شود چون بیش نعمت، مایه تشویش می گردد
که نوش بی حساب آهن ربای نیش می گردد
درین بازار هر کس خود فروشی پیشه می سازد
اگر دریای پر گوهر بود درویش می گردد
یکی صد می شود زور کمان از حلقه گردیدن
کی از پیری مسلمان نفس کافر کیش می گردد؟
چنان کز بال و پر طاوس را زیبایی افزاید
زخط سبز حسن ساده رویان بیش می گردد
زخونریزی نگردد قامت خم تیغ را مانع
زپیری بدگهر را دل سیاهی بیش می گردد
چنان کز ابر بی باران شود باطل زراعتها
زافلاس کریمان عالمی درویش می گردد
گر از ناخن رخ آیینه را نتوان خراشیدن
زخط چون صفحه رخسار خوبان ریش می گردد؟
مرا از آن گوشه میخانه افتاده است خوش صائب
که هر کس می گذارد پا در او بیخویش می گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا دردی است که از داروی راحت بیش میگردد
فلک بیهوده بر گرد دکان خویش میگردد
ببین کز نشتر مژگان او بختم چه پیش آرد
که موی بستر سنجاب نیش میگردد
به نوعی دیدهام از گریهٔ بسیار نازک شد
[...]
خوش آن رهرو که دایم چون فلک بر خویش می گردد
که بر خود هر که گردد بیش، شوقش بیش می گردد
مجرد شو که برق بی مروت با جهانسوزی
زبی برگی چراغ خانه درویش می گردد
به قسمت صلح کن زنهار از جمعیت دنیا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.