ز گلهای چمن هر کس وفاداری طمع دارد
حیا و شرم از خوبان بازاری طمع دارد
زبیماران پرستاری توقع دارد آن غافل
کز آن چشم خمارآلود دلداری طمع دارد
ز زلف دل سیه هر کس که دارد چشم دلجویی
زغفلت از ره خوابیده بیداری طمع دارد
وفاداری زعمر بیوفا هر کس که می جوید
زسیلاب سبکرفتار خودداری طمع دارد
به پای خفته می خواهد فلک پیما شود هر کس
اثر با دامن آلوده از زاری طمع دارد
به زنگ آیینه تاریک خود را می کند صیقل
صفا هر کس که از گردون زنگاری طمع دارد
شکر از بوریا و چرب نرمی خواهد از سوهان
کسی کز زاهدان خشک همواری طمع دارد
کسی کز سرکشان دارد تواضع چشم از غفلت
دو تا گردیدن از انگشت زنهاری طمع دارد
به اندودن مس خود را طمع دارد طلا گردد
دل روشن کسی کز رخت زر تاری طمع دارد
ز آب زندگی لب تشنه برگردد چو اسکندر
کسی کز همرهان روز سیه یاری طمع دارد
کند روشن چراغ دشمن خود را، سبک مغزی
که پیش برق از کاغذ سپرداری طمع دارد
زخواب صبح می خواهد گرانجانی برد بیرون
زدولت هر سبک مغزی که بیداری طمع دارد
چو نرگس کاسه در یوزه بر کف هر نظر بازی
ازین دارالشفا یک چشم بیماری طمع دارد
اگر دندان گذارد بر جگر هموار می گردد
زسوهان درشت آن کس که همواری طمع دارد
سبکروحی توقع هر که دارد زین گرانجانان
زکوه آهنین صائب سبکباری طمع دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به تنگ آمد دلم ، یک خنجر کاری طمع دارد
از آن مژگان قتال اینقدر یاری طمع دارد
نهادست از نکویانش بسی غمهای ناخورده
ازین خونخوار مردم هر که غمخواری طمع دارد
سحر گل خنده میزد بر شکایت گوییی بلبل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.