بس که محکم کرده در سستی بنا کاشانهام
جلوه مهتاب سیلاب است در ویرانهام
صبر من از خارخار شوق پا بر جا نماند
ریشه از دندان موران داشت دایم دانهام
آن سیهروزم ، که در ایّامِ عمرِ خود ندید
نور را در خواب چشم روزن کاشانهام
تا شنیدم کز ندیمان حریم خواب اوست
از ته دل تا قیامت دشمن افسانهام
من کجا و طالع برگرد سر گشتن کجا
شمع چون گل میکند گل میکند پروانهام
نیست امید برومندی ازین طالع مرا
هم مگر زنگار روزی سبز سازد دانهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و رنج گوینده از شرایط زندگیاش و ناکامیهایش در رسیدن به آرامش و خوشبختی است. او با تصویرسازیهایی زیبا، سستی و ویرانی کاشانهاش را به تصویر میکشد و از صبر و شوقی که در دل دارد صحبت میکند که به مرور زمان دچار آسیب شده است. او به نور و امیدی که در زندگیاش وجود ندارد اشاره میکند و به ناامیدی خود از تغییر سرنوشتش اذعان دارد. این احساسات عمیق و ناامیدی در برابر چرخش و حوادث زندگی به خوبی در این اشعار مشهود است.
هوش مصنوعی: به خاطر محکمکاریهایی که در زمانهی ناپایداری داشتهام، نور مهتاب مانند سیل در خرابههای زندگیام میدرخشد.
هوش مصنوعی: صبر من به خاطر شوق بیپایانم سخت تحت فشار قرار گرفته و دیگر نتوانستهام تاب بیاورم. ریشه وجودم مانند دانهای است که دائماً در معرض دندانهای مورچهها قرار دارد و نمیتواند در آرامش بماند.
هوش مصنوعی: من که در تمام ایام زندگیام حتی در خواب هم نتوانستم نوری ببینم، افسوس که اکنون در خانهام پنجرهای وجود ندارد.
هوش مصنوعی: زمانی که فهمیدم که دوستانم در حریم خواب او هستند، از اعماق دل تصمیم گرفتم که تا ابد دشمن داستان زندگیام باقی بمانم.
هوش مصنوعی: من در کجایم و حوادث سرنوشت در کجا هستند؟ شمعی که مانند گل میشکفد، پروانهام را به خود جلب میکند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که با سرنوشت کنونیام امیدی به رشد و بالندگی ندارم، جز اینکه شاید یک روزی شرایط مناسبی پیش بیاید و باعث شکوفاییام شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن پری دور از من و من در غمش دیوانهام
آشنای اویم و از خویشتن بیگانهام
چون سگ دیوانه بر در ماندهام حیران و زار
نیستم قابل از آن، ره نیست در کاشانهام
داد جام بادهام دل گشت فانی زین طرب
[...]
نوخطان را دوست میدارد دل دیوانهام
من چو مجنون نیستم در عاشقی مردانهام
خضر میگویند بر سرچشمهای برده ست راه
قطره ای گویا چکیده جایی از پیمانهام
عقل را هر لحظه تکلیفیست بر من در جهان
[...]
جوش ذوقم خوشنشین کشور میخانهام
موج فیضم خانهزاد ساغر و پیمانهام
میزنم لاف شکیبایی و از طوفان اشک
موجهء گرداب را مانَد ، مصیبت خانهام
باز در دارالشفای تب گدایی میکنم
[...]
نه سزاوار حرم نه لایق بتخانهام
در خرابآباد دنیا جغد بیویرانهام
فرقم از سرکوب محنت یک نفس خالی نبود
گر ز کار افتاد دستم ریخت بر سر خانهام
بس که هرگز پر ندیدم جام عیش خویش را
[...]
از سواد شهر وحشت میکند دیوانهام
میکشد از لفظ دامن معنی بیگانهام
داغ دارد پاکی دامان من فانوس را
شمع را دست حمایت میشود پروانهام
دل به درد آید ز عاجزنالی من سنگ را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.