زیر تیغ از جبهه چین مردان می باید گشود
بر رخ مهمان در کاشانه می باید گشود
عقده از کار پریشان خاطران روزگار
با تهیدستی به رنگ شانه می باید گشود
ابر نیسان آبرو را می دهد گوهر عوض
پیش مینا دست چون پیمانه می باید گشود
سیل را خاشاک در زنجیر نتواند کشید
در بهاران بند از دیوانه می باید گشود
گرچه بر آتش زدن را مشورت در کار نیست
فالی از بال و پر پروانه می باید گشود
گفتگوی عشق با افسردگان بی حاصل است
پیش طفلان دفتر افسانه می باید گشود
سر به جیب خاک می باید کشیدن در خزان
در بهاران بال و پر چون دانه می باید گشود
پنجه کردن با زبردستان ندارد حاصلی
سیل چون آمد در کاشانه می باید گشود
چون صدف باید اگر لب باز کردن ناگزیر
در هوای ابر سر مستانه می باید گشود
کوری جمعی که بر لب تشنگان بستند آب
چون محرم شد در میخانه می باید گشود
خوش بود با تازه رویان بی حجاب آمیختن
در هوای ابر سرمستانه می باید گشود
ثقل دستار تعین برنتابد بزم می
این گرانجان را ز سر رندانه می باید گشود
بستگی کفرست در آیین واصل گشتگان
از کمر زنار در بتخانه می باید گشود
چشم باید بست صائب اول از روی دو کون
بعد از آن بر چهره جانانه می باید گشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.