ز مطلب در حجابی تا نظر بر مدعا داری
نگردی آشنای خویش تا یک آشنا داری
گهی از آسمان داری شکایت، گاه از انجم
به دریا برنمی آیی، جدل با ناخدا داری
گل بی خار می گردد اگر دورافکنی از خود
همان خاری که در پیراهن از نشو و نما داری
تامل راه ناهموار را هموار می سازد
خطر داری ز راه راست تا سر در هوا داری
ازان چون طایر یک بال کوتاه است پروازت
که دستی بر کمر از ناز و دستی در دعا داری
گهی از بحر گوهر، گاه از کان لعل می جویی
نمی دانی درین یک مشت گل پنهان چها داری
ز گل نعل سفر دارد در آتش خاک این گلشن
تو از شبنم درین بستانسرا چمن وفا داری
در اول گام خواهی پشت پا زد سایه خود را
اگر دانی که چون راه درازی پیش پا داری
به مقدار تعلق بر تو آفت دست می یابد
خطر از آتش سوزان به قدر بوریا داری
عبث خون می خورم، بیهوده بر سر خاک می ریزم
تو با آن حسن بی پروا کجا پروای ما داری؟
نبینی روی ظلمت در شبستان فنا صائب
اگر گم کرده راهان را چراغی پیش پا داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد و بررسی وجود انسان و چالشهای زندگی میپردازد. شاعر با استفاده از تعابیر مختلف، به هوییت و مشکلات انسانی اشاره میکند. او از فاصله بین آشنایان و دوری از خود سخن میگوید و یادآور میشود که انسان گاهی از نعمتها و زیباییهای زندگی غافل است. همچنین، شاعر به ناپایداری و خطراتی که در مسیر زندگی وجود دارد، میپردازد و بر لزوم خودآگاهی تأکید میکند. او میگوید که انسانها باید از مفهوم "خود" و "راستگویی" آگاه باشند تا بتوانند به حقیقت وجودی خود نزدیکتر شوند. با اشاره به گل و خار، نشان میدهد که زیباییها و مشکلات در کنار یکدیگر قرار دارند و انسان باید با آنها روبرو شود. در نهایت، شاعر به اهمیت هدایت و روشنایی در تاریکیها اشاره میکند و خواهان بیداری و تلاش برای شناخت و درک بهتر زندگی است.
هوش مصنوعی: برای درک مطلبی باید حجابها را کنار بگذاری و تنها زمانی میتوانی به حقیقت پی ببری که با آن آشنا شوی و از دور به آن نگاه نکن.
هوش مصنوعی: گاهی از آسمان ناراضی هستی و گاهی از ستارهها، اما از دریا هیچگاه خارج نمیشوی و همچنان با ناخدای کشتی در حال بحث و جدل هستی.
هوش مصنوعی: اگر خارهایی که در پیراهن داری را دور بیندازی، گل نیز بیخار خواهد شد.
هوش مصنوعی: تفکر و تأمل در مسیرهای دشوار، آن را برای ما آسانتر میکند. اما مواظب باش، ممکن است که از راه صحیح منحرف شوی و به سمت افکار غیرواقعی بروی.
هوش مصنوعی: این شعر به ما میگوید که وضعیت و حال ما مثل پرندهای است که یکی از بالهایش را ندارد. برای پروازکردن و پیشرفت نیاز به همت و دعا داریم، ولی در عین حال ناز و خضوع هم بخشی از وجود ماست. به عبارت دیگر، برای رسیدن به اهداف و عبور از سختیها، باید هم تلاش کنیم و هم به دعا و خواستههامان توجه داشته باشیم.
هوش مصنوعی: گاهی از دریا جواهر میطلبی، و گاهی از معدن سنگ قیمتی. اما نمیدانی که در این یک مشت گل چه چیزهای ارزشمندی نهفته است.
هوش مصنوعی: این گلستان به خاطر وجود آتش و خاک، نشانهای از سفر و دگرگونی دارد. تو به مانند شبنم، از زیبایی و وفای این باغ بهرهمند هستی و در این فضای دلانگیز زندگی میکنی.
هوش مصنوعی: اگر بدانی که راهی طولانی و سختی در پیش داری، در ابتدای مسیر نباید به سایه خود بی توجهی کنی.
هوش مصنوعی: به اندازهای که به تو وابسته هستی، خطراتی که به تو میرسند هم وجود دارند. مانند این است که اگر بسیار ضعیف باشی، آتش میتواند به راحتی به تو آسیب برساند.
هوش مصنوعی: بیهوده خود را ناراحت میکنم و بیفایده برای تو اشک میریزنم، تو که با آن زیبایی دلربایت هیچ توجهی به ما نداری.
هوش مصنوعی: اگر در شب تاریک دنیا، روی ظلمت را نبینی، سائب، تنها کافی است که چراغی در برابر گمشدگان راه داشته باشی تا آنها را هدایت کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟
چو شادم میتوانی داشت، غمگینم چرا داری؟
چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری
چه غم خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داری
به کام دشمنم داری و گویی: دوست میدارم
[...]
تویی سلطان ملک حسن و چون من صد گدا داری
ترا کی برگ من باشد که چندین بی نوا داری
وصالت خوان سلطانست، ازو محروم محتاجان
زنانش گوشه یی بشکن که بر در صد گدا داری
سپاه ماه بشکستی بدان روی و نمی دانی
[...]
سری از سر نه ار با ما سر مهر و وفا داری
به ترک سر بگو آنگه بیا گر پای ما داری
به سر باید سپرد این ره تو این صنعت کجا دانی
ز جان باید گذشت اول تو این طاقت کجا داری؟
چومی بر لب رسان جان را اگر کام از لبم جویی
[...]
ز سودای جهان بگذر اگر سودای ما داری
هوای خویشتن بگذر اگر ما را هوا داری
مرو دور ای عزیز من بیا نزدیک ما بنشین
چرا بیگانه می گردی نشان آشنا داری
خراباتست و ما سرمست و ساقی جام می بر دست
[...]
دل پر غم، سر پر شور و، جان بینوا داری
نمینالی ز بیچیزی، اگر دانی چها داری
بکن با نفس کافر، دست و پا، تا دست و پا داری
تو اما،ای خود آرا، دست و پا بهر حنا داری
سراپا چشم باید شد، کنون چون شاخ بادامت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.