کو ناخنی که رخنه به داغ جگر کنم؟
این خون گرم را هدف نیشتر کنم
نه سجده ای به جبهه و نه بوسه ای به لب
از آستان او به چه سامان سفر کنم؟
چون تیغ آبدار رود در گلوی من
گر بی لبت به آب خضر کام ترکنم
پروانه نیستم که به یک بال سوختن
معشوق را حواله به آه سحر کنم
از باغ رفتنم نه ز بیمهری گل است
چندان دماغ نیست که با گل بسر کنم
در کار عشق سعی مرا دست دیگرست
صد نخل شعله سبز ز تخم شرر کنم
آن به که از میان نبرم داغ لاله را
از باطن سیاه زبانان حذر کنم
چون شوق را به حرف تسلی کنم ز تو؟
چون تشنگی علاج به آب گهر کنم؟
صائب سرم چو گرم شود از می صبوح
خورشید را ز خنده مستانه تر کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دردهای ناشی از آن سخن میگوید. او تمایل دارد که به عشقش عمیقتر و خالصتر بپردازد و در برابر ناملایمات تسلیم نشود. شاعر به شدت حرارتی را که از عشق و قدردانی او ناشی میشود احساس میکند و به دنبال تحقق احساساتش است. او بر این باور است که باید با عشق و شوقی عمیق به زندگی رو کند و از تجربیاتش در رابطه با معشوق درس بگیرد. در نهایت، او به دنبال دستیابی به حالتی است که شادی و سرمستی را با عشق گره بزند و همزمان از درد و رنج ناشی از فقدان معشوق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: آیا میتوانم ناخنی پیدا کنم که به زخم دل نفوذ کند؟ میخواهم این خون گرم را با تیغی هدف قرار دهم.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از عدم توفیق و بیخبری از آستانهی محبوب سخن میگوید. او به نوعی از کمبود نشانهها و امکانات برای نزدیک شدن به محبوبش گلهمند است و در واقع میپرسد که با این شرایط چگونه میتواند به سفر بپردازد یا به هدف خود دست یابد. او اشاره میکند که نه نشانهای از عبادت دارد و نه نشانهای از عشق و محبت، و این وضعیت برای او نگرانکننده است.
هوش مصنوعی: وقتی که همچون شمشیری تیز و درخشان، به قلب من زخم میزنی، اگر با لبان تو به آب حیات هم دسترسی پیدا کنم، باز هم تشنه میمانم.
هوش مصنوعی: من پروانهای نیستم که تنها با یک بال بسوزم و معشوقم را به انتظار و افسوس صبح بگذارم.
هوش مصنوعی: از باغ بیرون رفتم نه به خاطر اینکه گل به من بیمحبت باشد، بلکه من آنقدر احساس خوشبختی ندارم که بتوانم با گل زندگی کنم.
هوش مصنوعی: در عشق، کوشش من به تنهایی کافی نیست و به کمک دیگری نیاز دارم. میخواهم از یک دانه آتش، صد درخت سبز و پر از شوق و زندگی بسازم.
هوش مصنوعی: بهتر است که داغ عشق را از دل کسانی که زبانشان سیاه است نبرم و از آنها دوری کنم.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم شوق و اشتیاقم را با کلمات آرامش ببخشم؟ مثل اینکه بخواهم تشنگیام را تنها با آب گرانبها و ارزشمند برطرف کنم.
هوش مصنوعی: زمانی که من به خاطر می صبحگاهی سرم شاد شود، میتوانم خورشید را با خندهای مستانهتر از خودم به شادی و نشاط وادار کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزی من آخر این دل و جان را خطر کنم
گستاخوار بر سر کویش گذر کنم
لبیک عاشقی بزنم در میان کوه
وز حال خویش عالمیان را خبر کنم
جامه بدرم از وی و دعوی خون کنم
[...]
تاذکر همتت به جهان در سمر کنم
گوش فلک ز مدحت تو پر گهر کنم
نی پای آن که از سر کویت سفر کنم
نی دست آنکه دست به زلف تو در کنم
چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش
ممکن نشد که لوح صبوری ز بر کنم
ماهی متاع صبر کنم جمع و ز آب چشم
[...]
روزی کزین سراچه سفلی گذر کنم
وانگه به سوی عالم علوی سفر کنم
کرّوبیان عرش و مقیمان قدس را
از درد خویش و حسن تو یک یک خبر کنم
از گریه فرش را همه در موج خون کشم
[...]
گفتم که یک شبی سوی جانان گذر کنم
دزدیده در جمال رخ او نظر کنم
دلبر اگرچه از من بیچاره غافلست
او را ز حال زار دل خود خبر کنم
باشد که پای بوس زنم افتد اتّفاق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.