گنجور

 
صائب تبریزی

چون چشم خوابناک که شوخی ازو چکد

از آرمیدن دل من جستجو چکد

آب حیات در قدح خضر خون شود

روزی که آب تیغ مرا در گلو چکد

از آب خضر تشنه لبان را شکیب نیست

مشکل که خونم از دم شمشر او چکد

صد پیرهن عرق کند از پاکدامنی

شبنم اگر به دامن آن گل فروچکد

گلگونه عذار کنندش سمنبران

خونابه ای که از دل بی آرزوچکد

زان دم که چون پیاله مرا چشم باز شد

نگذاشتم که باده ز دست سبو چکد

دامن ز رنگ وبوی گل ولاله می کشد

چون خون من دلیر بر آن خاک کو چکد

تیغی است آبدار به خونریز سایلان

هر آستانه ای که بر او آبرو چکد

صائب ز دل برون ندهم اشک و آه را

آن غنچه نیستم که ز من رنگ وبو چکد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عرفی

آن مست ناز کز نگهش می فرو چکد

خون ترحم از دم شمشیر او چکد

دارم گمان که نامهٔ عصیان شود سفید

ده قطره اشک از پی شست و شو چکد

احباب گلفشان به لب جویبار و من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عرفی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه