گنجور

 
صائب تبریزی

دلنشین افتاده است از بس که خط و خال او

ریشه در آیینه چون جوهر کند تمثال او

حیرت آن روی آتشناک مهر لب شده است

ورنه صد فریاد دارد هر سپند خال او

صورت دیوار می آید به جان بی نفس

وقت بیرون آمدن از خانه در دنبال او

نیست چون تیر کمان سخت بر گردیدنش

می دود هر کس ز خود بیرون به استقبال او

دور باش ناز او از بس غیور افتاده است

سایه می آید به ترس و لرز از دنبال او!

می توان از نقش پای او شنیدن بوی خون

بس که گردیده است چون عاشقان پامال او

روی خوبان دگر از باده رنگین گر شود

چهره می می شود لعلی ز رنگ آل او

در مقام دلبری ساکن تر از مرکز بود

گرچه آتش زیر پا دارد ز عارض خال او

قامت او گر به این عنوان کند نشو و نما

زود خواهد گشت طوق قمریان خلخال او

می کند چندین دل آشفته را گردآوری

صائب از هر حلقه ای زلف پریشان حال او

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صوفی محمد هروی

دل چو دید آن شکرین‌لب‌ها و مشکین‌خال او

می‌شود دیوانه چون من آه و مسکین حال او

می خرامید آن نگار و در پیش می شد رقیب

خوش بود عمر ای دریغا مرگ در دنبال او

هر که را شد دل اسیر زلف مه رویی دگر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صوفی محمد هروی
جامی

مرغ جان کردی هوای دانه های خال او

گر نبستی رشته لاغر تن من بال او

گر به قصد جان فرستد قاصد آن مقصود دل

دل کند فرسنگها جان بر کف استقبال او

بس که بر دل خامه بار غم نهاد از شرح هجر

[...]

هلالی جغتایی

آن‌که رفت امروز و صد دل می‌رود دنبال او

کاش فردا جان برون آید به استقبال او

بس که همچون سایه خواهم خویش را پامال او

هر کجا او می‌رود من می‌روم دنبال او

وه! چه خوش جا کرده است آن خال مشکین بر رخش

[...]

وحشی بافقی

بومی آمد نامهٔ عنوان سیه بر بال او

نامه‌ای بتر ز روی نامبارک فال او

خانه شهری سیه گردد ز بال افشانیش

بر که خواهد سایه افکندن بدا احوال او

هر گه این بوم آمد و بر طرف بامش پر گشاد

[...]

جویای تبریزی

آنکه شور صد قیامت بود با خلخال او

همچو نقش پا دلم افتاده از دنبال او

از سر خود هر که در راه طلب برداشت دست

چون دو نقش پا دو عالم ماند در دنبال او

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه