گنجور

 
صائب تبریزی

چند دستم شانه زلف پریشانی بود؟

آرزو در سینه من چند زندانی بود؟

می شود ز اشک ندامت دانه امید سبز

سرخ رویی لاله باغ پشیمانی بود

کو جنون تا سر به صحرایم دهد چون گردباد؟

تا به کی کس نقش دیوار تن آسانی بود؟

خار را بر دامن اهل تجرد دست نیست

جامه فتحی که می گویند، عریانی بود

جبهه وا کرده یک گل در گلستانت نهشت

باغبان باغ باید غنچه پیشانی بود

سبزه زیر سنگ نتوانست قامت راست کرد

چون امید سرفرازی با گرانجانی بود؟

از کشاکش صائب ارباب تجرد فارغند

خار را کی دست بر دامان عریانی بود؟

 
 
 
عراقی

ای خوشا دل کاندر او از عشق تو جانی بود

شادمان جانی که او را چون تو جانانی بود

خرم آن خانه که باشد چون تو مهمانی در او

مقبل آن کشور که او را چون تو سلطانی بود

زنده چون باشد دلی کز عشق تو بویی نیافت؟

[...]

سلمان ساوجی

جان شیرین گر قبول چون تو جانانی بود

کی به جانی باز ماند، هر که را جانی بود؟

آب چشم و جان شیرین را کجا دارد دریغ

هر که او را چون خیال دوست مهمانی بود؟

از خیال غمزه غماز کافر کیش او

[...]

حافظ

در ازل هر کو به فیضِ دولت ارزانی بُوَد

تا ابد جامِ مرادش همدمِ جانی بُوَد

من همان ساعت که از مِی خواستم شد توبه کار

گفتم این شاخ ار دهد باری، پشیمانی بُوَد

خود گرفتم کَافکَنَم سجاده چون سوسن به دوش

[...]

امیرعلیشیر نوایی

هر که را دل مبتلای چون تو جانانی بود

هم فدا سازد گرش هر مو بتن جانی بود

چون خیال آرم کشیدن آن تن نازک ببر

منکه هر سو کرده سر از سینه پیکانی بود

ای مسلمانان چه خوانیدم به مسجد چون به دیر

[...]

اهلی شیرازی

ایشه خوبان که ملک حسنت ارزانی بود

ناز پنهان تو با من خیر پنهانی بود

دل از آن سیب ذقن پر قطره خون چون انار

به که درج لعل پر یاقوت رمانی بود

من که روی از هر دو عالم در تو بت آورده ام

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه