گنجور

 
صائب تبریزی

چشم گشایش از خلق نبود به هیچ بابم

در بزم بیسوادان لب بسته چون کتابم

در ملک بی نشانی ازمن چه جرم سر زد؟

کز شش جهت فکندند در پنجه عقابم

هر چند کشتی من بر خشک بسته گردون

نومید بر نگشته است یک تشنه از سرابم

محو محیط وحدت مستغرق وصال است

من از ره تعین سرگشته چون حبابم

در زهد خشک باشد پوشیده مشرب من

آب حیاتم اما خس پوش از سرابم

چون ماه نو تواضع با خاکیان نمایم

با آن شکوه گردون گیرد اگر رکابم

هرگز دلم نبوده است بی داغ عشق صائب

چسبیده است دایم بر اخگری کبابم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اثیر اخسیکتی

می بین که تا چه غایت از تو به درد و تابم

هم رخنه می نجویم هم روی می نتابم

از تو وفا نخواهم زیرا که خود نداری

بر تو بدل نجویم، زیرا که خود نیابم

چون خاک برندارم چهره ز آستانت

[...]

صائب تبریزی

چشم گشایش از خلق، نبود به هیچ بابم

در بزم بیسوادان، لب بسته چون کتابم

طغرای مشهدی

تردامنی به کف داد، سرخانه حبابم

هرجا که می نهم پا، تا نصف تن در آبم

از بس که تنگ ظرفی، گل کرد در وجودم

ساقی به مستی افکند، از وعده شرابم

در مهد هستی ام دل چون تن دهد به آرام؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه