گنجور

 
صائب تبریزی

خط مگر با آن لب میگون مرا همدم کند

زور این می را مگر بیهوشدارو کم کند

گرچه دارد حجت ناطق زعیسی در کنار

گفتگوی منکران خون در دل مریم کند

گر بود طوطی، که زنگ خاطر من می شود

هر که را با خویش آن آیینه رو محرم کند

سبزه خاکش برآید سرمه آلود از زمین

عشق هر کس را به اسرار نهان محرم کند

خون کند کفران نعمت باده را در ساغرش

هر که با جام سفالین یاد جام جم کند

اشک بلبل را به دامن رهنمایی کند

گل ز روی لطف اگر دلجویی شبنم کند

هر که صائب نرگس خندان او را دیده است

چشم آهو را خیال حلقه ماتم کند

 
 
 
اهلی شیرازی

تا پری را چون تو خواندم دوری از مردم کند

لاجرم تعریف بیش از حد کسان را گم کند

وه چه شوق است اینکه میخواهم جهان بین مرا

توسنت با خاک ره یکسان بزیرسم کند

وقت نیک و بد چه باشد جام می در گردش آر

[...]

صائب تبریزی

آسمان از برق آهم دست و پا را گم کند

شور اشک من نمک در دیده انجم کند

از بهشت جاودان آورد آدم را برون

تا چه با اولاد آدم خوردن گندم کند

هر که را پهلوی چربی هست از خوان نصیب

[...]

واعظ قزوینی

تند خویی مرد را بیقدر در عالم کند

باده از جوشیدن بسیار، خود را کم کند

سر برون آورد عکس از روزن آیینه گفت:

فیض صحبت میتواند سنگ را آدم کند!

قامت از پیری نگردد اهل غیرت را دوتا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه