گنجور

 
صائب تبریزی

بوی گل می آیداز چاک گریبان بهار

تا ز تیغ کیست این زخم نمایان بهار

می توان دانست داغ آتشین رخساره ای است

زآتشی کز لاله افتاده است در جان بهار

بهر ایمان باختن هر شبنم گل چشمکی است

دین کجا ماند بجا در کافرستان بهار

کی برآید بوی گل ازعهده خرج نسیم ؟

زود خواهد رفت هوش مابه جولان بهار

از نسیم اولم چون گل گریبان چاک کرد

تا چه گلها بشکفد دیگر ز احسان بهار

تازه رویان توکل فارغند ازفکر رزق

کی شود خالی زبرگ عیش، دامان بهار؟

در فضای سینه ام پر درپر هم بافته است

آه اشک آلود چون ابر پریشان بهار

هست صائب چشم اشک آلود ابر تلخروی

در حقیقت چشم زخم روی خندان بهار

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

خاک راجان کرد درتن ابر احسان بهار

صبح محشر سر زد ازچاک گریبان بهار

چون پرو بال پری، ابرپریشان سایه کرد

بر سریر عالم آرای سلیمان بهار

سر برآوردند چون طوطی ز جیب شاخسار

[...]

اسیر شهرستانی

ساغری دارد به کف هر قطره باران بهار

فیض ساقی گشته مفت باده نوشان بهار

عیش بر هم می خورد خوی لطافت بار کیست

از هوا غافل مشو جان تو و جان بهار

زخم کاری می برد رنگ از رخ (و) رخسار باغ

[...]

جویای تبریزی

پای هر نخلی که بوسیدم به دوران بهار

در چمن گل بر سرم افشاند احسان بهار

از زمین هر قطرهٔ باران برویاند گلی

تخم گویی به خاک افشاند نیسان بهار

چون نباشد در چمن حیرت نگه نرگس که نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه