گنجور

 
صائب تبریزی

بی تحمل خصم را هموار نتوان ساختن

گل ز زخم خار شد امن از سپر انداختن

غافل از آه ندامت در جوانی ها مشو

کز کمان حلقه ممکن نیست تیر انداختن

زنگ غفلت بیش شد از گریه مستی مرا

چون به تردستی توان آیینه را پرداختن؟

با قضای آسمانی چاره جز تسلیم نیست

گردن دعوی نباید زیر تیغ افراختن

می توان با خار در یک پیرهن بردن به سر

لیک دشوارست با (نا)سازگاران ساختن

ز آتش دوزخ ملایم طینتان را باک نیست

زر دست افشار آسوده است از بگداختن

منبر از دار فنا منصور اگر سازد رواست

حرف حق را از ادب نبود به خاک انداختن

دشمنان کینه جو را می نماید سینه صاف

از غبار کینه صائب سینه را پرداختن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حکیم نزاری

کی تواند هرکس از خود عاشقی بر ساختن

لافِ مُشتاقی زدن معشوق را نشناختن

شرطِ شوقِ دوستانِ بی‌غرض دانی که چیست

نام و ننگ و مال و ملک و جسم و جان درباختن

بی‌خبر تا کی زهستی لاف دین‌داری زدن

[...]

خیالی بخارایی

گر شود بر خاک کویت فرصت سر باختن

خویش را خواهد سرشک اوّل به پیش انداختن

گفته ای چو نی ز غم کو هر شبی مهمان تست

می خورم غم تا دمی با او توان پرداختن

در طریق شب نشینان عاشقی دانی که چیست

[...]

محتشم کاشانی

ای نگاهت آهوان را گرم بازی ساختن

کمترین بازی سوار از پشت زین انداختن

غمزه‌ات شغل آن قدر دارد که در صید افکنی

می‌تواند کم به بسمل ساختن پرداختن

هرکه را زخمی زدی سر در قفای او منه

[...]

صائب تبریزی

عاشق صادق نیندیشد ز آتش تاختن

زر خالص را محابا نیست از بگداختن

روزگاری را که کردم صرف تسخیر بتان

می توانستم دو عالم را مسخر ساختن

آبرویی را که کردم صرف این بی حاصلان

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
هاتف اصفهانی

آن کمان ابرو کند چون میل تیر انداختن

ناوک او را نشان می‌باید از جان ساختن

سروران چون گو به پای توسنش بازند سر

چون کند آن شهسوار آهنگ چوگان باختن

داد مظلومان بده تا چند ای بیدادگر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه