازبس که شد زلعل تو با آب و تاب حرف
غزل شماره ۵۱۶۷: معنی ز لفظ جوهر خود را عیان کند
غزل شماره ۵۱۶۸: هرکجا دلمرده ای را یافت احیا کرد عشق
غزل شماره ۵۱۶۹: شوره زار خاک را یکسر گلستان کرد عشق
غزل شماره ۵۱۷۰: می نماید صد گره را یک گره زنار عشق
غزل شماره ۵۱۷۱: پر صدا شد چینی افلاک از فغفور عشق
غزل شماره ۵۱۷۲: از پس صد پرده می تابد فروغ را ز عشق
غزل شماره ۵۱۷۳: آتشین شد چهره خاک از می گلرنگ عشق
غزل شماره ۵۱۷۴: از نقاب سنگ تابد شعله عریان عشق
غزل شماره ۵۱۷۵: تیغ سیراب است موج بحر طوفان زای عشق
غزل شماره ۵۱۷۶: نیست آب صافی خاطر روان در جوی خلق
غزل شماره ۵۱۷۷: به هر طوفانی از جا در نیاید لنگر عاشق
غزل شماره ۵۱۷۸: چه غم ازکار فرو بسته ما دارد عشق؟
غزل شماره ۵۱۷۹: فتنه روز جزا درته سردارد عشق
غزل شماره ۵۱۸۰: مشرق سینه چاک است در خانه عشق
غزل شماره ۵۱۸۱: آسمان کهنه سبویی است ز میخانه عشق
غزل شماره ۵۱۸۲: پای گستاخ منه بر در کاشانه عشق
غزل شماره ۵۱۸۳: زبان مار بود خار آشیان فراق
غزل شماره ۵۱۸۴: دل شکسته بود گوهر یگانه عشق
غزل شماره ۵۱۸۵: جان آرمیده میشود از اضطراب عشق
غزل شماره ۵۱۸۶: جان تازه می شود ز نسیم بهار عشق
غزل شماره ۵۱۸۷: نتوان به پای سعی رسیدن به طور عشق
غزل شماره ۵۱۸۸: قامت ز آه شرط بود در نماز عشق
غزل شماره ۵۱۸۹: گردی است صبح ازنفس راستین عشق
غزل شماره ۵۱۹۰: نقش و نگار مار بود سرنوشت خلق
غزل شماره ۵۱۹۱: آزرده است گوشه نشین از وداع خلق
غزل شماره ۵۱۹۲: در دل خلد چو تیر قضا هر ادای خلق
غزل شماره ۵۱۹۳: صبح قیامت بود چاک گریبان عشق
غزل شماره ۵۱۹۴: در زلف تو آویخت دل از قید علایق
غزل شماره ۵۱۹۵: از ملامتگر ندارد یوسف بی جرم، باک
غزل شماره ۵۱۹۶: عاشق سرگشته را از گردش دوران چه باک ؟
غزل شماره ۵۱۹۷: زلف کافر کیش راز آزار دین چه باک ؟
غزل شماره ۵۱۹۸: میتوان با تازهرویان شد قرین از چشم پاک
غزل شماره ۵۱۹۹: کیست آرد پشت گردون ستمگر را به خاک
غزل شماره ۵۲۰۰: می شود خرج زمین چون میوه خام افتد به خاک
غزل شماره ۵۲۰۱: زخمی تیغ شهادت زنده می خیزد ز خاک
غزل شماره ۵۲۰۲: بیشتر شد حسرتم از خط آن محبوب خشک
غزل شماره ۵۲۰۳: نشأه می گرچه نتوان یافتن از جام خشک
غزل شماره ۵۲۰۴: نیست نم در جوی من چون گردن مینای خشک
غزل شماره ۵۲۰۵: غوره من شد مویز از سردی دنیای خشک
غزل شماره ۵۲۰۶: زخم ما را بستر آرام باشد از نمک
غزل شماره ۵۲۰۷: قیمت خاک ندارد به نمکزار نمک
غزل شماره ۵۲۰۸: نه شبنم است چمن را به روی آتشناک
غزل شماره ۵۲۰۹: زبس که کرد نهان چرخ نقد جان درخاک
غزل شماره ۵۲۱۰: کناره گیر ازین قوم بی مروت خشک
غزل شماره ۵۲۱۱: بر من مریز اشک ترحم به زیر خاک
غزل شماره ۵۲۱۲: از بس شدند زهره جبینان نهان به خاک
غزل شماره ۵۲۱۳: جمعی که پیش خلق گذارند به خاک
غزل شماره ۵۲۱۴: داده است بس که سینه صافم جلای اشک
غزل شماره ۵۲۱۵: از خشک طینتان مطلب جز جواب خشک
غزل شماره ۵۲۱۶: از ترزبانیم نشد آسوده کام خشک
غزل شماره ۵۲۱۷: خامش نمی شوم چو جرس بادهان خشک
غزل شماره ۵۲۱۸: دل را نکند گریه ز اندوه جهان پاک
غزل شماره ۵۲۱۹: از گرد خط آن غنچه مستور شود خشک
غزل شماره ۵۲۲۰: زلف تو نفس در جگر باد کند مشک
غزل شماره ۵۲۲۱: ندامت بود بار مطلوب خشک
غزل شماره ۵۲۲۲: جلوه های مختلف دارد شراب لاله رنگ
غزل شماره ۵۲۲۳: پای سعی دیگران آمد گر از صحرا به سنگ
غزل شماره ۵۲۲۴: می کند بتگر اگر بت زمان حاصل ز سنگ
غزل شماره ۵۲۲۵: می شود دایره خلق ز بیماری تنگ
غزل شماره ۵۲۲۶: می زنم گرم ز بس تیشه خود بر رگ سنگ
غزل شماره ۵۲۲۷: پیش چشمی که ز کان لعل برون آورده است
غزل شماره ۵۲۲۸: جهان فروز چنان گشت باده گلرنگ
غزل شماره ۵۲۲۹: به چشم راه شناسان بود بیابان تنگ
غزل شماره ۵۲۳۰: آمد بهار و شد در و دیوار لاله رنگ
غزل شماره ۵۲۳۱: از روی لاله گون تو در خون تپید رنگ
غزل شماره ۵۲۳۲: از تنک رویی شود همصحبت هر خار گل
غزل شماره ۵۲۳۳: چون قفس پر رخنه شد دیوار باغ از جوش گل
غزل شماره ۵۲۳۴: خنده کردی درگلستان تازه شد ایمان گل
غزل شماره ۵۲۳۵: عندلیب ما ندارد تاب استغنای گل
غزل شماره ۵۲۳۶: نیست امروزی چو شبنم عشق من باروی گل
غزل شماره ۵۲۳۷: نتابد از شکست خلق رو گوهرشناس دل
غزل شماره ۵۲۳۸: نمی گردند ارباب بصیرت از خدا غافل
غزل شماره ۵۲۳۹: بدر از روشنی عاریه گردید هلال
غزل شماره ۵۲۴۰: عشق را نغمه داود بود شیون دل
غزل شماره ۵۲۴۱: مکش ای سلسله مورو به هم از زاری دل
غزل شماره ۵۲۴۲: تو و آوازه خوبی و من و زاری دل
غزل شماره ۵۲۴۳: دل شبها مشو از دیده گریان غافل
غزل شماره ۵۲۴۴: من که هرپاره دلم هست به صد جا مشغول
غزل شماره ۵۲۴۵: شکوه حسن فزون گردد از لباس جلال
غزل شماره ۵۲۴۶: خمار من نشکست از ایاغ چشم غزال
غزل شماره ۵۲۴۷: گرفته اوج ز بس فیض نوبهار امسال
غزل شماره ۵۲۴۸: نیم ز پرسش محشر به هیچ باب خجل
غزل شماره ۵۲۴۹: چراغ ماه خطر دارد از رمیدن دل
غزل شماره ۵۲۵۰: نمی روم قدمی راه بی اشاره دل
غزل شماره ۵۲۵۱: قدم برون منه از آستان خانه دل
غزل شماره ۵۲۵۲: گذشت عمر ازین خاکدان برآ ای دل
غزل شماره ۵۲۵۳: قدم برون منه از خلوت نهانی دل
غزل شماره ۵۲۵۴: اگر شود زنی بوریا شکر حاصل
غزل شماره ۵۲۵۵: ازان زمان که ترا دیده در گلستان گل
غزل شماره ۵۲۵۶: زهی به جوش زرشکت شراب خنده گل
غزل شماره ۵۲۵۷: مشو چو بیخبران غافل از نظاره گل
غزل شماره ۵۲۵۸: جدا ز دولت وصلش به گریه ام مشغول
غزل شماره ۵۲۵۹: رخسار همچو ماه تو از عنبرین هلال
غزل شماره ۵۲۶۰: دارم ز دست رفته عنانی ز دود دل
غزل شماره ۵۲۶۱: از سوختن زیاده شود برگ و بار دل
غزل شماره ۵۲۶۲: چرخ است حلقه در دولتسرای دل
غزل شماره ۵۲۶۳: تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل
غزل شماره ۵۲۶۴: آن کس که درد رابه دوا می کند بدل
غزل شماره ۵۲۶۵: روزی که سوخت برق تجلی نقاب گل
غزل شماره ۵۲۶۶: تا بدر شد ز دیده نهان شد هلال گل
غزل شماره ۵۲۶۷: حیرت نگر که در بغل غنچه بوی گل
غزل شماره ۵۲۶۸: تا چند کشم درد سر از رهگذر دل
غزل شماره ۵۲۶۹: از سرکشی و ناز ندارد سر ما گل
غزل شماره ۵۲۷۰: مرو بیرون ز عشرتخانه دل
غزل شماره ۵۲۷۱: چو خواهی عاقبت شد رزق موران
غزل شماره ۵۲۷۲: ز خلوت برنمی آیی چه حاصل
غزل شماره ۵۲۷۳: ای از رخت هر خار را سامان بستان در بغل
غزل شماره ۵۲۷۴: گلبانگ به از زرست ای گل
غزل شماره ۵۲۷۵: گر تشنه اسراری پیش آر شراب اول
غزل شماره ۵۲۷۶: عاشق صادق نمی دارد تمناهای خام
غزل شماره ۵۲۷۷: سعی کن در عزت سی پاره ماه صیام
غزل شماره ۵۲۷۸: موبهمو دارم به خاطر خط جانان را تمام
غزل شماره ۵۲۷۹: روی گرم لاله شد برق کتان توبه ام
غزل شماره ۵۲۸۰: گرچه از دریا به ظاهر چون گهر بگسستهام
غزل شماره ۵۲۸۱: از تحمل راه گفت و گو به دشمن بسته ام
غزل شماره ۵۲۸۲: گر چنین شوید غبار زهد از دل بادهام
غزل شماره ۵۲۸۳: فکر حاصل ره ندارد در دل آزاده ام
غزل شماره ۵۲۸۴: چون قدح از عکس ساقی در بهشت افتاده ام
غزل شماره ۵۲۸۵: روزگاری شد ز چشم اعتبار افتادهام
غزل شماره ۵۲۸۶: در نمود نقشها بیاختیار افتادهام
غزل شماره ۵۲۸۷: در ته یک پیرهن از یار دور افتاده ام
غزل شماره ۵۲۸۸: تا به فکر شبرویهای خیال افتاده ام
غزل شماره ۵۲۸۹: بوالعجب مجموعه ها از کف به حسرت داده ام
غزل شماره ۵۲۹۰: از جنون این عالم بیگانه را گم کرده ام
غزل شماره ۵۲۹۱: ناف سوز لاله داغ مشکسود آورده ام
غزل شماره ۵۲۹۲: سر چو دود از روزن اختر برون آورده ام
غزل شماره ۵۲۹۳: ماه مصرم در حجاب چاه کنعان مانده ام
غزل شماره ۵۲۹۴: بیتن خاکی چو نام نیکمردان زندهام
غزل شماره ۵۲۹۵: مدتی چون غنچه در خون جگر پیچیدهام
غزل شماره ۵۲۹۶: تا شده است از دوربینی عاقبتبین دیدهام
غزل شماره ۵۲۹۷: تا نظر از عارض گلفام او پوشیدهام
غزل شماره ۵۲۹۸: این منم در دست زلف یار را پیچیدهام
غزل شماره ۵۲۹۹: اشک را در پردههای چشم تر پیچیدهام
غزل شماره ۵۳۰۰: گاهگاه از دیده عبرت با دنیا دیدهام
غزل شماره ۵۳۰۱: آب حیوان من نهان در ظلمت شب دیده ام
غزل شماره ۵۳۰۲: عشرت روی زمین در بردباری دیده ام
غزل شماره ۵۳۰۳: تا ز می قانع به خوناب جگر گردیده ام
غزل شماره ۵۳۰۴: سالها گرد زمین چون آسمان گردیده ام
غزل شماره ۵۳۰۵: می دود اشک یتیمی بس که بر رخساره ام
غزل شماره ۵۳۰۶: با کمال محرمی محرم ازان رخساره ام
غزل شماره ۵۳۰۷: داشت از طفلی جنون جا در دل آواره ام
غزل شماره ۵۳۰۸: نو خطان را بر سر نازآورد نظاره ام
غزل شماره ۵۳۰۹: آسمان نیلگون را سبز کرد اندیشهام
غزل شماره ۵۳۱۰: بر دل نازک گرانی میکند اندیشهام
غزل شماره ۵۳۱۱: چشم سوزن خیره گردد از صفای خرقه ام
غزل شماره ۵۳۱۲: شد گل صد برگ خار از اشک خوش پرگاله ام
غزل شماره ۵۳۱۳: بس که باشد شکوه های آتشین در نامه ام
غزل شماره ۵۳۱۴: بس که محکم کرده در سستی بنا کاشانهام
غزل شماره ۵۳۱۵: از سواد شهر وحشت میکند دیوانهام
غزل شماره ۵۳۱۶: مومنی را میکند آزاد از قید فرنگ
غزل شماره ۵۳۱۷: نیست از عزلت غباری بر دل دیوانهام
غزل شماره ۵۳۱۸: در نبندد چون کمان برروی مهمان خانه ام
غزل شماره ۵۳۱۹: ساغر می کی بشوید گرد غم از سینهام
غزل شماره ۵۳۲۰: نیست از گردون غباری بر دل بیکینهام
غزل شماره ۵۳۲۱: صاف چون صبح است با عالم دل بیکینهام
غزل شماره ۵۳۲۲: بس که از نادیدنی دارد غبار آیینه ام
غزل شماره ۵۳۲۳: کم نگردد میهمان از خانه چون آیینه ام
غزل شماره ۵۳۲۴: شد جهان پر نور تا دل را مصفا ساختم
غزل شماره ۵۳۲۵: گفتگوی عشق را من در میان انداختم
غزل شماره ۵۳۲۶: زان لب جان بخش با خط معنبر ساختم
غزل شماره ۵۳۲۷: از فروغ حسن گل درآشیان می سوختم
غزل شماره ۵۳۲۸: از هوای تر بر افروزد چراغ عشرتم
غزل شماره ۵۳۲۹: راه حرفی پیش ان لب چون سخن می خواستم
غزل شماره ۵۳۳۰: من به آب و نان اگر چون بیغمان می زیستم
غزل شماره ۵۳۳۱: گرچه در تعمیر جسمم غافل از دل نیستم
غزل شماره ۵۳۳۲: گر نگردد بر مرادم چرخ در غم نیستم
غزل شماره ۵۳۳۳: شهری عشقم چو مجنون در بیابان نیستم
غزل شماره ۵۳۳۴: تا ز اهل حیرتم خاطر پریشان نیستم
غزل شماره ۵۳۳۵: من حریف ننگ و عار بیوفایی نیستم
غزل شماره ۵۳۳۶: چون صدف دستی که از بهر گهر برداشتم
غزل شماره ۵۳۳۷: شب که آن آیینه رو را در برابر داشتم
غزل شماره ۵۳۳۸: در غریبی گشت صرف نامجویی چون عقیق
غزل شماره ۵۳۳۹: یاد ایامی که شور عشق بلبل داشتم
غزل شماره ۵۳۴۰: یاد ایامی که رو برروی جانان داشتم
غزل شماره ۵۳۴۱: گرچه زیر تیغ لنگردار مسکن داشتم
غزل شماره ۵۳۴۲: یاد ایامی که پیش او وجودی داشتم
غزل شماره ۵۳۴۳: یاد ایامی که در دل خار خاری داشتم
غزل شماره ۵۳۴۴: گر به ملک بیخودی امید جامی داشتم
غزل شماره ۵۳۴۵: از سر کوی تو گر عزم سفر می داشتم
غزل شماره ۵۳۴۶: می زدم بر قلب هجران گرجگر می داشتم
غزل شماره ۵۳۴۷: گر ز خود بیرون کسی فریادرس میداشتم
غزل شماره ۵۳۴۸: گر در اقلیم رضا کاشانهای میداشتم
غزل شماره ۵۳۴۹: میشدم بیرون ز خود گر منزل میداشتم
غزل شماره ۵۳۵۰: سوختم تا ره در آن زلف معنبر یافتم
غزل شماره ۵۳۵۱: کعبه مقصود را در نقطه دل یافتم
غزل شماره ۵۳۵۲: خال را سرمایه زلف پریشان یافتم
غزل شماره ۵۳۵۳: برگ عیش بی خزان در بینوایی یافتم
غزل شماره ۵۳۵۴: از دل گم گشته خود گر نشان می یافتم
غزل شماره ۵۳۵۵: شیشه لرزد بر خود از روز شراب غفلتم
غزل شماره ۵۳۵۶: تا به زانو رفته پای من به گل از لای خم
غزل شماره ۵۳۵۷: داده ام دست ارادت با حنای لای خم
غزل شماره ۵۳۵۸: جامه ای می خواست دل بر قامت رعنای زخم
غزل شماره ۵۳۵۹: حنظل افلاک شکر بار باشد صبحدم
غزل شماره ۵۳۶۰: غوطه در آتش زدم از آب حیوان سر زدم
غزل شماره ۵۳۶۱: ترک سر کردم زجیب آسمان سر برزدم
غزل شماره ۵۳۶۲: رفت آن عهدی که من بی یار ساغر می زدم
غزل شماره ۵۳۶۳: پیش چشمم شد روان گر تشنه دریا شدم
غزل شماره ۵۳۶۴: بی گل رخسار او هرگاه در بستان شدم
غزل شماره ۵۳۶۵: گرچه چون مجنون زشور عشق صحرایی شدم
غزل شماره ۵۳۶۶: هر که می آید به ملک هستی از کوی عدم
غزل شماره ۵۳۶۷: شد ز بیقدری غبار دیده ها شعر ترم
غزل شماره ۵۳۶۸: شست نقش انجم از افلاک مژگان ترم
غزل شماره ۵۳۶۹: نیست امروز از جنون این شور و غوغا بر سرم
غزل شماره ۵۳۷۰: می شود از اشک چشم عاشق دیوانه گرم
غزل شماره ۵۳۷۱: تا به کی بر دل زغیرت زخم پنهانی خورم
غزل شماره ۵۳۷۲: دل به رغبت چون نمالد خط خوبان را به چشم
غزل شماره ۵۳۷۳: گر فروغ مهر تابان آب می آرد به چشم
غزل شماره ۵۳۷۴: بیغمان را دود دل ابر بهار آید به چشم
غزل شماره ۵۳۷۵: سرو چون با آن قد استاده می آید به چشم
غزل شماره ۵۳۷۶: تا به کی بار دل از گردون بی حاصل کشم
غزل شماره ۵۳۷۷: تیغ کوه همتم دامن ز صحرا میکشم
غزل شماره ۵۳۷۸: شیوههای یوسف از اخوان دنیا میکشم
غزل شماره ۵۳۷۹: پرده از حسن عمل بر دامن تر می کشم
غزل شماره ۵۳۸۰: خاک صحرای جنون در چشم گریان میکشم
غزل شماره ۵۳۸۱: با تجرد چون مسیح آزار سوزن می کشم
غزل شماره ۵۳۸۲: رخت ازین دنیای پر وحشت به یک سومی کشم
غزل شماره ۵۳۸۳: از سبکروحی ز بوی گل گرانی میکشم
غزل شماره ۵۳۸۴: از دل چون سرمه خود میل آهی می کشم
غزل شماره ۵۳۸۵: خار دیوارم که از برگ و نوا بی طالعم
غزل شماره ۵۳۸۶: سیر چشم فقرم از تحصیل دنیا فارغم
غزل شماره ۵۳۸۷: با زبان گندمین از بینوایی فارغم
غزل شماره ۵۳۸۸: خط نمی سازد طراوت زان سمن رخسار کم
غزل شماره ۵۳۸۹: داغ عالمسوز برگ عیش گردد در دلم
غزل شماره ۵۳۹۰: عافیت زان غمزه خونخوار میخواهد دلم
غزل شماره ۵۳۹۱: با فقیری در سخاوت بی نظیر عالمم
غزل شماره ۵۳۹۲: شمع فانوسم که در پرده است اشک افشاندنم
غزل شماره ۵۳۹۳: یوسفستان گشت دنیا از نظر پوشیدنم
غزل شماره ۵۳۹۴: خنده بر حال گرانباران دنیا می زنم
غزل شماره ۵۳۹۵: چند روزی از در میخانه سروا می زنم
غزل شماره ۵۳۹۶: مشت آبی بر رخ از اشک ندامت می زنم
غزل شماره ۵۳۹۷: تیغ سیرابم دم از پاکی گوهر می زنم
غزل شماره ۵۳۹۸: همتی یاران که جوشی از ته دل می زنم
غزل شماره ۵۳۹۹: چند روزی بر در صبر و تحمل می زنم
غزل شماره ۵۴۰۰: رشته امید را تا چند پیوندم به خلق
غزل شماره ۵۴۰۱: می کنم دل خرج تا سیمین بری پیدا کنم
غزل شماره ۵۴۰۲: جرأتی کو تا ز خواب ناز بیدارش کنم
غزل شماره ۵۴۰۳: جرأتی کو تا تماشای گلستانش کنم
غزل شماره ۵۴۰۴: من نه آن نقشم که هر ساعت نگینی خوش کنم
غزل شماره ۵۴۰۵: چند چون تن پروران تعمیر آب و گل کنم
غزل شماره ۵۴۰۶: چند اوقات گرامی صرف آب و گل کنم
غزل شماره ۵۴۰۷: برق آهی کو که رو در خرمن گردون کنم
غزل شماره ۵۴۰۸: جذبه ای کوتا سر از زندان تن بیرون کنم
غزل شماره ۵۴۰۹: رو به هر صحرا که بااین شور چون مجنون کنم
غزل شماره ۵۴۱۰: دل اسیر طره عنبرفشانش چون کنم
غزل شماره ۵۴۱۱: ترک تن دل را نگردانیده روشن چون کنم
غزل شماره ۵۴۱۲: دعوی گردن فرازی با اسیری چون کنم
غزل شماره ۵۴۱۳: گر کند آن بیوفا از من جدایی، چون کنم
غزل شماره ۵۴۱۴: جسم خاکی را زغفلت چند معماری کنم
غزل شماره ۵۴۱۵: در سماع بیخودی چون دست بالا میکنم
غزل شماره ۵۴۱۶: رشته جسم گرانجان را ز سر وامیکنم
غزل شماره ۵۴۱۷: از تحمل خصم را چین از جبین وا می کنم
غزل شماره ۵۴۱۸: در ریاض آفرینش صد دل بیبرگ را
غزل شماره ۵۴۱۹: پرتو مه را قیاس از نور انجم میکنم
غزل شماره ۵۴۲۰: خاک را از آب روی خود گلستان میکنم
غزل شماره ۵۴۲۱: گر ز دلتنگی لبی چون غنچه خندان میکنم
غزل شماره ۵۴۲۲: چشم میپوشم نظر بر روی جانان میکنم
غزل شماره ۵۴۲۳: قبله را تغییر ازان محراب ابرو می کنم
غزل شماره ۵۴۲۴: پرده شرم حجاب امروز یک سو می کنم
غزل شماره ۵۴۲۵: می شود پرشور هروادی که مجنونش منم
غزل شماره ۵۴۲۶: چند از غفلت به عیب دیگران گویاشوم
غزل شماره ۵۴۲۷: سوختم چند از هوای نفس بی لنگر شوم
غزل شماره ۵۴۲۸: هرکه ادراک زلف و روی جانان را به هم
غزل شماره ۵۴۲۹: تاخط شیرنگ آورد از دو جانب سر به هم
غزل شماره ۵۴۳۰: ساده لوحان غافلند از الفت بیجای هم
غزل شماره ۵۴۳۱: معنی بسیار را از لفظ کم جان می دهم
غزل شماره ۵۴۳۲: خاکمال دشمن سرکش به تمکین می دهم
غزل شماره ۵۴۳۳: از حجاب عشق محروم از گل روی توییم
غزل شماره ۵۴۳۴: ما ز حرف پوچ مانند صدف لب بسته ایم
غزل شماره ۵۴۳۵: ما ز فیض بیخودی از خودپرستی رسته ایم
غزل شماره ۵۴۳۶: ما رگ جان را به آن زلف پریشان بسته ایم
غزل شماره ۵۴۳۷: ما ز بیکاری ز فکر کار فارغ گشته ایم
غزل شماره ۵۴۳۸: در ره باطل ز پا چون نقش پا افتادهایم
غزل شماره ۵۴۳۹: ما درین وحشت سرا آتش عنان افتاده ایم
غزل شماره ۵۴۴۰: ما چو موج خوش عنان در بحر و بر افتاده ایم
غزل شماره ۵۴۴۱: ما وفاداری به اسباب جهان نسپرده ایم
غزل شماره ۵۴۴۲: زیر سقف چرخ بیدردانه پا افشرده ایم
غزل شماره ۵۴۴۳: ما به اکسیر قناعت خاک را زر کرده ایم
غزل شماره ۵۴۴۴: رانده درگاه حق را داغ محرومی سزاست
غزل شماره ۵۴۴۵: ما به روی تلخ صلح از اهل عالم کرده ایم
غزل شماره ۵۴۴۶: عشق را در تنگنای سینه پنهان کردهایم
غزل شماره ۵۴۴۷: ما دماغ خشک را از باده گلشن کردهایم
غزل شماره ۵۴۴۸: ما ز سر بیرون هوای سیر گردون کرده ایم
غزل شماره ۵۴۴۹: چون سبو تا ما ز دست خویش بالین کرده ایم
غزل شماره ۵۴۵۰: چهره از عشق جوانان ارغوانی کرده ایم
غزل شماره ۵۴۵۱: ما که سطر کهکشان از لوح گردون خوانده ایم
غزل شماره ۵۴۵۲: ما چو سرو از راستی دامن به بار افشانده ایم
غزل شماره ۵۴۵۳: ما به چشم انجم و افلاک خار افشانده ایم
غزل شماره ۵۴۵۴: لطف کن مطرب رهی سر کن که بر جا مانده ایم
غزل شماره ۵۴۵۵: گرچه ما سر پیش از جوش ثمر افکنده ایم
غزل شماره ۵۴۵۶: عشق را در بند جسم از پیچ و تاب افکندهایم
غزل شماره ۵۴۵۷: روزگاری در رگ جان پیچ و تاب افکندهایم
غزل شماره ۵۴۵۸: ما ز روی آتشین او نقاب افکندهایم
غزل شماره ۵۴۵۹: ما دل خود را ز غفلت در گناه افکنده ایم
غزل شماره ۵۴۶۰: ما به چشم کوته اندیشان چنین آسوده ایم
غزل شماره ۵۴۶۱: ما به بوی گل ز قرب گلستان آسودهایم
غزل شماره ۵۴۶۲: در دل صد پاره عیش جاودان پوشیده ایم
غزل شماره ۵۴۶۳: ما ز شغل آب و گل آیینه را پرداختیم
غزل شماره ۵۴۶۴: ما نفس بر لب به صد رنج و تعب می آوریم
غزل شماره ۵۴۶۵: از شکست آرزو قند مکرر می خوریم
غزل شماره ۵۴۶۶: ما ز حیرت در حریم وصل هجران می کشیم
غزل شماره ۵۴۶۷: ما به دشنام از لب شیرین دلبر قانعیم
غزل شماره ۵۴۶۸: ما ز اهل عالمیم اما ز عالم فارغیم
غزل شماره ۵۴۶۹: ما چو صبح از راست گفتاری علم در عالمیم
غزل شماره ۵۴۷۰: گرد باد دامن صحرای بی سامانیم
غزل شماره ۵۴۷۱: چند چون اخگر نفس در زیر خاکستر زنیم
غزل شماره ۵۴۷۲: در وصالیم و ز هجران دست بر سر میزنیم
غزل شماره ۵۴۷۳: مستیی کو تا ره صحرای محشر سرکنیم
غزل شماره ۵۴۷۴: عشق کو همچو گل با خون خود بازی کنیم
غزل شماره ۵۴۷۵: ما کجا دست آشنا با مهره گل میکنیم
غزل شماره ۵۴۷۶: ما پریشان حاصل خود را زمستی می کنیم
غزل شماره ۵۴۷۷: دست اگر کوتاه باشد آرزویی می کنیم
غزل شماره ۵۴۷۸: دل درون سینه و ما رو به صحرا می رویم
غزل شماره ۵۴۷۹: گرچه ما راه طلب را پای در گل می رویم
غزل شماره ۵۴۸۰: گر چنین از کف عنان توسن دل می دهیم
غزل شماره ۵۴۸۱: حدیث تلخ ناصح کرد بیخود چون می نابم
غزل شماره ۵۴۸۲: ز کوشش حاصلی غیر از غبار دل نمی یابم
غزل شماره ۵۴۸۳: نظر تا باز کردم بر رخش بار سفر بستم
غزل شماره ۵۴۸۴: ز گیرایی چنان گشته است بی برگ و نوا دستم
غزل شماره ۵۴۸۵: در آن شبها که از یاد تو ساغر بود در دستم
غزل شماره ۵۴۸۶: ز شور عشق اگر گل بر سر دستار می بستم
غزل شماره ۵۴۸۷: نه آن جنسم که در قحط خریدار از بها افتم
غزل شماره ۵۴۸۸: به یاد آتشین رخساره ای در انجمن رفتم
غزل شماره ۵۴۸۹: به پای خفته دایم حرف از شبگیر می گفتم
غزل شماره ۵۴۹۰: زبیتابی عنان خواهش دل را چسان پیچم
غزل شماره ۵۴۹۱: گرچه بی ثمر مانند سرو و بید و شمشادم
غزل شماره ۵۴۹۲: به رغبت نقد جان به یار سیمبر دادم
غزل شماره ۵۴۹۳: به ناکامی ز خاک آستانت دردسر بردم
غزل شماره ۵۴۹۴: غبار هستی خود سرمه چشم فنا کردم
غزل شماره ۵۴۹۵: نظر را تا چراغ گوشه محراب خود کردم
غزل شماره ۵۴۹۶: زغفلت عمر خود را چون قلم صرف سخن کردم
غزل شماره ۵۴۹۷: نخوردم نیش خاری تا وداع رنگ و بو کردم
غزل شماره ۵۴۹۸: نه از خامی در آتش ناله و فریاد می کردم
غزل شماره ۵۴۹۹: اگر بیپرده در گلزار افغان ساز میکردم
غزل شماره ۵۵۰۰: اگر میداشتم بال و پری پرواز میکردم
غزل شماره ۵۵۰۱: اگر دل را ز خاشاک علایق پاک می کردم
غزل شماره ۵۵۰۲: سواد شهر را از گریه گرهامون نمی کردم
غزل شماره ۵۵۰۳: به هر حالی که باشد گرد گل همچون صبا گردم
غزل شماره ۵۵۰۴: پریشان چند در وحشتسرای آب و گل گردم
غزل شماره ۵۵۰۵: نه بهر آب از سوز دل بیتاب می گردم
غزل شماره ۵۵۰۶: شبی صدبار بر گرد دل افکار میگردم
غزل شماره ۵۵۰۷: به من گر درد و داغی می رسد خوشحال می گردم
غزل شماره ۵۵۰۸: ز گفت و گو سبک چون موج طوفان دیده می گردم
غزل شماره ۵۵۰۹: به قدر آشنایان از خرد بیگانه می گردم
غزل شماره ۵۵۱۰: نیم نومید از عقبی گر از دنیا گره خوردم
غزل شماره ۵۵۱۱: برآن می داردم همت که از افغان دهن بندم
غزل شماره ۵۵۱۲: دل صد پاره خود را به زلف یار می بندم
غزل شماره ۵۵۱۳: به پیغام زبانی از دهان یار خرسندم
غزل شماره ۵۵۱۴: نمی خوردم غم دنیا اگر دیندار می بودم
غزل شماره ۵۵۱۵: زبان تا بود گویا، تیغ می بارید بر فرقم
غزل شماره ۵۵۱۶: ندیدم روز خوش تا چون قلم روی سخن دیدم
غزل شماره ۵۵۱۷: ز دست خشک مرجان ناامید از بحر گردیدم
غزل شماره ۵۵۱۸: بر آن پای حنایی روی زرد خویش مالیدم
غزل شماره ۵۵۱۹: پس از عمری ز چشمت یک نگاه آشنا دیدم
غزل شماره ۵۵۲۰: نبرد از سینه جام باده گلرنگ زنگارم
غزل شماره ۵۵۲۱: چنان سرگرمیی از شوق آن گلگون قبا دارم
غزل شماره ۵۵۲۲: زبان شکوه فرسودی ز چرخ بیوفا دارم
غزل شماره ۵۵۲۳: به ظاهر گرچه مهری بر لب خاموش خود دارم
غزل شماره ۵۵۲۴: ز خوی نازک آن سیمبر چندان حذر دارم
غزل شماره ۵۵۲۵: دل پر رخنه ای چون سبحه از صدر رهگذر دارم
غزل شماره ۵۵۲۶: پریشان خاطری آماده از صد رهگذر دارد
غزل شماره ۵۵۲۷: به دل زخم نمایانی چو پرگار از دو سر دارم
غزل شماره ۵۵۲۸: به صورت گرچه بر رخسار مه رویان نظر دارم
غزل شماره ۵۵۲۹: حریفی کو که راه خانه خمار بردارم
غزل شماره ۵۵۳۰: برو ساقی که من در جام صهبای دگر دارم
غزل شماره ۵۵۳۱: امید چرب نرمی از خسیسان جهان دارم
غزل شماره ۵۵۳۲: شبستان جهان را روش از صدق بیان دارم
غزل شماره ۵۵۳۳: هزاران معنی پیچیده در زلف سخن دارم
غزل شماره ۵۵۳۴: من از گلبانگ رنگین روی گلهای چمن دارم
غزل شماره ۵۵۳۵: نمی دانم چه نسبت با نسیم پیرهن دارم
غزل شماره ۵۵۳۶: شد افزون از شهادت شوق بیتابی که من دارم
غزل شماره ۵۵۳۷: چه سازد گرد کلفت با دل شادی که من دارم
غزل شماره ۵۵۳۸: به قلب عشق میتازد دل زاری که من دارم
غزل شماره ۵۵۳۹: ز دامن نگذرد پای زمین گیری که من دارم
غزل شماره ۵۵۴۰: نمی آید برون از پرده آوازی که من دارم
غزل شماره ۵۵۴۱: زند پهلو به گردون کوه عصیانی که من دارم
غزل شماره ۵۵۴۲: دم گرمی طمع از ناله های آتشین دارم
غزل شماره ۵۵۴۳: اگر چه چون دعا از دست خود یک کف زمین دارم
غزل شماره ۵۵۴۴: غبار خط یارم توتیا در آستین دارم
غزل شماره ۵۵۴۵: به دست بسته دستی در سخاوت چون سبو دارم
غزل شماره ۵۵۴۶: اگر چه دورم از درگاه راه یاربی دارم
غزل شماره ۵۵۴۷: نگاه گرم را سرده به جانم تا دلی دارم
غزل شماره ۵۵۴۸: لب خشک و دل خونین و چشم پر نمی دارم
غزل شماره ۵۵۴۹: نیم بیدرد دایم پیچ و تاب ساکنی دارم
غزل شماره ۵۵۵۰: نیم غمگین چو سرو از بی بریها شادیی دارم
غزل شماره ۵۵۵۱: به دنیا دست از دامان عقبی برنمی دارم
غزل شماره ۵۵۵۲: از آن چون زلف ماتم دیدگان ژولیده زنجیرم
غزل شماره ۵۵۵۳: خوشا روزی که منزل در سواد اصفهان سازم
غزل شماره ۵۵۵۴: نه چون بید از تهیدستی درین گلزار می لرزم
غزل شماره ۵۵۵۵: به دور خط از آن چاه زنخدان بیش می لرزم
غزل شماره ۵۵۵۶: ز جام بیخودی چون لاله مست از خاک بر خیزم
غزل شماره ۵۵۵۷: ز خال عنبرین افزون ز زلف یار میترسم
غزل شماره ۵۵۵۸: من از دشمن فزون از نفس کافر کیش می ترسم
غزل شماره ۵۵۵۹: همان بیگانه ام با خلق هر چند آشنا باشم
غزل شماره ۵۵۶۰: اگر با ماه کنعان در ته یک پیرهن باشم
غزل شماره ۵۵۶۱: چنان برد اختیار از دست آن سرو قباپوشم
غزل شماره ۵۵۶۲: نشد سروی درین بستانسرا یک بار همدوشم
غزل شماره ۵۵۶۳: به دامن می دود اشکم گریبان می درد هوشم
غزل شماره ۵۵۶۴: ز پند ناصحان بی نمک پرشور شد گوشم
غزل شماره ۵۵۶۵: دو عالم شد ز یاد آن سمن سیما فراموشم
غزل شماره ۵۵۶۶: ز جوش سینه حرف آفرین میخانه خویشم
غزل شماره ۵۵۶۷: غبار آلود عصیان بس که شد جان هوسناکم
غزل شماره ۵۵۶۸: نیم خارج درین بستانسرا هر چند غمناکم
غزل شماره ۵۵۶۹: دل آسوده ای داری مپرس از صبر و آرامم
غزل شماره ۵۵۷۰: نه از جام دگر هر دم درین میخانه سرگرمم
غزل شماره ۵۵۷۱: نه امروز ست سودای جنون را ریشه درجانم
غزل شماره ۵۵۷۲: اگر آرد برون آن دلستان سراز گریبانم
غزل شماره ۵۵۷۳: کجا مایل به هر دل گردد ابرویی که من دانم؟
غزل شماره ۵۵۷۴: ز رخسار که گل را در جگر خارست می دانم
غزل شماره ۵۵۷۵: ترا از خواندن مکتوب من تنگ است می دانم
غزل شماره ۵۵۷۶: شکوه حسن را از دورباش ناز می دانم
غزل شماره ۵۵۷۷: خط شبرنگ را خوشتر ز زلف و خال می دانم
غزل شماره ۵۵۷۸: سیه مست جنونم وادی و منزل نمی دانم
غزل شماره ۵۵۷۹: ز خود دور آن پریرو را نمیدانم نمیدانم
غزل شماره ۵۵۸۰: چو بیدردان به روی سبزه غلطیدن نمی دانم
غزل شماره ۵۵۸۱: بیا در جلوه ای سرو روان تا جان برافشانم
غزل شماره ۵۵۸۲: ز پستی بر فلک از پاکی گوهر شود شبنم
غزل شماره ۵۵۸۳: قضا روزی که کرد از چار عنصر خشت بالینم
غزل شماره ۵۵۸۴: گر آن خورشید رو را همسفر خویشتن بینم
غزل شماره ۵۵۸۵: فروغ مهر در پیشانی دیوار میبینم
غزل شماره ۵۵۸۶: تمتع با کمال قرب از آن رعنا نمیبینم
غزل شماره ۵۵۸۷: ز ناکامی گل از همصحبتان یار می چینم
غزل شماره ۵۵۸۸: ز تیغش خونبهای دل به صد امید می خواهم
غزل شماره ۵۵۸۹: نه رنگ و بو درین گلشن، نه برگ و بار می خواهم
غزل شماره ۵۵۹۰: دل پرخون از آن زلف شکارانداز میخواهم
غزل شماره ۵۵۹۱: نوای عندلیبان را زهم نگسسته می خواهم
غزل شماره ۵۵۹۲: رخی در ماتم مطلب به خون اندوده می خواهم
غزل شماره ۵۵۹۳: زمین کان نمک گردیده است از شور سودایم
غزل شماره ۵۵۹۴: ز بی ظرفی به روی گرم جانان برنمی آیم
غزل شماره ۵۵۹۵: نشست از آسیای چرخ گرد شیب بر رویم
غزل شماره ۵۵۹۶: گهی از دل، گهی از دیده، گاه از جان ترا جویم
غزل شماره ۵۵۹۷: به اشک از اطلس افلاک داغ شام می شویم
غزل شماره ۵۵۹۸: اشک در دیده غم دیده نگیرد آرام
غزل شماره ۵۵۹۹: در بهاران دل دیوانه نگیرد آرام
غزل شماره ۵۶۰۰: از نهانخانه عصمت به تماشا بخرام
غزل شماره ۵۶۰۱: من که از وسعت مشرب به فلک ساختهام
غزل شماره ۵۶۰۲: به نظربازی از آن تنگ شکر ساختهام
غزل شماره ۵۶۰۳: تا نظر از گل رخسار تو برداشته ام
غزل شماره ۵۶۰۴: تا ز بی حاصلی خویش خبر یافته ام
غزل شماره ۵۶۰۵: دست بر زلف پریشان سخن یافته ام
غزل شماره ۵۶۰۶: غوطه در بحر گهر ز آبله پا زدهام
غزل شماره ۵۶۰۷: دست در دامن آن زلف معنبر زده ام
غزل شماره ۵۶۰۸: گرچه از مشق جنون خواب پریشان شده ام
غزل شماره ۵۶۰۹: گر شوی با خبر از سوز دل بیتابم
غزل شماره ۵۶۱۰: رفت آن روز که دامان بهار از دستم
غزل شماره ۵۶۱۱: به فلک از تن خاکی چو مسیحا رفتم
غزل شماره ۵۶۱۲: سوختم بس که به دنبال تمنا رفتم
غزل شماره ۵۶۱۳: عالم بیخبری بود بهشت آبادم
غزل شماره ۵۶۱۴: بیخودی داشت ز فکر دو جهان آزادم
غزل شماره ۵۶۱۵: اگرچه چندی به زمین همچو غبار افتادم
غزل شماره ۵۶۱۶: عمرها تربیت دیده بینا کردم
غزل شماره ۵۶۱۷: در مصافی که من از آه علم وا کردم
غزل شماره ۵۶۱۸: قطع امید ز هجران و وصالش کردم
غزل شماره ۵۶۱۹: مدتی صبر چو زنجیر به زندان کردم
غزل شماره ۵۶۲۰: یاد آن عهد که در بحر سفر میکردم
غزل شماره ۵۶۲۱: دست در دامن رنگین بهاری نزدم
غزل شماره ۵۶۲۲: فیض در بیخبری بود چو هشیار شدم
غزل شماره ۵۶۲۳: چند امید به خوی تو ستمگر بندم؟
غزل شماره ۵۶۲۴: شفق آلود شراب است مگر دستارم؟
غزل شماره ۵۶۲۵: طمع بوسه از آن لعل شکر خا دارم
غزل شماره ۵۶۲۶: قطره بی سرو پایم دل دریا دارم
غزل شماره ۵۶۲۷: جگری تشنه تر از وادی محشر دارم
غزل شماره ۵۶۲۸: چند از ساده دلی زخم هوس بردارم؟
غزل شماره ۵۶۲۹: از دل سوخته اخگر به گریبان دارم
غزل شماره ۵۶۳۰: جگری سوخته چون لاله ایمن دارم
غزل شماره ۵۶۳۱: از سری کوی تو آهنگ جدایی دارم
غزل شماره ۵۶۳۲: کرده ام نذر که از دست سبو نگذارم
غزل شماره ۵۶۳۳: چند در خاک وطن غنچه بود بال و پرم؟
غزل شماره ۵۶۳۴: چند خود را زخیال تو به خواب اندازم ؟
غزل شماره ۵۶۳۵: تا به کی افتم و تا چند بپا برخیزم؟
غزل شماره ۵۶۳۶: جذبه ای کو که ز خود دست فشان برخیزم؟
غزل شماره ۵۶۳۷: چند در دایره مردم عاقل باشم؟
غزل شماره ۵۶۳۸: من که از داغ جنون ساغر سرشار کشم
غزل شماره ۵۶۳۹: منم آن سیل که دریا نکند خاموشم
غزل شماره ۵۶۴۰: تاخت از سینه به مژگان دل بازیگوشم
غزل شماره ۵۶۴۱: بس که چون برگ خزان دیده پریشان حالم
غزل شماره ۵۶۴۲: گوش ناز تو به فریاد حزین می مالم
غزل شماره ۵۶۴۳: شوق کرده است ز بس گرم سفر چون قلمم
غزل شماره ۵۶۴۴: چشم بیمار بلایی است که من می دانم
غزل شماره ۵۶۴۵: کیستم من که ز فرمان تو سرگردانم؟
غزل شماره ۵۶۴۶: هردم از شوق عدم ناله و فریاد زنم
غزل شماره ۵۶۴۷: من نه آنم که چو گلچین در گلزار زنم
غزل شماره ۵۶۴۸: چه شکایت ز تو ای خانه برانداز کنم
غزل شماره ۵۶۴۹: حال خود چون به تو ای غنچه دهن عرض کنم؟
غزل شماره ۵۶۵۰: گوشه ای کو که دل از فکر سفر جمع کنم؟
غزل شماره ۵۶۵۱: چه بود هستی فانی که نثار تو کنم؟
غزل شماره ۵۶۵۲: من که از شرم گذارم چو خیال تو کنم
غزل شماره ۵۶۵۳: رخنه در سنگ اگر از آه سحرگاه کنم
غزل شماره ۵۶۵۴: دست در یوزه خسیسانه به بالا چه کنم؟
غزل شماره ۵۶۵۵: با دل تشنه و سوز جگر خود چه کنم؟
غزل شماره ۵۶۵۶: شکوه از کجروی طالع وارون چه کنم؟
غزل شماره ۵۶۵۷: به که بردیده گستاخ تمنا فکنم
غزل شماره ۵۶۵۸: به که در پیش تو اظهار محبت نکنم
غزل شماره ۵۶۵۹: تا لبش کرد چو طوطی به سخن تلقینم
غزل شماره ۵۶۶۰: چه ضرورست که آلوده تعمیر شوم؟
غزل شماره ۵۶۶۱: بسته تر شد دل من داد چو خط دست به هم
غزل شماره ۵۶۶۲: برگ عیش خود از آن تازه چمن می خواهم
غزل شماره ۵۶۶۳: ما به ناسازی ابنای زمان ساخته ایم
غزل شماره ۵۶۶۴: ما به پیغامی از ان تنگ دهن ساخته ایم
غزل شماره ۵۶۶۵: نقد جان در بغل از بهر نثار آمده ایم
غزل شماره ۵۶۶۶: ما به دنیا نه پی ناز و نعم آمده ایم
غزل شماره ۵۶۶۷: گرچه با کوه گرانسنگ گناه آمدهایم
غزل شماره ۵۶۶۸: ما ز بیقدری اگر لایق دیدار نه ایم
غزل شماره ۵۶۶۹: از غم زلف تو در دام بلا افتادیم
غزل شماره ۵۶۷۰: صفحه دل، سیه از مشق تمنا کردیم
غزل شماره ۵۶۷۱: جز غبار از سفر خاک چه حاصل کردیم
غزل شماره ۵۶۷۲: خط به اوراق جهان، دیده و نادیده زدیم
غزل شماره ۵۶۷۳: صبح در خواب عدم بود که بیدار شدیم
غزل شماره ۵۶۷۴: گرچه از وعده احسان فلک پیر شدیم
غزل شماره ۵۶۷۵: خواب سنگینی از افسانه غفلت داریم
غزل شماره ۵۶۷۶: چشم امید به مژگان تر خود داریم
غزل شماره ۵۶۷۷: گرچه از طول امل پا به سلاسل داریم
غزل شماره ۵۶۷۸: هر چه احسان تو داده است به ما آن داریم
غزل شماره ۵۶۷۹: گرچه پیریم تمنای جوانی داریم
غزل شماره ۵۶۸۰: ما لب خشک قناعت لب نان می دانیم
غزل شماره ۵۶۸۱: خیز جان در ره صاحب نفسی افشانیم
غزل شماره ۵۶۸۲: چند در پرده دل باده گلنار زنیم
غزل شماره ۵۶۸۳: دل به این عمر سبکسیر چرا شاد کنیم
غزل شماره ۵۶۸۴: چه قدر سرخوشی از باده انگور کنیم
غزل شماره ۵۶۸۵: پیش دل شرح زر و گوهر دنیا چه کنیم
غزل شماره ۵۶۸۶: عشق کو تا (به) نم اشک نظر تازه کنیم
غزل شماره ۵۶۸۷: نوبهارست بیا روی به میخانه کنیم
غزل شماره ۵۶۸۸: روزگاری است ز دل نقش خودی میشویم
غزل شماره ۵۶۸۹: ما نه زان بیخبرانیم که هشیار شویم
غزل شماره ۵۶۹۰: مختلف چند ازین پرده نیرنگ شویم
غزل شماره ۵۶۹۱: آنقدر عقل نداریم که فرزانه شویم
غزل شماره ۵۶۹۲: چه خیال است که دیوانه و شیدا نشویم؟
غزل شماره ۵۶۹۳: گذشت عمر سبکرو به خورد و خواب تمام
غزل شماره ۵۶۹۴: به حرف پوچ مرا عمر شد تباه تمام
غزل شماره ۵۶۹۵: به حرف و صوت ز بوس و کنار ساخته ام
غزل شماره ۵۶۹۶: چه غوطه ها که درین بحر پر خطر زده ام
غزل شماره ۵۶۹۷: چو شانه مهر به لب با دو صد زبان زده ام
غزل شماره ۵۶۹۸: سبک به چشم تو از شیوه وفا شدهام
غزل شماره ۵۶۹۹: برون نیامده از برگ بی ثمر شده ام
غزل شماره ۵۷۰۰: چو بید اگر چه درین باغ بی بر آمده ام
غزل شماره ۵۷۰۱: به توبه راهنمون گشت باده نابم
غزل شماره ۵۷۰۲: ز بیغمی نه ز مطرب ترانه می طلبم
غزل شماره ۵۷۰۳: ادب گذشته بر روی یکدیگر دستم
غزل شماره ۵۷۰۴: مرا که هست به دل کوه آهن از مردم
غزل شماره ۵۷۰۵: ز سادگی است تمنای سود ازین مردم
غزل شماره ۵۷۰۶: منم که از جگر لاله داغ می دزدم
غزل شماره ۵۷۰۷: ز فکر پوچ درین شوره زار بی حاصل
غزل شماره ۵۷۰۸: ز ناروایی خود این چنین که خوار شدم
غزل شماره ۵۷۰۹: اگر دو روز درین تیره خاکدان ماندم
غزل شماره ۵۷۱۰: به حرف تلخ ز لبهای یار خرسندم
غزل شماره ۵۷۱۱: جمال یوسف ازین تیره خاکدان دیدم
غزل شماره ۵۷۱۲: ز ابر تربیت روزگار نومیدم
غزل شماره ۵۷۱۳: به جرم این که متاع هنر بود بارم
غزل شماره ۵۷۱۴: گمان مبر که بغیر از تو آشنا دارم
غزل شماره ۵۷۱۵: به حرف و صوف ز لب مهر از چه بردارم
غزل شماره ۵۷۱۶: ز سر کلاه نمد را چگونه بردارم
غزل شماره ۵۷۱۷: ز جوش عشق تو میخانه در بغل دارم
غزل شماره ۵۷۱۸: ز خال روز سیاهی که داشتم دارم
غزل شماره ۵۷۱۹: چگونه درد خود از مردمان نهان دارم
غزل شماره ۵۷۲۰: کنون که با تو مکان در یک انجمن دارم
غزل شماره ۵۷۲۱: چو خامه معنی نازک در آستین دارم
غزل شماره ۵۷۲۲: نه ذوق صحبت و نه میل گفتگو دارم
غزل شماره ۵۷۲۳: ز ضعف اگر نفس بال بسته ای دارم
غزل شماره ۵۷۲۴: لب خموش و زبان گزیدهای دارم
غزل شماره ۵۷۲۵: درین سفر که توکل شده است راهبرم
غزل شماره ۵۷۲۶: به شور عشق و جنون همچو صبح مشهورم
غزل شماره ۵۷۲۷: به لب نمی رسد از ضعف آه شبگیرم
غزل شماره ۵۷۲۸: منم که فیض شراب از کتاب می گیرم
غزل شماره ۵۷۲۹: ز بیم هجر شب وصل یار می لرزم
غزل شماره ۵۷۳۰: اگر چه در چمن روزگار خار و خسم
غزل شماره ۵۷۳۱: ز خال گوشه ابروی یار می ترسم
غزل شماره ۵۷۳۲: چنان که نیل بود مانع رسیدن چشم
غزل شماره ۵۷۳۳: مرا که گفت که دست از عنان یار کشم
غزل شماره ۵۷۳۴: ز بوی باده گلرنگ می پرد رنگم
غزل شماره ۵۷۳۵: ز بردباری ما خوار و زار شد عالم
غزل شماره ۵۷۳۶: ز گمرهی خود از روی رهنما خجلم
غزل شماره ۵۷۳۷: از آن زمان که به زلف تو مبتلاست دلم
غزل شماره ۵۷۳۸: اگر چه نیک نیم در پناه نیکانم
غزل شماره ۵۷۳۹: بس است روی دلی مشت استخوان مرا
غزل شماره ۵۷۴۰: ز رعشه رفته برون دست و پا ز فرمانم
غزل شماره ۵۷۴۱: منم که قیمت یاقوت داغ می دانم
غزل شماره ۵۷۴۲: منم که مصرف نقد نگاه می دانم
غزل شماره ۵۷۴۳: ستاره سوخته آتشین عذارانم
غزل شماره ۵۷۴۴: اگر چه با گل دمساز می شود شبنم
غزل شماره ۵۷۴۵: به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم
غزل شماره ۵۷۴۶: چگونه توبه ز می موسوم بهار کنم
غزل شماره ۵۷۴۷: چه دست در خم آن زلف دلنواز کنم
غزل شماره ۵۷۴۸: بر آن سرم که وطن در دیار خویش کنم
غزل شماره ۵۷۴۹: چگونه پیش رخ نازک تو آه کنم
غزل شماره ۵۷۵۰: دلم ز پاس نفس تار میشود، چه کنم
غزل شماره ۵۷۵۱: اگر به روی تو بار دگر نظاره کنم
غزل شماره ۵۷۵۲: صفای روی ترا از نقاب میبینم
غزل شماره ۵۷۵۳: ز خط طراوت رخسار یار می بینم
غزل شماره ۵۷۵۴: چو عکس چهره خود در پیاله می بینم
غزل شماره ۵۷۵۵: به سرمگی سوی آن خاک پا نمی بینم
غزل شماره ۵۷۵۶: اثر ز غنچه درین گلستان نمیبینم
غزل شماره ۵۷۵۷: کجاست جذبه عشقی که بر کنار روم
غزل شماره ۵۷۵۸: من آن نیم که به گلشن به اختیار روم
غزل شماره ۵۷۵۹: به هر که باده دهد یار، من خراب شوم
غزل شماره ۵۷۶۰: چراغ طور نسوزد اگر کلیم شوم
غزل شماره ۵۷۶۱: درین جهان نشود حال آن جهان معلوم
غزل شماره ۵۷۶۲: هوالغفور ز جوش شراب میشنوم
غزل شماره ۵۷۶۳: پیام دوست ز باد بهار میشنوم
غزل شماره ۵۷۶۴: شدند جمع دل و زلف از آشنایی هم
غزل شماره ۵۷۶۵: نه می به جام و نه گل در کنار میخواهم
غزل شماره ۵۷۶۶: کجاست باده که ناموس را به آب دهم
غزل شماره ۵۷۶۷: به مهر داغ رسیده است جمله اعضایم
غزل شماره ۵۷۶۸: به اشک درد دل خود نوشته سر دادیم
غزل شماره ۵۷۶۹: به دوست پی زدل خونچکان خود بردیم
غزل شماره ۵۷۷۰: ز میوه گرچه درین بوستان سبکباریم
غزل شماره ۵۷۷۱: چو گل به ظاهر اگر خنده در دهان داریم
غزل شماره ۵۷۷۲: عنان گسسته تر از سیل در بیابانیم
غزل شماره ۵۷۷۳: به جای باده اگر در پیاله آب کنیم
غزل شماره ۵۷۷۴: ز بحر کسب هوا چند چون حباب کنیم؟
غزل شماره ۵۷۷۵: ز بوستان تو عشق بلند می گویم
غزل شماره ۵۷۷۶: چو خامه نیست ز من هر سخن که می گویم
غزل شماره ۵۷۷۷: جنون کجاست که دستی به کار بگشاییم
غزل شماره ۵۷۷۸: از سردی جهان لب گفتار بسته ام
غزل شماره ۵۷۷۹: زین نه صدف به روشنی دل گذشته ام
غزل شماره ۵۷۸۰: روی سخن ز آینهرویان ندیدهام
غزل شماره ۵۷۸۱: روی دلی چو غنچه ز بلبل ندیده ام
غزل شماره ۵۷۸۲: سر بر فلک ز همت والا کشیده ام
غزل شماره ۵۷۸۳: از آفتاب رنگ نبازد ستاره ام
غزل شماره ۵۷۸۴: در عین وصل داغ جدایی چو لاله ام
غزل شماره ۵۷۸۵: رنگین شده است بس که ز خونین ترانهام
غزل شماره ۵۷۸۶: تا شد به داغ عشق هم آغوش سینه ام
غزل شماره ۵۷۸۷: هرگز نشد به حرف غرض آشنا لبم
غزل شماره ۵۷۸۸: هر چند از گهر صدف آسا لبالبم
غزل شماره ۵۷۸۹: امشب که داغ بر دل افگار سوختم
غزل شماره ۵۷۹۰: دلتنگ از ملامت اغیار نیستم
غزل شماره ۵۷۹۱: تا همچو لعل، رنگ به رخسار داشتم
غزل شماره ۵۷۹۲: با هرکه روی حرف به جز یار داشتم
غزل شماره ۵۷۹۳: از دست رفت دامن یاری که داشتم
غزل شماره ۵۷۹۴: چون زلف دست بر کمر یار یافتم
غزل شماره ۵۷۹۵: چشم دلم ستاره فشان بود صبحدم
غزل شماره ۵۷۹۶: امشب به آه سرد ره خواب میزدم
غزل شماره ۵۷۹۷: از خاکیان ز صافی طینت جدا شدم
غزل شماره ۵۷۹۸: با صد زبان چو غنچه گل بی زبان شدم
غزل شماره ۵۷۹۹: بی خواست بس که بار دل گلستان شدم
غزل شماره ۵۸۰۰: عمری چو گرد در قدم کاروان شدم
غزل شماره ۵۸۰۱: موی میان نبود که من همچو مو شدم
غزل شماره ۵۸۰۲: خط تو ریشه در رگ جان می دواندم
غزل شماره ۵۸۰۳: با درد خشک ساخته ام، از دوا ترم
غزل شماره ۵۸۰۴: تا چند خون زرشک تماشاییان خورم؟
غزل شماره ۵۸۰۵: همت بلند نام شد از طبع سرکشم
غزل شماره ۵۸۰۶: چشمی به گریه تر نشد از دود آتشم
غزل شماره ۵۸۰۷: از شرم عشق بود مرا در نقاب چشم
غزل شماره ۵۸۰۸: از گوهر سرشک بود آب و تاب چشم
غزل شماره ۵۸۰۹: از گریه شبانه فزاید جلای چشم
غزل شماره ۵۸۱۰: از زلف او چگونه دل ناتوان کشم؟
غزل شماره ۵۸۱۱: آن بختم از کجاست سخن زان دهن کشم؟
غزل شماره ۵۸۱۲: از روی نرم سرزنش خار می کشم
غزل شماره ۵۸۱۳: اول سری به رخنه دیوار می کشم
غزل شماره ۵۸۱۴: تیغ برهنه را به بغل تنگ می کشم
غزل شماره ۵۸۱۵: از فکر خلق عشق خدا کرد فارغم
غزل شماره ۵۸۱۶: سرگرم عشقم از غم دستار فارغم
غزل شماره ۵۸۱۷: دل را ز جوش گریه نگردید تاب کم
غزل شماره ۵۸۱۸: از موج اشک، کام نهنگ است مسکنم
غزل شماره ۵۸۱۹: چون نیست پای آن که ز عالم بدر زنم
غزل شماره ۵۸۲۰: کو ناخنی که رخنه به داغ جگر کنم؟
غزل شماره ۵۸۲۱: چون شمع چند من به زبان گفتگو کنم؟
غزل شماره ۵۸۲۲: آغاز خط مفارقت از یار میکنم
غزل شماره ۵۸۲۳: روزی که چشم بر رخ او باز می کنم
غزل شماره ۵۸۲۴: دل را جلا به دیده نمناک می کنم
غزل شماره ۵۸۲۵: لب چون صدف به آب گهر تر نمیکنم
غزل شماره ۵۸۲۶: نزدیک من میا که ز خود دور می شوم
غزل شماره ۵۸۲۷: نتوان گرفت روزی هم از دهان هم
غزل شماره ۵۸۲۸: می می کشند لاله عذاران ز روی هم
غزل شماره ۵۸۲۹: تا چند پیر میکده را درد سر دهم؟
غزل شماره ۵۸۳۰: سنجد کسی که باده و تریاک را به هم
غزل شماره ۵۸۳۱: کاری مکن که رو به در آسمان نهم
غزل شماره ۵۸۳۲: دست طمع ز مایده چرخ شسته ایم
غزل شماره ۵۸۳۳: از دست رفت فرصت و ما پا شکسته ایم
غزل شماره ۵۸۳۴: عمری است ما لب از طمع خام بستهایم
غزل شماره ۵۸۳۵: طومار عمر طی شد و غافل نشسته ایم
غزل شماره ۵۸۳۶: خندان به زیر تیغ تغافل نشسته ایم
غزل شماره ۵۸۳۷: خرسند با هزار تمنی نشسته ایم
غزل شماره ۵۸۳۸: ما از امیدها همه یکجا گذشته ایم
غزل شماره ۵۸۳۹: این سطرهای آه که هرجا نوشتهایم
غزل شماره ۵۸۴۰: جا در سیاه خانه سودا گرفته ایم
غزل شماره ۵۸۴۱: از زلف یار رنگ دگر برگرفتهایم
غزل شماره ۵۸۴۲: ما شمع را به شهپر خود، سر گرفتهایم
غزل شماره ۵۸۴۳: یک عمر پشت دست به دندان گرفته ایم
غزل شماره ۵۸۴۴: ما هوش خود به باده گلرنگ داده ایم
غزل شماره ۵۸۴۵: ما نقض دلپذیر ورقهای سادهایم
غزل شماره ۵۸۴۶: هر چند همچو ذره محقر فتاده ایم
غزل شماره ۵۸۴۷: ما نام خود ز صفحه دلها سترده ایم
غزل شماره ۵۸۴۸: ما توبه را به طاعت پیمانه برده ایم
غزل شماره ۵۸۴۹: خورشید داغ گوهر عالمفروز ماست
غزل شماره ۵۸۵۰: ما خیر باد لذت پرواز کرده ایم
غزل شماره ۵۸۵۱: ما پرده های گوش خود از هوش کرده ایم
غزل شماره ۵۸۵۲: ما رنگ گل ز بوی گل ادراک کرده ایم
غزل شماره ۵۸۵۳: ما نقل باده را ز لب جام کرده ایم
غزل شماره ۵۸۵۴: چندین کتاب در گرو باده کرده ایم
غزل شماره ۵۸۵۵: از آه دام موج به دریا فکنده ایم
غزل شماره ۵۸۵۶: ما در محیط حادثه لنگر فکنده ایم
غزل شماره ۵۸۵۷: ما گل به دست خود ز نهالی نچیدهایم
غزل شماره ۵۸۵۸: ما همچو آفتاب به هرجا رسیدهایم
غزل شماره ۵۸۵۹: ما پرده از حقیقت عالم کشیدهایم
غزل شماره ۵۸۶۰: مادام را ز دانه صیاد دیده ایم
غزل شماره ۵۸۶۱: ما رخت خود به گوشه عزلت کشیده ایم
غزل شماره ۵۸۶۲: ما هر کجا که تیغ زبان برکشیده ایم
غزل شماره ۵۸۶۳: در محفلی که تیغ زبان بر کشیده ایم
غزل شماره ۵۸۶۴: ما همچو غنچه سر به گریبان کشیده ایم
غزل شماره ۵۸۶۵: تا واله نظاره آن ماهپاره ایم
غزل شماره ۵۸۶۶: ما گرچه در بلندی فطرت یگانهایم
غزل شماره ۵۸۶۷: داغی ز عشق بر دل فرزانه سوختیم
غزل شماره ۵۸۶۸: ما اختیار خویش به صهبا گذاشتیم
غزل شماره ۵۸۶۹: چون غنچه دست بر دل شیدا گذاشتیم
غزل شماره ۵۸۷۰: ما داغ توبه بر دل ساغر گذاشتیم
غزل شماره ۵۸۷۱: ما خنده را به مردم بیغم گذاشتیم
غزل شماره ۵۸۷۲: ما کار دل به آن خم ابرو گذاشتیم
غزل شماره ۵۸۷۳: هموار از درشتی چرخ دغا شدیم
غزل شماره ۵۸۷۴: نقش مراد اگر چه نشد دستگیر ما
غزل شماره ۵۸۷۵: ما تازه روی چون صدف از دانه خودیم
غزل شماره ۵۸۷۶: ما در شکست گوهر یکدانه خودیم
غزل شماره ۵۸۷۷: با هر که شکوه از دل افگار می بریم
غزل شماره ۵۸۷۸: در کوی جان به قطع مراحل نمیرسیم
غزل شماره ۵۸۷۹: گاهی در آب دیده و گاهی در آتشیم
غزل شماره ۵۸۸۰: ما همچو خار سلسله جنبان آتشیم
غزل شماره ۵۸۸۱: تا کی به ذوق نشأه می دردسر کشیم؟
غزل شماره ۵۸۸۲: ما زهر را به جبهه بگشاده چون کشیم؟
غزل شماره ۵۸۸۳: ما درد را به ذوق می ناب می کشیم
غزل شماره ۵۸۸۴: ما تلخی جهان به رخ تازه می کشیم
غزل شماره ۵۸۸۵: با شوخ دیدگان هوس آشنا نیم
غزل شماره ۵۸۸۶: آیینه خانه ایم و دم از نور می زنیم
غزل شماره ۵۸۸۷: چون صبح خنده با جگر چاک می زنیم
غزل شماره ۵۸۸۸: خیزید تا ز عالم صورت سفر کنیم
غزل شماره ۵۸۸۹: در شهر اگر ملول نگردیم چون کنیم؟
غزل شماره ۵۸۹۰: آن همت از کجاست که منزل یکی کنیم
غزل شماره ۵۸۹۱: از خویش می رویم و ترا یاد می کنیم
غزل شماره ۵۸۹۲: ما روی دل به هر کس و ناکس نمی کنیم
غزل شماره ۵۸۹۳: برخیز تا به عالم بی چند و چون رویم
غزل شماره ۵۸۹۴: بی آبرو حیات ابد زهر قاتل است
غزل شماره ۵۸۹۵: ما داغ خود به تاج فریدون نمی دهیم
غزل شماره ۵۸۹۶: افزود گرانباری غفلت ز شتابم
غزل شماره ۵۸۹۷: روشن ز فروغ می ناب است حیاتم
غزل شماره ۵۸۹۸: آن حال ندارم که به فکر دگر افتم
غزل شماره ۵۸۹۹: تلخی ز لب لعل تو نشنفتم و رفتم
غزل شماره ۵۹۰۰: پیش از گل رخسار تو افروخته بودم
غزل شماره ۵۹۰۱: فریاد که از کوتهی بخت ندارم
غزل شماره ۵۹۰۲: آتش به دل از گرمی این مرحله دارم
غزل شماره ۵۹۰۳: وقت است که داغی به دل دام گذارم
غزل شماره ۵۹۰۴: آن قدر ندارم که سزاوار تو باشم
غزل شماره ۵۹۰۵: از تلخ زبانان نشود پست خروشم
غزل شماره ۵۹۰۶: دستی که به جامی نشود رهزن هوشم
غزل شماره ۵۹۰۷: بیخود ز نوای دل دیوانه خویشم
غزل شماره ۵۹۰۸: تا چند به روزن نرسد نور چراغم؟
غزل شماره ۵۹۰۹: در هر که ترا دیده به حسرت نگرانم
غزل شماره ۵۹۱۰: جان را به دم خنجر قاتل برسانم
غزل شماره ۵۹۱۱: کو بخت که در میکده با یار نشینم؟
غزل شماره ۵۹۱۲: هر چند ز پیراهن بحرست کلاهم
غزل شماره ۵۹۱۳: تا روی عرقناک ترا دید نگاهم
غزل شماره ۵۹۱۴: از بخت سیه پست نگردید نوایم
غزل شماره ۵۹۱۵: کو می که ز زندان دل تنگ برآیم؟
غزل شماره ۵۹۱۶: ما تخم درین مزرعه جز اشک نکشتیم
غزل شماره ۵۹۱۷: از یار ز ناسازی اغیار گذشتیم
غزل شماره ۵۹۱۸: در پله آغاز ز انجام گذشتیم
غزل شماره ۵۹۱۹: خاکی به لب گور فشاندیم و گذشتیم
غزل شماره ۵۹۲۰: ما دستخوش سبحه و زنار نگشتیم
غزل شماره ۵۹۲۱: کام دل ازان غنچه مستور گرفتیم
غزل شماره ۵۹۲۲: از صبر عنان دل خود کام گرفتیم
غزل شماره ۵۹۲۳: ما چاشنی بوسه ز دشنام گرفتیم
غزل شماره ۵۹۲۴: هرگز به خراش جگری شاد نگردیم
غزل شماره ۵۹۲۵: ما زمزمه عشق به بازار فکندیم
غزل شماره ۵۹۲۶: مستانه سر شیشه می باز گشودیم
غزل شماره ۵۹۲۷: از ناله نی راز دل عشق شنیدیم
غزل شماره ۵۹۲۸: چندان که چو خورشید به آفاق دویدیم
غزل شماره ۵۹۲۹: سررشته مهر از می بیباک بریدیم
غزل شماره ۵۹۳۰: یک عمر ز هر خار و خسی ناز کشیدیم
غزل شماره ۵۹۳۱: تا سر به گریبان تماشا نکشیدیم
غزل شماره ۵۹۳۲: ما طالع جمعیت اسباب نداریم
غزل شماره ۵۹۳۳: یک چشم زدن فرقت می تاب نداریم
غزل شماره ۵۹۳۴: ما فکر لباس و غم دستار نداریم
غزل شماره ۵۹۳۵: بر دل غم سیم و زر دنیا نگذاریم
غزل شماره ۵۹۳۶: ما فرق به تردستی حاتم نفروشیم
غزل شماره ۵۹۳۷: اشک است درین مزرعه تخمی که فشانیم
غزل شماره ۵۹۳۸: تا در خم این کارگه شیشه گرانیم
غزل شماره ۵۹۳۹: آن طفل یتیمم که شکسته است سبویم
غزل شماره ۵۹۴۰: برون نمی برد از فکر دوست عالم آبم
غزل شماره ۵۹۴۱: دلم سیاه شد از بس که برکتاب گذشتم
غزل شماره ۵۹۴۲: قسم به ساقی کوثر که از شراب گذشتم
غزل شماره ۵۹۴۳: ازان گشاده جبین جام پر شراب گرفتم
غزل شماره ۵۹۴۴: مکش ز حسرت تیغ خودم که تاب ندارم
غزل شماره ۵۹۴۵: به سینه تخم امیدی چو شوره زار ندارم
غزل شماره ۵۹۴۶: چشم گشایش از خلق نبود به هیچ بابم
غزل شماره ۵۹۴۷: از جام بیخودی کرد ساقی خداپرستم
غزل شماره ۵۹۴۸: با آن که من ندارم کاری به کار مردم
غزل شماره ۵۹۴۹: چون چشم آبگینه، هر چند پاک بینم
غزل شماره ۵۹۵۰: از باد دستی خود ما میکشان خرابیم
غزل شماره ۵۹۵۱: می شود از دم زدن خراب وجودم
غزل شماره ۵۹۵۲: حوصله وصل آن نگار ندارم
غزل شماره ۵۹۵۳: حوصله وصل آن نگار ندارم
غزل شماره ۵۹۵۴: سوخته جانم غم وسیله ندارم
غزل شماره ۵۹۵۵: چین ز جبین در مقام جنگ گشایم
غزل شماره ۵۹۵۶: به وحشت ز دنیا سلامت گزیدم
غزل شماره ۵۹۵۷: ترم چون حباب از هوایی که دارم
غزل شماره ۵۹۵۸: ازان زلف یک مو جدایی ندارم
غزل شماره ۵۹۵۹: در سخن بر نیاید آوازم
غزل شماره ۵۹۶۰: ما خراباتی و نظر بازیم
غزل شماره ۵۹۶۱: چه عجب اگر نسوزد دل کس به آه سردم
غزل شماره ۵۹۶۲: همه اشکم، همه آهم، همه دردم، همه داغم
غزل شماره ۵۹۶۳: تحفه طور شراری داریم
غزل شماره ۵۹۶۴: بده می که بر قلب گردون زنیم!
غزل شماره ۵۹۶۵: از عزیزان رفته رفته شد تهی این خاکدان
غزل شماره ۵۹۶۶: خضر اینجا خاک می لیسد ز شرم ناکسی
غزل شماره ۵۹۶۷: سالکان را کی دل از اسباب می گردد گران؟
غزل شماره ۵۹۶۸: از نگاه خیره چشم یار می گردد گران
غزل شماره ۵۹۶۹: دیدن بی حاصلان بر آسمان باشد گران
غزل شماره ۵۹۷۰: بر سر آشفتگان دستار می باشد گران
غزل شماره ۵۹۷۱: می کند گل زردرویی از شراب دیگران
غزل شماره ۵۹۷۲: شاخ چون دست کریمان شد زرافشان از خزان
غزل شماره ۵۹۷۳: خاک را دامان پر زر می کند فصل خزان
غزل شماره ۵۹۷۴: بر سر بالین بی دردان گل احمر فشان
غزل شماره ۵۹۷۵: ای فدای چشم مخمور تو خواب عاشقان
غزل شماره ۵۹۷۶: باده گلگون نمی آید به کار عاشقان
غزل شماره ۵۹۷۷: ساده است از نقش انجم آسمان عاشقان
غزل شماره ۵۹۷۸: از رخش خواهند جای بوسه نافهمیدگان
غزل شماره ۵۹۷۹: فارغند از قید چرخ نیلگون دیوانگان
غزل شماره ۵۹۸۰: سوخته است از آتش گل اشتهای بلبلان
غزل شماره ۵۹۸۱: مشک شد خون در وجود آهوان ما همچنان
غزل شماره ۵۹۸۲: مبتلای آرزوی نفس را عاقل مخوان
غزل شماره ۵۹۸۳: کرسی دارست اوج اعتبار این جهان
غزل شماره ۵۹۸۴: هر کسی کرده است چیزی خوش ز نعمای جهان
غزل شماره ۵۹۸۵: اول ما نیستی و آخر ما نیستی است
غزل شماره ۵۹۸۶: با لب او کار دندان می کند سین سخن
غزل شماره ۵۹۸۷: شد ز پیری ها مرا گوش گران مهر دهن
غزل شماره ۵۹۸۸: عاشق صادق نیندیشد ز آتش تاختن
غزل شماره ۵۹۸۹: شمه ای از حیرت عشق است دل پرداختن
غزل شماره ۵۹۹۰: در کهنسالی نفس را راست نتوان ساختن
غزل شماره ۵۹۹۱: بی تحمل خصم را هموار نتوان ساختن
غزل شماره ۵۹۹۲: چیست جان تا زیر تیغ یار نتوان باختن؟
غزل شماره ۵۹۹۳: فاش خواهد شد ز آهم عشق پنهان باختن
غزل شماره ۵۹۹۴: از بصیرت نیست دنبال تمنا تاختن
غزل شماره ۵۹۹۵: چند چون خامان نظر بر ماهتاب انداختن؟
غزل شماره ۵۹۹۶: گر چو غواصان توانی پای از سر ساختن
غزل شماره ۵۹۹۷: چند بزم باده پنهان از حریفان ساختن؟
غزل شماره ۵۹۹۸: آن خرابم کز زبانم حرف نتوان ساختن
غزل شماره ۵۹۹۹: تا چون درویشان توان با گاه گاهی ساختن
غزل شماره ۶۰۰۰: دل به حرف پوچ تا کی شاد خواهی ساختن؟
غزل شماره ۶۰۰۱: نیستم در عشق کافر ماجرای سوختن
غزل شماره ۶۰۰۲: نیست آسان خون نعمت های الوان ریختن
غزل شماره ۶۰۰۳: بر سبکروحان گران نبود بپا برخاستن
غزل شماره ۶۰۰۴: چون صدف تا چند پیش ابر دست افراشتن؟
غزل شماره ۶۰۰۵: نیست معشوقی همین زلف چلیپا داشتن
غزل شماره ۶۰۰۶: پیش اهل دل ادب منظور باید داشتن
غزل شماره ۶۰۰۷: پیچ و تاب عشق را نتوان ز جان برداشتن
غزل شماره ۶۰۰۸: راز را در سینه دشوارست پنهان داشتن
غزل شماره ۶۰۰۹: کار هر بی ظرف نبود عشق پنهان داشتن
غزل شماره ۶۰۱۰: اندکی کوتاه کن زلف بلند خویشتن
غزل شماره ۶۰۱۱: موج دریا را نباشد اختیار خویشتن
غزل شماره ۶۰۱۲: به که غافل باشد آن سرو روان از خویشتن
غزل شماره ۶۰۱۳: چند چون طاوس باشی محو بال خویشتن؟
غزل شماره ۶۰۱۴: آدمی را نیست خصمی چون جمال خویشتن
غزل شماره ۶۰۱۵: تندخویان می زنند آتش به جان خویشتن
غزل شماره ۶۰۱۶: برده ام تا از سر کویت نشان خویشتن
غزل شماره ۶۰۱۷: هیچ همدردی نمی یابم سزای خویشتن
غزل شماره ۶۰۱۸: عشق در بند گران است از وفای خویشتن
غزل شماره ۶۰۱۹: پیش هر تلخی نریزم آبروی خویشتن
غزل شماره ۶۰۲۰: حق گوهر چیست، آب و رنگ گوهر یافتن
غزل شماره ۶۰۲۱: در محبت راز سر پوشیده نتوان یافتن
غزل شماره ۶۰۲۲: سر به زانوماندگان را طاق می گردد سخن
غزل شماره ۶۰۲۳: در لب جان پرور جانان نمی ماند سخن
غزل شماره ۶۰۲۴: دل مدام از خط و زلف یار می گوید سخن
غزل شماره ۶۰۲۵: نیست از منصور اگر مستانه می گوید سخن
غزل شماره ۶۰۲۶: هر که باشد چون قلم از سینه چاکان سخن
غزل شماره ۶۰۲۷: می نشاند آن دهان تنگ را در خون سخن
غزل شماره ۶۰۲۸: می شود نقل مجالس چون شود شیرین سخن
غزل شماره ۶۰۲۹: چون قلم آن را که در سر هست سودای سخن
غزل شماره ۶۰۳۰: دست رد مشکل بود بر توشه عقبی زدن
غزل شماره ۶۰۳۱: لشکر خط ملک حسنت را به هم خواهد زدن
غزل شماره ۶۰۳۲: باده با رندان صافی سینه می باید زدن
غزل شماره ۶۰۳۳: باده بی لعل لب دلبر نمی باید زدن
غزل شماره ۶۰۳۴: تا توان خاموش بودن دم نمی باید زدن
غزل شماره ۶۰۳۵: تا به کی پوشیده از همصحبتان ساغر زدن؟
غزل شماره ۶۰۳۶: چند حرف آب و نان چون مردم غافل زدن؟
غزل شماره ۶۰۳۷: بخیه تا کی بر لباس تن ز آب و نان زدن؟
غزل شماره ۶۰۳۸: چیست دانی عشقبازی، بی سخن گویا شدن
غزل شماره ۶۰۳۹: استخوان من اگر رزق هما خواهد شدن
غزل شماره ۶۰۴۰: عاقبت این مرغ وحشی زین قفس خواهد شدن
غزل شماره ۶۰۴۱: شوق ما بال و پر جسم گران خواهد شدن
غزل شماره ۶۰۴۲: ای که چون گل خنده بر اوضاع عالم می زنی
غزل شماره ۶۰۴۳: خانه سوز و آشیان پرداز می باید شدن
غزل شماره ۶۰۴۴: در حضور بلبلان خاموش می باید شدن
غزل شماره ۶۰۴۵: پیش مستان از خرد بیگانه می باید شدن
غزل شماره ۶۰۴۶: مرد غوغا نیستی سرور نمی باید شدن
غزل شماره ۶۰۴۷: از سرانجام سفر غافل نمی باید شدن
غزل شماره ۶۰۴۸: چون توان قانع به پیغام از لب دلبر شدن؟
غزل شماره ۶۰۴۹: چند سرگردان درین دریای بی لنگر شدن؟
غزل شماره ۶۰۵۰: گر تو ای سرو روان خواهی هم آغوشم شدن
غزل شماره ۶۰۵۱: عمر اگر باشد ز قید تن رها خواهم شدن
غزل شماره ۶۰۵۲: با هوسناکان چنین گر آشنا خواهی شدن
غزل شماره ۶۰۵۳: زندگی بخشا! روان چند کس خواهی شدن؟
غزل شماره ۶۰۵۴: چند با من سرکش ای سرو روان خواهی شدن؟
غزل شماره ۶۰۵۵: بی کشش نتوان برون از قید دنیا آمدن
غزل شماره ۶۰۵۶: غنچه سان مهر خموشی بر لب گفتار زن
غزل شماره ۶۰۵۷: آب را بر باد ده، در چشم آتش خاک زن
غزل شماره ۶۰۵۸: از خموشی مشت خاک بر دهان قال زن
غزل شماره ۶۰۵۹: نیستی کوه گران، بر سیر پشت پا مزن
غزل شماره ۶۰۶۰: با توانایی به اهل فقر استغنا مزن
غزل شماره ۶۰۶۱: حلقه بر هر در چو خورشید سبک لنگر مزن
غزل شماره ۶۰۶۲: چرخ را خاکستری از برق سودا کرد حسن
غزل شماره ۶۰۶۳: می گدازد شیشه دل را می رنگین حسن
غزل شماره ۶۰۶۴: گرد غم فرش است دایم در غم آباد وطن
غزل شماره ۶۰۶۵: چون سکندر خانه عمر از اثر آباد کن
غزل شماره ۶۰۶۶: روز چون روشن شود زان روی انور یاد کن
غزل شماره ۶۰۶۷: با کمند زلف تسخیر دل افگار کن
غزل شماره ۶۰۶۸: زلف مشکین را ز صبح عارض خود دور کن
غزل شماره ۶۰۶۹: بهر معنی های رنگین لفظ را پرداز کن
غزل شماره ۶۰۷۰: مطربا صبح است، قانون صبوحی ساز کن
غزل شماره ۶۰۷۱: سینه را از آرزو چون بی نیازان پاک کن
غزل شماره ۶۰۷۲: سرکشی بگذار پیش امر حق تسلیم کن
غزل شماره ۶۰۷۳: صبح شد ساقی بیا فکر من افتاده کن
غزل شماره ۶۰۷۴: سر به پیش انداختن از بردباری پیشه کن
غزل شماره ۶۰۷۵: ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن
غزل شماره ۶۰۷۶: ساقیا صبح است می از شیشه در پیمانه کن
غزل شماره ۶۰۷۷: صبح شد ساقی نقاب دختر رز برفکن
غزل شماره ۶۰۷۸: گر طلبکار حضوری لب به غیبت وامکن
غزل شماره ۶۰۷۹: نیستی چون اهل معنی لب به دعوی وا مکن
غزل شماره ۶۰۸۰: صید دل زین بیش با موی میان خود مکن
غزل شماره ۶۰۸۱: سرمه را هم محرم چشم سیاه خود مکن
غزل شماره ۶۰۸۲: ای دل روشن حجاب از طارم اخضر مکن
غزل شماره ۶۰۸۳: بر نظربازان ستم در ابتدای خط مکن
غزل شماره ۶۰۸۴: در سرانجام عمارت عمر خود باطل مکن
غزل شماره ۶۰۸۵: دل غمین ز اندیشه روزی درین عالم مکن
غزل شماره ۶۰۸۶: رو نهان در دولت از اقبال محتاجان مکن
غزل شماره ۶۰۸۷: مجلس اغیار را از خنده گلریزان مکن
غزل شماره ۶۰۸۸: شکوه بیهوده از ناسازی گردون مکن
غزل شماره ۶۰۸۹: از برای کام دنیا خویش را غمگین مکن
غزل شماره ۶۰۹۰: تا نگردد چهره نوخط زلف را کوته مکن
غزل شماره ۶۰۹۱: چون دو تا شد قدت از پیری گرانجانی مکن
غزل شماره ۶۰۹۲: آه گرمی هست دایم در دل بی تاب من
غزل شماره ۶۰۹۳: شد در ایام کهنسالی گرانتر خواب من
غزل شماره ۶۰۹۴: دامن خود را کشید آه سرو ناز از دست من
غزل شماره ۶۰۹۵: می گذشت از پرده های آسمان فریاد من
غزل شماره ۶۰۹۶: هرگز آهی سر نزد از جان غم فرسود من
غزل شماره ۶۰۹۷: چون زند موج حلاوت کلک شکر بار من
غزل شماره ۶۰۹۸: نست چون مژگان بلند و پست در گفتار من
غزل شماره ۶۰۹۹: چند گردد قسمت افسردگان گفتار من؟
غزل شماره ۶۱۰۰: می زداید بی کسی زنگ از دل افگار من
غزل شماره ۶۱۰۱: آه می دزدد نفس در سینه افگار من
غزل شماره ۶۱۰۲: آسمانها را به چرخ آرد دل پر شور من
غزل شماره ۶۱۰۳: مغز را آشفته می سازد دل پر شور من
غزل شماره ۶۱۰۴: دست کوته کرد زلف یار از تسخیر من
غزل شماره ۶۱۰۵: بی اثر تا چند باشد ناله شبگیر من؟
غزل شماره ۶۱۰۶: دل ز کاهش واصل آن یار جانی شد ز من
غزل شماره ۶۱۰۷: بی نقاب آن چهره را دیدن نمی آید ز من
غزل شماره ۶۱۰۸: از جفای چرخ نالیدن نمی آید ز من
غزل شماره ۶۱۰۹: بلبلم اما رسد بر لاله و گل ناز من
غزل شماره ۶۱۱۰: چند آواز تو از بیرون رباید هوش من؟
غزل شماره ۶۱۱۱: از هواداران شود دایم مکدر شمع من
غزل شماره ۶۱۱۲: آه مظلوم است در بالا دوی ادراک من
غزل شماره ۶۱۱۳: بس که دارد گرد کلفت چهره احوال من
غزل شماره ۶۱۱۴: از گهر گرد یتیمی شست آب چشم من
غزل شماره ۶۱۱۵: سر نمی پیچد ز اشک لاله گون مژگان من
غزل شماره ۶۱۱۶: نیست جز لخت جگر چیزی دگر بر خوان من
غزل شماره ۶۱۱۷: با سیه چشمان بود بزم می گلگون من
غزل شماره ۶۱۱۸: گر نخارد ناخن مرغان سر مجنون من
غزل شماره ۶۱۱۹: پیش خونم شعله آتش سپر انداخته است
غزل شماره ۶۱۲۰: اهل معنی گرچه خاموشند از تحسین من
غزل شماره ۶۱۲۱: عشقبازی بود دایم در جهان آیین من
غزل شماره ۶۱۲۲: می کند در پرده دل سیر دایم آه من
غزل شماره ۶۱۲۳: چون زند دامان وحشت بر کمر سودای من
غزل شماره ۶۱۲۴: بس که دارد ناتوانی ریشه در اعضای من
غزل شماره ۶۱۲۵: بس که شبها چین غم می چیند از ابروی من
غزل شماره ۶۱۲۶: می زند از گریه موج خوشدلی ابروی من
غزل شماره ۶۱۲۷: آن که ننشیند کنون از ناز در پهلوی من
غزل شماره ۶۱۲۸: بر رخ کس نیست رنگ وحدتی در انجمن
غزل شماره ۶۱۲۹: کی به سنگ از مغز مجنون می رود سودا برون؟
غزل شماره ۶۱۳۰: عاصیان را گریه از شرم گناه آرد برون
غزل شماره ۶۱۳۱: ناله را درد از دل افگار می آرد برون
غزل شماره ۶۱۳۲: ناله نی از جگرها آه می آرد برون
غزل شماره ۶۱۳۳: خط سر از خال لب جانانه می آرد برون
غزل شماره ۶۱۳۴: جان به صد داغ از تن خاکی سرشت آمد برون
غزل شماره ۶۱۳۵: دل چو گردد صاف آن مه بی حجاب آید برون
غزل شماره ۶۱۳۶: حرف پوچی کز دهان اهل لاف آید برون
غزل شماره ۶۱۳۷: شمع را شب تیغ روشن از نیام آید برون
غزل شماره ۶۱۳۸: نیست ممکن پخته کس زین خاکدان آید برون
غزل شماره ۶۱۳۹: چون ز طرف باغ آن سرو روان آید برون
غزل شماره ۶۱۴۰: ساقی از میخانه عالمتاب می آید برون
غزل شماره ۶۱۴۱: گوهر راز از دل بی تاب می آید برون
غزل شماره ۶۱۴۲: غم ز محنت خانه من شاد می آید برون
غزل شماره ۶۱۴۳: دشمن از غمخانه من شاد می آید برون
غزل شماره ۶۱۴۴: آه کی از جان دردآلود می آید برون
غزل شماره ۶۱۴۵: غم کجا از سینه بی غمخوار می آید برون؟
غزل شماره ۶۱۴۶: آه حسرت از دل پیران جهد بی اختیار
غزل شماره ۶۱۴۷: پای ما تا از گل تعمیر می آید برون
غزل شماره ۶۱۴۸: دل کجا از چنگ آن طناز می آید برون؟
غزل شماره ۶۱۴۹: راز عاشق از لب خاموش می آید برون
غزل شماره ۶۱۵۰: تا به عزم صید آن بیباک میآید برون
غزل شماره ۶۱۵۱: گر بنالم خون ز چشم سنگ میآید برون
غزل شماره ۶۱۵۲: چون خط از لعل لب آن ماه می آید برون
غزل شماره ۶۱۵۳: از تن خاکی دل صد پاره می آید برون
غزل شماره ۶۱۵۴: کی سخن خام از لب فرزانه می آید برون؟
غزل شماره ۶۱۵۵: ناله ما سینه چاک از سینه می آید برون
غزل شماره ۶۱۵۶: عقل پوچ از عهده سودا نمی آید برون
غزل شماره ۶۱۵۷: خط به تمکین آید از لعل دلبر برون
غزل شماره ۶۱۵۸: دیده بی نور ما را کرد بینا پیرهن
غزل شماره ۶۱۵۹: تا برآورد آن بهشتی روی از بر پیرهن
غزل شماره ۶۱۶۰: دیده خونبار می خواهد نسیم پیرهن
غزل شماره ۶۱۶۱: مجلس رقص است، بر تمکین بیفشان آستین
غزل شماره ۶۱۶۲: خال یا تخم امید عاشق شیداست این؟
غزل شماره ۶۱۶۳: سرو گلزار ارم یا قامت دلجوست این؟
غزل شماره ۶۱۶۴: آن کف نظارگی، این از دو عالم می برد
غزل شماره ۶۱۶۵: جلوه مستانه آن سرو قامت را ببین
غزل شماره ۶۱۶۶: گوی سیمین ذقن، زلف چو چوگان را ببین
غزل شماره ۶۱۶۷: گلگل از می روی آتشناک جانان را ببین
غزل شماره ۶۱۶۸: نرگس نیلوفری، مژگان زرین را ببین
غزل شماره ۶۱۶۹: خال را در زیر زلف آن پری پیکر ببین
غزل شماره ۶۱۷۰: روی جانان را نهان در خط چون ریحان ببین
غزل شماره ۶۱۷۱: چشم خواب آلود او را در خم ابرو ببین
غزل شماره ۶۱۷۲: تا به خون رنگین نسازی چون گل احمر جبین
غزل شماره ۶۱۷۳: ای لب لعل ترا خون یمن در آستین
غزل شماره ۶۱۷۴: پیش هر ناشسته رویی وا مکن لب بیش ازین
غزل شماره ۶۱۷۵: عشق ما را ظرف دنیا برنتابد بیش ازین
غزل شماره ۶۱۷۶: سایه تا افتاد ازان شمشاد بالا بر زمین
غزل شماره ۶۱۷۷: هر که اینجا از سرافرازان نهد سر بر زمین
غزل شماره ۶۱۷۸: در گلستانی که ریزد خون بلبل بر زمین
غزل شماره ۶۱۷۹: سایه تا افتاد ازان مشکین سلاسل بر زمین
غزل شماره ۶۱۸۰: ریخت مژگان تر من رنگ گلشن بر زمین
غزل شماره ۶۱۸۱: می کشد دامن چو زلف سرکش او بر زمین
غزل شماره ۶۱۸۲: از حجاب عشق محرومم ز رخساری چنین
غزل شماره ۶۱۸۳: می از خود آورد بیرون ایاغ لاله رخساران
غزل شماره ۶۱۸۴: نباشد لقمه ای بی خون دل بر خوان درویشان
غزل شماره ۶۱۸۵: اگر بر زخم کافر نعمتان باشد گران پیکان
غزل شماره ۶۱۸۶: ز چشم ظالم او چون نیندیشند معصومان؟
غزل شماره ۶۱۸۷: ز بی دردی نمی سازم به صندل دردسر پنهان
غزل شماره ۶۱۸۸: مکن آزادگان را جستجو از این و آن پنهان
غزل شماره ۶۱۸۹: چه آسان است با بی برگی احرام سفر بستن
غزل شماره ۶۱۹۰: به امید اقامت دل به اسباب جهان بستن
غزل شماره ۶۱۹۱: ز دام نوخطان مشکل بود دل را رها گشتن
غزل شماره ۶۱۹۲: خطر دارد به محفل از کمند وحدت افتادن
غزل شماره ۶۱۹۳: به جان دشوار ازان باشد گرانی از جهان بردن
غزل شماره ۶۱۹۴: به تدبیر خرد سر پنجه نتوان با قضا کردن
غزل شماره ۶۱۹۵: چو نتوان بر کنار افتاد با بحر از شنا کردن
غزل شماره ۶۱۹۶: عنان مصلحت در عشق می باید رها کردن
غزل شماره ۶۱۹۷: سرشک تلخ را مشک بود صاحب اثر کردن
غزل شماره ۶۱۹۸: ز کوی یار آسانی کی توان قطع نظر کردن؟
غزل شماره ۶۱۹۹: چه باشد جان که نتوان صرف راه دلستان کردن؟
غزل شماره ۶۲۰۰: ز دل مجموعه ای هر روز املا می توان کردن
غزل شماره ۶۲۰۱: به حسن خلق دلها را مسخر می توان کردن
غزل شماره ۶۲۰۲: ز درد و داغ دل را نیک محضر می توان کردن
غزل شماره ۶۲۰۳: به روی سخت نتوان گفتگو را دلنشین کردن
غزل شماره ۶۲۰۴: شراب لعل از لبهای دلبر میتوان خوردن
غزل شماره ۶۲۰۵: فقیران را به چوب منع از درگاه خود راندن
غزل شماره ۶۲۰۶: جدا شو از دو عالم تا توانی با خدا بودن
غزل شماره ۶۲۰۷: میسر نیست با هوش وخرد بی دردسر بودن
غزل شماره ۶۲۰۸: میسر نیست بی ابر تنک خورشید را دیدن
غزل شماره ۶۲۰۹: به زیر تیغ جانان از بصیرت نیست لرزیدن
غزل شماره ۶۲۱۰: ندارد حاصلی چون زاهدان خشک لرزیدن
غزل شماره ۶۲۱۱: مروت نیست جرم بوسه دزدان را نبخشیدن
غزل شماره ۶۲۱۲: مروت نیست گل از بوستان پیش از سحر چیدن
غزل شماره ۶۲۱۳: به دامن برگ عیش از داغ پنهان می توان چیدن
غزل شماره ۶۲۱۴: مروت نیست می در پرده، ای رعنا رسانیدن
غزل شماره ۶۲۱۵: چه عاجز مانده ای، دامان همت بر کمر می زن
غزل شماره ۶۲۱۶: زهی از شبنم رخساره ات چشم حیا روشن
غزل شماره ۶۲۱۷: ز روی آتشین شمع اگر شد انجمن روشن
غزل شماره ۶۲۱۸: دلا چون ذره زین وحشت سرا آهنگ بالا کن
غزل شماره ۶۲۱۹: شب عیدست ساقی باده روشن مهیا کن
غزل شماره ۶۲۲۰: قدم بر چشم من نه قلزم خون را تماشا کن
غزل شماره ۶۲۲۱: چو تیغم پهلوی خود جای ده جوهر تماشا کن
غزل شماره ۶۲۲۲: سفر نزدیک شد، فکر اقامت را ز سر وا کن
غزل شماره ۶۲۲۳: خدایا قطره ام را شورش دریا کرامت کن
غزل شماره ۶۲۲۴: برآورد از نهادت گرد عصیان، گریه ای سر کن
غزل شماره ۶۲۲۵: به یک زخم نمایان سرفرازم از شهیدان کن
غزل شماره ۶۲۲۶: سر بی مغز را از باده گلرنگ خالی کن
غزل شماره ۶۲۲۷: برای کام دنیا دامن دل بر میان مشکن
غزل شماره ۶۲۲۸: نیابد ره به بزمش گر دل پر اضطراب من
غزل شماره ۶۲۲۹: به خاموشی بدل شد نغمه های دلفریب من
غزل شماره ۶۲۳۰: نبندد دشمن آتش زبان طرف از گزند من
غزل شماره ۶۲۳۱: سبک جولانتر از برق است حسن لاله زار من
غزل شماره ۶۲۳۲: به یک خمیازه گل طی شد ایام بهار من
غزل شماره ۶۲۳۳: نشد کم در حریم وصل یک مو پیچ و تاب از من
غزل شماره ۶۲۳۴: ز بی عشقی بهار زندگی دامن کشید از من
غزل شماره ۶۲۳۵: نشان از بی وجودی نیست در روی زمین از من
غزل شماره ۶۲۳۶: به هم پیوسته از بس در حریم سینه داغ من
غزل شماره ۶۲۳۷: نبالد بر خود از شهرت دل نازک خیال من
غزل شماره ۶۲۳۸: گهی در بحر سرگردان و گاهی در سرابم من
غزل شماره ۶۲۳۹: ندارد جوهر افشای غم، تیغ زبان من
غزل شماره ۶۲۴۰: نه امروزست گرم از داغ سودای تو نان من
غزل شماره ۶۲۴۱: ز بس دامن کشد در خون مردم نازنین من
غزل شماره ۶۲۴۲: ز آه من ندارد هیچ پروا کج کلاه من
غزل شماره ۶۲۴۳: اگر اشک پشیمانی نگردد عذرخواه من
غزل شماره ۶۲۴۴: به خون غلطد چمن از ناله دردآشنای من
غزل شماره ۶۲۴۵: دل نشکسته نتوان برد از ارض و سما بیرون
غزل شماره ۶۲۴۶: به جز خالش که خط عنبرین فام آورد بیرون
غزل شماره ۶۲۴۷: ز بزم وصل ذوق انتظارم می کشد بیرون
غزل شماره ۶۲۴۸: منه زنهار ای غافل ز حد خود قدم بیرون
غزل شماره ۶۲۴۹: ز ابر آن روز آید روشنی بخش جهان بیرون
غزل شماره ۶۲۵۰: چو آید از چمن آن یوسف گل پیرهن بیرون
غزل شماره ۶۲۵۱: شنیدم دختر رز را ز محفل کرده ای بیرون
غزل شماره ۶۲۵۲: نیم غمگین که مرگ آرد مرا از زندگی بیرون
غزل شماره ۶۲۵۳: اگر پوشیده گردد دیگران را تن ز پیراهن
غزل شماره ۶۲۵۴: عالمی نیست که عزلت نبود بهتر از آن
غزل شماره ۶۲۵۵: آب شد بس که در آتشکده دل پیکان
غزل شماره ۶۲۵۶: ای لب لعل تو مهر لب شیرین سخنان
غزل شماره ۶۲۵۷: نیست بی مغز حقیقت سخن خودشکنان
غزل شماره ۶۲۵۸: چشم خورشید به رخسار تو باشد روشن
غزل شماره ۶۲۵۹: می دهم گرچه به ظاهر چو قلم داد سخن
غزل شماره ۶۲۶۰: چند دندان تأمل به جگر افشردن؟
غزل شماره ۶۲۶۱: دیده زان حسن به سامان چه تواند بردن؟
غزل شماره ۶۲۶۲: در دل سخت تو نتوان به سخن جا کردن
غزل شماره ۶۲۶۳: نیست مقدور علاج غم دنیا کردن
غزل شماره ۶۲۶۴: باده با حوصله ما چه تواند کردن؟
غزل شماره ۶۲۶۵: آه با دیده اختر چه تواند کردن؟
غزل شماره ۶۲۶۶: با گرانجانی تن دل چه تواند کردن؟
غزل شماره ۶۲۶۷: آه ما با دل جانان چه تواند کردن؟
غزل شماره ۶۲۶۸: توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟
غزل شماره ۶۲۶۹: گر چو شبنم دل خود آب توانی کردن
غزل شماره ۶۲۷۰: پیش غافل سخن از پند و نصیحت راندن
غزل شماره ۶۲۷۱: نرسد هیچ کمالی به سخن سنجیدن
غزل شماره ۶۲۷۲: بی بصیرت چه گل از غیب تواند چیدن؟
غزل شماره ۶۲۷۳: سرد شد دست و دعا صبح به یک خندیدن
غزل شماره ۶۲۷۴: پرده عیب جهان است نظر پوشیدن
غزل شماره ۶۲۷۵: من و دزدیده در آن چاک گریبان دیدن
غزل شماره ۶۲۷۶: نیست ممکن ز سخن سیر توان گردیدن
غزل شماره ۶۲۷۷: کار دریاست ز هر موج خطر خندیدن
غزل شماره ۶۲۷۸: چند چون مردم کوتاه نظر خندیدن؟
غزل شماره ۶۲۷۹: خون پامال بود شبنم گلزار وطن
غزل شماره ۶۲۸۰: خاک ره باش و تماشای تن آسانی کن
غزل شماره ۶۲۸۱: روی از خلق نگردانده به حق روی مکن
غزل شماره ۶۲۸۲: عاشق سلسله زلف گرهگیرم من
غزل شماره ۶۲۸۳: لب به نیسان نگشاید صدف دیده من
غزل شماره ۶۲۸۴: می کند آن که علاج دل بیچاره من
غزل شماره ۶۲۸۵: غنچه از باده نگردد گل خمیازه من
غزل شماره ۶۲۸۶: دلنشین است ز بس گوشه غمخانه من
غزل شماره ۶۲۸۷: گو مکن سایه کسی بر سر دیوانه من
غزل شماره ۶۲۸۸: غم دنیا نبود در دل دیوانه من
غزل شماره ۶۲۸۹: نیست امروز ز مژگان گهرافشانی من
غزل شماره ۶۲۹۰: من که بیخود شدم از می، چه کند ساز به من؟
غزل شماره ۶۲۹۱: نشود دام رهم جلوه هر تر دامن
غزل شماره ۶۲۹۲: داغ بر دل شدم از انجمن یار برون
غزل شماره ۶۲۹۳: جام می غم ز دل تنگ نیارد بیرون
غزل شماره ۶۲۹۴: ز آستین دست تو گر یک سحر آید بیرون
غزل شماره ۶۲۹۵: اشک خونین نه ز هر آب و گل آید بیرون
غزل شماره ۶۲۹۶: خار غم از دل عشاق کم آید بیرون
غزل شماره ۶۲۹۷: عقل سالم ز می ناب نیاید بیرون
غزل شماره ۶۲۹۸: راز عشق از دل غمناک نیاید بیرون
غزل شماره ۶۲۹۹: غم به اشک از دل غمناک نیاید بیرون
غزل شماره ۶۳۰۰: شور عشق از دل دیوانه نیاید بیرون
غزل شماره ۶۳۰۱: چون دهد چشم ترم اشک به دامان بیرون
غزل شماره ۶۳۰۲: نیست در روی زمین سیمبری بهتر ازین
غزل شماره ۶۳۰۳: حذر کن از عرق روی لاله رخساران
غزل شماره ۶۳۰۴: به شکر این که نه ای، ای صراحی از دوران
غزل شماره ۶۳۰۵: هلال سیل فنایند خانه پردازان
غزل شماره ۶۳۰۶: خمار سوخت مرا ساقیا شراب رسان
غزل شماره ۶۳۰۷: صدای پا نبود در خرام درویشان
غزل شماره ۶۳۰۸: مخور ز حرف خنک بر دماغ سوختگان
غزل شماره ۶۳۰۹: دل دو نیم بود ذوالفقار زنده دلان
غزل شماره ۶۳۱۰: اگر چه خاک کند کشته از نظر پنهان
غزل شماره ۶۳۱۱: نمی شود سخن راست در دهان پنهان
غزل شماره ۶۳۱۲: زهی ز صافی چشم تو چشم جان روشن
غزل شماره ۶۳۱۳: به آه گرم ز خود پاک می توان رفتن
غزل شماره ۶۳۱۴: سخن ز مهر و وفا با تو بی وفا گفتن
غزل شماره ۶۳۱۵: به درد و داغ توان گشت کامیاب سخن
غزل شماره ۶۳۱۶: گشوده است در فیض رخنه دیوار
غزل شماره ۶۳۱۷: خوش است مشق قناعت ز بوریا کردن
غزل شماره ۶۳۱۸: ز دور تا بتوان سیر گلستان کردن
غزل شماره ۶۳۱۹: گرفتم این که نظر باز می توان کردن
غزل شماره ۶۳۲۰: ز عشق صبر تمنا نمی توان کردن
غزل شماره ۶۳۲۱: خجل ز کوشش تدبیر بایدم بودن
غزل شماره ۶۳۲۲: مرا که دست به خواب است وقت گل چیدن
غزل شماره ۶۳۲۳: زکات صحت جسم است خسته پرسیدن
غزل شماره ۶۳۲۴: خوش است فصل بهاران شراب نوشیدن
غزل شماره ۶۳۲۵: ز سینه غم به می ناب می توان چیدن
غزل شماره ۶۳۲۶: مباش درصدد بی شمار خندیدن
غزل شماره ۶۳۲۷: مکن تعجب اگر شد چراغ ما روشن
غزل شماره ۶۳۲۸: چنان که سرمه سواد نظر کند روشن
غزل شماره ۶۳۲۹: ز نور شمع چه مقدار جا شود روشن؟
غزل شماره ۶۳۳۰: مرا ز لاله چراغ نظر شود روشن
غزل شماره ۶۳۳۱: رواق چرخ شد از شمع کلک من روشن
غزل شماره ۶۳۳۲: نظر به زلف و خط آن بهشت سیما کن
غزل شماره ۶۳۳۳: به آب و گل چه فرو رفته ای نظر وا کن
غزل شماره ۶۳۳۴: شکوه عشق جهانگیر را تماشا کن
غزل شماره ۶۳۳۵: حضور می طلبی سینه را مصفا کن
غزل شماره ۶۳۳۶: بپوش چشم ز وضع جهان و عشرت کن
غزل شماره ۶۳۳۷: دمید صبح، سر از خواب بیخودی برکن
غزل شماره ۶۳۳۸: ترا که گفت وطن زیر چراغ اخضر کن؟
غزل شماره ۶۳۳۹: کرم به ابر سبکدست همچو عمان کن
غزل شماره ۶۳۴۰: قدم ز خویش برون نه فلک سواری کن
غزل شماره ۶۳۴۱: به رنگ سرو درین باغ زندگانی کن
غزل شماره ۶۳۴۲: به هر چه رنگ کنی می شود سفید آخر
غزل شماره ۶۳۴۳: ز باده توبه در ایام نوبهار مکن
غزل شماره ۶۳۴۴: هوای جام صبوح و می شبانه مکن
غزل شماره ۶۳۴۵: صبا برون نرود از غبار خاطر من
غزل شماره ۶۳۴۶: زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من
غزل شماره ۶۳۴۷: به تن علاقه ندارد روان ساده من
غزل شماره ۶۳۴۸: اگر به سوخته جانی رسد شراره من
غزل شماره ۶۳۴۹: ز جوش نشأه به تنگ آمده است شیشه من
غزل شماره ۶۳۵۰: هلاک جلوه برق است آشیانه من
غزل شماره ۶۳۵۱: شده است در همه عالم سمر غریبی من
غزل شماره ۶۳۵۲: رحیم شد دل دشمن ز ناتوانی من
غزل شماره ۶۳۵۳: کسی که می نهد از حد خود قدم بیرون
غزل شماره ۶۳۵۴: ز تن شکفته رود جان صادقان بیرون
غزل شماره ۶۳۵۵: لب ترا خط سبز آمد از کمین بیرون
غزل شماره ۶۳۵۶: غم حریص ز دینار می شود افزون
غزل شماره ۶۳۵۷: ز نقش چپ رود آب سیه به جوی نگین
غزل شماره ۶۳۵۸: ز بی قراری من می کند سفر بالین
غزل شماره ۶۳۵۹: در آتش است نعل می ناب دیگران
غزل شماره ۶۳۶۰: خون دل است باده گلفام عاشقان
غزل شماره ۶۳۶۱: چرخ مقوس است ترا خانه کمان
غزل شماره ۶۳۶۲: گشتم غبار و غیرت ناورد من همان
غزل شماره ۶۳۶۳: مژگان او ز سنگ کند جوی خون روان
غزل شماره ۶۳۶۴: چند ای دل غمین به مداران گریستن؟
غزل شماره ۶۳۶۵: خامی بود سر از پی دنیا گذاشتن
غزل شماره ۶۳۶۶: امروز رخ نشسته به خون جگر سخن
غزل شماره ۶۳۶۷: بوی گل و نسیم صبا می توان شدن
غزل شماره ۶۳۶۸: پیش قضای حق دم چون و چرا مزن
غزل شماره ۶۳۶۹: خاکم به چشم در نگه واپسین مزن
غزل شماره ۶۳۷۰: دلهای صیقلی بود آیینه دار حسن
غزل شماره ۶۳۷۱: دل را به هم شکن که فروزان شود ز حسن
غزل شماره ۶۳۷۲: دل را به آتش نفس گرم آب کن
غزل شماره ۶۳۷۳: ساقی دمید صبح قدح پر شراب کن
غزل شماره ۶۳۷۴: از آب زندگی به شراب التفات کن
غزل شماره ۶۳۷۵: چون آفتاب و ماه نظر را بلند کن
غزل شماره ۶۳۷۶: ساقی دمید صبح، علاج خمار کن
غزل شماره ۶۳۷۷: مژگان خود به اشک جگرگون طراز کن
غزل شماره ۶۳۷۸: یا حلقه ارادت ساغر به گوش کن
غزل شماره ۶۳۷۹: عمر عزیز را به می ناب صرف کن
غزل شماره ۶۳۸۰: پیش از وصال، ترک تمنای خام کن
غزل شماره ۶۳۸۱: دل از گناه پاک چو دارالسلام کن
غزل شماره ۶۳۸۲: از زنگ کبر آینه خویش ساده کن
غزل شماره ۶۳۸۳: از خود برون نرفته هوای سفر مکن
غزل شماره ۶۳۸۴: غیرت کن و ز آه برافروز شمع خویش
غزل شماره ۶۳۸۵: بیجا سخن چو طوطی شکرشکن مکن
غزل شماره ۶۳۸۶: عرض صفا به اهل هنر می کنی مکن
غزل شماره ۶۳۸۷: در بیخودی گذشت زمان شباب من
غزل شماره ۶۳۸۸: بارست خنده بر دل کلفت پرست من
غزل شماره ۶۳۸۹: در کاسه سپهر کند خاک گرد من
غزل شماره ۶۳۹۰: یک دل نشد گشاده ز گفت و شنید من
غزل شماره ۶۳۹۱: همچشم آبله است دل اشکبار من
غزل شماره ۶۳۹۲: دایم به یک قرار بود مشت خار من
غزل شماره ۶۳۹۳: دلدار رفت و برد دل خاکسار من
غزل شماره ۶۳۹۴: دل کی رسد به وصل تو ای سروناز من؟
غزل شماره ۶۳۹۵: چون تخم سوخته است ز سودا دماغ من
غزل شماره ۶۳۹۶: موقوف انقطاع بود اتصال من
غزل شماره ۶۳۹۷: دل می برد ز قند مکرر کلام من
غزل شماره ۶۳۹۸: از دستبرد ناله آتش زبان من
غزل شماره ۶۳۹۹: فیض نسیم صبح بود با فغان من
غزل شماره ۶۴۰۰: در روز حشر سایه کوه گناه من
غزل شماره ۶۴۰۱: گمراه شد ز غفلت من رهنمای من
غزل شماره ۶۴۰۲: آرد به وجد سوختگان را نوای من
غزل شماره ۶۴۰۳: شد خشک از گشودن لب آبروی من
غزل شماره ۶۴۰۴: نازکترست از رگ جان گفتگوی من
غزل شماره ۶۴۰۵: زین گریه ها که هست گره در گلوی من
غزل شماره ۶۴۰۶: هر شبنمی است دیده بینا درین چمن
غزل شماره ۶۴۰۷: گریان ز کوی او دل ما می رود برون
غزل شماره ۶۴۰۸: از تن خجل ز شرم گنه رفت جان برون
غزل شماره ۶۴۰۹: هر تیره دل کجا شنود بوی پیرهن؟
غزل شماره ۶۴۱۰: افشان خال بر رخ آن دلربا ببین
غزل شماره ۶۴۱۱: در انتهای کار خود از ابتدا ببین
غزل شماره ۶۴۱۲: آن چشم مست و غمزه هشیار را ببین
غزل شماره ۶۴۱۳: ما از صفای سینه بی کینه بر زمین
غزل شماره ۶۴۱۴: بی درد مشکل است سخن گفتن این چنین
غزل شماره ۶۴۱۵: با درد بود صاف دل ساغر مستان
غزل شماره ۶۴۱۶: صاف است به گردون دل بی کینه مستان
غزل شماره ۶۴۱۷: تا از خودی خود نبریدند عزیزان
غزل شماره ۶۴۱۸: حیرت زدگان را نشود خواب پریشان
غزل شماره ۶۴۱۹: سیلاب حواس است نظرهای پریشان
غزل شماره ۶۴۲۰: از ریگ توان روغن بادام گرفتن
غزل شماره ۶۴۲۱: گر محو ز خاطر شود اندیشه مردن
غزل شماره ۶۴۲۲: بی آب نگردد گهر حسن ز دیدن
غزل شماره ۶۴۲۳: خونابه درد از دل غم پیشه طلب کن
غزل شماره ۶۴۲۴: اندیشه زاد از سر بی مغز بدر کن
غزل شماره ۶۴۲۵: در عشق اگر صادقی از قرب حذر کن
غزل شماره ۶۴۲۶: دزدیده در آن ابروی پیوسته نظر کن
غزل شماره ۶۴۲۷: از زلف پر از پیچ و خم یار حذر کن
غزل شماره ۶۴۲۸: جانا که ترا گفت که ترک می و نی کن؟
غزل شماره ۶۴۲۹: ای دل به خرابات حقیقت گذری کن
غزل شماره ۶۴۳۰: لب تشنگی حرص ندارد جگر من
غزل شماره ۶۴۳۱: هر چند به ظاهر چون روان در بدنم من
غزل شماره ۶۴۳۲: از داغ بود چهره افروخته من
غزل شماره ۶۴۳۳: یک چند خواب راحت بر خود حرام گردان
غزل شماره ۶۴۳۴: اشکی که از ندامت ریزند باده خواران
غزل شماره ۶۴۳۵: دارد متاع یوسف در هر گذر صفاهان
غزل شماره ۶۴۳۶: چون غنچه هر که ننشست در خار تا به گردن
غزل شماره ۶۴۳۷: ای قامت بلندت معراج آفریدن
غزل شماره ۶۴۳۸: ای خطت رهنمای سوختگان
غزل شماره ۶۴۳۹: گوشه آن نقاب را بشکن
غزل شماره ۶۴۴۰: مکن منع تماشایی ز دیدن
غزل شماره ۶۴۴۱: رهن می ناب شد، جبه و دستار من
غزل شماره ۶۴۴۲: پاک کن از لوح جهان زنگ من
غزل شماره ۶۴۴۳: شد گلستان خارخار من به من
غزل شماره ۶۴۴۴: روز چگونه شب شود، زلف گشا که همچنین
غزل شماره ۶۴۴۵: لاله رنگ از خون دل شد نرگس سیراب او
غزل شماره ۶۴۴۶: من که در فردوس افتادم به نقد از یاد او
غزل شماره ۶۴۴۷: دیده روشن می شود از خط عنبر یار او
غزل شماره ۶۴۴۸: بوسه ریزد گاه حرف از لعل شکربار او
غزل شماره ۶۴۴۹: عشق سلطان و زمین میدان، فلک چوگان در او
غزل شماره ۶۴۵۰: آتشین رویی که شد آیینه دل آب ازو
غزل شماره ۶۴۵۱: عشق صیادی است گردون حلقه فتراک او
غزل شماره ۶۴۵۲: هر که را دل آب شد از روی آتشناک او
غزل شماره ۶۴۵۳: می دود هر کس ز خود بیرون به استقبال او
غزل شماره ۶۴۵۴: دلنشین افتاده است از بس که خط و خال او
غزل شماره ۶۴۵۵: زهر آب زندگانی می شود در جام او
غزل شماره ۶۴۵۶: خضر اگر در خواب بیند خنجر مژگان او
غزل شماره ۶۴۵۷: از نگاه گرم گردد آفتابی روی او
غزل شماره ۶۴۵۸: قسمت آیینه محرومی است از دیدار تو
غزل شماره ۶۴۵۹: نیست ممکن برگرفتن دیده از دیدار تو
غزل شماره ۶۴۶۰: می خورد خون فراغت تشنه آزار تو
غزل شماره ۶۴۶۱: می زند ناخن به دل خار سر دیوار تو
غزل شماره ۶۴۶۲: جرم اندک را نبخشد رحمت بسیار تو
غزل شماره ۶۴۶۳: می کشد گردن هدف از اشتیاق تیر تو
غزل شماره ۶۴۶۴: نیست صید لاغر من قابل نخجیر تو
غزل شماره ۶۴۶۵: صد زبان در پرده دارد غنچه خاموش تو
غزل شماره ۶۴۶۶: می چکد آب حیات از سبزه زار خط تو
غزل شماره ۶۴۶۷: از پریشانی نیندیشد گدای زلف تو
غزل شماره ۶۴۶۸: ای بهار آفرینش خط چون ریحان تو
غزل شماره ۶۴۶۹: خون رغبت را به جوش آرد لب میگون تو
غزل شماره ۶۴۷۰: می شود روشن چراغ از چهره رنگین تو
غزل شماره ۶۴۷۱: گرچه شد از سرنوشت من نگارین پای تو
غزل شماره ۶۴۷۲: از کدامین باغ سوزد عاشق شیدای تو؟
غزل شماره ۶۴۷۳: ای بهار آفرینش گرده سیمای تو
غزل شماره ۶۴۷۴: ای قیامت پیش خیز قامت رعنای تو
غزل شماره ۶۴۷۵: جوش غیرت می زند خون حنای پای تو
غزل شماره ۶۴۷۶: بس که تندی کرد با پهلونشینان خوی تو
غزل شماره ۶۴۷۷: ای زبان شعله از زنهاریان خوی تو
غزل شماره ۶۴۷۸: برنمی آید کسی با خوی یک پهلوی تو
غزل شماره ۶۴۷۹: نافه چین را گریبان پاره سازد موی تو
غزل شماره ۶۴۸۰: دوست را از دیگران ای عاشق شیدا مجو
غزل شماره ۶۴۸۱: نیست همدوشی به نخل قامت او، شان سرو
غزل شماره ۶۴۸۲: عقده ای نگشود آزادی ز کارم همچو سرو
غزل شماره ۶۴۸۳: رزق ما نظاره خشکی است از بالای سرو
غزل شماره ۶۴۸۴: محو چون خواهی شد آخر محو آن رخسار شو
غزل شماره ۶۴۸۵: قانع از رزق پریشان با دل صدپاره شو
غزل شماره ۶۴۸۶: خوشدلی می خواهی از هوش و خرد بیگانه شو
غزل شماره ۶۴۸۷: تلخرو از هر نسیم سهل چون دریا مشو
غزل شماره ۶۴۸۸: از گرانجانی گران بر خاطر دنیا مشو
غزل شماره ۶۴۸۹: در برون رفتن ز بزم زندگی کاهل مشو
غزل شماره ۶۴۹۰: در کهنسالی ز مرگ ناگهان غافل مشو
غزل شماره ۶۴۹۱: از نسیم ای ساکن بیت الحزن غافل مشو
غزل شماره ۶۴۹۲: بی طلب زنهار بر خوان کسان مهمان مشو
غزل شماره ۶۴۹۳: غافل از داغ جنون ای دیده روشن مشو
غزل شماره ۶۴۹۴: چو بنشیند، شود صد کوه تمکین همنشین با او
غزل شماره ۶۴۹۵: نگردد بی صفا از خط لب گوهرنثار او
غزل شماره ۶۴۹۶: جنون گنجی است گوهرخیز، زنجیر اژدهای او
غزل شماره ۶۴۹۷: چه خوش باشد که گردد دیده روشن از عذار تو
غزل شماره ۶۴۹۸: چه باشد حاصل مرغ چمن ای گلعذار از تو؟
غزل شماره ۶۴۹۹: بهار آفرینش را نگاری نیست غیر از تو
غزل شماره ۶۵۰۰: زهی گردون کف بی مغزی از دریای عاشق تو
غزل شماره ۶۵۰۱: ندارد اختیار در گشودن باغبان تو
غزل شماره ۶۵۰۲: من آن بخت از کجا دارم که پیچیم بر میان تو
غزل شماره ۶۵۰۳: خط شبرنگ با لعل لب جانان زند پهلو
غزل شماره ۶۵۰۴: زمین از اشک پرشورم به طوفان می زند پهلو
غزل شماره ۶۵۰۵: هر که چون شبنم گل پاک بود گوهر او
غزل شماره ۶۵۰۶: برخوری زان لب میگون که ز اندیشه او
غزل شماره ۶۵۰۷: کشت بی خوشه خجالت کشد از روی درو
غزل شماره ۶۵۰۸: نه خط است این که دمید از لب جان پرور تو
غزل شماره ۶۵۰۹: چشم را خیره کند پرتو زیبایی تو
غزل شماره ۶۵۱۰: چرب نرمی ز رقیبان ستمکار مجو
غزل شماره ۶۵۱۱: کی دوبین می شود از سایه تماشایی سرو؟
غزل شماره ۶۵۱۲: از سر کوی قناعت به در شاه مرو
غزل شماره ۶۵۱۳: ای دل غافل از اسباب جهان دست بشو
غزل شماره ۶۵۱۴: بیا که سوخت مرا هجر بی مروت تو
غزل شماره ۶۵۱۵: عنان به طول امل داده ای دریغ از تو
غزل شماره ۶۵۱۶: ز کعبه سنگ به دل می زند خلیل از تو
غزل شماره ۶۵۱۷: رسید خانه زین عاقبت به کام از تو
غزل شماره ۶۵۱۸: زمین نشسته به خاک سیاه از غم تو
غزل شماره ۶۵۱۹: ز گل فزود مرا خارخار خنده تو
غزل شماره ۶۵۲۰: چه دل گشایدم از باغ و بوستان بی تو؟
غزل شماره ۶۵۲۱: شکفتگی نشود سبز در چمن بی تو
غزل شماره ۶۵۲۲: زبان چو پسته شود سبز در دهن بی تو
غزل شماره ۶۵۲۳: ز من شکیب به قدر دل فگار بجو
غزل شماره ۶۵۲۴: چو از تو دیده و دل کامیاب شد هر دو
غزل شماره ۶۵۲۵: مشو چو موج شلاین به هر کنار و برو
غزل شماره ۶۵۲۶: ز شرم قد بلند تو آب گردد سرو
غزل شماره ۶۵۲۷: ز جلوه های صنوبرقدان ز راه مرو
غزل شماره ۶۵۲۸: روزی که پسته دید لب همچو قند او
غزل شماره ۶۵۲۹: شد خط مشکبار عیان از عذار او
غزل شماره ۶۵۳۰: خطت که رفت در بغل هاله ماه ازو
غزل شماره ۶۵۳۱: میخانه ای که شوق تو باشد مدام او
غزل شماره ۶۵۳۲: از گرد خط گرفته مباد آفتاب تو
غزل شماره ۶۵۳۳: چون سر زند ز مشرق زین آفتاب تو
غزل شماره ۶۵۳۴: از بس ز خون ما شده گلگون عقیق تو
غزل شماره ۶۵۳۵: خون لاله لاله می چکد از رنگ آل تو
غزل شماره ۶۵۳۶: نتوان در آب و آینه دیدن مثال تو
غزل شماره ۶۵۳۷: از بس که سرکش است قد چون نهال تو
غزل شماره ۶۵۳۸: ای فتنه سایه پرور سرو روان تو
غزل شماره ۶۵۳۹: تا کرد تیغ غمزه حمایل نگاه تو
غزل شماره ۶۵۴۰: ای شاخ گل شکسته طرف کلاه تو
غزل شماره ۶۵۴۱: در خون نشست لاله ز چشم سیاه تو
غزل شماره ۶۵۴۲: مپسند پر ز داغ کنم از جفای تو
غزل شماره ۶۵۴۳: کردم اگر چه هر دو جهان رونمای تو
غزل شماره ۶۵۴۴: در هیچ پرده نیست، نباشد نوای تو
غزل شماره ۶۵۴۵: ای دل گشاد کار خود از آن و این مجو
غزل شماره ۶۵۴۶: دام و کمند گردن دلهاست آرزو
غزل شماره ۶۵۴۷: یک صافدل در انجمن روزگار کو؟
غزل شماره ۶۵۴۸: خط بر عذار ساده نباشد مباش گو
غزل شماره ۶۵۴۹: از اهل حق اگر نظری یافتی بگو
غزل شماره ۶۵۵۰: شد رعشه پیری پر و بال طلب تو
غزل شماره ۶۵۵۱: وحشی تر از آهوست نشان قدم تو
غزل شماره ۶۵۵۲: چون شبنم روشن گهر با خار و گل یکرنگ شو
غزل شماره ۶۵۵۳: ای دل ز اوضاع جهان بیگانه شو بیگانه شو
غزل شماره ۶۵۵۴: چشمی که فتاد بر لقای تو
غزل شماره ۶۵۵۵: خامش گویا بود چشم سخنگوی تو
غزل شماره ۶۵۵۶: بوالهوس از خط نظر پوشید زان روی چو ماه
غزل شماره ۶۵۵۷: نفس ظلمانی نمی دارد محابا از گناه
غزل شماره ۶۵۵۸: می کند دل را سیه چندان که خواب صبحگاه
غزل شماره ۶۵۵۹: حسن را از چشم بد شرم و حیا دارد نگاه
غزل شماره ۶۵۶۰: چون به یاد شرم می افتم در اثنای نگاه
غزل شماره ۶۵۶۱: از مزار اهل حق جز دولت عقبی مخواه
غزل شماره ۶۵۶۲: از سر عشاق در زیر فلک سامان مخواه
غزل شماره ۶۵۶۳: تا ز خط پشت لب جان بخش جانان شد سیاه
غزل شماره ۶۵۶۴: تا مه روی تو پرتو بر جهان انداخته
غزل شماره ۶۵۶۵: لعل او را بین به دلها بی حجاب آویخته
غزل شماره ۶۵۶۶: یارب از عرفان مرا پیمانه ای سرشار ده
غزل شماره ۶۵۶۷: صبح شد برخیز مطرب گوشمال ساز ده
غزل شماره ۶۵۶۸: این چه خورشیدست یارب از افق تابان شده؟
غزل شماره ۶۵۶۹: نوبهارست این به احیای گلستان آمده؟
غزل شماره ۶۵۷۰: عمر خود صرف نصیحت ساختم بی فایده
غزل شماره ۶۵۷۱: در گلستان برگ عیش اندوختم بی فایده
غزل شماره ۶۵۷۲: بی توام در دل شراب ناب می گردد گره
غزل شماره ۶۵۷۳: در گلویم اشک رنگارنگ می گردد گره
غزل شماره ۶۵۷۴: در دل من رشته آمال می گردد گره
غزل شماره ۶۵۷۵: در دل از نادان فزون صاحب هنر دارد گره
غزل شماره ۶۵۷۶: رحم کردن بر ستمکاران، ستم بر عالمی است
غزل شماره ۶۵۷۷: بی تأمل بر بساط پاکبازان پا منه
غزل شماره ۶۵۷۸: بر دل ارباب حاجت دست خود بی زر منه
غزل شماره ۶۵۷۹: دل ز غفلت چون خودآرایان به رنگ و بو منه
غزل شماره ۶۵۸۰: از دل سودایی ما آسمان رنگ است کوه
غزل شماره ۶۵۸۱: تیشه زد بر پای خود هر کس که زد بر پای کوه
غزل شماره ۶۵۸۲: صباحت آب در گلزارش از جوی گهربسته
غزل شماره ۶۵۸۳: به ساغر نقل کرد از خم شراب آهسته آهسته
غزل شماره ۶۵۸۴: به مطلب می رسد جویای کام آهسته آهسته
غزل شماره ۶۵۸۵: به من شد نرم آن نامهربان آهسته آهسته
غزل شماره ۶۵۸۶: نه تبخاله است بر گرد دهان یار افتاده
غزل شماره ۶۵۸۷: مدان از بی نیازی طبع من گر سرکش افتاده
غزل شماره ۶۵۸۸: مگر در باغ راه جلوه جانانه افتاده؟
غزل شماره ۶۵۸۹: شنیدم آه گرمی با تو گستاخانه سرکرده
غزل شماره ۶۵۹۰: که یارب گرم در رخسار آن نازک میان دیده؟
غزل شماره ۶۵۹۱: میدهد عشق به شمشیر صلا بسم الله
غزل شماره ۶۵۹۲: خنکی در اسد از مهر جهانگیر مخواه
غزل شماره ۶۵۹۳: سرو من طرح نو انداختهای یعنی چه؟
غزل شماره ۶۵۹۴: یارب آشفتگی زلف به دستارش ده
غزل شماره ۶۵۹۵: چه شبی بود که آن نرگس خواب آلوده
غزل شماره ۶۵۹۶: به ستم کی رود از جای دل غم دیده؟
غزل شماره ۶۵۹۷: به جان رسید دل روشنم ز بخت سیاه
غزل شماره ۶۵۹۸: ز آستان تو کرد آن که پای ما کوتاه
غزل شماره ۶۵۹۹: بمیر تشنه، منه پای بر کناره چاه
غزل شماره ۶۶۰۰: چگونه زان گل رعنا دو چشم بردارم؟
غزل شماره ۶۶۰۱: گر از طعام تن عام می شود فربه
غزل شماره ۶۶۰۲: ز رفتن تو ز جسم ضعیف جان رفته
غزل شماره ۶۶۰۳: به صد دلیل نرفتن ره خدای که چه؟
غزل شماره ۶۶۰۴: بر آن عذار نه زلف مشوش افتاده
غزل شماره ۶۶۰۵: رخی به شبنم می همچو برگ لاله بده
غزل شماره ۶۶۰۶: نه سرخ چهره خورشید را شفق کرده
غزل شماره ۶۶۰۷: عرق به برگ گلت می دود شتاب زده
غزل شماره ۶۶۰۸: ز خط عذار تو تا عنبرین نقاب شده
غزل شماره ۶۶۰۹: به هر کجا که خوری باده تن به خواب مده
غزل شماره ۶۶۱۰: ز بس لب تو به ابرام می دهد بوسه
غزل شماره ۶۶۱۱: بریده نعل ز عشق که بر جگر لاله؟
غزل شماره ۶۶۱۲: روشن ز نور صدق بود جان صبحگاه
غزل شماره ۶۶۱۳: از اشک ماست پاکی دامان صبحگاه
غزل شماره ۶۶۱۴: در جسم خاکسار مرا جان سوخته
غزل شماره ۶۶۱۵: لاله است این که از جگر خاک سرزده؟
غزل شماره ۶۶۱۶: ای عالم از ظهور صفاتت عیان شده
غزل شماره ۶۶۱۷: خط غبار گرد رخ یار آمده
غزل شماره ۶۶۱۸: جام صبوح خورده ز خلوت برآمده
غزل شماره ۶۶۱۹: تا سبزه خط از لب جانان برآمده
غزل شماره ۶۶۲۰: چون غافل است دل ز حق از دل چه فایده؟
غزل شماره ۶۶۲۱: آن را که نیست دلبری از دل چه فایده؟
غزل شماره ۶۶۲۲: محجوب را ز صحبت جانان چه فایده؟
غزل شماره ۶۶۲۳: در دور خط به حرف رسیدن چه فایده؟
غزل شماره ۶۶۲۴: کی بخت خفته وا کند از کار ما گره؟
غزل شماره ۶۶۲۵: بگشا ز بال همت عالی مکان گره
غزل شماره ۶۶۲۶: در دل چو غنچه چند کنی رنگ و بو گره؟
غزل شماره ۶۶۲۷: ای راز نه فلک ز جبینت عیان همه
غزل شماره ۶۶۲۸: هر چند هست مشرق دیدار آینه
غزل شماره ۶۶۲۹: تا کرد خانه از رخ او روشن آینه
غزل شماره ۶۶۳۰: ساقی قدحی از می اسرار مرا ده
غزل شماره ۶۶۳۱: تا سرو ترا راه به گلزار فتاده
غزل شماره ۶۶۳۲: از توبه شود سرکشی نفس زیاده
غزل شماره ۶۶۳۳: زلفی که بر آن طرف بناگوش فتاده
غزل شماره ۶۶۳۴: از حسن تو یک رقعه به گلزار رسیده
غزل شماره ۶۶۳۵: از ناله نسیمیش به بستان نرسیده
غزل شماره ۶۶۳۶: تا دیده خود کرد چو دستار شکوفه
غزل شماره ۶۶۳۷: در مجمع ما نیست کسی را غم خانه
غزل شماره ۶۶۳۸: ای چشم تو خونریزتر از دور زمانه
غزل شماره ۶۶۳۹: دلگیر نیست از تن، جانهای زنگ بسته
غزل شماره ۶۶۴۰: عشق اختیار دل را از دست ما گرفته
غزل شماره ۶۶۴۱: بیگانگی ز حد رفت ساقی می صفا ده
غزل شماره ۶۶۴۲: آن خوش پسر برآمد از خانه می کشیده
غزل شماره ۶۶۴۳: چون چنگ هر رگ من، دارد سری به ناله
غزل شماره ۶۶۴۴: خراب گشت ز می زاهد شراب ندیده
غزل شماره ۶۶۴۵: به جرم این که کله کج نهاده است شکوفه
غزل شماره ۶۶۴۶: مباش از سخن سخت در شکست پیاله
غزل شماره ۶۶۴۷: به حوالی دو چشمش حشم بلا نشسته
غزل شماره ۶۶۴۸: کشد گر به صورت ز دل صد زبانه
غزل شماره ۶۶۴۹: ای که از شغل عمارت غافل از دل گشتهای
غزل شماره ۶۶۵۰: کیستم من؟ مشت خار در محیط افتادهای
غزل شماره ۶۶۵۱: بوسهای قیمت از آن لبها به صد جان کردهای
غزل شماره ۶۶۵۲: با لباس عنبرین امروز جولان کردهای
غزل شماره ۶۶۵۳: می فشانم آستین بر افسر گوهرنگار
غزل شماره ۶۶۵۴: از نمکدان تو محشر گرد بیرون رانده ای
غزل شماره ۶۶۵۵: در تمام عمر اگر یک روز عاشق بوده ای
غزل شماره ۶۶۵۶: ای در آتش از هوایت نعل هر سیارهای
غزل شماره ۶۶۵۷: می کشد دل را ز دستم دلربای تازه ای
غزل شماره ۶۶۵۸: نیست در مغز زمین چون گردبادم ریشه ای
غزل شماره ۶۶۵۹: ای جهانی محو رویت، محو سیمای که ای؟
غزل شماره ۶۶۶۰: ای ز روی آتشینت هر دل آتشخانهای
غزل شماره ۶۶۶۱: ای زمین از سبحه ذکر تو کمتر دانهای
غزل شماره ۶۶۶۲: هر که دارد با پریزادان معنی خلوتی
غزل شماره ۶۶۶۳: از شراب لعل تا رخسار را افروختی
غزل شماره ۶۶۶۴: یک نفس فارغ ز وسواس تمنا نیستی
غزل شماره ۶۶۶۵: دوش با ما سرگران بودی چه در سر داشتی؟
غزل شماره ۶۶۶۶: سرو من گر بر سر خاک شهیدان آمدی
غزل شماره ۶۶۶۷: زاهد از خشکی سبکروحانه بیرون آمدی
غزل شماره ۶۶۶۸: هر کجاگیری گلی در آب معمار خودی
غزل شماره ۶۶۶۹: هر دو عالم یک قدم باشد به پای بیخودی
غزل شماره ۶۶۷۰: پیش اغیار از بهار تازه رو گلشن تری
غزل شماره ۶۶۷۱: بی تأمل زینهار از نقطه دل نگذری
غزل شماره ۶۶۷۲: گر به چشم پاک در صنع الهی بنگری
غزل شماره ۶۶۷۳: می کند تن هم دل بی تاب را گردآوری
غزل شماره ۶۶۷۴: دل چسان غم های جانان را کند گردآوری؟
غزل شماره ۶۶۷۵: فرصتی کو تا دل از دنیا کنم گردآوری؟
غزل شماره ۶۶۷۶: چون گل رعنا در ایام بهاران سعی کن
غزل شماره ۶۶۷۷: از فنای پیکر خاکی چرا خون می خوری؟
غزل شماره ۶۶۷۸: یاد دارد تخت شاهان قلزم خضرا بسی
غزل شماره ۶۶۷۹: زیر پای چرخ کجرفتار چون خوابد کسی؟
غزل شماره ۶۶۸۰: دل چه افتاده است در این خاکدان بندد کسی؟
غزل شماره ۶۶۸۱: تکیه چند از ضعف بر دوش عصا دارد کسی؟
غزل شماره ۶۶۸۲: شوق اگر شهپر شود پروا نمی دارد کسی
غزل شماره ۶۶۸۳: چند ازان آرام بخش جان جدا باشد کسی؟
غزل شماره ۶۶۸۴: چند در ایام گل عزلت گزین باشد کسی؟
غزل شماره ۶۶۸۵: بر زبان و دل چو کج باشد نبخشاید کسی
غزل شماره ۶۶۸۶: بیش ازین آتش مزن در عالم ای جان کسی
غزل شماره ۶۶۸۷: گرچه در سیر بهشتم از گل روی کسی
غزل شماره ۶۶۸۸: مستی و خمیازه بر خون دل ما می کشی
غزل شماره ۶۶۸۹: سنگ را در جذبه از دست فلاخن می کشی
غزل شماره ۶۶۹۰: دانه ما در ضمیر خاک بودی کاشکی
غزل شماره ۶۶۹۱: خاک ما در گوشه میخانه بودی کاشکی
غزل شماره ۶۶۹۲: تابش برق و حیات مختصر باشد یکی
غزل شماره ۶۶۹۳: بندگی کردن پسندیده است با آزادگی
غزل شماره ۶۶۹۴: نیست نقشی دلپذیر عشق غیر از سادگی
غزل شماره ۶۶۹۵: شهره می سازد سخن را در جهان استادگی
غزل شماره ۶۶۹۶: سرفرازی را نباشد جنگ با افتادگی
غزل شماره ۶۶۹۷: بی نیازست از دلیل و رهنما افتادگی
غزل شماره ۶۶۹۸: نیست اکسیری به عالم بهتر از افتادگی
غزل شماره ۶۶۹۹: نیست جز داغ عزیزان حاصل پایندگی
غزل شماره ۶۷۰۰: جلوه برقی است نور آفتاب زندگی
غزل شماره ۶۷۰۱: من گرفتم برنیارد موج شمشیر از نیام
غزل شماره ۶۷۰۲: چشم خونبارست ابر نوبهار زندگی
غزل شماره ۶۷۰۳: گریه تلخ است صهبای ایاغ زندگی
غزل شماره ۶۷۰۴: بر سر آب است بنیاد جهان زندگی
غزل شماره ۶۷۰۵: کی کند غافل دل آگاه را خوابیدگی؟
غزل شماره ۶۷۰۶: چاره از من می کند پرهیز از بیچارگی
غزل شماره ۶۷۰۷: خط حجاب آن رخ گلرنگ شد یکبارگی
غزل شماره ۶۷۰۸: عقل و هوش و دین نگردد جمع با دیوانگی
غزل شماره ۶۷۰۹: سر فرو نارد به گردون اختر دیوانگی
غزل شماره ۶۷۱۰: گرچه خالی کردم از خون صد ایاغ از تشنگی
غزل شماره ۶۷۱۱: شب که مغزم را به جوش آورد شور بلبلی
غزل شماره ۶۷۱۲: قطره ای از قلزم توحید باشد هر دلی
غزل شماره ۶۷۱۳: ابر مظلم تیره گرداند جهان را در دمی
غزل شماره ۶۷۱۴: تا نسوزد، عود در مجمر ندارد آدمی
غزل شماره ۶۷۱۵: گر به کار خویشتن چون شمع بینا بودمی
غزل شماره ۶۷۱۶: کاش من از روز اول بوالهوس گردیدمی
غزل شماره ۶۷۱۷: گر سر دنیا نداری تاجدار عالمی
غزل شماره ۶۷۱۸: جامه زرین نگردد جمع با سیمین تنی
غزل شماره ۶۷۱۹: برد شبنم را برون از باغ، چشم روشنی
غزل شماره ۶۷۲۰: ای ز رویت برق عالمسوز در هر خرمنی
غزل شماره ۶۷۲۱: گریه ها در چشم تر دارم تماشاکردنی
غزل شماره ۶۷۲۲: حیرتی از چشم مست یار دارم دیدنی
غزل شماره ۶۷۲۳: بی تامل صرف نقد وقت ، در دنیا کنی
غزل شماره ۶۷۲۴: چند اسباب اقامت جمع در عالم کنی؟
غزل شماره ۶۷۲۵: تا به کی دل را سیاه از نعمت الوان کنی؟
غزل شماره ۶۷۲۶: ای که فکر چاره بیماری دل میکنی
غزل شماره ۶۷۲۷: در عمارت زندگانی چند باطل میکنی؟
غزل شماره ۶۷۲۸: من به حال مرگ و تو درمان دشمن می کنی
غزل شماره ۶۷۲۹: پشت پا زن بر دو عالم تا فلک پیما شوی
غزل شماره ۶۷۳۰: صبر کن بر آب تلخ و شور تا گوهر شوی
غزل شماره ۶۷۳۱: ترک عجب و کبر کن تا قبله عالم شوی
غزل شماره ۶۷۳۲: سرمپیچ از داغ تا سرحلقه مردان شوی
غزل شماره ۶۷۳۳: سر به جیب فکر بر تا از فلک بیرون شوی
غزل شماره ۶۷۳۴: شکوه ای دارم به شرط آن که پنهان بشنوی
غزل شماره ۶۷۳۵: خنده بیجا مزن تا طعن بیجا نشنوی
غزل شماره ۶۷۳۶: خار دیوارست چون از اشک شد مژگان تهی
غزل شماره ۶۷۳۷: جام هیهات است از صهبا کند پهلو تهی
غزل شماره ۶۷۳۸: از بلند و پست نبود چاره تا گرد رهی
غزل شماره ۶۷۳۹: چمن را داغ دارد رویت از گلهای پی در پی
غزل شماره ۶۷۴۰: نباشد دولت بیدار را چون انقلاب از پی؟
غزل شماره ۶۷۴۱: مرا از عشق داغی بر دل افگار بایستی
غزل شماره ۶۷۴۲: مرا باغ و بهاری از می گلفام بایستی
غزل شماره ۶۷۴۳: مکن طول امل را پیروی تا پیشوا گردی
غزل شماره ۶۷۴۴: تو آن هوش از کجا داری که از خود بی خبر گردی؟
غزل شماره ۶۷۴۵: به ظاهر نیست عشق را اگر بر دست و پا بندی
غزل شماره ۶۷۴۶: چراغ گل اگر در زیر بال بلبلان بودی
غزل شماره ۶۷۴۷: نمی آییم چون یوسف به چشم هر خریداری
غزل شماره ۶۷۴۸: ز مطلب در حجابی تا نظر بر مدعا داری
غزل شماره ۶۷۴۹: نمی آید ز دل با جلوه مستانه خودداری
غزل شماره ۶۷۵۰: به ظاهر گر دریغ از نامرادان روی خود داری
غزل شماره ۶۷۵۱: اگر چون نرگس نادیده بر کف جام زر داری
غزل شماره ۶۷۵۲: گر اندک نیکیی از دستت آید در نظر داری
غزل شماره ۶۷۵۳: مکن تقصیر در افسوس تا جان در بدن داری
غزل شماره ۶۷۵۴: مکن با تلخکامان رو ترش تا شکری داری
غزل شماره ۶۷۵۵: زمین از دامن تر عالم آب است پنداری
غزل شماره ۶۷۵۶: ز شیرینی عتاب او شکرخندست پنداری
غزل شماره ۶۷۵۷: ز زهرچشم او رگ در تنم مارست پنداری
غزل شماره ۶۷۵۸: فروغ زندگانی برق شمشیرست پنداری
غزل شماره ۶۷۵۹: ز وحشت چرخ بر من حلقه دام است پنداری
غزل شماره ۶۷۶۰: خرد در سر مرا در خم فلاطون است پنداری
غزل شماره ۶۷۶۱: ز زلف پرشکن بتخانه چین است پنداری
غزل شماره ۶۷۶۲: مجو چون غافلان از عالم اسباب بیداری
غزل شماره ۶۷۶۳: ندارد سرو این گلزار تاب شیون ای قمری
غزل شماره ۶۷۶۴: ز دل بیرون نرفت از قرب جانان داغ مهجوری
غزل شماره ۶۷۶۵: گره در سینه هر کس که باشد گوهر رازی
غزل شماره ۶۷۶۶: از موج گریه ما بر فلک اختر کند بازی
غزل شماره ۶۷۶۷: مرا چون دیگران گرزان که اسبابی نشد روزی
غزل شماره ۶۷۶۸: چه در طول امل از حرص بی باکانه آویزی؟
غزل شماره ۶۷۶۹: ز عاشق حرف درد و داغ پرس، از دل چه میپرسی
غزل شماره ۶۷۷۰: فلک یک حلقه چشم است اگر صاحب نظر باشی
غزل شماره ۶۷۷۱: چون طفلان کس به هر افسانه تا کی واکند گوشی؟
غزل شماره ۶۷۷۲: ازان پیچیده ام همچو صدا در ظرف خاموشی
غزل شماره ۶۷۷۳: نگه چون شمع درگیرد ز روی روشن ساقی
غزل شماره ۶۷۷۴: حجاب جسم را از پیش جان بردار ای ساقی
غزل شماره ۶۷۷۵: به شکر این که داری دست بر میخانه ای ساقی
غزل شماره ۶۷۷۶: ز جویای سخن گر این چنین گردد جهان خالی
غزل شماره ۶۷۷۷: مکن با ارتکاب جرم اظهار پشیمانی
غزل شماره ۶۷۷۸: کرامت کن مرا ای ابر رحمت چشم گریانی
غزل شماره ۶۷۷۹: اگر چه دارد از الفاظ چندین ترجمان معنی
غزل شماره ۶۷۸۰: خودآرا را برابر می کند با خاک خودبینی
غزل شماره ۶۷۸۱: به این پستی فراز چرخ جای خویش می خواهی
غزل شماره ۶۷۸۲: جنونم پهن شد صبر از من شیدا چه می خواهی؟
غزل شماره ۶۷۸۳: درون دل بود یار از جهان گل چه میخواهی؟
غزل شماره ۶۷۸۴: به ظاهر گر به چشمم ای سمن سیما نمی آیی
غزل شماره ۶۷۸۵: چرا هرگز به سر وقت من بیدل نمی آیی؟
غزل شماره ۶۷۸۶: چرا از سینه ای آه سحر بیرون نمی آیی؟
غزل شماره ۶۷۸۷: نمی باید ترا مشاطه ای بهر خودآرایی
غزل شماره ۶۷۸۸: ز خوبان قامت جانان علم باشد به یکتایی
غزل شماره ۶۷۸۹: شنیدم بلبل خود را ستایش کرده ای جایی
غزل شماره ۶۷۹۰: مرا افکنده رخسار عرقناکش به دریایی
غزل شماره ۶۷۹۱: که غیر از سنگ طفلان می کند دیوانه آرایی؟
غزل شماره ۶۷۹۲: به توحید خدا همچون الف گویاست تنهایی
غزل شماره ۶۷۹۳: ندارم یاد خود را فارغ از عشق بلاجویی
غزل شماره ۶۷۹۴: چهره را صیقلی از آتش می ساختهای
غزل شماره ۶۷۹۵: تا ز رخسار چو مه پرده برانداختهای
غزل شماره ۶۷۹۶: تا رخ از باده گلرنگ برافروختهای
غزل شماره ۶۷۹۷: روی دل با همه کس در همه جا داشته ای
غزل شماره ۶۷۹۸: دست اگر در کمر راهبر دل زده ای
غزل شماره ۶۷۹۹: طعمه مور شوی گرچه سلیمان شدهای
غزل شماره ۶۸۰۰: شوخ و میخواره و شبگرد و غزلخوان شده ای
غزل شماره ۶۸۰۱: در کدامین چمن ای سرو به بار آمدهای؟
غزل شماره ۶۸۰۲: دلربایانه دگر بر سر ناز آمدهای
غزل شماره ۶۸۰۳: ای که از بیبصران راه خدا میطلبی
غزل شماره ۶۸۰۴: نی خود را بشکن گر شکری می طلبی
غزل شماره ۶۸۰۵: می گزد راحتم ای خار مغیلان مددی
غزل شماره ۶۸۰۶: چه ثمر میدهد آن دل که نه آبش کردی؟
غزل شماره ۶۸۰۷: نیست چون صبح ترا جز نفس معدودی
غزل شماره ۶۸۰۸: عیب صاحب هنران چند به بازار آری؟
غزل شماره ۶۸۰۹: اگر از موج خطر چشم به ساحل داری
غزل شماره ۶۸۱۰: پرده بردار ز رخسار که دیدن داری
غزل شماره ۶۸۱۱: رخصت بوسه اگر از لب جامی داری
غزل شماره ۶۸۱۲: هر کس از اهل نظر را به بیانی داری
غزل شماره ۶۸۱۳: کوش تا دل به تماشای جهان نگذاری
غزل شماره ۶۸۱۴: بیخبر شو ز جهان گر خبری می گیری
غزل شماره ۶۸۱۵: تا کی از خواب گران پرده دولت سازی؟
غزل شماره ۶۸۱۶: چه بر این آتش هستی چو دخان می لرزی؟
غزل شماره ۶۸۱۷: نیست پروای بهارم، من و کنج قفسی
غزل شماره ۶۸۱۸: بوسه از کنج لب یار نخورده است کسی
غزل شماره ۶۸۱۹: در سر مرده دلان شور ندیده است کسی
غزل شماره ۶۸۲۰: غوطه در خاک زند دل ز گریبان کسی
غزل شماره ۶۸۲۱: خارخاری به دل افتاده ز مژگان کسی
غزل شماره ۶۸۲۲: آنچه من یافتم از چهره زیبای کسی
غزل شماره ۶۸۲۳: نه چنان دانه دل سوخت ز سودای کسی
غزل شماره ۶۸۲۴: چند در فکر سرا و غم منزل باشی؟
غزل شماره ۶۸۲۵: سینه باغی است که گلشن شود از خاموشی
غزل شماره ۶۸۲۶: سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی
غزل شماره ۶۸۲۷: قطره را بحر نماید سفر یکرنگی
غزل شماره ۶۸۲۸: می وصل تو به کم حوصله ها ارزانی
غزل شماره ۶۸۲۹: دل نبندند عزیزان جهان در وطنی
غزل شماره ۶۸۳۰: چه شود گر به پیامی دل من شاد کنی؟
غزل شماره ۶۸۳۱: تا کی اندیشه این عالم پرشور کنی؟
غزل شماره ۶۸۳۲: از سر صدق اگر سینه خود چاک کنی
غزل شماره ۶۸۳۳: دل چون شیشه خود گر تهی از باده کنی
غزل شماره ۶۸۳۴: تا تو چون شانه دل چاک مهیا نکنی
غزل شماره ۶۸۳۵: از خودی چشم بپوشان اگر اهل دینی
غزل شماره ۶۸۳۶: چند چون چشم هوسناک به هر سو بینی؟
غزل شماره ۶۸۳۷: چه به هر سوی چو کوران به عصا می بینی؟
غزل شماره ۶۸۳۸: خاک شو خاک ازان پیش که بر باد روی
غزل شماره ۶۸۳۹: به خبر چند تسلی ز رخ یار شوی؟
غزل شماره ۶۸۴۰: غنچه را راه در آن چاک گریبان ندهی
غزل شماره ۶۸۴۱: بی حجابانه به آغوش کجا می آیی؟
غزل شماره ۶۸۴۲: رخ برافروخته دیگر به نظر میآیی
غزل شماره ۶۸۴۳: عیش فرش است در آن محفل روح افزایی
غزل شماره ۶۸۴۴: باش در ذکر خدا دایم اگر جویایی
غزل شماره ۶۸۴۵: بهار گشت ز خود عارفانه بیرون آی
غزل شماره ۶۸۴۶: مباش معجب و خودبین که در بلا افتی
غزل شماره ۶۸۴۷: تو تا ز هستی خود بی خبر نمی افتی
غزل شماره ۶۸۴۸: ز خط سیه رخ چون لاله زار خود کردی
غزل شماره ۶۸۴۹: اگر مقید کسب هوا نمی گردی
غزل شماره ۶۸۵۰: دل مرا به نگاهی ز من برآوردی
غزل شماره ۶۸۵۱: هزار عقد محبت به این و آن بندی
غزل شماره ۶۸۵۲: اگر سرای جهان در خور سزا بودی
غزل شماره ۶۸۵۳: اگر نسیم سحرگاه مهربان بودی
غزل شماره ۶۸۵۴: غم دو دیده پر خون ما کجا داری؟
غزل شماره ۶۸۵۵: ز برگریز، دل بی قرار ازان داری
غزل شماره ۶۸۵۶: دگر چه شد که به عشاق سرگران بودی؟
غزل شماره ۶۸۵۷: هزار حیف که از رهگذار بی بصری
غزل شماره ۶۸۵۸: درین حدیقه پر میوه تا جگر نخوری
غزل شماره ۶۸۵۹: دگر چه شد که ز حالم خبر نمی گیری
غزل شماره ۶۸۶۰: مآل تیغ زبان نیست غیر سربازی
غزل شماره ۶۸۶۱: اگر به جسم درین تیره خاکدان باشی
غزل شماره ۶۸۶۲: کجاست دولت آنم که یار من باشی؟
غزل شماره ۶۸۶۳: قدم برون مگذار از حصار خاموشی
غزل شماره ۶۸۶۴: اگر چه هست به ظاهر خراب درویشی
غزل شماره ۶۸۶۵: قرار گیر به دارالقرار درویشی
غزل شماره ۶۸۶۶: حضور فرش بود در جهان درویشی
غزل شماره ۶۸۶۷: قدم برون مگذار از سرای درویشی
غزل شماره ۶۸۶۸: ازان همیشه بود تازه روی درویشی
غزل شماره ۶۸۶۹: ز عشق شد همه غم های بی شمار یکی
غزل شماره ۶۸۷۰: گذشت عمر و تو مست شراب گلرنگی
غزل شماره ۶۸۷۱: ز ماه رنگ نبازد کتان بیرنگی
غزل شماره ۶۸۷۲: نیی که جیب و کنار از شکر کند خالی
غزل شماره ۶۸۷۳: زبان شکوه اگر همچو خار داشتمی
غزل شماره ۶۸۷۴: تو قدر درد و غم جاودان چه می دانی؟
غزل شماره ۶۸۷۵: مکش چو تنگدلان آه از پریشانی
غزل شماره ۶۸۷۶: ز من مدار توقع سخن از انجمنی
غزل شماره ۶۸۷۷: چه خون که در جگر ماه و آفتاب کنی
غزل شماره ۶۸۷۸: به محفلی که رخ از باده لاله زار کنی
غزل شماره ۶۸۷۹: بر این مباش که خون در دل نیاز کنی
غزل شماره ۶۸۸۰: چرا به سلسله زلف او نظر نکنی؟
غزل شماره ۶۸۸۱: برون نیامده از خویشتن سفر نکنی
غزل شماره ۶۸۸۲: صفای وقت درین خاکدان چه می خواهی؟
غزل شماره ۶۸۸۳: دل عزیز به این تیره خاکدان چه دهی؟
غزل شماره ۶۸۸۴: همین نه در نظر ای سیمبر نمی آیی
غزل شماره ۶۸۸۵: فکنده شور محبت مرا به صحرایی
غزل شماره ۶۸۸۶: گرفته است مرا در میان تماشایی
غزل شماره ۶۸۸۷: ز حسن شوخ تو نظاره تماشایی
غزل شماره ۶۸۸۸: نماند دشت جنون را رمیده آهویی
غزل شماره ۶۸۸۹: ای آن که دل به ابروی پیوسته بستهای
غزل شماره ۶۸۹۰: ای آن که دل به دولت بیدار بسته ای
غزل شماره ۶۸۹۱: از زهر چشم، چشم من زار بسته ای
غزل شماره ۶۸۹۲: طومار عمر طی شد و غافل نشسته ای
غزل شماره ۶۸۹۳: ای صید پیشه ای که دل از ما گرفته ای
غزل شماره ۶۸۹۴: روی زمین به زلف معنبر گرفته ای
غزل شماره ۶۸۹۵: از مردمان اگر چه کناری گرفته ای
غزل شماره ۶۸۹۶: در خاک و خون کشید مرا ترکزادهای
غزل شماره ۶۸۹۷: ای آن که دل به عمر سبکرو نهادهای
غزل شماره ۶۸۹۸: از دل مپرس، خانه به سیلاب داده ای
غزل شماره ۶۸۹۹: من کیستم، چو پل دل خود آب کرده ای
غزل شماره ۶۹۰۰: با زهر چشم خنده همآغوش کردهای
غزل شماره ۶۹۰۱: تا چهره گلگل از می گلفام کردهای
غزل شماره ۶۹۰۲: بی پرده رو در آینه ما نکرده ای
غزل شماره ۶۹۰۳: دارم ز اشک گرم دل تاب خورده ای
غزل شماره ۶۹۰۴: ای دل چه در قلمرو میخانه مانده ای
غزل شماره ۶۹۰۵: چون آب در لباس گل و خار بوده ای
غزل شماره ۶۹۰۶: ای کوه بیستون که چنین سرکشیدهای
غزل شماره ۶۹۰۷: ای غنچهلب که سر به گریبان کشیدهای
غزل شماره ۶۹۰۸: آتش به خرمن از گل باغی ندیده ای
غزل شماره ۶۹۰۹: ما را بس است سلسله جنبان اشارهای
غزل شماره ۶۹۱۰: آن را که هست گردش چشم غزالهای
غزل شماره ۶۹۱۱: ای شمع طور از آتش حسنت زبانهای
غزل شماره ۶۹۱۲: ای جان به قید گنبد خضرا چگونهای؟
غزل شماره ۶۹۱۳: طفلی کز او مراست تمنای آشتی
غزل شماره ۶۹۱۴: ای زلف مشکبار تو از رحمت آیتی
غزل شماره ۶۹۱۵: ای حسن خط ز مصحف روی تو آیتی
غزل شماره ۶۹۱۶: ای دل مرا به عالم امکان چه می بری؟
غزل شماره ۶۹۱۷: حیف است عمر صرف تماشا کند کسی
غزل شماره ۶۹۱۸: بر مردم زمانه چه رحمت کند، کسی؟
غزل شماره ۶۹۱۹: قطع نظر چگونه ز جانان کند، کسی؟
غزل شماره ۶۹۲۰: تا کی به هر مشاهده از جا رود کسی؟
غزل شماره ۶۹۲۱: تا کی غبار خاطر صحرا شود کسی؟
غزل شماره ۶۹۲۲: حیف است حرف عشق ز ما نشنود کسی
غزل شماره ۶۹۲۳: آن را که نیست ذوق وصال شکستگی
غزل شماره ۶۹۲۴: تیغ تو در نیام کند قطع زندگی
غزل شماره ۶۹۲۵: آسودگی مجو ز گرفتار زندگی
غزل شماره ۶۹۲۶: صائب ز طول بیش بود عرض راه تو
غزل شماره ۶۹۲۷: ای گل ز شوخ چشمی اغیار غافلی
غزل شماره ۶۹۲۸: کوچکدلی است مایه تسخیر عالمی
غزل شماره ۶۹۲۹: تا کی ز کف عنان توکل رها کنی؟
غزل شماره ۶۹۳۰: تا کی ز جهل چاره حرص از طلب کنی؟
غزل شماره ۶۹۳۱: چند از بهار عشق قناعت به خس کنی؟
غزل شماره ۶۹۳۲: گر فکر زاد آخرت ای دوربین کنی
غزل شماره ۶۹۳۳: بر خاک راه اگر گذری مشکبو کنی
غزل شماره ۶۹۳۴: در پیری ارتکاب می ناب می کنی
غزل شماره ۶۹۳۵: دایم ستیزه با دلافگار میکنی
غزل شماره ۶۹۳۶: زین گریه دروغ که ای پیر می کنی
غزل شماره ۶۹۳۷: هرگاه رخ ز باده عرقناک می کنی
غزل شماره ۶۹۳۸: زیر سپهر خواب فراغت چه می کنی؟
غزل شماره ۶۹۳۹: تسکین دل به زلف پریشان چه میکنی؟
غزل شماره ۶۹۴۰: لنگر درین خراب برای چه می کنی؟
غزل شماره ۶۹۴۱: پنهان رخ چو ماه برای چه می کنی؟
غزل شماره ۶۹۴۲: ای غافلی که در پی دینار می روی
غزل شماره ۶۹۴۳: ای بیخبر ز خود به تماشا چه میروی؟
غزل شماره ۶۹۴۴: چندان به خضر ساز که از خود بدر شوی
غزل شماره ۶۹۴۵: تا رهنورد وادی سودا نمی شوی
غزل شماره ۶۹۴۶: دل را اگر چه نیست ز دلدار آگهی
غزل شماره ۶۹۴۷: گر درد طلب رهبر این قافله بودی
غزل شماره ۶۹۴۸: یک روز گل از یاسمن صبح نچیدی
غزل شماره ۶۹۴۹: دستی به سر زلف خود از ناز کشیدی
غزل شماره ۶۹۵۰: چون رشته به همواری اگر نام برآری
غزل شماره ۶۹۵۱: دل آب کند برق جلالی که تو داری
غزل شماره ۶۹۵۲: محراب نظرهاست کمانی که تو داری
غزل شماره ۶۹۵۳: خون می چکد از تیغ نگاهی که تو داری
غزل شماره ۶۹۵۴: با اهل دل ای گردش افلاک چه داری؟
غزل شماره ۶۹۵۵: زنهار دل خویش به عالم نگذاری
غزل شماره ۶۹۵۶: ای آه جگرسوز ز شست تو خدنگی
غزل شماره ۶۹۵۷: حیف است درین فصل دماغی نرسانی
غزل شماره ۶۹۵۸: ظلم است که درمان خود از درد ندانی
غزل شماره ۶۹۵۹: ای جاده سودای تو هر رشته آهی
غزل شماره ۶۹۶۰: در سینه عشاقی و از سینه جدایی
غزل شماره ۶۹۶۱: با زلف تو دم می زند از نافه گشایی
غزل شماره ۶۹۶۲: ما صلح نمودیم ز گلزار به بویی
غزل شماره ۶۹۶۳: خرابم کرده چشم نیم مستی
غزل شماره ۶۹۶۴: زمین از ترکتاز او غباری
غزل شماره ۶۹۶۵: هوا را گر به فرمان کرده باشی
غزل شماره ۶۹۶۶: به روی گرم اگر تابنده باشی
غزل شماره ۶۹۶۷: اگر دل از علایق کنده باشی
غزل شماره ۶۹۶۸: اگر بی پرده خود را دیده باشی
غزل شماره ۶۹۶۹: تجلی سنگ را نومید نگذاشت
غزل شماره ۶۹۷۰: تو دست افشانی جان را چه دانی؟
غزل شماره ۶۹۷۱: مکن ای بی وفا ناآشنایی
غزل شماره ۶۹۷۲: گر بگذری ز هستی آرام جان بیابی
غزل شماره ۶۹۷۳: تا کی ز دود غلیان دل را تباه سازی؟
غزل شماره ۶۹۷۴: افتاده کار ما را با یار شوخ و شنگی
غزل شماره ۶۹۷۵: اکسیر شادمانی است خاک دیار طفلی
غزل شماره ۶۹۷۶: از بس که خوش عنان است سیلاب زندگانی
غزل شماره ۶۹۷۷: آن را که نیست قسمت از روزی خدایی
غزل شماره ۶۹۷۸: یا غمم را شمار بایستی
غزل شماره ۶۹۷۹: تلخ منشین شراب اگر داری
غزل شماره ۶۹۸۰: دلفروزست جام خاموشی
غزل شماره ۶۹۸۱: نمی آید از من دگر بردباری
غزل شماره ۶۹۸۲: ورق تا نگردانده باد خزانی
غزل شماره ۶۹۸۳: منزه ز لاف است حیران معنی
غزل شماره ۶۹۸۴: تا چند مرا از خود ای دوست جدا داری؟
غزل شماره ۶۹۸۵: هر چند که مهر شرم بر درج دهن داری
غزل شماره ۶۹۸۶: در نظر هر که داد عشق تواش سروری
غزل شماره ۶۹۸۷: خاک سیه روز را شمع شبستان تویی
غزل شماره ۶۹۸۸: حرف آن لب در میان افکندهای
غزل شماره ۶۹۸۹: کشتی تن را شکستم یللی
غزل شماره ۶۹۹۰: پا به ادب نه که زخم خار نیابی
غزل شماره ۶۹۹۱: مرکز عیش است آن دهان که تو داری
غزل شماره ۶۹۹۲: ای از خراباتت زمین درد ته پیمانهای
غزل شماره ۶۹۹۳: با دختر رز دگر نشستی
غزل شماره ۶۹۹۴: رویی به طراوت قمر داری
غزل شماره ۶۹۹۵: دارد از خط گل رخسار تو فرمان خدایی