گنجور

 
صائب تبریزی

از دور باش کی حذر اغیار می‌کند

گلچین کجا ملاحظه از خار می‌کند

سیراب اگر شود جگر تشنه از سراب

کوثر علاج تشنه دیدار می‌کند

هموار می‌کند به خود این سنگلاخ را

از خلق هرکه روی به دیوار می‌کند

مژگان اشکبار شود موی بر تنش

در هر دلی که ناله من کار می‌کند

پیری که از سیاه‌دلی می‌کند خضاب

صبح امید خویش شب تار می‌کند

دیوانه را ز سنگ ملامت هراس نیست

این کبک مست خنده به کهسار می‌کند

ایمن ز دور باش بود دیده‌های پاک

آیینه را که منع ز دیدار می‌کند

دستی که شد بریده ز دامان اختیار

چون بهله دست در کمر یار می‌کند

زان چشم نیم مست نصیب دل من است

بیماریی که کار پرستار می‌کند

دل را نکرده جمع شود هرکه گوشه‌گیر

در خانه سیر کوچه و بازار می‌کند

بر هر دلی که زنگ قساوت گرفته است

هر داغ کار دیده بیدار می‌کند

چون از نظارگی نبرد خیرگی برون

آیینه را حجاب تو ستّار می‌کند

مرغی که زیرک است درین بوستان‌سرا

از گل فزون ملاحظه از خار می‌کند

چون شمع از زیاده‌سری‌ها لباس دوست

سر در سر علاقه زر تار می‌کند

در چشم خرده‌بین نبود پرده حجاب

در نقطه سیر گردش پرگار می‌کند

صائب خطی که دیده من روشن است ازو

خاک سیه به دیده اغیار می‌کند

 
 
 
ادیب صابر

خوبی به روی خوب تو اقرار می‌کند

عقل از نهیب عشق تو زنهار می‌کند

دل را دل چو سنگ تو آزار می‌دهد

دم را دهان تنگ تو افگار می‌کند

خوشتر ز جان و عمری و از خواب خوش مرا

[...]

سعدی

سرو بلند بین که چه رفتار می‌کند

وآن ماه محتشم که چه گفتار می‌کند

آن چشم مست بین که به شوخی و دلبری

قصد هلاک مردم هشیار می‌کند

دیوانه می‌کند دل صاحب تمیز را

[...]

امیرخسرو دهلوی

شوخی نگر که آن بت عیار می‌کند

دل را به بند زلف گرفتار می‌کند

هردم به شیوه‌ای ز کسی می‌برد دلی

در حلقه‌های زلف نگونسار می‌کند

دشمن دریغ بود که ره یافت پیش دوست

[...]

سلمان ساوجی

دل را هوای چشم تو بیمار می‌کند

جان را امید وصل تو تیمار می‌کند

طرار طره تو دلم برد عارضت

رو وانهاده پشتی طرار می‌کند

از بندگی قد تو شد کار سرو راست

[...]

جلال عضد

شوخی نگر که آن بت عیّار می‌کند

دل را به بند زلف گرفتار می‌کند

هردم به شیوه‌ای ز کسی می‌برد دلی

وز حلقه‌های زلف نگونسار می‌کند

دشمن دریغ بود که ره یافت پیش دوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه