گنجور

 
صائب تبریزی

از بصیرت نیست دنبال تمنا تاختن

همچو طفلان هر طرف بهر تماشا تاختن

تا چو سوزن رشته پیوند مریم نگسلی

از زمین بر آسمان نتوان چو عیسی تاختن

چون توانی همعنان شد با سبکروحان، که تو

مانده کردی مرکب تن را ز بی جا تاختن

دارد آتش زیر پای خویشتن موج سراب

از سبک مغزی بود دنبال دنیا تاختن

گوی سبقت هر که از میدان برد مردست مرد

سهل باشد در بیابان اسب تنها تاختن

بر سبک مغزی غبار انفعال افزودن است

اسب چوبین با براق عرش پیما ساختن

داغ دارد جرأت پروانه صائب شیر را

از که می آید به آتش بی محابا تاختن؟

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حکیم نزاری

کی تواند هرکس از خود عاشقی بر ساختن

لافِ مُشتاقی زدن معشوق را نشناختن

شرطِ شوقِ دوستانِ بی‌غرض دانی که چیست

نام و ننگ و مال و ملک و جسم و جان درباختن

بی‌خبر تا کی زهستی لاف دین‌داری زدن

[...]

خیالی بخارایی

گر شود بر خاک کویت فرصت سر باختن

خویش را خواهد سرشک اوّل به پیش انداختن

گفته ای چو نی ز غم کو هر شبی مهمان تست

می خورم غم تا دمی با او توان پرداختن

در طریق شب نشینان عاشقی دانی که چیست

[...]

محتشم کاشانی

ای نگاهت آهوان را گرم بازی ساختن

کمترین بازی سوار از پشت زین انداختن

غمزه‌ات شغل آن قدر دارد که در صید افکنی

می‌تواند کم به بسمل ساختن پرداختن

هرکه را زخمی زدی سر در قفای او منه

[...]

صائب تبریزی

عاشق صادق نیندیشد ز آتش تاختن

زر خالص را محابا نیست از بگداختن

روزگاری را که کردم صرف تسخیر بتان

می توانستم دو عالم را مسخر ساختن

آبرویی را که کردم صرف این بی حاصلان

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
هاتف اصفهانی

آن کمان ابرو کند چون میل تیر انداختن

ناوک او را نشان می‌باید از جان ساختن

سروران چون گو به پای توسنش بازند سر

چون کند آن شهسوار آهنگ چوگان باختن

داد مظلومان بده تا چند ای بیدادگر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه