گنجور

 
صائب تبریزی

تا حیا قطع نظر زان گل رخسار نکرد

مور خط رخنه در آن لعل شکربار نکرد

دهن غنچه تصویر، تبسم زده شد

دل ما نوبر یک خنده سرشار نکرد

رفت چون آبله هر بدگهری دست بدست

گوهر ما ز صدف روی به بازار نکرد

چشم بر شربت خون دو جهان دوخته است

خویش را چشم تو بی واسطه بیمار نکرد

یوسف ما به تهیدستی کنعان در ساخت

جنس خود چون دگران کهنه به بازار نکرد

هرکسی گوهر خود را به خریدار رساند

صائب ماست که پروای خریدار نکرد

 
 
 
فضولی

پند بی حاصل من در دل او کار نکرد

کرد آزار دل اندیشه ز آزار نکرد

بر گرفتاری من رحم نیامد او را

ترک آزار من زار گرفتار نکرد

بهر محنت دل من چون دل او سخت نبود

[...]

وحشی بافقی

هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد

که به جان‌دادن من گریهٔ بسیار نکرد

که مرا در نظرآورد که از غایت ناز

چین برابر و نزد و روی به دیوار نکرد

هیچ سنگین دل بی‌رحم به غیر از تو نبود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وحشی بافقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه