گنجور

 
صائب تبریزی

نمی توان ز کرم منع باده خواران کرد

به دست بسته سبو هرچه داشت احسان کرد

امید هست ترا مهربان ما سازد

همان که آتش سوزنده را گلستان کرد

خط تو بر ورق آفتاب حکم نوشت

شکوه حسن تو این مور را سلیمان کرد

ز ذوق درد تو بالید مغز من چندان

که استخوان مرا همچو پسته خندان کرد

کرم به اهل کرم کن از رعایت ابر

محیط، روی زمین را رهین احسان کرد

به هر طرف که روی موج می زند مجنون

به نیم جلوه که لیلی درین بیابان کرد

لب تو سوخت دل عالمی، مگر ایزد

نمک ز شور قیامت درین نمکدان کرد؟

مباد روز خوش آن خط بی مروت را

که چشم شوخ ترا از ستم پشیمان کرد

همان درست ازو شد شکسته اش صائب

اگر ز صحبت خورشید، ماه نقصان کرد

 
 
 
مسعود سعد سلمان

امیر غازی محمود رای میدان کرد

نشاط مرکب میمون و گوی و چوگان کرد

زمین میدان بر اوج چرخ فخر آورد

چو شاه گیتی رای نشاط میدان کرد

فلک ز ترس فراموش کرد دوران را

[...]

سید حسن غزنوی

خدای عز و جل با خدایگان آن کرد

که هرگز آنرا والله شکر نتوان کرد

مقر دولت باقیش قطب گردون ساخت

حضیض همت عالیش اوج کیوان کرد

گذار دیده او را بصیرت دل داد

[...]

ابن یمین

نظام دولت و دین آنکه عدل شامل او

زمانه را بخوشی همچو باغ رضوان کرد

عمارت کرم اندر جهان اساس نهاد

بنای بخل بکلی خراب و ویران کرد

مگر بدرگه عالیش آگهی نرسید

[...]

عبید زاکانی

خدای تا خم این برکشیده ایوان کرد

در او نشیمن ناهید تیر و کیوان کرد

به دست قدرت چوگان حکم و گوی سپهر

میان عرصهٔ میدان صنع گردان کرد

نشاند شعلهٔ خورشید در خزانهٔ شب

[...]

هلالی جغتایی

نمی توان بتو شرح بلای هجران کرد

فتاده ام ببلایی، که شرح نتوان کرد

ز روزگار مرا خود همیشه دردی بود

غم تو آمد و آن را هزار چندان کرد

بلای هجر تو مشکل بود، خوش آن بیدل

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه