جسم اگر ازیکدگر ریزد غباری گو مباش
روح اگر ازتن هواگیرد بخاری گو مباش
برنیاید صبح راگر دست مهر از آستین
بردل آفاق دست رعشه داری گو مباش
گر زجولان باز ماند آسمان طفل طبع
خاکدان دهر را دامن سواری گو مباش
گر نباشد آسمان و ثابت و سیار او
گلخن ایجاد را دود وشراری گو مباش
از زمین و آسمان عالم اگر خالی شود
برسر گور خرابی سوکواری گو مباش
ما حریف برق جانسوز حوادث نیستیم
مزرع امید ما را نوبهاری گومباش
نفس رادر دست اگر نبود عنان اختیار
درکف بدمست تیغ آبداری گو مباش
دست ما خالی اگر باشد ز دنیای خسیس
یوسف گل پیرهن رامشت خاری گو مباش
گر چراغ مه شود بر چرخ مینایی خموش
کرم شب تابی میان سبزه زاری گو مباش
نیست صائب شکوه ای از ساده لوحیها مرا
برید بیضای من نقش و نگاری گو مباش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کار دنیا نیست چندان کار و باری، گو مباش
اختیاری کو ندارد اختیاری، گو مباش
کار و بار روز بازار جهان هیچ است، هیچ
کار اگر این است، ما را هیچ کاری گو مباش
ما برون از شش جهت داریم عالی گلشنی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.