تخمی است دوستی که در آب و گل تو نیست
شمعی است روی گرم که در محفل تو نیست
چون سرو در سراسر این باغ دلفریب
آزاده ای کجاست که پا در گل تو نیست؟
در کان عقل و مخزن عشق و بساط حسن
لعلی نیافتیم که خونین دل تو نیست
یارب چه منعمی، که ندارد جهان خاک
دریای گوهری که به کف سایل تو نیست
بر روی آفتاب چرا تیغ می کشد؟
ابروی ماه عید اگر مایل تو نیست
در جلوه گاه حسن تو هر روز آفتاب
چون می تپد به خاک، اگر بسمل تو نیست؟
دل خانه تو از دگران می کند سراغ
هر چند غیر گوشه دل منزل تو نیست
نور ظهور، حق خس و خار بینش است
ورنه کدام پرده دل، محمل تو نیست؟
نازست سد راه، وگرنه در اشتیاق
فرقی میانه دل ما و دل تو نیست
صائب به لطف عام تو دارد امیدها
هر چند صید لاغر او قابل تو نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به غمهای ناشی از دوری از معشوق و زیباییهای او میپردازد. او به نکتههای مختلفی اشاره میکند، از جمله اینکه دوستی که در دنیای مادی یافت نمیشود، شمعی که در محفل عشق نیست، و زیباییهایی که هیچکدام نتوانستهاند جایگزین معشوق شوند. او به وضعیت دل خود اشاره میکند که در جستجوی معشوق است و هیچ زیبایی دیگری نمیتواند جای آن را بگیرد. شاعر نهایتاً به ناز و کرشمههای معشوق اشاره میکند و امیدوار است که در دل معشوق جایی برای خود بیابد، حتی اگر ممکن است که او در نگاه معشوق چندان ارزشمند نباشد.
هوش مصنوعی: دوستی که در زندگی و وجود تو نباشد، مانند شمعی است که گرمایش در جمع تو احساس نمیشود.
هوش مصنوعی: همچون سرو بلند و خوشقیافه که در این باغ زیبا وجود دارد، آیا کسی هست که در این گلهای تو غرق نشود و پا در گل نگذارد؟
هوش مصنوعی: در سرزمین خرد و معبد عشق و جایی که زیبایی میدرخشد، هیچ چیز نیافتیم که نشان بدهد دلتنگی و غم دل تو در آنجا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای خدا، چه نعمت بزرگی که در این جهان چیزی نیست که به ارزش گوهر دریا باشد و آن را در دستان سائل خود نیابیم.
هوش مصنوعی: چرا بر روی آفتاب تیغ میکشی؟ اگر ابروی ماه عید به خواست تو نیست، پس چه دلیلی برای این کار وجود دارد؟
هوش مصنوعی: در زیبایی تو، هر روز آفتاب به زمین میافتد و میلرزد، اما آیا این نشان از عشق و تسلیم من نیست؟
هوش مصنوعی: دل من همیشه به یاد توست و هر چند که دیگران دور و برم هستند، اما در دلتنگیام جایی برای آنها نیست.
هوش مصنوعی: نور ظهور حقیقتی است که بینش را روشن میکند و اگر نه، آیا دل میتواند چیزی را در خود جای دهد که تو در آن نیستی؟
هوش مصنوعی: حضور معشوق برای ما مانع است و اگر این مانع وجود نداشت، هیچ تفاوتی بین دلهای ما احساس نمیشد.
هوش مصنوعی: صائب به خوبی و مهربانی تو امیدوار است، هرچند که شکار نحیف و ضعیف او هیچگاه برای تو ارزش ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آتشکده دلی که درو منزل تو نیست
بتخانه کعبه یی که درو محمل تو نیست
مردن در آرزوی تو خوشتر ز عمر خضر
خود زنده نیست آنکه دلش مایل تو نیست
چون در میان گرمروان سر در آورد؟
[...]
در خون دیده گشته تنم بسمل تو نیست
زین مرحمت ملاف که کار دل تو نیست
از آبگینه حوصله ما تنک تر است
صبر از دلی طلب که درو منزل تو نیست
گویا دوانده ریشه نهال محبتم
[...]
جز جور کار طبع به کین مایل تو نیست
تخمیست دوستی که در آب و گل تو نیست
آن صید افکنی تو که روحالقدس سزد
در خاک و خون تپد که چرا بسمل تو نیست
گفتی چه جویی از در دلها عبث مرا
[...]
برگیر مهر از آنکه بکام دل تو نیست
برکن دل از کسی که دلش مایل تو نیست
تا چند گوئیم که بخوبان مبند دل
ناصح ترا چکار، دل من دل تو نیست
دادی نویدی وصلم و خرسند نیستم
[...]
با آنکه هیچ میل کسی در دل تو نیست
کس نیست در جهان که دلش مایل تو نیست
گر داشت بود شامل حال رقیب هم
عیب تو نیست رحمی اگر در دل تو نیست
ای بحر عشق تا چه خطرناک لجه ای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.