غمزهاش افزود در ایامِ خط بیداد را
زنگِ زهرِ جانستان شد تیغِ این جلّاد را
حسن بیرحم است، ورنه دودِ تلخِ آهِ من
آب گرداند به چشم آیینهٔ فولاد را
سادهلوحی بین که میخواهم شکارِ من شود
حلقهٔ چشمی که در دام آورد صیاد را
آتشینرویی که من در زلفِ او دلبستهام
پنجهٔ خورشید سازد شانهٔ شمشاد را
پنجهٔ مژگانِ گیرایی که من دیدم ازو
زر ز دستافشار سازد بیضهٔ فولاد را
آتشِ گُل گر به این دستور گردد شعلهور
سرمه سازد در گلوی بلبلان فریاد را
صائب از روی ارادت هر که تن در کار داد
میکند دستِ نوازش سیلیِ استاد را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به شرح پیچیدگیهای عشق و مصائب آن میپردازد. شاعر از غم و درد ناشی از عشق سخن میگوید و به زیبایی محبوب اشاره میکند که همچون تیغی بر جان او فرود میآید. او احساس میکند که در دام عشق افتاده و احساسی شدید به او دارد. زیبایی محبوب باعث میشود که وضعیت او نامتعادل و پرتنش شود و عشق به او همچون آتش شعلهور است. شاعر همچنین به نوعی از بندگی و ارادت به محبوب خود اشاره میکند که حتی در سختیها نیز به او وابسته است. در کل، شعر بازتابی از احساسات عمیق و متناقض عشق است.
هوش مصنوعی: نگاه فریبندهاش در روزهای سخت، ظلم و بیعدالتی را بیشتر کرد و تیرکمان سرد، به مانند زهر کشنده، زندگی مرا تحت فشار قرار داد.
هوش مصنوعی: حسن بیرحم است وگرنه درد و اندوهی که من دارم میتوانست آینهٔ فولادی را هم بکند.
هوش مصنوعی: سادهلوحی را ببین که من در پی شکار بودنم، اما آن حلقه چشمی که باید مرا به دام بیندازد، خود صیاد را به دام میآورد.
هوش مصنوعی: آن کس که با زیباییهایش من را مجذوب کرده، چنان جذاب است که انگار شعلههای آتش را به بازی میگیرد و شانهی درخت شمشاد را به دست میگیرد.
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و فریبندهای که من دیدهام، چنان اثری دارد که حتی میتواند فلز سخت را به طلا تبدیل کند.
هوش مصنوعی: اگر آتش گل به این شکل شعلهور شود، سرمهای خواهد ساخت که بلبلها در گلویشان فریاد خواهند زد.
هوش مصنوعی: صائب با ارادت به دیگران، هر کس که در کار سختی تلاش کند، دست نوازش استاد را مانند سیلی میبیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
باز بر عاشق فروش آن سوسن آزاد را
باز بر خورشید پوش آن جوشن شمشاد را
باز چون شاگرد مومن در پس تخته نشان
آن نکو دیدار شوخ کافر استاد را
ناز چون یاقوت گردان خاصگان عشق را
[...]
شب به روز آمد بسی کز دل نهادی یاد را
جان ز تن آمد برون بویی ندادی باد را
سر به دیوار سرایت می زنم تا بنگری
زانکه با باز شکاری خوش بود صیاد را
بازوی هجرت قوی در کشتن بیچارگان
[...]
پیر ما بگذاشت آخر شیوه زهاد را
ساخت فرش میکده سجاده ارشاد را
خورده ام پیش از نماز صبح می بهر خدا
ای امام امروز با مطرب گذار اوراد را
چنگ استادی ست درس عشق گو مطرب کجاست
[...]
ره مده در خط مشکین، شانه شمشاد را
نیست حاجت حک و اصلاحی خط استاد را
نیست ممکن یک نظر خود را تواند سیر دید
گر کند آیینه شیرین تیشه فرهاد را
طوق منت، گردن فرمانبران را لایق است
[...]
در هنرمندی ز مردن نیست غم استاد را
زنده دارد کار شیرین، تا ابد فرهاد را
تا ابد آدم نخوردی نیم گندم از بهشت
در ازل خوردی اگر یک جو غم اولاد را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.