می پرستان را به دل ننشیند از دشمن غبار
زود بر در می زند از خانه روشن غبار
کار مشکل را به همت می توان از پیش برد
می کند در کشور ما رخنه در آهن غبار
آن سیه روزم که از هر جا که خیزد سیل غم
در مصیبت خانه ام افشاند از دامن غبار
خاکساران از دل ما زنگ کلفت می برند
در دیار ما کند آیینه را روشن غبار
بس که راه عشق را افتان و خیزان می روم
می رود در هر قدم سبقت کند بر من غبار
یک نظر دزدیده در صبح بنا گوش تو دید
پرتو خورشید شد در دیده روزن غبار
چون شوم صائب غبار خاطر یاران، که من
شسته ام با اشک شادی از رخ دشمن غبار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف میکند که غبار دشمنی و غم بر زندگی انسانها نشسته است و برای پیشبرد کارهای دشوار تنها با همت میتوان بر این مشکلات غلبه کرد. شاعر از غم و اندوهی که بر او سایه افکنده سخن میگوید و از تلاش برای روشن نگهداشتن دل و امید در کنار غبار درد و غم یاد میکند. عشق و تلاش در زندگی، حتی وقتی که غبار مشکلات و دشواریها وجود دارد، همواره ادامه دارد و شاعر با بیان این مضامین به احساساتی عمیق نسبت به دوستی و رنج اشاره میکند. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که با اشک شادی میتواند بر غبار دشمنی فائق آید و دلش را از غمها پاک کند.
هوش مصنوعی: محبت و عشق میپرستان هرگز اجازه نمیدهند که غبار دشمنی بر دلهایشان بنشیند. آنها با شتاب و بیوقفه به سوی عشق و محبت میروند و از دلتنگی و غم دور میشوند.
هوش مصنوعی: برای حل مشکلات بزرگ، نیاز به تلاش و همت داریم. در کشور ما، حتی مشکلات سخت نیز میتوانند با اراده و کوشش برطرف شوند.
هوش مصنوعی: من آنقدر بدبخت و ناراحتم که در هر جا که نگاه می کنم، درد و غم همچون سیل به خانهام هجوم میآورد و غمگینیام را بیشتر میکند.
هوش مصنوعی: افراد خاکی و humble فکری میکنند که میتوانند زنگاری که در دل ما وجود دارد را بزدایند و در سرزمین ما تصور روشنی از واقعیت ایجاد کنند، حتی اگر آینهای که به آن نگاه میکنیم، غبار گرفته باشد.
هوش مصنوعی: در عشق، به قدری با اشتیاق و حرکات ناپایدار پیش میروم که در هر قدم، غباری که برجا میگذارم، از من پیشی میگیرد.
هوش مصنوعی: یک نگاه به طلوع صبح به تو انداختم و دیدم که نور خورشید در چشمانم به گونهای درخشید که غبار شب را کنار زد.
هوش مصنوعی: وقتی من به حال وصال و دوستی با یارانم میرسیدم، همچون صائب میشوم که غبار غم از ذهن و دل خود برطرف کردهام. من این غبار را با اشکهای شوق و شادیای که به خاطر دشمن گذشتهام، شستهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنقدر بر دل نشست از دوست و ز دشمن غبار
کز برون چون اخگرم گردید پیراهن غبار
گرد غم را با دل پر رخنه ما الفتی است
باشد آری آشنا با چشم پرویزن غبار
بسکه دل رنجید ازو چشمم نیارد دیدنش
[...]
گرد کلفت بس که می ریزد مرا بر تن غبار
بر رخ آیینه می پاشد ز عکس من غبار
خاکساران را چو رانی از درت، خنجر مکش
می شود از باد دامن، عازم رفتن غبار
بس که پر گرد ملالم، گر زنی دستی به من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.