مهر را سوختگان بوته خاری گیرند
ماه را زنده دلان شمع مزاری گیرند
چون گشایند نظر مملکتی بگشایند
باز چون چشم ببندند حصاری گیرند
آسمانها مگر از گردش خود سیر شوند
ورنه عشاق محال است قراری گیرند
مرکز از دایره بیرون نتواند رفتن
عاشقان چون ز غم و درد کناری گیرند؟
آنقدر ریگ روان نیست درین قحط آباد
که اسیران تو از داغ شماری گیرند
صائب این آن غزل حافظ شیرین سخن است
که درین خیل، حصاری به سواری گیرند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد عشق و دلبستگیهای عمیق انسانی صحبت میکند. شاعر از احساسات و دردهای عاشقانه میگوید و به مقایسههای شاعرانه میپردازد. او به عشق به عنوان یک شعله زنده و نامتوقف اشاره میکند که هرگز از بین نمیرود و همچنین به محدودیتها و قیدهایی که عاشقان در زندگی دارند، اشاره میکند. این غزل به نوعی پیامی از امید و همچنان در جستجوی عشق و خوشبختی را منتقل میکند. با استفاده از تصاویر زیبا و سمبلیک از طبیعت و فضا، شاعر به حالتهای روحی و عاطفی عاشقان میپردازد.
هوش مصنوعی: عاشقان و دلدادگان برای جلب محبت و علاقه، از رنج و درد استفاده میکنند و افرادی که دل پر شعور دارند، برای نور و روشنی زندگی خود، از زیبایی و درخشش بهره میبرند.
هوش مصنوعی: زمانی که نگاهی به کشوری میاندازند، به آنجا امکانات و فرصتها را فراهم میکنند، اما به محض اینکه نگاهشان را برگردانند، مجدداً محدودیت و محصور بودن را به وجود میآورند.
هوش مصنوعی: آسمانها شاید به خاطر چرخش خود خسته شوند، اما عشاق هرگز نمیتوانند به آرامش و ثبات برسند.
هوش مصنوعی: عاشقان نمیتوانند از مرکز دایره دور شوند؛ زیرا وقتی غم و درد آنها را فرامیگیرد، به ناچار در کناری از آن احساسات قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: در این سرزمین خشک و بیثمر، به اندازه کافی ریگ روان وجود ندارد که اسیران تو بتوانند از شدت درد و عذاب، شمارش کنند.
هوش مصنوعی: صائب به این نکته اشاره میکند که شعر حافظ، با شیرینی و زیباییاش، در میان درماندگان عشق، همچون سپری است که از آنها حفاظت میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نقدها را بُوَد آیا که عَیاری گیرند؟
تا همه صومعه داران پیِ کاری گیرند
مصلحت دیدِ من آن است که یاران همه کار
بِگُذارَند و خَمِ طُرِّهٔ یاری گیرند
خوش گرفتند حریفان سرِ زلفِ ساقی
[...]
ای خوش آنان که خم طره یاری گیرند
یکدم از پیچ و خم دهر کناری گیرند
تا ازین لجه رسد زورق امید به لب
لب جوی و لب جام و لب یاری گیرند
تا درین بی سر و بن صیدگه آزاد زیند
[...]
ای خوش آنانکه سحر دامن یاری گیرند
قدح باده پی دفع خماری گیرند
رفعت پیر مغان بین که فلک را به نجوم
ز آتش غیرت او دود شراری گیرند
خاک آن شاه و شانم که گه کشتن خلق
[...]
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟
تا همه شیعه نمایان پی کاری گیرند؟
هان مکن دعوی ایمان و تشیع فاسق!
زانکه رسوا شوی آن دم که عیاری گیرند!
مهر پیغمبر و آلش به زبان ناید راست
[...]
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند
مصلحت دیدِ من آنست که یاران همه کار
بگذارند و سرِ زلف نگاری گیرند
خوش گرفتند حریفان سرِ زلف ساقی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.