نیست بر سبزان گلشن، دیده پر خون ما
تیغ خونخوار تو باشد سبز ته گلگون ما
دور گردی می کند نزدیک، راه دور را
ناز لیلی شد نیاز از وحشت مجنون ما
قطره شبنم چه باشد کز هوا باید گرفت؟
شرم دار ای شاخ گل از دیده پر خون ما
ما به خون خود چو داغ لاله از بس تشنه ایم
خاک را رنگین نسازد کاسه وارون ما
سینه بی کینه ما را گشاد دیگرست
برق را سوزد نفس چون لاله در هامون ما
تا رسیدن، باده را با خم مدارا لازم است
ورنه بیزار از تن خاکی است افلاطون ما
با هوسناکان دلیر از خاک ما نتوان گذشت
پوست بر تن می درد گر مرده باشد خون ما
حسن او از هاله خواهد حلقه کردن نام ماه
گر چنین خواهد فزود از عشق روزافزون ما
پای جوهر از دم شمشیر می پیچد به هم
تند مگذر زینهار از مصرع موزون ما
گرچه دارد بلبل ما تازه روی باغ را
برگ سبزی نیست صائب زین چمن ممنون ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلبر محجوب می خواهد دل پر خون ما
غنچه نشکفته باشد سبز ته گلگون ما
از حجاب ظلمت این دیوانه بیرون آمده است
دیده آهو نگردد رهزن مجنون ما
از غبار عقل لوح خاطر ما ساده است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.