کو ناخنی که رخنه به داغ جگر کنم؟
این خون گرم را هدف نیشتر کنم
نه سجده ای به جبهه و نه بوسه ای به لب
از آستان او به چه سامان سفر کنم؟
چون تیغ آبدار رود در گلوی من
گر بی لبت به آب خضر کام ترکنم
پروانه نیستم که به یک بال سوختن
معشوق را حواله به آه سحر کنم
از باغ رفتنم نه ز بیمهری گل است
چندان دماغ نیست که با گل بسر کنم
در کار عشق سعی مرا دست دیگرست
صد نخل شعله سبز ز تخم شرر کنم
آن به که از میان نبرم داغ لاله را
از باطن سیاه زبانان حذر کنم
چون شوق را به حرف تسلی کنم ز تو؟
چون تشنگی علاج به آب گهر کنم؟
صائب سرم چو گرم شود از می صبوح
خورشید را ز خنده مستانه تر کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزی من آخر این دل و جان را خطر کنم
گستاخوار بر سر کویش گذر کنم
لبیک عاشقی بزنم در میان کوه
وز حال خویش عالمیان را خبر کنم
جامه بدرم از وی و دعوی خون کنم
[...]
تاذکر همتت به جهان در سمر کنم
گوش فلک ز مدحت تو پر گهر کنم
نی پای آن که از سر کویت سفر کنم
نی دست آنکه دست به زلف تو در کنم
چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش
ممکن نشد که لوح صبوری ز بر کنم
ماهی متاع صبر کنم جمع و ز آب چشم
[...]
روزی کزین سراچه سفلی گذر کنم
وانگه به سوی عالم علوی سفر کنم
کرّوبیان عرش و مقیمان قدس را
از درد خویش و حسن تو یک یک خبر کنم
از گریه فرش را همه در موج خون کشم
[...]
گفتم که یک شبی سوی جانان گذر کنم
دزدیده در جمال رخ او نظر کنم
دلبر اگرچه از من بیچاره غافلست
او را ز حال زار دل خود خبر کنم
باشد که پای بوس زنم افتد اتّفاق
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.