موج خط حلقه بر آن عارض گلگون زده است
جوهر از آینه حسن تو بیرون زده است
خط مشکین تو بسیار به خود پیچیده است
تا بر آن عارض گلرنگ شبیخون زده است
بی نیازست ز خلق آن که رسیده است به حق
فارغ از لفظ بود هر که به مضمون زده است
داغم از لاله که از صبح ازل کاسه خویش
از دل خاک برآورده و در خون زده است
پرده چشم غزال است سیه خانه او
آن پریزاد که راه دل مجنون زده است
موج دریای ملال است مه عید فلک
پی این نعل مگیرید که وارون زده است
تا قیامت دهد از سلطنت مجنون یاد
سکه داغ که بر لاله هامون زده است
عزت داغ جنون دار که فرمانده عقل
بوسه از دور بر این مهر همایون زده است
می شمارند کنون بیخبران باد سموم
از جگر هر نفس گرم که مجنون زده است
نیست در وادی مجنون اثر از نقش سراب
موج بیتابی عشق است که بیرون زده است
نیست یک جلوه کم از شاهد معنی صائب
که ره فاخته یک مصرع موزون زده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز نقاش خزان طرح دگرگون زده است
رنگها ریخته درهم که دم از خون زده است
صاحبان قلم انگشت گزیدند همه
زین رقمها که سر از خامه ی بیچون زده است
زهره آهنگ همه راهروان راست گرفت
[...]
دلبرم شانه بگیسوی شبه گون زده است
بدو صد سلسله دل باز شبیخون زده است
بر لب جام بود بوسه زدن فرض که آن
یار را بوسه بسی بر لب میگون زده است
ای که لیلی طلبی خرگه خود را آن ماه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.