گنجور

 
صائب تبریزی

از روی لاله گون تو در خون تپید رنگ

دیوانه وار پیرهن گل درید رنگ

تا روی آتشین تو درباغ جلوه کرد

از روی گل چو قطره شبنم چکید رنگ

تا چهره لطیف تو گلگل شد از شراب

در تنگنای غنچه ز خجلت خزید رنگ

شد تا رخ همیشه بهار تو بی نقاب

پیوند خود ز چهره گلها برید رنگ

در جام لاله و قدح گل غریب بود

در دور عارض توبه مصرف رسید رنگ

بال و پر رمیدن رنگ است موج آب

در لعل آبدار تو چون آرمیده رنگ

باشد به زیر تیغ زآسیب چشم زخم

بر رخت هرکه پنجه خونین کشید رنگ

پای حنا گرفته ز رفتار عاجز ست

هرگز به گرد بو نتواند رسید رنگ

بال و پر همند حریفان سست عهد

بو می رود به باد چو از گل پرید رنگ

امید باز گشت گل بی بصیرتی است

آن را کز آفتاب قیامت پرید رنگ

شد روی آسمان شفقی از سرشک من

از باده شیشه را به رگ و پی دوید رنگ

آلوده کی شود به علایق روان پاک

کز زخم تیغ تیز برآید سفید رنگ

صائب شکسته باش که این شوخ دیدگان

بر روی هیچ کس نتوانند دید رنگ