بس که دارد ناتوانی ریشه در اعضای من
سایه همچون دام می پیچد به دست و پای من
داغ حسرت جا ندارد در دل آزاده ام
این حشم برخاسته است از دامن صحرای من
زلف ماتم دیدگان را شانه ای در کار نیست
دست کوته دار ای مهر از شب یلدای من
مشت خاکی چون عنانداری کند سیلاب را؟
کی نصیحتگر برآید با دل خودرای من؟
حرف پوچ از من کسی وقت غضب نشنیده است
کف نمی آرد ز هر طوفان به لب دریای من
دشمن از همواری من خون خود را می خورد
سیل را دست تعدی نیست بر صحرای من
چون کنم پی گم، که با این سوز هر جا می روم
شمع روشن می توان کردن ز نقش پای من
همت والای من روزی که قامت راست کرد
هیچ تشریفی نیامد راست بر بالای من
چون لگن در زیر پای شمع می آید به چشم
آسمان در زیر پای همت والای من
کوه و دشت از لنگر تمکین من آسوده است
آه اگر زنجیر بردارد جنون از پای من
جوش دریا کم نمی گردد ز سرپوش حباب
مهر خاموشی چه سازد با لب گویای من؟
بر لب چاه زنخدان تشنه لب استاده ام
آه اگر از سستی طالع نلغزد پای من!
از نسیم صبحدم صد پیرهن لاغرترم
می تواند باد دامن تیشه زد بر پای من!
داغ دارد کیمیای صحبتم خورشید را
خشت را یاقوت احمر می کند صهبای من
سوز خاکسترنشینان را عیاری دیگرست
هر سپندی تکیه نتواند زدن بر جای من
ساغری از تلخرویی باز می دارد مرا
می تواند کرد شیرین، شبنمی دریای من
از غم دستار چون مجنون نمی پیچم به خود
افسر از خورشید دارد فرق گردون سای من
اشک تا دامن رسیدن مهره گل می شود
بس که صائب گرد غم فرش است بر سیمای من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان ناتوانی و رنجهای عاطفی فردی میپردازد که به شدت تحت تأثیر مشکلات و حسرتها قرار دارد. شاعر از احساسات عمیق خود و همچنین محاصره شدن توسط غم و مشکلات صحبت میکند. او حس میکند که آزادی و سرافرازیاش تحت تأثیر قرار گرفته و زنجیرهایی از مشکلات او را محدود کرده است. روشی که شاعر برای بیان این احساسات به کار میبرد، تصاویری زیبا و استعارههای غنی است که نشاندهنده عمق احساسات و تجربیات اوست. در نهایت، این شعر به نوعی یک جستجو برای رهایی و امید به تغییر وضعیت را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: ناتوانی چنان در وجود من ریشه دوانده است که مانند دام به دست و پای من پیچیده و مرا گرفتار کرده است.
هوش مصنوعی: دل آزاده من جایی برای حسرت ندارد، چرا که این احساس ناراحتی از دل من به دامن طبیعت و بیابان برخاسته است.
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر به زیبایی موی معشوقهاش اشاره میکند که به نوعی به اندوه و حسرت او مرتبط است. او از مهر و محبت میخواهد که در تاریکی شب یلدا، که نمادی از طولانیترین شبهاست، به او کمک کند تا از این غم و اندوه رهایی یابد. در واقع، درخواست شاعر این است که در این شرایط سخت، عشق و محبت را دریابند و تسکینی برای دردش باشد.
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که یک مشت خاکی بتواند جریان سیلاب را تغییر دهد؟ چه زمانی است که کسی که نصیحت میکند بتواند با دلی که فقط به خود معتقد است، عمل کند؟
هوش مصنوعی: کسی در زمان خشم از من حرف بیمعنا نشنیده است؛ زیرا در دل من، هیچ طوفانی نمیتواند به سطح دریا بیافزاید.
هوش مصنوعی: دشمن به راحتی به من آسیب میزند و از من ضرر میبیند، اما سیل نمیتواند به سرزمین من تجاوز کند.
هوش مصنوعی: وقتی پی گامی را گم کردهام، با این حال، در هر جایی که میروم، اثر پای من میتواند شمعی روشن کند.
هوش مصنوعی: وقتی من اراده و تلاش بلندی کردم و ایستادم، هیچ گونه بزرگداشتی یا احترامی به من نرسید.
هوش مصنوعی: زمانی که لگن در زیر پای شمع قرار میگیرد، به مانند آن است که چشم آسمان نیز زیر پای اراده و بلندای همت من است.
هوش مصنوعی: کوه و دشت به خاطر تسلط و آرامش من در وضعیت فعلی، در آرامش هستند. اما اگر میزان دیوانگی و شوریدگی من از پایم رها شود، ممکن است همه چیز به هم بریزد.
هوش مصنوعی: جوش و هیجان دریا هرگز به خاطر پوشش حباب کاهش نمییابد. حالا، در این سکوت و خاموشی، چه تأثیری میتواند بر روی من که گویای احساساتم هستم، داشته باشد؟
هوش مصنوعی: در کنار چاه ایستادهام و از تشنگی لبانم خشک شده است. ای کاش سرنوشت اجازه دهد که پایم سر بخورد و به آب برسم!
هوش مصنوعی: در آغاز روز، نسیمی وجود دارد که میتواند به قدری قوی باشد که حتی بتواند دامن تیشۀ مرا به خاطر لاغریام بزند یا برپاهایم تأثیر بگذارد. در واقع، این احساس به من میگوید که ضعف و آسیبپذیریام به قدری است که حتی ناپایداریهای کوچک هم میتوانند بر من تأثیر بگذارند.
هوش مصنوعی: صحبتهای من چنان ارزشمند و تاثیرگذار است که میتواند خورشید را به گرما و درخشندگی یاقوت سرخ تبدیل کند و به مانند شرابی ناب، اثر خود را بر جا بگذارد.
هوش مصنوعی: آتش در دل کسانی که در خاکستر نشستهاند، نوعی اصالت و شجاعت خاص دارد و هیچ فانی نمیتواند جایگاه مرا با خیال راحت پر کند.
هوش مصنوعی: یک جام از چهرهی تلخ میتواند مرا باز دارد، اما میتواند آن را شیرین کند، مانند شبنمی که بر دریا میافتد.
هوش مصنوعی: چون مجنون از غم به خود پیچیده نمیتوانم، چون افسر به آسمان نگاه میکنم که سایهام را خورشید بر روی زمین میافکند.
هوش مصنوعی: وقتی اشکهای من به دامن گلها برسند، تبدیل به گل میشوند؛ زیرا غم به اندازهای بر چهرهام سایه انداخته که این احساس را به وجود میآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من
از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من
نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم
کآسمان ترسم به درد یارب و یارای من
دود آهم دوش بابل را حبش کرده است از آنک
[...]
پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
غمگسار و همنشین و مونس شبهای من
ای شنیده وقت و بیوقت از وجودم نالهها
ای فکنده آتشی در جمله اجزای من
در صدای کوه افتد بانگ من چون بشنوی
[...]
آن شهنشاهم که از نطق «هی العلیا»ی من
ما سوی الله نقطه ای آمد به زیر پای من
آفتاب وحدتم من زان که در صبح طلوع
کثرت ذرات شد پیدا ز نور رای من
اتحاد عین و غین عالم سر حروف
[...]
ماه من چون آگهی از ناله شبهای من
رحمتی کن بر دل بیچاره شیدای من
زآتش سودایت ای شمع جهان افروز دل
سوختم پروانه وار و نیستت پروای من
گر ز روی لطف خاکپای خود خوانی مرا
[...]
با وجود وصل شد زندان حرمان جای من
برکنار آب حیوان تشنهٔ مردم وای من
باغبان کاندر درون بر دست گلچین گل نزد
دست منعش در برون صد تیشه زد بر پای من
سایه بر هر کس فکند الا من دوزخ نصیب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.