به آه برق عنان من آسمان تنگ است
که بر خدنگ قضا، خانه کمان تنگ است
جنون فضای بیابان عشق می خواهد
رباط عقل به این لشکر گران تنگ است
به گوشه دل ما چون بر توانی برد؟
که بر غزال تو صحرای لامکان تنگ است
چگونه بلبل ما زان چمن برون نرود
که از هجوم صفا جای باغبان تنگ است
سیاه خانه نشینان لامکان دشتیم
به خیل حشمت ما عرصه مکان تنگ است
زبان ز عهده گفتار چون برون آید؟
بر این محیط سبکسیر، ناودان تنگ است
به قدر وسع معاش است خلق را میدان
عجب نباشد اگر خلق مفلسان تنگ است
شکنج زلف تو دست کدام دل گیرد؟
به زایران حرم، راه نردبان تنگ است
کدام نعمت الوان به این رسد صائب؟
که تنگ روزیم و یار را دهان تنگ است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم شکفته نگردد ز بس جهان تنگ است
چگونه گل نشود غنچه، گلستان تنگ است
به کام خود پر و بالی نمی توانم زد
چو مرغ بیضه به من زیر آسمان تنگ است
به غیر این که دوم در پی هما چه کنم
[...]
به گلشنی دلم از دست باغبان تنگ است
که جای نکهت گل هم به گلستان تنگ است
سخن به لعل که شد آشنا نمی دانم
که دستگاه سخن بر سخنوران تنگ است
نگشته است کسی از فغان من دلتنگ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.