گنجور

 
صائب تبریزی

دل ز سیر وسلوک بینا شد

قطره بر خویش گشت دریا شد

یافتم در دل آنچه می جستم

خضر من نقطه سویدا شد

رنگ می تا ز شیشه بیرون تاخت

وحشی هوش دشت پیما شد

در دبستان عشق هر طفلی

که ورق ساده کرد دانا شد

راه تجرید سخت باریک است

سوزنی سد راه عیسی شد

سر کوی تو آتشین جولان

از دل آب کرده دریا شد

بخیه خال او به رو افتاد

دزد در ماهتاب رسوا شد

صائب از چرخ آفرین برخاست

هر کجا خامه تو گویا شد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

بوستان با سپهر همتا شد

که پر ز شعری و ثریا شد

کوه چون تکیه گاه خسرو گشت

دشت چون بزمگاه دارا شد

باد رنگ ابر نقشبندی کرد

[...]

وطواط

چمن باغ پر ثریا شد

خار و خارا عقیق و مینا شد

پیر گشته شد جهان ، ز سعی بهار

بنگر از سر چگونه برنا شد ؟

باغ خرم نبود ، خرم گشت

[...]

حمیدالدین بلخی

شب من زین حدیث یلدا شد

رشته صبرِ بنده یکتا شد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه