هر خسی قیمت نداند نالهٔ شبخیز را
خسروی باید که داند قدر این شبدیز را
خامشی دریا و گفت و گو خس و خاشاکِ اوست
پاککن از خار و خس این بحرِ گوهرخیز را
دفترِ گل را به آبِ چشم خواهد پاک شست
گر ببیند بلبل آن رخسارِ شبنمخیز را
تیزیِ مژگانِ او گفتم شود از خواب کم
خوابِ سنگین شد فسان آن دشنهٔ خونریز را
عشقِ خونخوار از دلِ پرخون فزون گیرد خبر
بیش دارد پاس ساقی ساغرِ لبریز را
شوکت شاهی سبکسنگ است در میزانِ عدل
عشق میگیرد به خونِ کوهکن پرویز را
در قیامت کشتهٔ ناز تو میغلطد به خون
برنیاید زود خون از زخم، تیغِ تیز را
در بهارِ سرخرویی همچو جنّت غوطه داد
فکرِ رنگینِ تو صائب خطّهٔ تبریز را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به زیبایی و ارزش چیزها اشاره دارد. شاعر به اهمیت درک و شناخت زیباییها و ارزشهای زندگانی تأکید میکند. او از کنایههایی مانند "خس" و "خاشاک" استفاده میکند تا نشان دهد که گاهی چیزهای بیارزش توجه و گفتوگو را به خود جلب میکنند، در حالی که باید بر روی گنجینههای واقعی تمرکز کرد.
شاعر همچنین به عشق و زیبایی میپردازد و تصوری از عشق نافذ و خونین را به تصویر میکشد. او به عشق به عنوان چیزی متعالی اشاره میکند که در عین حال درد و رنجی را هم به همراه دارد. در نهایت، شاعر نیاز به آگاهی از زیباییها و ارزشها و درک صحیح آنها را یادآور میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که ارزش نالهٔ نیمهشب را نداشته باشد، شخصی بزرگ و با شناخت باید بداند که قدر این شبدیز (اسب با ارزش و زیبا) چهقدر است.
هوش مصنوعی: سکوت دریا و سخن گفتن علفهای هرز و زبالههایش همین است. این دریای پر از گوهر را از خاشاک و خارها پاک کن.
هوش مصنوعی: اگر بلبل آن چهرهی زیبا و درخشنده را ببیند، با اشکهایش دفتر گل را پاک خواهد کرد.
هوش مصنوعی: مژگان تیز او باعث میشود که خواب سنگینم کم شود و آن دشنه خطرناک، همانند داستانی غمانگیز در ذهنم نقش میبندد.
هوش مصنوعی: عشق بیرحم از دل پر درد و رنج بیشتر خبر میبرد و ساقی از ساغر پر، آگاهی بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت سلطنت در مقیاس عدالت عشق، با جان و خون کوهکن پرویز اندازهگیری میشود.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، کسی که به خاطر زیباییات کشته شده، در خون خود میغلطد و خون از زخمهایش بهراحتی نمیریزد، چون تیغی که او را زده، تیز است.
هوش مصنوعی: بهار سرخروی تو، مانند بهشتی است که افکار رنگین تو را در تبریز غوطهور کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
می ده ای ساقی که می به درد عشق آمیز را
زنده کن در می پرستی سنت پرویز را
مایه ده از بوی باده باد عنبربیز را
در کف ما رادی آموز ابر گوهر بیز را
ای خم اندر خم شکسته زلف جان آمیز را
[...]
ای پریشان کرده عمدا، زلف عنبربیز را
بر دل من دشنه داده غمزهٔ خونریز را
شد فروزان آتش سودایت اندر جان و دل
درفکن در جام بی رنگ، آب رنگ آمیز را
می پیاپی، بی محابا ده، میندیش از حریف
[...]
ای که نام اشنوده باشی خسرو پرویز را
رو سفر کن تا ببینی خسرو تبریز را
بی گمان عاشق شدی شیرین برو فرهاد وار
گر بدی از لطف و حسن آن مملکت پرویز را
آفرین بر مادر گیتی و بر طبعش که او
[...]
چون پریشان میکند آن زلف عنبربیز را
در جهان میافکند آشوب و رستاخیز را
گر ز پیش چهره زیبا براندازد نقاب
ترسم آشوب رخش بر هم زند تبریز را
ور کند بازوی خود رنجه به خون چون منی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.