گنجور

 
صائب تبریزی

خون لاله لاله می چکد از رنگ آل تو

گلگونه همند جلال و جمال تو

افتاده است خال تو از چشم شوختر

این نافه پیش پیش دود از غزال تو

عریان ز آفتاب قیامت نمی کشد

خورشید آنچه می کشد از انفعال تو

عالم ز نقش پای تو گردید لاله زار

شد بس که خون بیگنهان پایمال تو

ذوق وصال می گزد از دور پشت دست

گرم است بس که صحبت من با خیال تو

هر چند عارض تو بهشتی است دلگشا

صد پرده خوشترست ز عارض خصال تو

نقاش بر ورق نتواند کشیدنش

از بس که سرکش است قد چون نهال تو

خواهی حنای پا کن و خواهی نگار دست

من مشت خون خویش نمودم حلال تو

صائب چنین که طبع تو شد بر سخن سوار

خواهد گرفت روی زمین را خیال تو

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ادیب صابر

آراسته است روی جمال از جمال تو

بر بسته باد چشم کمال از جلال تو

مولانا

ای دیده من جمال خود اندر جمال تو

آیینه گشته‌ام همه بهر خیال تو

و این طرفه‌تر که چشم نخسپد ز شوق تو

گرمابه رفته هر سحری از وصال تو

خاتون خاطرم که بزاید به هر دمی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
ابن یمین

ای ماه آسمان لطافت جمال تو

ترسم همیشه بر تو ز عین الکمال تو

همچون سواد چشم و سوید ای دل مرا

نور و سرور دیده و دل داد خال تو

از بسکه با تو راست دلم گر چه کج بود

[...]

حافظ

ای آفتاب آینه دار جمال تو

مشک سیاه مجمره گردان خال تو

صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود

کـ‌این گوشه نیست درخور خیل خیال تو

در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حسن

[...]

جامی

زینسان که خو گرفت دلم با وصال تو

وای من آن زمان که نبینم جمال تو

مردم ز فرقت تو کجا رفت آنکه من

هر لحظه دیدمی رخ فرخنده فال تو

بینم جهان به روی تو روی تو گوییا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه