صبح شکوفه چون کف سیل بهار رفت
خوش موسمی ز کیسه لیل و نهار رفت
خون می چکد ز غنچه منقار بلبلان
زین نقد تازه کز گره روزگار رفت
آمد به موج لاله و گل بحر نوبهار
مانند کف، شکوفه سبک بر کنار رفت
از دفتر شکوفه، بجا یک ورق نماند
ایام مد کشیدن ابر بهار رفت
گنجی که از شکوفه برون داده بود خاک
در یک نفس به باد چو زر نثار رفت
نقدی که از شکوفه چمن جمع کرده بود
یکسر به هرزه خرجی باد بهار رفت
بی سکه خرج کرد زر خویش را تمام
زین بوستان شکوفه عجب نامدار رفت
دوران اعتدال نسیم چمن گذشت
از سینه جهان، نفس بی غبار رفت
ناسور شد جراحت منقار بلبلان
از بس که خون ناله ازو در بهار رفت
خط بنفشه ری به پژمردگی گذاشت
ریحان و گل به سرعت دود و شرار رفت
تا گشت تازیانه قوس قزح بلند
چون کاروان برق، سبک لاله زار رفت
قسمت چو نیست، فایده برگ عیش چیست؟
نرگس پیاله داشت به کف، در خمار رفت
تا با گل شکفته شبی را به روز کرد
خونها ز چشم شبنم شب زنده دار یافت
رو باز پس ز شور قیامت نمی کند
هوشی که در رکاب نسیم بهار رفت
ساقی، ترا که دست و دلی هست می بنوش
کز بوی باده دست و دل من ز کار رفت
خوش وقت رهروی که درین باغ چون نسیم
بی اختیار آمد و بی اختیار رفت
واشو چو غنچه، ای گره دل به زور خود
اکنون که دست عقده گشایان ز کار رفت
صائب مپرس حال دل عندلیب را
جایی که لاله با جگر داغدار رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به وصف زیباییهای بهار و زوال آن میپردازد. تصویری از توجه به شکوفهها و لالهها به عنوان نمادهای فصل بهار ارائه میدهد، اما به تدریج به پژمردگی و زوال آنها اشاره میکند. طبیعت به سرعت در حال تغییر است و لحظات خوشی که در بهار تجربه شده، به سرعت از بین میرود. بلبلان و گلها در این فصل پر از زندگی و شادابی هستند، اما با گذشت زمان و وزش باد، این زیباییها نیز به فنا میروند. شاعر بر این نکته تأکید دارد که با گذشت ایام، هیچ چیزی در این عالم پایدار نیست و باید از زیباییهای لحظهای بهرهبرداری کرد. در نهایت، او از حال دل دیگران میپرسد و غم و اندوهی را که با زوال زیباییها به وجود میآید، به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: صبح شکوفهها مانند کفهای یک سیل بهاری در حال جریان است و خوشی و لذت روزها و شبها به سرعت از دست میرود.
هوش مصنوعی: از غنچه منقار بلبلان خون میریزد، چونکه این دنیای تازهای که به دست آمده، از سختیها و مشکلات روزگار آزاد شده است.
هوش مصنوعی: بهار با شکوفههای لاله و گل به مانند امواج دریا به ما خوشامد میگوید، و گلهای لطیف مانند کف روی آب، به آرامی کنار میروند.
هوش مصنوعی: در روزگار بهاری که ابرها به آرامی حرکت میکنند، دیگر هیچ نشانی از زندگی و سرزندگی باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: گنجی که از شکوفههایش بیرون آمده بود، در یک لحظه به وسیله باد مثل طلا پراکنده شد.
هوش مصنوعی: آنچه از زیبایی و شکوفایی چمن و طبیعت بدست آمده بود، بیدلیل و بدون استفاده توسط باد بهار به هدر رفت.
هوش مصنوعی: تمام طلا و سرمایهاش را بیدریغ خرج کرد و از این باغ، گلهای زیبایی برداشت که به خوبی شناخته شدهاند.
هوش مصنوعی: زمان خوشی و آرامش طبیعت در گذر است و حالا از دل جهان، هوایی پاک و بدون غبار برمیخیزد.
هوش مصنوعی: زخم میغ پرندهها به حدی عمیق و بد شده که دیگر نمیتوانند از درد و زخمشان فریاد بزنند. این وضعیت به دلیل خونریزی مداوم و نالههایشان در فصل بهار اتفاق افتاده است.
هوش مصنوعی: بنفشه نشان از پژمردگی و ناامیدی را به نمایش گذاشت و ریحان و گل به سرعت در حال ناپدید شدن بودند.
هوش مصنوعی: وقتی که تازیانهای به شکل رنگین کمان بلند شد، مثل کاروانی که به سرعت میرود، به آرامی گلشن لالهها را ترک کرد.
هوش مصنوعی: اگر مقدر نباشد، لذتی از زندگی چه فایدهای دارد؟ نرگس با لیوانی در دست، در حال مستی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به زیبایی گل اشاره دارد که در شب شکفته است و شبنم بهعنوان نماد اشک و احساسات، در دل شب زندهدار، گویای حالاتی از عشق و زندگی است. در واقع شب به زیبایی و زندهدلی گلی که میخندد و میدرخشد، پرداخته است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در زمان قیامت و روز حساب، کسی که هوش و درک خود را از دست داده، نمیتواند دوباره به حالت طبیعی بازگردد. او با همان شور و حال بهار و لطافت نسیم، از لحظات خوب زندگی عبور کرده است و حالا دیگر نمیتواند به آن حالت برگردد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، چون تو دلی مهربان و دستهایی پر از محبت داری، بیا و شراب بنوش؛ زیرا بوی خوش شراب باعث شده است که من از خود بیخود شوم و دل و دستم از کار افتادهاند.
هوش مصنوعی: رهرو خوشبختی است که مانند نسیم در این باغ بدون هیچگونه تمایل و قصدی وارد میشود و به همین صورت بیخبر و ناگهانی از آن خارج میشود.
هوش مصنوعی: ای دل، مانند غنچه باز شو. اکنون که دیگران نمیتوانند گرههای درونت را بگشایند، خودت باید این کار را انجام دهی.
هوش مصنوعی: از حال و احوال دل بلبل نپرس، چرا که در جایی است که گل لاله با دلی سوزان و ناراحت رفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش است زیر مغیلان به راه بادیه خفت
شب رحیل ولی ترک جان بباید گفت
آن پیر پاک در صدف اینچنین بسفت
ذکر حدیث لعل ترا در دلش نهفت
هجر ترا کشید بهر کس سخن نگفت
گفتم که چیست حال منت تا ابد بگفت
نوبت زدند و مرغ سحر بانگ صبح گفت
مطرب بگوی نوبت عشاق در نهفت
دل را چو لاله از می گلگون شکفته دار
اکنون که لاله پرده برافکند و گل شکفت
خواهی که سرفراز شوی همچو زلف یار
[...]
آن لحظه گلبن غم آل نبی شکفت
آن شاه رو به جانب اولاد کرد و گفت
سالوس مرز جی به سقر رفت و زین سفر
کفران کید وکینه کاوش به خاک خفت
شوب و شکوک و شرک و شقاق از بلاد رفت
رنگ ریا و ریب و نفاق از زمانه خفت
تا نخل خار بار وجودش به گل نشست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.