گنجور

 
صائب تبریزی

تسکین دل به زلف پریشان چه می‌کنی؟

این شعله را خموش به دامان چه می‌کنی؟

هر ذره‌ای سپند رخ آتشین توست

ای آفتاب‌روی، نگهبان چه می‌کنی؟

یوسف حریف سیلی اخوان نمی‌شود

ای ساده‌لوح گل به گریبان چه می‌کنی؟

در خاک نرم، نخل هوس ریشه می‌کند

چندین ملایمت به نگهبان چه می‌کنی؟

مصر از فروغ روی تو آتش گرفته است

خود را نهفته در چَهِ کنعان چه می‌کنی؟

روی ترا به خون شهیدان چه حاجت است؟

از لاله زیب کان بدخشان چه می‌کنی؟

آیینه پیش رو نه و سیر بهشت کن

با این رخ شکفته گلستان چه می‌کنی؟

این مصرع بلند ز خاطر نمی‌رود

ای سروناز این همه جولان چه می‌کنی؟

دل نیست گوهری که ز کف رایگان دهند

انگشت خویش زخمی دندان چه می‌کنی؟

صائب ز آب خضر نکرده است کس زیان

با تیغ او مضایقه جان چه می‌کنی؟

 
 
 
غزل شمارهٔ ۶۹۳۹ به خوانش عرفان حیدری خسرو
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
نجم‌الدین رازی

دوشم سحر گهی ندی حق بجان رسید

کای روح پاک مرتع حیوان چه می کنی

تو نازنین عالم عصمت بدی کنون

با خواری و مذلّت عصیان چه می کنی

پروردهٔ حظائر قدسی بناز وصل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نجم‌الدین رازی
بابافغانی

هرسوی جلوه‌ای گل خندان چه می‌کنی

خود را بهر کنار خرامان چه می‌کنی

جایی دگر نماند که گیرم عنان تو

رفتم ز کار این همه جولان چه می‌کنی

بنما به عاشق آن لب آلودهٔ شراب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه