چند دستم شانه زلف پریشانی بود؟
آرزو در سینه من چند زندانی بود؟
می شود ز اشک ندامت دانه امید سبز
سرخ رویی لاله باغ پشیمانی بود
کو جنون تا سر به صحرایم دهد چون گردباد؟
تا به کی کس نقش دیوار تن آسانی بود؟
خار را بر دامن اهل تجرد دست نیست
جامه فتحی که می گویند، عریانی بود
جبهه وا کرده یک گل در گلستانت نهشت
باغبان باغ باید غنچه پیشانی بود
سبزه زیر سنگ نتوانست قامت راست کرد
چون امید سرفرازی با گرانجانی بود؟
از کشاکش صائب ارباب تجرد فارغند
خار را کی دست بر دامان عریانی بود؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ابراز احساسات عمیق شاعر در مورد آرزوها و ندامتها میپردازد. شاعر از حالاتی چون پریشانی و حسرت سخن میگوید و اشاره میکند که چه آرزوهای ناامیدکنندهای در دل دارد. او از جنونی میخواهد که او را به آزادی برساند و از موانع رهایی یابد. همچنین به تنگناهای زندگی و چالشهای آن با استعارههای زیبا اشاره میکند و میگوید که گاهی امید و تلاش بیفایده است. در نهایت، او به تنهایی و عریانی در دستیابی به عشق و خوشبختی میپردازد و میگوید که برای رسیدن به پویایی و سرزندگی، باید بر موانع غلبه کرد.
هوش مصنوعی: چند بار باید موهای آشفته و پریشان تو را لمس کنم؟ در دل من چقدر آرزو و خواستههای ناتمام وجود دارد؟
هوش مصنوعی: از اشکهای ندامت، دانهای امیدوارکننده به وجود میآید که در باغ پشیمانی، مانند لالهای سرخ و زیبا رشد میکند.
هوش مصنوعی: جنون را بیاور تا مرا به دشت و بیابان ببرد، مثل گردباد! تا کی باید فقط به نقش و نگار دیوار راحتی بسنده کنم؟
هوش مصنوعی: کسانی که در دنیا از لذات و زخارف آن دوری میکنند، به راحتی نمیتوانند به دستاوردهای بزرگ و افتخارات برسند. بر این اساس، آنچه که به عنوان پیروزی و موفقیت معرفی میشود، برای آنها خالی از حقیقت و مانند لباسی بدون درنگ است.
هوش مصنوعی: در باغی که تو نگهبانش هستی، گل جدیدی شکفته شده است. برای اینکه این باغ به بهترین شکل رشد کند، باید آماده باشی تا از غنچههای تازه محافظت کنی و به آنها رسیدگی کنی.
هوش مصنوعی: سبزهای که زیر سنگ قرار دارد، نمیتواند راست بایستد؛ زیرا امید به سربلندی و بزرگمنشی برایش سخت و دشوار است.
هوش مصنوعی: در دنیای دشواریها و مشکلات، کسانی که به روحانیت و تجرد رسیدهاند، از دغدغههای مادی و دنیوی آزادند. آیا ممکن است که خار، که نماد زشتی و بیارزشی است، بتواند به زیبایی دامن برهنهای دست بزند و به آن نزدیک شود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خوشا دل کاندر او از عشق تو جانی بود
شادمان جانی که او را چون تو جانانی بود
خرم آن خانه که باشد چون تو مهمانی در او
مقبل آن کشور که او را چون تو سلطانی بود
زنده چون باشد دلی کز عشق تو بویی نیافت؟
[...]
جان شیرین گر قبول چون تو جانانی بود
کی به جانی باز ماند، هر که را جانی بود؟
آب چشم و جان شیرین را کجا دارد دریغ
هر که او را چون خیال دوست مهمانی بود؟
از خیال غمزه غماز کافر کیش او
[...]
در ازل هر کو به فیضِ دولت ارزانی بُوَد
تا ابد جامِ مرادش همدمِ جانی بُوَد
من همان ساعت که از مِی خواستم شد توبه کار
گفتم این شاخ ار دهد باری، پشیمانی بُوَد
خود گرفتم کَافکَنَم سجاده چون سوسن به دوش
[...]
هر که را دل مبتلای چون تو جانانی بود
هم فدا سازد گرش هر مو بتن جانی بود
چون خیال آرم کشیدن آن تن نازک ببر
منکه هر سو کرده سر از سینه پیکانی بود
ای مسلمانان چه خوانیدم به مسجد چون به دیر
[...]
ایشه خوبان که ملک حسنت ارزانی بود
ناز پنهان تو با من خیر پنهانی بود
دل از آن سیب ذقن پر قطره خون چون انار
به که درج لعل پر یاقوت رمانی بود
من که روی از هر دو عالم در تو بت آورده ام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.