گنجور

 
صائب تبریزی

شکوفه از افق شاخسار پیدا شد

ستاره سحر نوبهار پیدا شد

ز سبزه خط تراشیده چمن سر کرد

ز لاله خال لب جویبار پیدا شد

نشانه پی گلگون برق سیر بهار

ز مشرق جگر لاله زار پیدا شد

ز لاله در بن هر خار از ترشح ابر

هزار جرعه می بی خمار پیدا شد

نسیم پیرهن مصر شد ز فیض بهار

اگر ز دامن صحرا غبار پیدا شد

به زیر سقف نشستن ز بی شعوریهاست

کنون که سایه ابر بهار پیدا شد

ز خاک، ریشه اشجار از صفای بهار

چو رشته از گهر آبدار پیدا شد

ز جوش لاله گرانبار شد چنان دل سنگ

که تاب در کمر کوهسار پیدا شد

درین چمن به نسب نیست زادگی صائب

ز خار و خس گل آتش عذار پیدا شد

 
 
 
شمس مغربی

نهان بصورت اغیار یار پیدا شد

عیان بنقش و نگار آن نگار پیدا شد

میان گرد و غبار آن سوار پنهان بود

ولی چون گرد نشست، آن غبار پیدا شد

جهان خطی است که گردغذار او بدمید

[...]

سعیدا

به رو تو را چو خط مشکبار پیدا شد

غبار آینه را اعتبار پیدا شد

به دور خط رخت کامیاب شد دل ها

گل مراد در این روزگار پیدا شد

برآید از دل مجروح، آه و نالهٔ گرم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه