ز خط هشیار کی آن نرگس مخمور می گردد؟
نمک بیهوشدارو زین می پرزور می گردد
زداغ عشق سر تا پای من چشم بصیرت شد
که از خورشیدتابان عالمی پر نور می گردد
زبی برگی به حسن عاقبت امیدها دارم
که دار آخر برومند از سر منصور می گردد
پرکاهی مروت نیست خرمن دستگاهان را
وگرنه دانه ای قفل دهان مور می گردد
زعشق لاله رویان داغ جانسوزی است عاشق را
که سردیهای دوران مرهم کافور می گردد
اگر آهو حصاری در بیابان کرد مجنون را
غزال از دورباش وحشت من دور می گردد
چرا از قامت خم می شود کم قوت پیران؟
اگر از حلقه گردیدن کمان پرزور می گردد
ندارد اینقدر استادگی تعمیر احوالم
به گرد دامنی ویرانه ام معمور می گردد
چنان از پرتو منت گریزان است طبع من
که از مهتاب زخمم چون نمک ناسور می گردد
همان جویای آوازه است خاک مسند آرایان
سر فغفور آخر کاسه فغفور می گردد
به خود محتاج خواهد پست فطرت دردمندان را
طبیب از صحت بیمار خود رنجور می گردد
عنان اختیار از دست بیرون می برد خست
عصاکش بر در دلها به پای کور می گردد
همان از خارخار حرص در زندان بود صائب
اگر دست سلیمان پایتخت مور می گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی حالات مختلف عشق و درد عاشقانه پرداخته و چگونگی تأثیرات آن بر انسانیت میپردازد. شاعر به زیباییهای عشق و همچنین عواقب سخت آن اشاره میکند. او با استفاده از تمثیلها و تصاویری مانند نرگس، عشق، و جانسوزی و همچنین عناصر طبیعی، احساسات عمیق خود را بیان میکند. در این میان، عشق را منبع داغی میداند که میتواند تمامی زوایای زندگی را تحت تأثیر قرار دهد و افراد را با چالشهای جدی مواجه کند. شاعر همچنین به ضعفهای انسانی و محدودیتهایی که در اثر عشق و تجربیات زندگی به وجود میآید، اشاره دارد و از چگونگی ناتوانی در کنترل احساسات و اوضاع موجود میگوید. در نهایت، احساس تنهایی و نومیدی ناشی از عشق و درد را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: چشم بیدار هرگز نمیگذارد که آن نرگس مست و خوابآلود شود. با این حال، نمک بیهوش کننده، در این میکد و قویتر میشود.
هوش مصنوعی: از شدت عشق، تمام وجودم پر از درک و بصیرت شده است، به طوری که مانند خورشید تابانی، جهانی پر از نور به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: از زیباییها و خوبیهایی که در زندگیام دیدم، به آینده و نتیجههای خوب امیدوارم. چرا که در نهایت، همه چیز به زیبایی و خوشی ختم میشود.
هوش مصنوعی: کملطفی و بیرحمی در مورد کسانی که زحمت کشیدهاند درست نیست، زیرا حتی اگر دانهای هم به مور برسد، آن را هم برمیدارد و میخورد.
هوش مصنوعی: عشق به گلهای لاله، داغی آتشین و جانسوز برای عاشق دارد، که سردیها و سختیهای زندگی مانند دارویی تسکیندهنده به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: اگر آهو در بیابان دوری را برای خود محصور کند، عشق مجنون به غزال از دوریاش باعث میشود که ترس من از دوری او کم شود.
هوش مصنوعی: چرا پیری باعث خم شدن قامت انسانها میشود؟ آیا اگر کمان قوی دور شود، خم نمیشود؟
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که من نمیتوانم به تنهایی وضعیت خود را بهبود ببخشم و نیاز دارم که کسی دیگر به من کمک کند. درواقع، اوضاع من به قدری خراب است که تنها با نیروی دیگران میتوانم تغییر کنم.
هوش مصنوعی: چنان روح من از نور حضرتت فراری است که زخمهای من در برابر روشنایی ماه، مانند زخم نمک میشود و دردش افزایش مییابد.
هوش مصنوعی: خاکی که جویای نام و آوازه است، در نهایت به خاک انسانهای بزرگ و صاحب مقام تبدیل میشود و در آخر، تمامی ویژگیها و عظمت آنها به خاک بازمیگردد.
هوش مصنوعی: انسانهایی که به طبیعت پایینتری دارند، در مواقعی دچار درد و رنج میشوند و پزشکان برای درمان بیماران خود، از حال آنها ناراحت و آشفته میشوند.
هوش مصنوعی: زمانی که انسان خستگی و ناتوانی را احساس میکند، کنترل زندگیاش از دستش خارج میشود و همانند فردی نابینا به سمت جایی میرود که نمیداند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که حرص و طمع میتواند انسان را در زندان بیندازد، حتی اگر در موقعیتهای بالایی قرار داشته باشد. اگر سلیمان هم در چنین وضعیتی بود، به اندازهای کوچک و ناچیز به نظر میرسید که مانند موریانه در پایتخت زندگی میکرد. در واقع، اشاره به این دارد که مقام و ثروت نمیتواند جبرانکننده حرص و میل شدید به کسب بیشتر باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر هر کس که گرم از باده منصور می گردد
به چشمش چوب خشک دار نخل طور می گردد
سر دارالامان نیستی گردم، که هر موری
در آن مهمانسرا همکاسه فغفور می گردد
چه خواهد شد من افتاده را از خاک برداری؟
[...]
ز من دور آن پری پیکر به صد دستور میگردد
به دل نزدیکتر از جان به ظاهر دور میگردد
برای زخم تیرش سینة بیطالعی دارم
که گر الماس ریزم مرهم کافور میگردد
نگاه ما چه سربازی تواند کرد در کویش
[...]
دل از عشق مجازی کی مرا مسرور میگردد
که این پروانه دایم گرد شمع طور میگردد
گزند از پهلوی خود میرسد ارباب خواهش را
دل از جوش هوسها خانهٔ زنبور میگردد
نباشی از نمکپروردهات هم روز بد ایمن
[...]
نمی دانم چه سودا در سر مخمور می گردد
که داغم از نگاه تنگ چشمان شور می گردد
اگر یابد کسی از وسعت آباد دل، آگاهی
به چشمش دامن صحرای امکان گور می گردد
چه شهد است این که در زیر نگاه، ای رخنه گر داری؟
[...]
چه شور است این که بر گرد سر مخمور میگردد
که جان کندن به تلخی در مذاقم شور میگردد
تو را کاکل به گرد سر چرا پیچیده میدانی
خیال خودپرستی بر سر مغرور میگردد
نمیدانم چه خوی است این بت وحشیمزاجم را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.