دل کار خود به دامن پاک دعا گذاشت
اغیار را به باطن مهر و وفا گذاشت
ناخن شکست و سینه همان برقرار خویش
فرهاد رفت و کوه الم را به جا گذاشت
خضری که خار از قدم سعی می کشید
پای به خواب رفته ما را حنا گذاشت
دیگر به خاک پای تو دست که می رسد؟
صد سرمه خط به کاغذ این توتیا گذاشت
روزی که عشق سلسله جنبان زلف شد
زنجیر جای کفش مرا پیش پا گذاشت
صائب گلی نچید ز شکر لبان هند
روز بدی قدم به دیار وفا گذاشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف احساسات عمیق و ارتباطات عاشقانه است. شاعر به اهمیت دعا و صداقت در روابط اشاره کرده و به از خودگذشتگیهای عاشقانه میپردازد. در یکی از سطرها، به فراق فرهاد و کوه الم اشاره میشود که نشاندهنده سختیهای عشق است. همچنین به تصاویری از عشق، خواب و صفای دوستی پرداخته میشود که در آن عشق باعث ایجاد زنجیری از وابستگی و تعلق میشود. در انتها نیز اشاره به ناکامی و بداقبالی در دیار وفا دارد. این شعر به زیبایی احساسات پیچیده عشق و وفاداری را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: دل به دامن دعا سپرد و به دیگران عشق و محبت واقعی هدیه کرد.
هوش مصنوعی: ناخن فرهاد شکست و اما سینهاش همچنان ثابت و استوار باقی ماند. او به مسیر خود ادامه داد و کوه الم را به همین شکل رها کرد.
هوش مصنوعی: خضر، که با تلاش خود به دور از مشکلات و سختیها، به ما امید و زندگی بخشید، سبب شد خواب آرام ما به زینت حنا آراسته شود.
هوش مصنوعی: دیگر زمانی که به پای تو میرسم، چه کمکی میتوانم کنم؟ این چشمهای تیره من، تمام تلاشم را در نوشتن این کلمات گذاشتهاند.
هوش مصنوعی: روزی که عشق، فرمانروایی زلف را بر عهده گرفت، زنجیری که به جای کفشهایم بود، زیر پایم قرار گرفت.
هوش مصنوعی: صائب از زیباییهای لبهای شیرین هندی چیزی نچید و این نشاندهنده این است که روزی بد به سرزمین وفا وارد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل کار خود بطالع ناساز واگذاشت
شمع اختیار خویش بباد صبا گذاشت
با ماندگان بساز که کفر طریقتست
رهرو اگر نشان قدم را بجا گذاشت
گل را شکفته در چمن دهر کس ندید
[...]
گل در چمن رسید و قدم بر هواگذاشت
جای دگر نیافتکه بر رنگ پاگذاشت
تعمیر رنگ ز آب و گل اعتماد نیست
نتوان بنای عمر به دوش وفا گذاشت
عمری است خاک من به سر من فتاده است
[...]
کار دل و خراش، به هم عشق واگذاشت
این عقده را به ناخن مشکل گشا گذاشت
پنداشت چون سپند،که میدان آتش است
هرجا به سینه، شعلهٔ داغ تو، پا گذاشت
صرف لب تو کرد قضا، صاف رنگ و بو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.