گنجور

 
صائب تبریزی

خواب وقتِ فیض در محراب می‌گیرد مرا

چون سگان در صبح دامِ خواب می‌گیرد مرا

در مسبب گر‌چه از اسباب رو آورده‌ام

دل همان از عالم‌ِ اسباب می‌گیرد مرا

با حواسِ جمع، خود را جمع‌کردن مشکل است

دل درین منزل به چندین باب می‌گیرد مرا

نفسِ ظلمانی به ظلمت بس‌ که عادت کرده است

دل چو دزدان از شبِ مهتاب می‌گیرد مرا

می‌تپم چون کبک، زیرِ بال و پر شهباز را

دولتِ بیدار اگر در خواب می‌گیرد مرا

لغزشی چون شبنمِ گل گر ز من صادر شود

جذبهٔ خورشیدِ عالمتاب می‌گیرد مرا

در بهاران تازه گردد داغِ هر تخمی که سوخت

بیشتر دل از شرابِ ناب می‌گیرد مرا

راهِ من دایم دو چندان می‌شود از کاهلی

در میانِ راه، صائب خواب می‌گیرد مرا

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۲۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم