گنجور

 
صائب تبریزی

ز سینه ام نفس خوش برون نمی آید

نسیم خلد ز آتش برون نمی آید

چه دیده است خدنگت ز سینه گرمم

که از قلمرو ترکش برون نمی آید

ز خوی سرکش خوبان ملایمت مطلب

که نخل موم ز آتش برون نمی آید

در انتهای محبت خموش شد صائب

همیشه دود ز آتش برون نمی آید