گنجور

 
صائب تبریزی

چون ندارد حرف ره در خلوت محجوب ما

پیچ و تاب بی قراری ها بود مکتوب ما

پیش ما وصل لباسی پرده بیگانگی است

چشم می پوشد ز بوی پیرهن یعقوب ما

غیر تسلیم و رضا در وحشت آباد جهان

کیست دیگر تا کند مکروه را مرغوب ما؟

تیغ را گردد زبان کند از سپر انداختن

خصم غالب می شود ز افتادگی مغلوب ما

از تلاش وصل بر ما زندگانی تلخ بود

شد ز حسن عاقبت درد طلب مطلوب ما

جذبه دریا دلیل سیل پا در گل بس است

رهنما را می شمارد سنگ ره مجذوب ما

هست در هر نقطه ای پوشیده صد طومار حرف

سرسری چون خامه صائب مگذر از مکتوب ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۴۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سلیم تهرانی

گریه طوفان می کند از نکهت محبوب ما

همچو دریا باد باشد باعث آشوب ما

کو جنونی تا همه عالم ز ما چینند گل

باغبان تا کی گل خود را کند سرکوب ما

همچو دل ویرانه ای داریم پر گرد و غبار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه