گنجور

 
صائب تبریزی

خنده سوفار با دلگیری پیکان بود

نیست ممکن آدمیزاد از دو سر خندان بود

صحبت نیکان، خسیسان را دعای جوشن است

ایمن است از سوختن تا خار در بستان بود

دولت دنیا گوارا نیست بر روشندلان

تاج زر تا هست بر سر شمع را، گریان بود

بر نمی دارد زمین خاکساری امتیاز

در فتادن سایه شاه و گدا یکسان بود

گر بسوزد هر دو عالم را نیاساید شرار

اشتهای حرص دایم در ته دندان بود

بی نیازان را سپهر سفله می دارد عزیز

چون کند ترک فضولی، خانه از مهمان بود

گفتگوی عشق می آرد دل ما را به وجد

مطرب از طوفان سزد، دریا چو دست افشان بود

عالم افسرده از آزاد مردان تازه روست

سرو در فصل خزان پیرایه بستان بود

دل ز سیمای سخنسازست دایم در عذاب

پیچ و تاب نامه از غمازی عنوان بود

حرص از دلسردی من روی پنهان کرده است

در زمستان مور در زیرزمین پنهان بود

در دل صائب ندارد عالم پر شور راه

آب گوهر را چه غم از تلخی عمان بود؟

 
 
 
عنصری

تا همی جولان زلفش گرد لالستان بود

عشق زلفش را بگرد هر دلی جولان بود

تا همی نا تافته تاب اوفتد در زلف او

تافته بودن دل عشاق را پیمان بود

مرمرا پیدا نیامد تا ندیدم زلف او

[...]

فرخی سیستانی

مهتر گو را چو حاتم کهتر و در بان بود

گر کسی گوید چنو باشد کسی نادان بود

آنکه این اندیشه او را باشد او را مرده دان

گو چنو باشد کسی گر کالبد چون جان بود

همچنین باشد به صورت لیکن اندر باب فضل

[...]

قطران تبریزی

تا بجان در عقل باشد تا بتن در جان بود

جان و تن را از لب و جام و لب جانان بود

جان و تن را خود غذا می باشد و جانان بدانک

می غذای تن بود جانان غذای جان بود

گرچه تن باشد غمی با جام می باشد قوی

[...]

امیر معزی

تا بنفشستان جانان گرد لالستان بود

عاشق از جانان بنفشستان و لالستان بود

تا دل عشاق را رویش همی آتش دهد

آب دادن دیدهٔ عشاق را پیمان بود

تاب زلفش تا همی پیدا بود بر عارضش

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

روی او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود

قد او سروست اگر بر سرو لالستان بود

گر روا باشد که لالستان بود بالای سرو

بر مه روشن روا باشد که مشک افشان بود

دل چو گوی و پشت چون چوگان بود عشاق را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه