گنجور

 
صائب تبریزی

نه شبنم است چمن را به روی آتشناک

عرق زروی تو کرده است گل به دامن پاک

چنین که از شب هستی دماغ من تیره است

به چشم آینه ام صیقل است تیغ هلاک

تو از فشاندن تخم امید دست مدار

که در کرم نکند ابرنوبهار امساک

به آفتاب ازین راه صبحدم پی برد

قدم برون منه از شاهراه سینه چاک

فروغ آینه جام جم به گرد رود

ز گرد کینه اگر سینه تو گردد پاک

تو فکر نامه خود کن می پرستان را

سیاه نامه نخواهد گذاشت گریه تاک

به چشم همت ما سر گذشتگان صائب

یکی است طوق گریبان و حلقه فتراک