ز دوزخ است چه پروا نیازمند ترا؟
که ساخت شعله سویدای دل سپند ترا
مگر ز خاک شهیدان عشق می آیی؟
که دست و پای نگارین بود سمند ترا
سپهر سبزه خوابیده ای است در قدمش
به عمر خضر چه نسبت قد بلند ترا؟
تبسم تو دل از کار می برد چون صبح
چه حاجت است مکرر کنند قند ترا؟
به بی قرار تو دوزخ چه می تواند کرد؟
که آتش است بهار طرب سپند ترا
چو آمدی به شکار من آنقدر بنشین
که طوق گردن ایمان کنم کمند ترا
شکار لاغر ما نیست قابل تسخیر
وگرنه رتبه آزادگی است بند ترا
اگر چه تنگ شکر شد جهان ز گفتارش
ندیده است کسی لعل نوشخند ترا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی از عشق و جذابیت معشوق صحبت میکند. شاعر به تمثیلهایی از دوزخ و آتش اشاره میکند و نشان میدهد که دل به معشوق سپرده و از آن بینیاز است. او از زیبایی و شیرینی لبخند معشوق میگوید و تصور میکند که هیچ چیز نمیتواند به اندازه آن دلنشین باشد. شاعر همچنین به قدرت و جایگاه معشوق در زندگیاش اشاره میکند و تأکید میکند که عشق او بر تمام مشکلات غلبه دارد. در نهایت، شعر نشاندهنده شوق و آرزوی دست یافتن به معشوق و زیباییهای اوست.
هوش مصنوعی: از آتش جهنم چه ترسی داری، ای نیازمند؟ زیرا آن شعلهای که دل تو را میسوزاند، خود تو را ساخته است.
هوش مصنوعی: آیا تو از خاک شهدای عشق برمیخیزی؟ که نشانههای زیبایی، در دستان و پاهایت دیده میشود.
هوش مصنوعی: آسمان مانند چمنی است که در زیر پای او خوابیده و عمر خضر (نماد جاودانگی) هیچ ارتباطی با قد بلند تو ندارد.
هوش مصنوعی: لبخند تو دلها را شگفتزده میکند، مانند صبحی روشن. دیگر چه نیازی به تکرار شیرینیهای توست؟
هوش مصنوعی: به خاطر بی قراری تو، دوزخ چه تأثیری میتواند داشته باشد؟ زیرا شادی و خوشحالی تو همچون آتش بهاری است.
هوش مصنوعی: وقتی به شکار من آمدی، آنقدر در کنارم بمان که بتوانم تو را به زنجیر ایمانم بکشمت.
هوش مصنوعی: شکار ما از نوع ضعیف و لاغر نیست که بتوانیم به راحتی آن را به دست آوریم، و اگر هم ممکن بود، مقام و دارایی تو نمیگذارد که به راحتی به آن دست پیدا کنی.
هوش مصنوعی: اگرچه دنیا به خاطر گفتههایش به شدت شیرین شده است، اما هنوز کسی زیبایی و دلربایی لبخند تو را ندیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نظر بغیر نباشد اسیر بند ترا
بناز کس نکشد دل نیازمند ترا
شکر لبان همه دارند بر کلام تو گوش
چه لطف داد خدا لعل نوشخند ترا
مهی که از کف یوسف عنان حسن ربود
[...]
چنین که عقل کشیده است زیر بند ترا
عجب که عشق رهاند ازین کمند ترا
مباش بی دل نالان که آتشین رویان
ز دست هم بربایند چون سپند ترا
عنان به دست فرومایگان مده زنهار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.