گنجور

 
صائب تبریزی

سر شوریده من هر نفس صد آرزو دارد

زهی ساقی که چندین رنگ می در یک کدو دارد

به این منگر که بر لب مهر آن خورشید رو دارد

که با هر ذره چون خورشید چندین گفتگو دارد

منم کز تشنگی آب از دم شمشیر می جویم

وگرنه هر سرخاری ازو آبی به جو دارد

بغیر از گرم رفتاری من بیکس که را دارم؟

که در شبها چراغم پیش پای جستجو دارد

ورق گردانی باد خزان سازد نفس گیرش

زگل هر کس که چون بلبل نظر بر رنگ و بو دارد

مجو برگ نشاط از عالم دلمرده امکان

که تاک این گلستان اشک خونین در گلو دارد

کنند از خاکساران اغنیا در یوزه همت

که ساغرهای زرین چشم بر دست سبو دارد

مباش ای پاکدامن از شبیخون هوس ایمن

کز این بی آبرو پیراهن یوسف رفو دارد

چنان ناسازگاری عام شد در روزگار ما

که طفل از شیر مادر استخوان اندر گلو دارد؟

گوارا باد ذوق گریه پنهان بر آن بلبل

که گل را در لباس اشک شبنم تازه رو دارد

زدست تنگ غم آه از گلویم برنمی آید

خوش آن گردن که طوق از حلقه های موی او دارد

مریز آب رخ خود بهر آب زندگی صائب

که خضر وقت گردد هر که پاس آبرو دارد

 
 
 
نظیری نیشابوری

تو می رانی و خاطر با تو ذوق گفتگو دارد

گدا هنگام مردن پادشاهی آرزو دارد

تو شمع بزم هرکس گشته ای صحبت غنیمت دان

که این پروانه هم با گوشه یی تاریک خو دارد

حرارت از برای گرمیم بسیار می باید

[...]

اسیر شهرستانی

نه اشک است اینکه بی یاد تو در چشمم غلو دارد

نگاه از شوق دیدارت دل پر آرزو دارد

گل پیمانه هم در دست ساقی غنچه می گردد

مگر در سر هوای غنچه خندان او دارد

شکست زلف او بسیار می دیدم چه دانستم

[...]

جویای تبریزی

کباب خود دلم را شعلهٔ آواز او دارد

چو شمع بزم پنداری که آتش در گلو دارد

نیندازد خدا با سخت رویان کار یکرنگان

که با آیینه هر کس روبرو گردد دورو دارد

بهاران آنچنان عشرت فزا آمد که زاهد هم

[...]

حزین لاهیجی

نیم ز افسردگی عاشق ولی دل یاد او دارد

شرابی نیست امّا این سفال کهنه، بو دارد

از آن ته جرعه ای کز ناز بر خاک ره افشاندی

هنوزم آرزو خوناب حسرت در گلو دارد

اشارت چیست؟ بسپارد به لب یا بشکند در دل؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه