گنجور

 
صائب تبریزی

من ملایم کردم از آه آسمانِ سخت را

نرم از آتش می‌توان کردن کمانِ سخت را

سختیِ ایام را مردن تلافی می‌کند

عذرخواهی هست چون مغز استخوانِ سخت را

گر نمی‌گردید پیدا، مصرفی چون بیستون

ما چه می‌کردیم چون فرهاد، جانِ سخت را

سختیی کان نیست ذاتی، زود زایل می‌شود

می توان کردن به آبی نرم، نانِ سخت را

نرمتر از مغز گردانید در کامِ هما

زورِ بازویِ قناعت، استخوانِ سخت را

نیست حرفِ نرم را تأثیر در آهن‌دلان

ناوک از فولاد می‌باید نشانِ سخت را

قسمتِ منصور از دارِ فنا خمیازه بود

من کشیدم گوش تا گوش این کمانِ سخت را

نالهٔ گرمی اگر صائب به فریادم رسد

می کنم نرم آن دلِ نامهربانِ سخت را