گنجور

 
صائب تبریزی

بوی پیراهن زلیخا را کجا روشن کند؟

شمع هیهات است پای خویش را روشن کند

چشم بر راهند در کنعان دو صد امیدوار

تا نسیم پیرهن چشم که را روشن کند

می کند تأثیر در آهن دلان هم حرف سخت

چشم سوزن را اگر آهن ربا روشن کند

از نسیم صبح چون خورشید روشن تر شود

هر چراغی را که آه گرم ما روشن کند

نیست دلسوزی درین ظلمت سرا از رهبران

گرم رفتاری مگر راه مرا روشن کند

کار مردم نیست غیر از جستجوی عیب هم

تا به عیب خود خدا چشم که را روشن کند

سوختم از رشک، تا کی در حضور چشم من

آن خودآرا خانه آیینه را روشن کند؟

می کند فانوس، صائب پرده داری شمع را

چهره آیینه رویان را حیا روشن کند