مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است
چون صدف زین گوهر شهوار آغوشم تهی است
از دل بیدار و اشک آتشین و آه گرم
دستگاه زندگی چون شمع خاموشم تهی است
درد تلخی در قدح دارم که کوثر داغ اوست
شیشه دل گرچه از صهبای سرجوشم تهی است
گرچه عمری شد به دریا می روم دست و بغل
همچو موج از گوهر شهوار آغوشم تهی است
سرگذشت روزگار خوشدلی از من مپرس
صفحه خاطر ازین خواب فراموشم تهی است
گفتگوی پوچ ناصح را نمی دانم که چیست
این قدر دانم که جای پنبه در گوشم تهی است!
خجلتی دارم که خواهد پرده پوش من شدن
گرچه از سجاده تقوی بر و دوشم تهی است
گرچه دارم در بغل چون هاله تنگ آن ماه را
همچنان از شرم، جای او در آغوشم تهی است
می زنم لاف خودی صائب ز بیم چشم زخم
ورنه از زنگ خودی آیینه هوشم تهی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساس خستگی و تنهایی خود صحبت میکند. او به فقدان حس و حال دلنشین در زندگیاش اشاره میکند و احساس میکند که از زیباییها و شادکامیها خالی شده است. او از درد و غمهایش سخن میگوید که در دلش جمع شده، و به زندگیاش که مانند شمعی خاموش است، اشاره میکند. شاعر همچنین به عدم تاثیرپذیری از نصیحتهای دیگران اشاره میکند و از خجالت و شرم خود در ارتباط با معنویت و تقوا سخن میگوید. در نهایت، او به درون خود و عدم وجود خودباوری واقعیاش اشاره میکند و میگوید که در ظاهر قوی است ولی در باطن در حال نابودی است.
هوش مصنوعی: مدتی است که از صحبتهای عاطفی و دلنشین دیگران بیخبرم، درست مانند صدفی که از گوهری زیبا خالی است. در واقع، من نیز از این نوع احساسات و زیباییها دور ماندهام.
هوش مصنوعی: زندگی من مانند شمعی است که خاموش شده، بدون دل بیدار، اشکهای داغ و آههای گرم.
هوش مصنوعی: من در دل خود دردی تلخ دارم که مانند رودخانهای گدازنده است. هرچند که ظاهراً دلم از شراب خوشگوار لبریز نیست، اما هنوز هم این درد درونم حس میشود.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه مدت زیادی است به سمت دریا میروم، اما به مانند موج از عشق و زیبایی، آغوشم خالی است.
هوش مصنوعی: از من دربارهی داستان ایام خوشی که داشتم نپرس، چرا که ذهنم از این خواب خوش خالی است و چیزی در آن باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: من نمیدانم گفتگوهای بیفایده نصیحتگران چیست، اما فقط میدانم که گوشم را برای شنیدن آنها پر از پنبه نکردهام!
هوش مصنوعی: من از این موضوع خجالت زدهام که ممکن است کسی بخواهد عیبهای من را بپوشاند، در حالی که من خودم از نظر تقوا و دیانت به اندازه کافی خوب نیستم و بار سنگینی روی دوشم دارم.
هوش مصنوعی: هرچند که من آن ماه نورانی را در آغوش دارم، اما به خاطر شرم و حیا، جایی برای او در آغوشم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من برای اینکه خودم را به دیگران نشان دهم، با افتخار سخن میگویم، زیرا از نظر حسادت و چشمزخم میترسم. در غیر این صورت، از باطن خودم چیزی ندارم که در آینه ذهنم منعکس شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است
چون صدف زین گوهر شهوار آغوشم تهی است
از دل بیدار و اشک آتشین و آه گرم
دستگاه زندگی چون شمع خاموشم تهی است
خجلتی دارم که خواهد پردهپوش من شدن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.