قانع از صاف به دردست دماغی که مراست
روغن از ریگ کند جذب، چراغی که مراست
بس که از عشق تو هر لحظه به رنگی سوزم
بال طاس بود پای چراغی که مراست
می شود باز دل تنگ من از چین جبین
چوب منع است کلید در باغی که مراست
دانه سوخته، از برق چه پروا دارد؟
چه کند ناخن الماس به داغی که مراست؟
نرسد نشأه دیدار به دل از چشمم
که ز من تشنه تر افتاده ایاغی که مراست
نرسد از دم گرمم به ضعیفان آسیب
می دهد کوچه به پروانه چراغی که مراست
دلگشاتر بود از دامن صحرای بهشت
صائب از رخنه دل کنج فراغی که مراست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کار سرجوش کند درد ایاغی که مراست
پر طاوس بود پای چراغی که مراست
نکند شبنم گل ریگ روان را سیراب
تر نگردد ز می ناب دماغی که مراست
خانه خلق اگر از روزنه روشن گردد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.