بالا نکرده ساعد او راحیا هنوز
بیعت نکرده است به دستش حنا هنوز
آواز عندلیب به گوشش نخورده است
برگرد او نگشته نسیم صبا هنوز
در غنچه است جلوه گلزار شوخی اش
دستش گلی نچیده ز رنگ حنا هنوز
گل عیب بیوفایی خود را علاج کرد
نشنیده است عهد تو بوی وفا هنوز
صدبار چین ابروی او داد رخصتم
من سر نمی کشم ز کمند وفا هنوز
ای دیده از غبار ره او چه دیده ای
در پرده است خاصیت توتیا هنوز
صائب هزار قاصد یأس آمد و گذشت
چون برق می پرد به رهش چشم ما هنوز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، بیانگر حالتی از انتظار و ناکامی در عشق است. شاعر به وضعیتی اشاره میکند که معشوق هنوز به او توجه نکرده و نشانههایی از عشق و وفا در میان نیست. او از زیباییهای معشوق و دلتنگیاش برای دیدن او سخن میگوید و بر لزوم وفا و قرارداد محبت تأکید میکند. احساس ناامیدی و دلتنگی در این شعر به وضوح حس میشود، زیرا پیامهای امید و اشتیاق نیز در دل بیپاسخ ماندهاند.
هوش مصنوعی: بازوهای او را بالا نبردهاند و هنوز برای بیعت با او حنا روی دستش نیست.
هوش مصنوعی: او هنوز آواز پرنده را نشنیده و نسیم صبحگاهی به سویش نیامده است.
هوش مصنوعی: در دل غنچه زیبایی باغی نهفته است و هنوز در دستانش گلی نچیده، رنگ حنا هم هنوز به آن نخورده است.
هوش مصنوعی: گل به خاطر وفاداری نداشتن خود را توجیه کرد، در حالی که هنوز بوی وفا از عهد تو به گوش نمیرسد.
هوش مصنوعی: بارها و بارها ابروهای او به من اجازه دادهاند که از او دور شوم، اما من هنوز از چنگ وفای او خارج نمیشوم.
هوش مصنوعی: ای چشم، از غبار راه او چه دیدهای؟ همچنان که خاصیت توتیا (گلوب)، پردهای است که بر روی چشمان ماست.
هوش مصنوعی: هزاران پیامآور ناامیدی به ما نزدیک شدند و گذشتند، مانند برقی که لحظهای در آسمان میدرخشد، اما چشم ما همچنان خیره به راهش مانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کام دلم نشد ز دهانت روا هنوز
و آن درد را که بود نکردم دوا هنوز
بیگانه گشتم از همه خوبان به مهر تو
وآن ماه شوخ دیده نگشت آشنا هنوز
عالم ز ماجرای دل ریش من پرست
[...]
با ما نکرد آن بت سرکش وفا هنوز
آخر نشد میانهٔ ما ماجری هنوز
ما خستگان در آتش شوقش بسوختیم
وان شوخ دیده سیر نگشت از جفا هنوز
بعد از هزار درد که بر جان ما نهاد
[...]
دلبر نرفت بر سر عهد و وفا هنوز
در سینه کینه دارد و در سر جفا هنوز
بس فتنه ها که خاست ز چشمان شوخ او
وان شوخ چشم می ننشیند ز پا هنوز
گر درد من ازو و دوایم ز دیگری ست
[...]
از دل برون نکرده خیال جفا هنوز
گرگ آشتی ست یوسف ما را به ما هنوز
روزی که من به سلسله ی زلفش آمدم
بیعت نکرده بود به دستش حنا هنوز
وقتی که نغمه سنج شدم من درین چمن
[...]
از ما کند دریغ چو جور و جفا هنوز
کی طبع اوست مایل مهر و وفا هنوز
صیاد روزگار که آفاق دیده است
این آهوان ندیده بچین و ختا هنوز
آهو زناف نافه دهد او زچین زلف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.