گنجور

 
صائب تبریزی

درد تو به دلهای سبکروح گران است

تبخال بر آن لب گره رشته جان است

در وصل دل از هجر فزون دل نگران است

آوارگی تیر در آغوش کمان است

بر خاطر آزاده من دست گهربار

چون دست تهی بر دل محتاج گران است

از دل نبرد شوق وطن عزت غربت

در صلب گهر آب همان قطره زنان است

ایمن نتوان گشت ز برگشتگی بخت

پیوست هدف را خطر از پشت کمان است

در قافله ریگ روان پیش و پسی نیست

پس مانده این مرحله از پیشروان است

حیرت زدگان را نبود بهره ای از وصل

در دامن گل دیده شبنم نگران است

در بال و پر عزم، مرا کوتهیی نیست

سنگ ره من کاهلی همسفران است

بیتابی ذرات جهان در طلب حق

در شیشه ساعت سفر ریگ روان است

صائب نگه گرم در آن چشم سیه مست

برقی است جهانسوز که در ابر نهان است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

تا هست جهان دولت سلطان جهان است

وز دولت او امن زمین است و زمان است

عدلش سبب ایمنی خُرد و بزرگ است

جودش سبب زندگی پیر و جوان است

از دولت او در همه آفاق دلیل است

[...]

سید حسن غزنوی

آنی که به تو دیده دولت نگران است

ذات تو پسندیده سلطان جهان است

هستی تو جهان را به کفایت چو عطارد

شاید که ترا مرکز معمور نشان است

کز سنبله مخصوص شرف گشت عطارد

[...]

عطار

خاصیت عشقت که برون از دو جهان است

آن است که هرچیز که گویند نه آن است

برتر ز صفات خرد و دانش و عقل است

بیرون ز ضمیر دل و اندیشهٔ جان است

بینندهٔ انوار تو بس دوخته چشم است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

گر پردۀ هستیت بسوزی به ریاضت

بیرون شوی زین ورطه که این خلق در آن است

پنهان شوی از خویش و ز کونین بیکبار

بر دیدۀ تو این سر آنگه بعیان است

این عالم نفی است، در اثبات توان دید

[...]

همام تبریزی

در شهر بگویید چه فریاد و فغان است

آن سرو مگر باز به بازار روان است

قومی بدویدند به نظاره رویش

وان را که قدم سست شد از پی نگران است

در هر قدمش از همه فریاد برآمد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه