گنجور

 
صائب تبریزی

عشق دلهای به خاک افتاده را در بر کشد

زال را سیمرغ می باید به زیر پر کشد

از نسیم پیرهن می بایدش آغوش ساخت

هر که خواهد سرو سیمین ترا دربرکشد

جز در دل نیست راهی کعبه مقصود را

پا به دولت می زند هر کس که پا زین درکشد

بر ضعیفان جور کردن، جور بر خود کردن است

رشته آخر انتقام کاهش از گوهر کشد

نظم عالم دامنی می خواهد از گل پاکتر

باده می گردد گران چون محتسب ساغر کشد

حسن عالمسوز را از خط سپندی لازم است

آتش بی دود بر رخ نیل خاکستر کشد

هر نفس بر مردم آگاه صبح محشرست

اهل غفلت را به دیوان شورش محشر کشد

جان نادان بر ندارد دست از دامان جسم

خجلت از بیرون کشیدن تیغ بیجوهر کشد

دل چو خون گردید نتوانش نهان در سینه داشت

جوش این می چون صراحی گردن از خم برکشد

نوبهار برق جولان لاله را صائب نداد

آنقدر فرصت که یک پیمانه را بر سر کشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

گاه آن آمد که باد مهرگان لشکر کشد

دست او پیراهن اشجار از سر برکشد

باغها را داغهای عبریان بر بر زند

شاخها را چادر نسطوریان بر سر کشد

زان که سیسنبر چو نمامست و نرگس شوخ چشم

[...]

وطواط

چون علاء دولت و دین دروغا خنجر کشد

رایت اعزاز حق بر گنبد اخضر کشد

تا بود زین سان هلاک خسم او، از آفتاب

هم سپر گیرد بکف گردون و هم خنجر کشد

دهر کی یارد که در راه خلافش پا نهد؟

[...]

انوری

ای خداوندی که هرکه از طاعتت سربرکشد

روزگارش خط خذلان تا ابد بر سر کشد

گر سموم قعر تو بر موج دریا بگذرد

جاودان از قهر دریا باد خاکستر کشد

ور نسیم لطف تو بر شعلهٔ دوزخ وزد

[...]

سید حسن غزنوی

خسروی کو را به لطف خود همی حق برکشد

خاکپایش چرخ چون در چشم خود اندر کشد

تیر سوی خصم او هدیه همی پیکان برد

تیغ پیش دست او تحفه همی گوهر کشد

بوی عدلش چون بیابد شرع دل بر جان نهد

[...]

مولانا

هر زمان کز غیب عشق یار ما خنجر کشد

گر بخواهم ور نخواهم او مرا اندرکشد

همچو پره و قفل من چون جفت گردم با کسی

همچو مرغ کشته آن دم پرم از من برکشد

کفر و دین عاشقانش هم رقوم عشق اوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه